مجموعه 5

1- عباس پناه ، سارا پناهی ، بهزاد پودات ، فاطمه پور حسین

2- جلال پور حسین ، جان بابا پور شمسی ، محمدعلی پورشیخ علی  ، حبیب پیام

3- محمد پیرایش ، معصومه پیرایش ، محمدرضاپیغمبری ، امیر پیمان

4- جمال پیمان ، قنبرعلی تابش ، الهام تاج گردون ، لیدا تبیانی

5- ناهید تدین ، سمیه ترابی ،بیژن ترقی ، تیمور ترنج


1

 
 

عباس پناه
غم به دل،شور به سر،سلسله برپا دارم
به تماشاي من آييد!تماشا دارم

دل بي‌درد ندارد خبراز درد دلم
ناله‌ام،در دل دل‌سوختگان جا دارم

هركسي چنگ به دامان نگاري زد ومن
به كف از شور جنون دامن صحرا دارم

سر ديوانه‌ي ما را به كلوخي ننواخت
گله از طفل تهي‌كيسه‌ي دنيا دارم

دلستاني كه به يك بوسه ستاند جاني
كو در اين شهر،كه امشب سر سودا دارم

صحبت از حلقه‌ي گيسويي و ماه رويي است
تو چه داني كه چه شبها،چه سحرها دارم

در سر كوچه‌ي زلف تو اگر دست دهد
شكوه‌ها از دل شوريده‌ي شيدا دارم

شستشو مي‌كنم از اشك به ميخانه پناه
شيشه‌ها در بغل از گريه‌ي مينا دارم

  

سارا پناهی - جهرم

یک شع با ردیف تو، تنها برای تو

تنها برای پاکی بی ادعای تو

حالا درست مصرع سوم تویی ومن

با یک سبد ترانه پر از خنده های تو

آن سو کنار پنجره گل می دهد هنوز

گلدان شمعدانی من در هوای تو

وقتی عبور می کنی از آسمان شب

گویی ستاره می چکد از رد پای تو

باید حروف شاعری ام را رفو کنم

شاید شبیه شعر شوم با صدای تو

باید که هفت بار طوافت کنم و باز

ایمان بیاورم به خودم و خدای تو

 

بهزاد پودات

نشست آن روز و دريا گريه كرد آنجا زني تنها ولي كم بود

نمي ترسيد او هرگز كه اطرافش پر از صد ابن ملجم بود

و اشك از چشم زينب مي چكيد آن روز بر جسمي كه پرپر شد

و خورشيد دويد از خيمه ها بيرون كه سيمايش پر از غم بود

زمين آن روز مي لرزيد و لبها ا زعطش مي سوخت

نبود اصغر خدايا كمتر از فرزند ابراهيم و زمزم بود

دلم از كودكي تكليف شب را مي نوشت اما نمي فهميد

چرا تا مي نويسد آب يا بابا برايش غم فراهم بود

مرا از كودكي با آب و بابا پرورش دادند اما من

نمي دانستم اين الفاظ معنايش برابر با محرم بود

اگر در كربلا مولي نمي جنگيد كسي هرگز نمي دانست

چرا يك عمر حيدر ذوالفقارش از كمر تا انتها خم بود 

 

فاطمه ی پور حسین
سلام ای صبح باران های فروردین بعد از این
که جاری می شوی در فرصت شیرین بعد از این
زمین از خواهش بی انتهای سیب سر شار است
شکوفا شو شبی ای باغ عطرآگین بعد از این
شکوفا شو که تلخ است این چنین بی برگ و بر ماندن
کنار حسرت آن چشمه ی نوشین بعد از این
تو می دانی چه تنگ ست آسمان بی فرصت چشمت
تجلی کن هلا چشم حقیقت بین بعد از این
سکوت باغ را از عطر حوّل حالنا پر کن
تو را چشم انتظاریم ای بهار آیین بعد از این
*
نگاه مهربانش را مگیر از ما خداوندا
مبادا بی اجابت ماند این آمین بعد از این....

