از حسنک و کبری و پتروس فداکار و ریز علی و کوکب خانم و چوپان دروغگو چه خبر ؟
گاو ماما میکرد 
گوسفند بع بع میکرد(جدیدا هم که بزغاله ها شروع به فعالیت کردن)ا 
سگ واق واق میکرد 
و همه با هم فریاد میزدند : حسنک کجایی ؟ 
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود . 
حسنک مدت زیادی است به خانه نمی آید 
او به شهر رفته است و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن میکند 
جلوی آینه به موهای خود ژل میزند
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست 
 
 
باقی داستان در ادامه مطلب .........
       + نوشته شده در جمعه ۱ آذر ۱۳۸۷ ساعت 15:4 توسط Javad
        |