آزادي و آزادي عقيده و تفكر از نظر شهيد مطهري

استاد شهيد مرتضي مطهري ره آزادي را يكي از نيازهاي اساسي مي داند و با توجه به تاريخ اروپا گوشزد مي كند كه در صورت تعارض آزادي و دين، جامعه از دين روي گردان خواهد شد
استاد شهيد مرتضي مطهري ره آزادي را يكي از نيازهاي اساسي مي داند و با توجه به تاريخ اروپا گوشزد مي كند كه در صورت تعارض آزادي و دين، جامعه از دين روي گردان خواهد شد: از نظر وانشناسي مذهبي يكي از موجبات عقب گرد مذهبي اين است كه اولياي مذهب ميان مذهب و يك نياز طبيعي، تضاد برقرار كنند، مخصوصاً هنگامي كه آن نياز در سطح افكار عمومي ظاهر شود. درست در مرحله اي كه استبداد و اختناق در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم تشنه اين انديشه بودند كه حق حاكميت از آن مردم است، كليسا يا طرفداران كليسا و با اتكاء به افكار كليسا اين فكر عرضه شد كه مردم در زمينه ي حكومت فقط تكليف و وظيفه دارند نه حق. همين كافي بود كه تشنگان آزادي و دموكراسي و حكومت را بر ضد كليسا بلكه برضد دين خدا به طور كلي برانگيزد.
بدين ترتيب در نظر شهيد مطهري با پيوندي كه ارباب كليسا و برخي از فيلسوفان اروپايي ميان اعتقاد به خدا از يك طرف و سلب حقوق سياسي و تثبيت حكومت هاي استبدادي از طرف ديگر، برقرار كردند، نوعي ارتباط ميان دموكراسي و حكومت مردم بر مردم و بي خدايي فرض شد: چنين فرض شد كه يا بايد خدا را بپذيريم و حق حكومت را از طرف او تفويض شده به افراد معيني كه هيچ نوع امتياز روشني ندارند تلقي كنيم و يا خدا را نفي كنيم تا بتوانيم خود را ذي حق بدانيم.(1)
در جاي ديگر همين مسأله را استاد ره به عنوان يكي از عوامل اصلي گرايش به مادي گري در غرب تلقي مي كند:
سومين علت گرايش هاي مادي، نارسايي برخي مفاهيم اجتماعي و سياسي بوده است. در تاريخ فلسفه سياسي مي خوانيم كه آن گاه كه مفاهيم خاص اجتماعي و سياسي در غرب مطرح شد و مسأله حقوق طبيعي و مخصوصاً حق حاكميت ملي به ميان آمد و عده اي طرفدار استبداد سياسي شدند و براي توده مردم در برابر حكمران، حق قايل نشدند و تنها چيزي كه براي مردم در مقابل حكمران قايل شدند وظيفه و تكليف بود، اين عده در استدلال هاي خود براي اين كه پشتوانه اي براي نظريات سياسي استبداد مأبانه ي خود پيدا كنند به مسأله ي خدا چسبيدند و مدعي شدند كه حكمران در مقابل مردم مسئول نيست بلكه او فقط در برابر خدا مسوول است ولي مردم در مقابل حكمران مسئولند و وظيفه دارند. مردم حق ندارند حكمران را بازخواست كنند كه چرا چنين و چنان كرده اي و يا برايش وظيفه معين كنند كه چنين و چنان كن. فقط خداست كه مي تواند او را مورد پرستش و بازخواست قرار دهد. مردم حقي بر حكمران ندارند ولي حكمران حقوقي دارد كه مردم بايد ادا كنند. از اين رو طبعاً در افكار و انديشه ها نوعي ملازمه و ارتباط تصنعي به وجود آمد كه ميان اعتقاد به خدا از يك طرف و اعتقاد به لزوم تسليم در برابر حكمران و سلب حق هر گونه مداخله اي در برابر كسي كه خدا او را براي رعايت و نگهباني مردم برگزيده است از طرف ديگر ملازمه به وجود آيد. به عبارت ديگر ملازمه اي ميان حق حاكميت ملي و بي خدايي به وجود آمد. افراد فكر مي كردند اگر خدا را قبول كنند استبداد قدرت هاي مطلقه را نيز بايد بپذيرند و بپذيرند كه خود در برابر حكمران هيچ حقي ندارند و حكمران نيز در برابر خود هيچ گونه مسووليتي ندارد. حكمران تنها در برابر خدا مسئول است لذا افراد فكر مي كردند كه اگر خدا را بپذيرند بايد اختناق اجتماعي را نيز بپذيرند و اگر بخواهند آزادي اجتماعي داشته باشند بايد خدا را انكار كنند. پس آزادي اجتماعي را ترجيح دادند.