 

 

 

Back to Top


2

جلال حسین پور
بوي كسي كه خشك‌شده لاي دفترم
پيچيده در فضاي اتاق مجاورم
پيچيده در اتاق «كسي نيست» بويشان
بايد از اين معادله سر در بياورم
زيبايي تو كوچه‌ي ما را گرفته‌است
اين هم به گفته‌ي تو زيادي‌است از سرم
تنها صدات توي هوا ايستاده‌بود
آوردمش اتاق نشسته برابرم
حالا كنار پنجره‌ي اين اتاق تلخ
وردست چاي و قل‌قل داغ سماورم
در كيف اين هواي به‌اين‌شكل دور خود
مي‌پيچد و به‌حرف مي‌آيد:
پشت كدام كلمه سرك مي‌كشي به متن؟
روي كدام جمله هواي تو زد سرم؟
كه من به ديدن كلماتي به شكل تو
در ساختار هر كلمه دست مي‌برم
اما دري به ديدن تو وا نمي شود
اين سعي مرده‌ايست كه پشت همان درم
:«اين لرزه‌ي صداي زمستاني آشناست
اين را شنيده‌ام م م من از د دفترم»
اين جمله را كه توي گلوي تو روشن‌است –
از سال‌هاي قبل به‌اين جمله‌مي‌برم
«نقطه . تمام. اين غزل آخر من است
. 
 

جان با با پور شمسی - گراش

دلداده ی من گر که مرا یاد کند

ویرانه ی دل در دلم آباد کند

آن سرو سهی قامت و گلگون رخ و مست

از دیدن خود قلب مرا شاد کند

 

مگر قلبم سزاوار جفا بود

مگر عاشق شدن جرم و خطا بود

خدا داند که عشق من خدایی ست

که این هم در ازل تقدیر ما بود 

 

 

محمد علی پور شیخ علی - مرودشت

از چشمهاي من هيجان را گرفته ايد

اين روزها عجب خودتان را گرفته ايد

ارديبهشت نيست که ؛اردي جهنم است

لبهاي سرختان که دهان را گرفته ايد-

به چرت و پرت و فحش و ... ؛ببخشيد مدتي است

ازشعرهام لحن و بيان را گرفته ايد

خانم جسارت است ! ببخشيد يک سوال

با اخمتان کجاي جهان را گرفته ايد !؟

خانم ! شما که درس نخوانديد پس کجا -

کي دکتراي زخم زبان را گرفته ايد !؟

خانم جواب نامه نداديد بس نبود !؟

ديگر چرا کبوترمان را گرفته ايد ؟

*

خانم عجالتا برويم آخر غزل

نه اين که وقت نيست ؛ امان را گرفته ايد

اما به ما نيامده دل کندن از شما

 
 
  1.  حبیب پیام

  2. سکوت بهشت است

  3. روبروی سکوت نشسته ام

  4. زمان ایستاده است

  5. شاخه ی رؤیاهای معصوم

  6. از سیاره های دندان زده لبریز است

  7. و آب داخل لیوان

  8. دارد

  9. شکل پرنده ای قشنگ به خود می گیرد

  10. «سکوت بهشت است

  11. حس می کنم هبوط نکرده ام»

  12. ناگهان صدا

  13. صدای قهقهه ی شیطانی یک ساعت

  14. صدای پای کوبی عقربه های مست کرده

  15. صدای افتادن زمین از شاخه

  16. دستانم را سرد می کند

  17. در دور دست

  18. دارد

  19. زنی  زمین را

  20. گاز می زند

  21.  

Back to Top


3

محمد پیرایش - گراش
جاده هنوز یادم هست
پیچ و خم های زلالش
و آن خدای صاف و پاکش.
و در احوال همه ی نیک و بدان
یک سخن بیش نبوده است و نباشد.
همه را می گذریم
که چرا از شعر و چرا ز وعظ
رنگ پرواز پرستو ها را
من فقط از دل این جاده می دانستم
آه...
جاده هنوز یادم هست
و بدرود...


