از هر شاعر یک شعر ( مجموعه 6 )
مجموعه 6
1- طیبه تقی زاده، محمدرضا تقی دخت ، مریم تمسکی، مجتبی تونه ای
2- فروغ تنگاب ، منیژه تمنا ، صمد جامی ، فرهاد جاویدی
3- آریا جلالی ، ایلشن جلاسی ، ساراجلوداریان ، لیلا جمالی خواه
4- ایرج جنتی عطایی ، فائقه جواد ژمی ، مصطفی جوادی ، احسان جوانمرد
5- عباس جوانمرد ، مهدی جهاندار ، اشکان چاووشی ، زینب چوغادری
1
طیبه تقی زاده هرلحضه ممکن است که صحرا چهار بار...، این غم، احاطه کرده تو را، تا چهار بار... تو ایستاده ای و جهان در مقابلت صحرا نشسته تا کمرت را چهار بار... تا ابرها به پیکر ماه تو ریختند تاریک شد به چشم تو دنیا چهار بار... حالا صدای توست که در گوش باد هاست: " پشتم شکست اشهد ان لا...، چهار بار... در صور خون دمیده خدا و به پا شدست در این زمین، قیامت عظمی هزار بار
|
محمد رضا تقی بوم (دخت)
|
مریم تمسکی - کرمانشاه نگاه کن شاعر ! به اندازه ي مشت هاي تو
ماه به افق هاي فردا پاشيده اند
آنقدر که در وسعت آسمان
پرواز ممکن است
و در تپش نگاهت
عبور کبوتر در چشم هاي تفنگ گم نمي شود
و من هنوز پس مانده ي پر ها را بر رد پاي پرواز نديده ام
نگاه کن شاعر ! وقتي عطش در دستهاي خالي تو تکثير مي شود
ريشه هاي گندم به فاجعه مي خندند
و تمام ابرها کرت کرت مي بارند
نگاه کن که در تلاقي سبز حوصله ي تو
رويش گناه آدم را چقدر آشنا معنا مي کند
آن قدر که براي دوباره روييدن
خلاصه چشمهاي تو......... |
|
Back to Top
2
فروغ تنگاب - جهرم رفتی و من نرسیدم به جوابی و سوال- می شوی در من و من هم که همیشه کر ولال- شده ام وقت سوالات، و دل خوش کردم به همین حافظ کهنه که تو را فال به فال- می رساند به من، اما تو فقط واژه شدی ولبت نیست که پرواز کنم بی پر و بال... ** من پری زاده ی خورشید که فاتح شده ام تکه ای شیشه ای از قلب تو را توی خیال تو ولی سنگ شدی قصد شکستن کردی من تو را خواستم اما تو فقط فکر جدال... ** من و تو سیب دو تا شاخه نبودیم ولی تو رسیدی ومن افسوس همانطور که کال- بوده ام روی همان شاخه ی کوچک ماندم کرم ها پشت سرم نقشه کشیدند و حال باد می آید و باید بروم...اما نه قول دادی برسانیم به بالا...به کمال من تمامت شده ام سخت، و حالا راحت بروم؟ جا بزنم؟ نه محال ست محال آنقدر منتظر آمدنت می مانم که بنامند مرا مردترین دختر سال |
|
صمد جامی ساعت درست روی چهار ایستاد، مرد پیچید سمت کوچه ی بن بست باد مرد باران گرفت و ثانیه ها چکه چکه ریخت آورد سنگ فرش زنی را به یاد،مرد با گیسوان خیس زنی ساعت چهار در باد می وزید شب و باد باد مرد شاید...و باز عقربه ها را عقب کشید انگار...مثل اینکه.... و پاسخ نداد مرد ساعت هنوز روی چهار ایستاده است در انتظار معجزه ی ان یکاد مرد
|
|
Back to Top
3
آريا جلالي از: لنگرود سارا انار دارد تا دوم دبستان زنگ كلاس آخر تعطيلي و خيابان با پارك و صندلي ها همبازي قديمي يك لنگه پا دويدن سرگرم لقمه اي نان با اسكناس در جيب در بستني فروشي بعدا سوار تاكسي مسجد صداي قرآن در ايستگاه بعدي آقا پياده لطفا نبش « بهار غربي » در سمت كوي« ايران » از رعد و برق ترسيد سارا انار دارد با دسته اي فلزي چتري شبيه باران
|
ایلشن جلاسی - کرمانشاه بندش كه بازگشت و شد آزاد روسري، و بيدرنگ از سرت افتاد روسري، ناگاه موج گيسوي بر چشم جاريات بر شانه ريخت... دست مريزاد روسري!!! من دوست داشتم كه تو رودابهام شوي اين را ولي اجازه نميداد روسري! آرام و سرد روي سرت بود گوييا به عطر گيسويت شده معتاد روسري ديشب به خوابم آمدي آيينهرو... زلال... چه جلوهاي به آينه ميداد روسري حالا كنار رود غريبي نشستهاي زلفت روان بر آب... وبر باد روسري... من هم اميدوار به اين فكر ميكنم شايد كه باز از سرت افتاد روسري!!!
