اولين بيانيه انتخاباتي بسيج دانشجويي دانشگاه شريف:
كانديداتوري خاتمي حربه پدر معنوي كارگزاران براي عبور از احمدي‌نژاد بود
 

بسيج دانشجويي دانشگاه شريف تأكيد كرد: حزب كارگزاران و پدر معنوي آنها، از همان ابتدا به دنبال آوردن خاتمي براي شركت در انتخابات نبودند، بلكه به دنبال آن ‌بودند تا خاتمي را چماقي براي اصولگرايان كنند تا از احمدي‌نژاد عبور كنند و در مقابل آنان جريان قدرت‌طلب نيز دست از حمايت خاتمي بردارند.

 

به گزارش خبرنگاران ، در بيانيه تحليلي شماره 1 بسيج دانشجويي دانشگاه صنعتي شريف در خصوص انتخابات رياست جمهوري آينده آمده است: بسيج دانشجويي دانشگاه صنعتي شريف قصد دارد تا با توجه به حساسيت و پيچيدگي هاي خاص سياسي اين دوره از انتخابات سلسله بيانيه هاي تحليلي را براي تنوير افكار عمومي به خصوص دانشجويان دغدغه‌مند نسبت به آينده انقلاب و نظام جمهوري اسلامي صادر نمايد. ضرورت صدور اين بيانيه‌ها نيز از اين حيث است كه در شرايط كنوني كشور بسياري از احزاب و رجال خاص سياسي درگير كش و قوس‌هاي خود هستند و در اين بين نيز رسانه‌هاي عمومي ديگر با مصلحت‌انديشي‌هاي عموماً بي‌مورد، بر روي بسياري از مسايل سرپوش مي‌گذارند و يا سعي مي‌كنند تاحدي واقعيت را منطبق بر طرز تفكر خودشان جلوه دهند. از همين منظر بر آن شديم تا بتوانيم قدمي هر چند كوچك براي تبيين بهتر شرايط فعلي مسايل سياسي جامعه برداريم و سخنان خود را با ملت و دانشجويان عزيز مطرح نماييم.

* بخش اول: خاتمي، از ترديد تا انصراف
روز گذشته شاهد آن بوديم كه آقاي خاتمي انصراف خود را از حضور در عرصه انتخابات اعلام كرد، براي تحليل انصراف آقاي خاتمي نياز است تا در ابتدا به طور خلاصه، مروري داشته باشيم بر رفتار سياسي ايشان از زمان اعلام كانديداتوري تا انصرافي ناگزير.
اگر از همان ابتدا به لحن و شيوه سخنان ابتدايي آقاي خاتمي نگاه كنيم، بي‌درنگ متوجه خواهيم شد كه ايشان از همان آغاز فعاليت‌هاي انتخاباتي‌اش عليرغم ميل شخصي خويش و به دليل اصرار اطرافيان در اين انتخابات شركت كرد. گذاشتن شروط براي حضور در انتخابات (كه البته آخر هم معلوم نشد كه مخاطب اجرايي كردن اين شروط چه كساني هستند؟ مردم، مجلس، اطرافيانشان‌ و يا نظام و ...!!) ،يا شعار "يا من يا مير حسين "و همچنين اظهارات آمدن نيامدن‌هاي ايشان، همگي حاكي از يك اراده متزلزل بود كه گمان فروپاشي اين اراده، از همان ابتدا چندان دور از ذهن به نظر نمي‌رسيد. اما ديري نپاييد كه آقاي خاتمي متوجه شد كه فضاسازي كه اطرافيان ايشان از ميزان اقبال مردم به وي دارند، جز پنداري واهي چيزي نمي‌باشد.