معصومه ی پیرایش - گراش
مد چشمت بی شتابم می کند
موج این دریا حبابم می کند
جذبه ی چشمان مخمور شما
حالتی دارد که آبم می کند
باز لبخند تو می گوید بیا
باز می آیم، جوابم می کند
قحط بارانم، کویری تشنه ام
این عطش روزی سرابم می کند
آی آدم! من که آهن نیستم
نی مزن، نایت کبابم می کند
ناله کم کن
، ناله کم کن ای غریب
حال محزون تو خوابم می کند
سخت سختم کوه فولادم اگر
آتش عشقت مذابم می کند
مانده ام سر گشته در یک انتظار
تا غمت کی انتخابم می کند

 

محمد رضا پیغمبری

خشم آسمان

ماه در پشت ابر پنهان است

نور مهتاب اسير زندان است

ابرها دست، دست هم دادند

حاصلش قطره‌هاي باران است

آه يک ‌عدد رعد و برق وحشتناک

چشم‌هاي ستاره گريان است

آسمان! اندکي ترحّم کن

اين ترک ‌خورده ‌ها بيابان است

خشم خود را به‌روي دريا ريز

نفس اين کوير، سوزان است

خاک‌ها را جدا مکن ازهم

سيل، اين‌جا کمي گران‌جان است

آه اي آسمان من، آرام

من نگاهم کمي پريشان است  

 

 

امیر پیمان

تو را براي ابد ترك مي‌كنم مريم

چه حُسن مطلع تلخي براي غم، مريم!

براي من كه تو را از تو بيشتر مي‌خواست

چه سرنوشت بدي را زدي رقم، مريم!

پكي عميق به سيگار مي زنم، هرچند

تو نيستي كه ببيني چه مي‌كشم! مريم!

همه مرا به خودم واگذاشتند... همه...

همه...

همه...

همه...

حتّي تو هم...

تو هم...

مريم!

 

Back to Top


4

  1.  جمال پیمان

  2. آن شب زمین بر آسمان خندید، گل کرد

  3. در دامن دخت وهب خورشید گل کرد

  4. بر شاخه ی سبز رسالت غنچه رویید

  5. در امتداد کهکشان ناهید گل کرد

  6. آن دم که آتشدان خموشی را پذیرفت

  7. بر بت پرستی آتش تهدید گل کرد

  8. از لابه لای پاره ابر نرم لرزان

  9. مهتاب زیبا بر زمین تابید گل کرد

  10. از کوچه باغ آسمان فوج ستاره

  11. سوی زمین با نسترن بارید گل کرد

  12. در پوششی از عطر گل های بهاری

  13. نام محمد در فضا پیچید گل کرد

  14. سر چشمه ی

  15.  

 

قنبرعلی تابش

    مرقد ناپیدا

    گوش کن می شنوی همهمه ی دریا را

    تپش واهمه خیز نفس صحرا را

    نور بی حوصله در پنجره می آشوبد

    باز کن پنجره ی بسته ی گلدان هارا

    واژه هادر شعف شعر شدن می رقصند

    دیدی آنک به افق چرخش مولانا را

    شیهه ی اسب کسی در نفس طوفان است

    گوش کن می شنوی همهمه ی دریا را

    سبز پوش است سواری گل و قرآن در دست

    آب می پاشد یک مرقد ناپیدا را

الهام تاجگردون - جهرم

دیشب دوباره در من حسی عجیب گل کرد

رفتی تو از کنارم، اما چقدر دل سرد

باران گرفت و در مه من ماندم و خیالت

دیگر نمانده از تو جز رد پایی از درد

افتاده ام به پایت تا در شبم بمانی

رفتی خبر نداری تاریک ماندم و سرد

کوچیده ام به یادت در کوچه کوچه ی شهر

هر شب شبیه کولی، تنها وخسته، شبگرد

فالی زدم به نامت، نیت فقط تو بودی

حافظ ! بگو بمانم این بار زوج یا فرد

در کهکشان یادت هی می خورم به بن بست

پایان ندارد این شب، با من چه می کنی؟ مرد!