از نظر فلاسفه اسلامي نه تنها نتيجه اعتقاد به خدا پذيرش حكومت مطلقه افراد نيست و حاكم در برابر مردم مسئوليت دارد، بلكه از نظر اين فلسفه تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در برابر مردم مسئول مي سازد و افراد را ذي حق مي كند و استيفاي حقوق را يك وظيفه ي لازم شرعي معرفي مي كند.(2)
آزادي عقيده و تفكر
استاد مطهري ره دو حوزه ي عقيده و تفكر را از يكديگر تفكيك مي كند و حكم آزادي را در هر يك متفاوت مي شمارد. به نظر وي تفكر در اسلام نه تنها آزاد است بلكه از واجبات تلقي مي گردد لذا در نظام اسلامي هر كس بايد فكر و قلمش آزاد باشد و تنها در چنين صورتي است كه انقلاب اسلامي راه صحيح پيروزي را ادامه خواهد داد.
تجربه هاي گذشته نشان داده است كه هر وقت جامعه از يك نوع آزادي فكر ولو از روي سوي نيت برخوردار بوده است، اين امر به ضرر اسلام تمام نشده، بكله در نهايت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعه يا محيط آزاد، برخورد آراي و عقايد به وجود آيد به طوري كه صاحبان افكار مختلف بتوانند حرف هاي شان را مطرح كنند و ما هم در مقابل، آراي و نظريات خودمان را مطرح كنيم تنها در چنين زمينه ي سالمي خواهد بود كه اسلام هر چه بيشتر رشد مي كند. اگر جلوي فكر را بخواهيم بگيريم، اسلام و جمهوري اسلامي را شكست داده ايم. در رژيم جمهوري اسلامي هيچ محدوديتي در افكار وجود ندارد و از به اصطلاح كاناليزه كردن انديشه ها اثر نخواهد برد همه بايد آزاد باشند كه حاصل انديشه ها و تفكرات اصلي خود را عرضه كنند. (3)
اما آزادي تفكر غير از آزادي توطئه است. در حكومت اسلامي هر حزبي اگر عقيده غير اسلامي هم دارد آزاد است اما اجازه توطئه گري و فريب كاري را نمي دهيم. احزاب و افراد در حدي كه عقيده خودشان را صريحاً مي گويند و با منطق خود به جنگ منطق مي آيند آن ها را مي پذيريم البته اين امر سواي توطئه و رياكاري است. توطئه ممنوع است.(4) و عرضه انديشه هاي مستقل آزاد.
شهيد مطهري بقاي اسلام را محصول آزادي فكر و انديشه مي داند:
به دليل همين آزادي ها بود كه اسلام توانست باقي بماند. اگر در صدر اسلام در جواب كسي كه مي گفت من خدا را قبول ندارم. مي گفتند بزنيد و بكشيد، امروز ديگر اسلامي وجود نداشت. اسلام به اين دليل باقي مانده كه با شجاعت و صراحت با افكار مختلف مواجه شده است. در آينده هم اسلام فقط و فقط با مواجهه صريح شجاعانه با عقايد و افكار مختلف است كه مي تواند به حيات خود ادامه دهد و من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار مي دهم كه خيال نكنند راه حفظ معتقدات اسلامي جلوگيري از ابراز عقيده ي ديگران است. از اسلام فقط با يك نيرو مي شود پاسداري كرد و آن علم است و آزادي دادن به افكار مخالف و مواجهه صريح و روشن با آن ها.(5) به نظر شهيد مطهري:
اگر به بهانه اين كه مردم قابل و لايق نيستند و خودشان نمي فهمند آزادي را از آن ها گرفت، اين مردم تا ابد بي لياقت مي مانند. مثلاً در انتخاب وكيل اگر بخواهند فردي را كه از نظر آن ها شايسته است تحمل كنند اين مردم تا قيامت مردمي نخواهند شد كه رشد اجتماعي پيدا كنند. رشد مردم به اين است كه آزادشان بگذاريم ولو در آن آزادي ابتدا اشتباه هم بكنند.(6)
شهيد مطهري بين آزادي تفكر و انديشه و آزادي عقيده تفاوت مي گذارد:
در نظام اسلامي عقيده اي آزاد است كه مبنايش تفكر باشد، عقايدي كه بر مبناي وارثت، تقليده اي آزاد است كه مبنايش تفكر باشد، عقايدي كه بر مبناي وارثت، تقليد و از روي جهالت و به دليل فكر نكردن و تسليم شدن در مقابل عوامل ضد فكر در ايران پيدا شده است اين ها را اسلام به نام آزادي عقيده نمي پذيرد. چنين عقايدي يك سلسله زنجيرهاي اعتيادي و عرفي و تقليدي است كه به دست و پاي فكر و روح انسان بسته مي شود.(7)
با اين حال استاد شهيد تأكيد مي كند: آن چه اسلام از انسان مي خواهد، ايمان است و ايمان اجبار بردار نيست.(8)
پي نوشت ها:
1 . سيري در نهج البلاغه، ص 120.
2. علل گرايش به مادي گري، ص 157.
3 . پيرامون انقلاب اسلامي، ص 49.
4. همان، ص 15.
5. همان، ص 16.
6. پيرامون جمهوري اسلامي، ص 12 – 124.
7. همان، ص 108 – 116 و جهاد، ص 55.
8 . پيرامون جمهوري اسلامي، ص 119.
...........................................................................................................................
منبع:كتاب،اصلاحات و فروپاشي تشريح طرح بازسازي شده ي فروپاشي شوروي در ايران