* ابهامات خاتمي
اساساً آقاي خاتمي از همان ابتدا براي شركت در انتخابات 3 ابهام اساسي داشت:
1_ آيا خاتمي پشتوانه رأي كافي براي مقابله با احمدي‌نژاد را دارد يا خير؟
2 _ آيا با حضور خاتمي در انتخابات اصلاح طلبان بر روي كانديداتوري وي اجماع خواهند كرد؟
3 _ آيا حضور ايشان در انتخابات موجب بر هم ريختگي وحدت اصولگرايان خواهد شد؟
اگرچه آقاي خاتمي در نطقي كه در نشست معروف به ياسر در جماران داشتند، آشكارا به تمامي اين ابهامات پاسخ دادند اما با يك نگاه واقع بينانه نيز مي‌توان متوجه شد كه پاسخ تمامي ابهامات ايشان منفي بوده است.
در مورد ابهام اول بايد گفت كه بعد از سفرهاي انتخاباتي ايشان به چند شهر مختلف كشور و روبرو شدن با استقبال سرد قشرهاي مختلف مردمي، خود ايشان به خوبي متوجه اين نكته شدند كه ديگر از آن اقبال سال 76 خبري نيست. عدم صدور مجوز براي صحبت كردن در شاهچراغ توسط توليت اين آستان به وي و حواشي متعدد ديگر نيز همگي خبر از عدم توجه افكار عمومي به ايشان بود. اگرچه آقاي خاتمي خود در نشست جماران از اطرافيانش به شدت انتقاد مي‌كند و از اينكه آنها حتي نتوانسته‌اند، 20 يا 25 نفر از مسئولين دولت اصلاحات را با خود همراه كنند نيز گلايه مي‌كند و شايد برداشت ايشان صحيح است كه حتي در ميان ياران قديمي نيز توجهي وجود ندارد.
اما در مورد ابهام دوم پرواضح است كه حضور ايشان به هيچ وجه موجب وحدت اصلاح‌طلبان نشد و پس از اولتيماتوم 20 آذر كروبي، دبيركل حزب اعتماد ملي رسماً در انتخابات شركت كرد و بارها گفته است كه "والله كنار نخواهم رفت ". رايزني‌ها براي منصرف كردن كروبي نيز بي‌نتيجه ماند. اما در اين بين آقاي خاتمي بسيار مصر بود تا براي كاهش فشار اطرافيان ميرحسين موسوي را براي كانديداتوري ترغيب كند و بعد از صحنه انتخابات كنار بكشد، از همين منظر شعار "يا من يا مير حسين " را مطرح كرد كه با اعلام كانديداتوري ميرحسين موسوي پس از آقاي خاتمي نشان داد كه هماهنگي خاصي نيز ميان او و مير حسين وجود ندارد و حتي افكار عمومي به آقاي خاتمي به خاطر عدم پايبندي به سخنانش معترض شد!
در اين بين تكليف كساني كه دم از "عبور از خاتمي " در دولت اصلاحات مي‌زدند، نيز معلوم بود زيرا آنها از همان ابتدا سياست تحريم را براي انتخابات در نظر گرفته بودند و حاضر نبودند زير علم خاتمي سينه بزنند.
پاسخ ابهام سوم ايشان نيز كه با موضع‌گيري‌هاي صريح متعدد احزاب و رجال فعال جريان اصولگرايي سريع معلوم گرديد كه حضور ايشان نه تنها موجب تشتت اصولگرايان نخواهد شد بلكه موجبات وحدت همگاني آنها را نيز در بر خواهد داشت.
فلذا با توصيفات بيان شده ،ضروري به نظر مي‌رسيد تا آقاي خاتمي بيش از اين هزينه از خود ندهد و هرچه سريعتر انصراف از انتخابات را بيان نمايد.
در اينجا ذكر 2 نكته ديگر نيز ضروري به نظر مي‌رسد، اول آنكه در لا به لاي سخنان آقاي خاتمي در طول اين مدت و در جماران به صراحت، اين نكته بسيار مشهود بود كه آقاي خاتمي ديگر از اطرافيان خود به ستوه آمده است و براي اولين بار توانسته است مقابل آنها خودي نشان بدهد و در برابر آنان بايستد. (البته اگر تا پايان بر همين رويه ادامه دهند.)
اما نكته دوم كه اصل سخن در اين بخش از بيانيه است و از خوانندگان محترم نيز تقاضا داريم كه به شدت به آن توجه كنند، آن است كه جريان قدرت‌طلب و بخصوص حزب كارگزاران و پدر معنوي آنها، از همان ابتدا به دنبال آوردن خاتمي براي شركت در انتخابات نبودند، بلكه به دنبال آن ‌بودند تا خاتمي را چماقي براي اصولگرايان نمايند تا از احمدي‌نژاد عبور نمايند و در مقابل آنان (جريان قدرت‌طلب) نيز دست از حمايت خاتمي بردارند و بر گزينه‌اي ديگر كه برآمده از تئوري دولت وحدت ملي بود توافق نمايند كه البته موفق به انجام اين امر نشدند. ديدارهاي مكرر پدر معنوي حزب كارگزاران براي برطرف كردن ترديدهاي خاتمي را نيز مي توان ادامه همان تفكر "چماقي براي اصولگرايان " تفسير كرد.
لذا جريان قدرت‌طلب با توجه به شكست‌هاي مختلف گفتمان اصلاحات در پنج انتخابات مهم اخير برايش واضح بود كه خاتمي و گفتمان سوخته اصلاحات نخواهد توانست آراي لازمه را جمع آوري نمايد. از همين رو در تمام اين مدت شاهد بوديم كه حتي يكبار نيز بيانيه يا موضعي رسمي از سوي حزب كارگزاران براي حمايت از خاتمي در انتخابات مطرح نشد. لذا آنها از همان ابتدا در اين فكر بوده و هستند كه بازي انتخابات را تبديل به بازي اصولگرا _ اصولگرا نمايند كه در واقع بتوانند دو يا چند كانديد از جريان اصولگرايي را مقابل هم قرار دهند تا حداقل بتوانند از سرمايه اسجتماعي و پشتوانه مردمي رييس جمهور اصولگراي دولت دهم بكاهند و آن را دستمايه سياه نمايي‌هاي متعدد خود در دولت بعدي نمايند.