من با تو زنده هستم، من با تو خو گرفتم

رفتی تو از کنارم، اما دوباره برگرد

 


لیدا تبیانی
وبعد نقطه سر خط چشم من بگذار
و مطمئن شو صدایم نمی شود تکرار
که دست های تو در من گره نخواهد خورد
پیاده روی بریده، فلش به چپ، دیوار
از این مسیر مه آلود سهم من گریه
تو دست از سر تردید شانه ام بردار...
میان من و خودت، خط فاصله، ویریگول
سکوت لحن پرانتز، جسارت اخطار
*
تو در گیومه مر
ا منحصر به خود کردی
دچار ضابه ی پر کشیدن از دیوار


81/12/20

 

 
Back to Top


5

ناهید تدین

صید گمنامی که نامت را پریشان کرده است

مانده در دامی که خوابت را پریشان کرده است

عاشقانه تا کنار خوابگاهت آمده ست

نازک اندامی که خوابت را پریشان کرده است

بیقرار احضه های خوب دیدار شماست

چشم بادامی که خوابت را پریشان کرده است

می شود بر کوچه ی نیمایی اش آبی شوی

نشکنی گامی که خوابت را پریشان کرده است

دست هایش کودک افسونگر ویرانی اند

دختر خامی که خوابت را پریشان کرده است

خود پریشان هراس آسمان چشم توست

تا سر انجامی که خوابت را پریشان کرده است

می شود حکم قصاصش را شبی صادر کنی

مثل هنگامی که خوابت را پریشان کرده است

بعد ها با خویش خواهی گفت یاد او بخیر

یاد ایامی که خوابم را پریشان کرده است

 

  1.  سمیه ترابی

  2. از دور دست حادثه پیدا که می شود

  3. دیگر پرنده نیست مهیا که می شود

  4. با این که روی شاخه نشستن گناه نیست

  5. باید سفر کنیم به آنجا که می شود

  6. دیگر مگو که راه به بیراهه برده ایم

  7. رفتن هماره قسمت آنها که می شود

  8. ما را دلی ست می تپد از شوق دیدنت

  9. ما را دلی ست مست تماشا که می شود!

  10. حالا خوشا به حال کسی که در این سکوت

  11. با واژه های باکره تنها که می شود...!

  12. در شهر ما که هیچ پرستوی عاشقی...

  13. با این همه شکارچی...اما چه می شود

  14. قدری زبان دراز تر از شعر های  پیش

  15. قدری نهنگ باش به دریا که می شود

  16. بی مهر مادرانه ی گندم چه می کنیم؟!

  17. دستان سالخورده ی بابا که می شود

  18. نان می خوریم نان! که از «آتش» هنوز گرم

  19. ما را دلی ست همسفر ما که می شود

 

بیژن ترقی

بختم مدد نکرد چو با کاروان روم

می سوزم آن قدر که چو دود از میان روم

بخت سبک عنانم اگر همرهی کند

چون گرد ره به بدرقه ی کاروان روم

سر می کشم چو شعله که برخیزم ، ای دریغ

کو پای قدرتی که پی همرهان روم

چون تشنه ای به نیمه ره عمر مانده ام

زین شوره زار با لب سوزان چه سان روم

امکان بی وفایی از این بیش چون نبود

بر جان زدم شرار که تا لامکان روم

صحرا سکوت مرگ گرفته ست و من خموش

شمع مزار خویش شدم کز جهان روم

خاکسترم به جای نماند به یادگار

با گردباد حادثه تا آسمان روم

 

 

تیمور ترنج
با خيالت دل خوشم ای ماه پنهان بعد از اين

می نهم بی روی تو سر در گريبان بعد از اين

پشت اين ديوارها سوسوی يک فانوس نيست

لحظه هايم بی تو چون شام غريبان بعد از اين

فصل ها تکرار يک پاييز بی پروانه اند

کوچه ای بی انتها من زير باران بعد از اين

اين خيابان های خالی تا کجايم می برند

مشت در جيب و پر از بغض نيستان بعد از اين

گر که بگذاری سرت را بر سکوت شانه ام

می شوم غرق گل و بوی بهاران بعد از اين

عشق را هم صحبت اين لحظه های لال کن

آه ای شيرين زبان من را مرنجان بعد از اين