نويسنده: سيد علي ناظم زاده
جامعه شناسي ابليس در عصر ما
 

 ابليس؛ شيطان يا Satan اين واژه قريب و عجيب و غريب و اين مفهوم برزخي از كودكي برايمان در مقابل خدا قرار گرفته است! نوعي ثنويت كه همگي بدان مبتلاييم! اگر خدا هست، اگر خدا خوب است، اگر خدا رحمان و رحيم است! اگر خدا بهشت دارد! ابليس هم هست، ابليس هم در مقابل بد است.


 

ابليس؛ شيطان يا Satan اين واژه قريب و عجيب و غريب و اين مفهوم برزخي از كودكي برايمان در مقابل خدا قرار گرفته است! نوعي ثنويت كه همگي بدان مبتلاييم! اگر خدا هست، اگر خدا خوب است، اگر خدا رحمان و رحيم است! اگر خدا هادي است! اگر خدا بهشت دارد! ابليس هم هست، ابليس هم در مقابل بد است، ابليس هم رجيم است و فريبنده! و ابليس و دنباله روي از او در پي اش دوزخ است! ابليس به مانند خدا، جنسيت و مكان و زمان ندارد... ابليس آنقدر بد است كه جلوي خدا با آن عظمتش ايستاده! ابليس است كه ما را به خطا مي برد! ابليس است كه مقابل آدمي سجده نكرد و عهد كرد و سوگند خورد كه آدم را بفريبد تا وقت معلوم! و عجب كه خدا نيز اين مهلت را به آن رانده شده داد تا آدمي را بيازمايد! گو اين كه اگر شيطان نبود، خدا، خداييت نمي يافت يا اگر اين مظهر بدي‌ها و صياد شهوت آدميان نبود، پرستنده خالص و مخلص از سست ايمان بي تقوا تمييز داده نمي شد!

اين ها اسطوره، افسانه يا عقيده هر چه كه باشد با ماست! سالهاست كه انسانها با هر دين و مرامي از شيطان مي هراسند از شر او به خداي پناه مي برند و او را لعن و نفرين مي گويند و حتي آنجا كه ابليس بر ابراهيم ظاهر شد بر آن هاله كه امروز سنگش كرده اند، سنگ مي اندازند و رجمش مي كنند! واقعيت اين است كه غير از فرد، جامعه نيز رابطه متقابل و وسيعي با اين مفهوم دارد... تقابل انسان با ابليس موجد و موجب روابطي بس گسترده ميان جامعه و شيطان شده است... نقش جامعه در شكل دهي به شيطان از ساخته و پرداخته شدن شيطان در ذهن آدميان گرفته، نوعي هراس و فوبياي دائمي از ابليس، بالا بردن آن در جوامع سنتي، مقابل خدا قرار دادن، دوست داشتن و تكريم و تقديس آن نزد صوفيان وعرفا، تا كم اهميت شدن آن در زندگي مدرن و متقابلا نقش شيطان نيز در جامعه در روابط اجتماعي، اخلاق اجتماعي، تاثيرات رواني بر انسانها، شكل دهي ويژه به نهاد دين و دين مداري انسانها، تاثير اسمي و ظاهري و نيز معنوي و باطني در روابط و ساختار اقتصادي و سياسي و فرهنگي، شيطان خواندن انسانهايي در دوران هاي مختلف مثل جادوگران يا شيطان تلقي كردن مفاهيمي در دوران حاضر مثل دموكراسي و حقوق بشر و سرمايه داري، نقش آن در ادبيات و هنر و فرهنگ، ظهور جريانهاي شيطان پرستي و... هميشه در همه جا و همه زمان وجود داشته است. به هر روي رابطه انسان و شيطان و جامعه، رابطه اي است به وسعت تاريخ و به اندازه فرهنگ بشري!

در دو رويكرد دو نگاه متفاوت به ابليس وجود دارد كه واكاوي هر يك جالب به نظر ميرسد، گرچه مي دانم اينجا مقال اين واكاوي نيست! (بايد اشاره كنم كه اين دو نگاه را در دايره المعارف بزرگ اسلامي و نيز كتاب جامعه شناسي روشنفكري ديني نوشته دكتر عباس كاظمي دنبال كرده ام).

1 - ابليس يا شيطان كه رانده شده از درگاه خدا معرفي شده و در كتب مقدس خصوصا قرآن كريم بارها از او به بدي ياد شده چرا كه برخلاف اذن خدا بر آدم سجده نكرد! اين شيطان در نگاه عارفانه و صوفي گرايي چندان هم بد نيست! عرفا و صوفيان بزرگي از جمله غزالي، عين القضات، ميبدي، بايزيد، سنائي، مولوي، عطار و سرآمد آنان، منصور حلاج با نگاه خاص به وحدانيت خدا و همه چيز را از خدا ديدن، رويكردي حتي مثبت و تقديس شده به ابليس دارند! حسن بصري مي گويد: اگر او نور خود را بر خلق ظاهر كند، به خدايي پرستيده ميشود! بايزيد بسطامي، بر حال او دل مي سوزاند و طلب بخشش مي كند! ذوالنون مصري از كمال اخلاص ابليس در بندگي با تحسين ياد مي كند! برخي سنگ انداختن بر او را حتي دو را جوانمردي مي دانند! معتقدند شيطان از صفت جباريت خدا بوجود آمده، گناه ابليس، عشق به خداست و او اگر يقين داشت با سجود به آدم نجات مي يافت، هر آينه چنين مي كرد! و همانطور كه نور مصطفي از جمال الهي است، نور ابليس از جلال الهي!