|
سارا جلوداریان « ميتواني مهربان باشي »
تو ميتواني بيش از اينها مهربان باشي
مثل هواي بچگي، معصوم و ناآرام!
از لهجهات پيداست اهل سادگي هستي
اي ماه پيشانيترين اسطورة خلقت!
اي شاهكار عشق! اي شيرينترين فرهاد!
حالا كه نامت در غرور موجها جاريست
يعني رفيق روزهاي سخت دلتنگي!
هركس در اين دنياي خاكي، قصهاي دارد
« سپيدترين »
انگار در زمين و زمان، ثبت ميشود چيزي نمانده است كه با هم يكي شويم من شاعرم ولي نه به اندازة تو و-
اي خالقِ سپيدترين حجلة جهان!
اين روزها عزيزترين دوستان من
|
لیلا جمالی خواه بازی کنیم آقا بیا «بالابلندو » این شعر را پر می کنم از سنگ و سکو حالا تو چشمت را بگیری، من بگیرم؟! کی گرگ باشد، کی شود آن بچه آهو؟! با - لا - بلن - دو اب - رو - کمن - دو دخ - تر - قشن - گو من گرگ بازی می شوم مثل همیشه روی شما افتاد آقا آخرین او! حالا بدو با سرعتی بیش از دو چشمت وقتی که می چرخد به این سو یا به آن سو این « دوستت دارم» نبوده جزو بازی مانند سکّویی به باریکی یک مو! بیهوده رویش ایستادی تا نسوزی حتا اگر چسپیده باشی مثل زالو... دستم به قلبت خورد آقا« جر نزن هیّ!» تو « سوختی» دیگر ندو این سو به آن سو حالا تو گرگی هیچ وقت آهو نبودم بی خود نیا دنبال من آقا و «سُک سُک»
|
Back to Top
4
ایرج جنتی عطایی شعر من از عذاب تو ، گزند تازيـانه شد
|
فائقه جواد ژمی مثل ماه شب تمام مي شود مثل ماه مثل من زلف روشن مرا مي کشد به روي تن روي شانه ام اگر بار کهنه مانده است تکيه گاه من مباد غير شانه ی وطن داستان دلکشي ست ماجراي عشق ما او تقدسي عزيز من اويسي از قرن غنچه هاي آرزو ناشکفته مانده اند در عبور هر نسيم هر غزل و ؟؟؟ هر سخن بوي سوز سينه ام مي رود به دوش باد در ديار خسته ام تا مشام هر چمن شب تمام مي شود مثل رنگ اين قلم روز مي رسد قشنگ مثل ما مثل ؟؟؟ من |
مصطفی جوادی
|
احسان جوانمرد
|
Back to Top
5
عباس جوانمرد
|
مهدی جهاندار
|
اشکان چاووشی گناه اگر نباشد می خواهم کمی دوستتان داشته باشم اخساس می کنم بعضی روز ها باید کمی دلتنگ شما باشد کمی پرت شما شود حواسم! *** راستی که پیر می کند موهای آدم را این مثل هم گذشت روزهای هرشنبه! (نشنیده بگیرید از من) بدون گناهانی کوچک هیچ نمی شود زندگانی کرد البته اگر بیاید شاید اشقتان هم شوم کم کم و برایتان شعر های بزرگ هم ببافم من که آدمی مختصرم! بی تعارف بدون گناهی کم عاشقتان نمی توانم بمانم می دانید که... آنقدر ها کسی نیستم من! *** صلاح اگر می دانید پیر که شدم سپید شما باشد موهایم |
|