* بخش دوم : ميرحسين، همچنان در هاله‌اي از ابهام
در اين بخش به تحليل رفتار سياسي ديگر كانديداي انتخابات دوره رياست جمهوري دهم مي‌پردازيم كه آقاي خاتمي انصراف خود را از حضور در انتخابات، تلاش براي وحدت اصلاح‌طلبان حول او اعلام كرد.
ميرحسين موسوي كه در اين چند ماهه خبرهاي كثيري از هماهنگي‌هاي كامل ميان او و خاتمي در رسانه‌ها منتشر مي‌شد، به ناگاه پس از اعلام حضور خاتمي در انتخابات در بيانيه‌اي رسمي وي نيز حضور خود را در انتخابات اعلام كرد تا قلم بطلاني بكشد بر شعار "يا من يا مير حسين " كه آقاي خاتمي قبلا آن را بيان كرده بود و خاتمي را نيز در موضع عدم شفافيت و دوگانگي در سخن قرار داد.
پيرامون حضور ميرحسين در انتخابات نكات بسياري وجود دارد كه انشاء‌الله در بيانيه‌هاي آتي به آن به طور مفصلي خواهيم پرداخت اما در اين بخش به طور مجمل چند نكته را پيرامون حضور مبهم ايشان در انتخابات اشاره مي‌كنيم.