2 – شيطان در قرائت رسمي و فقهي از دين، مظهر شر است كه آدميان بيشماري را در چنگ خود قرار مي دهد... هر كس كه گناه كند، به فقه عمل نكند، غير شيعه باشد (از نگاه ما)، بي دين باشد، كافر باشد، به علوم غير ديني توجه كند وقس عليهذا... او بي شك گرفتار شيطان است! در هر دين و مذهبي اين نگاه وجود دارد، پيروان سرسخت هر ديني معتقدند آنها تنها راه حقيقت را مي پيمايند، ديگران گرفتار شيطان اند و اسير شر! و اين نگاه در طول تاريخ هماره وجود داشته است. اما در زندگي مدرن با پذيرش تكثر و پلوراليسم، نقش شيطان كم رنگ و كم رنگ تر مي شود! در بينش جديد به دين، حقيقت تنها نزد ما نيست، همه، بندگان خدا هستند، صفت هادي بودن براي خدا موجب هدايت عامه براي جهانيان است نه تنها ما يا فرقه ما! گناه و اشتباه حق آدمي است! همين خطاها و كجروي ها خود در زندگي فردي و اجتماعي موجب كمال و ترقي آدمي است، حق به همان اندازه پخش است كه شر! يقين و حقيقت خيلي دور و سخت است و لذا در زندگي مدرن، گرچه شيطان حضور دارد... اما جايگاهش معلوم نيست! گستره و نفوذش بسان گذشته نيست و روز به روز ضعيفتر مي شود! با قرائت هاي جديد از دين، با تفسير هاي نو با فرقه هاي نو و با تلقي ها و مصداق ها نو از دين داري نمي توان گفت:
در ديگري شيطان حلول كرده، شيطان در جلدش رفته و به سمت شر رفته است! يا بايد با نوعي تحجر و سخت ديني و قشري گرايي و انحصار گرايي به آن برسيم كه تنها ما حقيم و هر ديگري شيطان يا در مسير اوست! يا با پذيرش شمول گرايي و فراتر از آن، كثرت گرايي بدانجا برسيم كه اگر مذهب و مراممان حق است، ديگران نيز مي توانند حق باشند، ديگران نيز مشمول هدايت خدايي اند! هر كس خطا كرد حتما شيطان و شيطاني نيست و از اينجاست كه شيطان در زندگي مدرن رو به مردن است! قبل از آن كه نيچه كشف كند خدا مرده است! شيطان مرده بود! شيطاني كه روزي بخش عظيمي از انديشه آدمي را همراه با خدا دربرمي گرفت، قبل از آدمي بود، مايه گمراهي و نزول آدم از بهشت برين شد، در مقابل هر اهورا و خدايي، او نيز شاخص و مطرح ميشد... او از آغاز مدرنيته مرد! نقش او امروز تنها اسطوره اي است كه گاهي سر بر مي آورد! گرچه هنوز كساني ياد و نام او را زنده نگه مي دارند، او را مي پرستند! درباره او و گذشته و آينده اش داستانها مي سازند! يا 42 ميليون صفحه در اينترنت به نام اوست! و برخي هنوز از شيطان بزرگ يا محور شرارت دم مي زنند، يا برخي هر چه به مذاقشان خوش نيايد حتي دموكراسي و مدرنيته را شيطان مي دانند! اما شيطان آن قلمرواش را از دست داد... امروز اگر هم آدمي خطا و انحراف و گناه مي كند... نامي از ابليس نيست، اين شهوت و احساس و عقل ناقص انسان است كه او را منحرف مي كند و به خطا مي برد كه با انسان گرايي دوران ما، اين نيز نه بر دوش شيطان گذاشته مي شود كه به خود آدمي مربوط است... آدمي در جبر شيطاني نيست، او مختار است و از همين جاست كه مسئول كردار خويش است و خطاي خود را به چيزي موهوم حواله نمي دهد!

بنابراين اگر نگاه جامعه شناسانه تاريخي و تطبيقي به مقوله شيطان داشته باشيم، بي شك كاهش نقش و كاركرد شيطان چه در زندگي فردي و چه حيات اجتماعي ما قابل ملاحظه است. با اين واقعيت كه در جوامع سنت گراتر، دين مدارتر، با ساخت فرهنگي ديني و ايدئولوژيك اين كاهش سرعت كمتري دارد، همانگونه كه سرعت اين تغيير در روستايي ها نسبت به شهريها، محافظه كاران، پيرترها و افرادي با دين مداري قشري و معيشت انديش، و نيز در كم سوادتر ها كمتر از ديگران است!