* ميرحسين و فرار رو به جلو
1 _آنچه كه از بيانات و سخنراني كم تعداد ميرحسين موسوي برداشت مي‌شود آن است كه روح گفتمان حاكم بر وي همان گفتمان امام خميني(ره) و انقلاب مي‌باشد. اما ميرحسين در اين چند وقت به جز كلي‌گويي در اين زمينه به چيز ديگري نپرداخته است و صرفا به بيان مسلماتي پرداخته كه در 4 سال اخير با ظهور دولت عدالت‌گراي نهم در كشور حكمفرما شده است و سخن نوي نيست. فلذا اين سوال جدي به ذهن خطور مي‌كند كه آيا روا نبود آن روزي كه دفاع از گفتمان امام را پر هزينه كرده بودند -روزگار سازندگي و اصلاحات- براي دفاع از گفتمان امام ايشان وارد ميدان مي‌شدند؟ چهار سال پيش شخصي چنين هزينه‌اي را به جان خريد و ولي نعمتان انقلاب، انقلابشان را ياري كردند. آيا روانيست كه دلسوزان حقيقي گفتمان انقلاب و امام(ره) در برابر دروغگويان عملي و ظاهرسازان لسانيِ مدعي خط امام و مخالفان حقيقي انقلاب كه اينبار شعار آزادي دركنار عدالت را ترفند رسيدن به قدرت دانستند با هم متحد بشوند؟ پس اگر هم ايشان به طور مخلصانه به دنبال پياده سازي اين گفتمان هستند به نظر مي‌رسد ايشان بايد پرچم اصولگرايي را بالاي سر خود مي‌گرفتند و به كمك دولت نهم مي‌شتافتند. اما چه شده است كه ميرحسين به نقد عملكرد دولت نهم آن هم در مواردي جزيي و خرد مي‌پردازد و بيشتر علاقه‌مند است تا از جريان اصلاح‌طلبي برآيد؟ ( با توجه به ديدارهاي كثير ايشان با آقاي خاتمي، كروبي و برخي ديگر از چهره‌هاي شاخص جريان اصلاحات)
پاسخ اين پرسش را اينگونه بايد داد كه در واقع ميرحسين با اين حركت خود به دنبال فراري رو به جلو است ،اما چرا فرار رو به جلو؟ زيرا مير حسين در تمام اين مدت 16 سال دوران سازندگي و اصلاحات به سكوت در مقابل كجروي‌ها و انحرافات از گفتمان امام و انقلاب نشست و حتي در 8ساله دولت اصلاحات كه اين عقبگردها به اوج خود مي‌رسيد در قامت مشاور ارشد رئيس دولت اصلاحات نيز قرار گرفت و ترجيح داد كه سخن برنياورد.
لذاست كه اين تمايل ايشان به جريان اصلاحات در زمان حاضر امري بديهي به نظر مي‌رسد. زيرا او خود نيك مي‌داند كه اگر او بخواهد خود را يك كانديد اصولگرا اعلام نمايد در مقابل سوال از سكوت وي، پاسخ مستدل و متقني را نخواهد داشت.

* كمرنگ كردن مرز با كدام جبهه؟
2 _ آقاي ميرحسين موسوي هنوز مرزبندي شفاف و روشني را با جريان افراطي اصلاحات مشخص نكرده است، و متاسفانه شاهديم كه كساني همچون محمدرضا تاجيك و احسان نراقي كه از عناصر افراطي جريان تجديدنظرطلب هستند، يادداشت‌هاي خود را در سايت‌هاي متعلق به همفكران ايشان قرارداده‌اند. و دوصد تاسف بيشتر آنكه برخي از افراد فعال در شاخه دانشجويي ستاد ايشان نيز برخي از عناصر فرصت‌طلب گروه غيرقانوني تحكيم علامه مي‌باشند كه حضور مكرر آنها در كنار ميرحسين موسوي تعجب همگان را بر انگيخته است. لذا اگر بنا باشد ايشان با كسي هم جبهه باشند در ميان تمام رجال سياسي چپ و راست كسي را هم گفتمان‌تر از دولت اصولگراي فعلي نمي‌يابند. پس چرا بجاي تقويت هم سنگر، به مرزبندي با هم جبهه‌اي‌ها و كم رنگ كردن مرزهاي خود با نامحرمان مدعي خط امام مشغولند .آقاي موسوي بايد سريعتر اين ابهام اساسي را برطرف نمايند؟

* ميرحسين ،گزينه دولت وحدت ملي
3 _ اگرچه شواهد و اخبار حاكي از آن است كه مير حسين موسوي هنوز كمتر براي همكاري با جريان قدرت‌طلب از خود علاقه نشان داده است، اما اگر دقيق‌تر به تئوري شكست خورده وحدت ملي قدرت طلبان كه از سوي فردي خاص به طور جدي پيگيري مي‌شد نگاه بيندازيم متوجه خواهيم شد كه در شرايط فعلي بهتري گزينه از نظر قدرت‌طلبان براي اين تئوري ميرحسين موسوي است. زيرا او مي‌تواند اين طرح زمين خورده را از جا بلند نمايد، اگرچه مجبور شود مصالحه‌اي با جريان قدرت‌طلبان انجام دهد. زيرا بر طبق سخنان ميرحسين به كثرت ديده‌ايم كه وي دم از "خرد جمعي " مي‌زند كه همچون برخي لغات خاص ديگر در فضاي سياسي كنوني كشور بيشتر از آنكه معناي تحت‌اللفظي خود را داشته باشند، داراي معاني ديگري هستند كه در اينجا چراغ سبزي به برخي تفكرات خاص مي‌باشد. علي اي حال اين سخن به معناي آن نيست كه قطعاً چنين اتفاقي رخ خواهد داد و بايد منتظر ماند و ديد كه آيا اين دو طرف حاضر مي‌شوند اختلافات ديرينه خود را با هم كنار بگذارند يا خير؟

* بخش سوم : بازي حقيقي،بازي اصولگرا-اصولگرا
در بخش سوم كه آخرين بخش از اين بيانيه است، قصد داريم تا بار ديگر بر اين نكته تاكيد ورزيم كه به نظر مي‌رسد جريان مقابل پس از آنكه بازتاب بسيار كم توجه مردمي به حضور آقاي خاتمي و ديگر كانديداهاي اصلاحات را به خود ديد ديگر به دنبال پيروزي در دنبال انتخابات نيست بلكه جوياي بازي باخت - باخت است كه همان انشقاق در ميان جريان اصولگرايي و قراردادن آنها در مقابل يكديگر است تا بتوانند رييس جمهوري با پشتوانه ضعيف مردمي از جريان اصولگرا انتخاب شود و با اين ضعف، موجبات بازگشت دوباره به قدرت را براي جريان قدرت‌طلبي فراهم نمايد. زمزمه‌هاي دولت ائتلافي و يا سنگ‌اندازي بر سر بودجه 88 و متعاقباً چند برابر شدن بودجه مجمع تشخيص توسط نمايندگاني به اصطلاح اصولگرا كه فرياد انتقادات سابقشان از دولت سازندگي سر به فلك مي‌كشيد و نكات متعدد ديگر همگي حاكي از آن است كه جريان قدرت‌طلب توانسته است از ضعف سياسي بسياري از اصولگرايان تاكنون استفاده نمايد و حتي پيوندهايي نيز با آنها برقرار نمايد.
دولت ائتلافي كه در واقع ترجماني ديگر از همان دولت وحدت ملي است، اين بار توسط طراحان همان ايده دولت وحدت ملي در قالب و شكلي فانتزي تر بيان شده است ، زيرا طراح اصلي ايده دولت وحدت ملي (بازيگردان پنهان انتخابات ) گمان مي كرد كه اين ايده با استقبال اصولگرايان و اصلاح طلبان قرار گيرد كه البته تاحدودي بسيار كمي مورد توجه برخي از جريانات اصلاح طلب نيز قرار گرفت ،اما اصولگرايان آن را به سختي طرد كردند و خط قرمز خود را رييس جمهور شدن يك اصلاح طلب ناميدند. لذا دولت وحدت ملي در يك شرايط غير قابل پيش بيني از طرف صاحبان آن ،تبديل به طرحي نارس و سوخته اي شد كه همچون يك جنين مرده متولد شد . لذا دولت ائتلافي آخرين تير آنان براي احيا كردن طرحي است كه در همان نطفه از بين رفت .
از اين رو بايد بسيار هوشيار بود كه نگذاشت اين خط كشي در ميان اصولگرايان بوجود آيد ،اگرچه متاسفانه برخي ظاهر الاصولگراها در اين بين سنگ اندازي مي كنند و در واقع در كامل كردن پازل جريان مقابل ناخودآگاه - و شايد هم خودآگاه - همكاري مي نمايند .لذا اين ضعف بصيرت همت بيشتر جنبش دانشجويي را مي طلبد تا از كجروي هاي برخي افراد كه در دامن قدرت طلبان به دام افتاده اند و در پيشبرد اهداف آنها قدم بر مي دارند ،جلوگيري نمايند . اين نكته كه در بيانات مقام معظم رهبري در سالگرد قيام مردم تبريز(29 بهمن ماه) نيز مورد توجه قرار گرفته است را در خاتمه اين بيانيه مي آوريم : "همه بدانند كه امروز دشمنان نظام جمهورى اسلامى از بركندن اين بنيان مستحكم، احساس عجز ميكنند؛ سعى‏شان اين است كه به وسائل گوناگون، به دست خودِ كسانى كه تو اين انقلاب بودند و هستند، از اين محتوا ذره ذره بكنند....... وظيفه‏ من، وظيفه شما اين است كه از محتواى انقلابى، از اصول با ارزشِ انقلاب دفاع كنيم و نگذاريم اين مبانى با ارزش و اين ارزشهاى والا ناديده گرفته بشود؛ اين وظيفه‏ى ماست. "