انتخاب اصلح ، تكليف الهي

وظيفهاي كه در انتخابات بر عهده ما گذاشته شده اين است كه سعي كنيم كسي كه احكام اسلام را بهتر اجرا ميكند، مصالح جامعه اسلامي را بيشتر تأمين ميكند، ارزشهاي اسلامي را بهتر رعايت ميكند و با دشمنان اسلام سرسختانهتر مبارزه ميكند، انتخاب شود.
وظايف اجتماعي، واجب فراموش شده
عرايض من در اين جلسه در سه محور خلاصه ميشود: اول اينكه اكثر ما مسلمانان آنگونه كه شايسته است به تكاليف اجتماعيمان اهميت ندادهايم. دستهايي هم از شياطين انس و جن در كار بوده تا چنين تلقي شود كه دين، تنها رابطه انسان با خداست و تكاليف شرعي هم فقط رعايت نجس و پاكي و نماز و روزه است. شيعه بودن هم اين است كه انسان در روضه و عزاداري شركت كند. اما مسايل مهمي از قبيل مشاركت در سرنوشت جامعه، مقابله با مفاسد اجتماعي، تأمين مصالح بينالمللي اسلام و ايستادگي در برابر دشمنان اسلام، چندان جدي گرفته نشده است و تا قبل از نهضت اسلامي توسط حضرت امام(رضوان الله عليه) تقريباً همه اين امور در جامعه ما متروك بود و حتي گاهي پرداختن به آنها خلاف تقوا و تقدس شناخته ميشد.
سقيفه، آغازي بر سكولاريسم در اسلام
اين مسأله اختصاص به دنياي اسلام ندارد. اما ظهور آن در اسلام از سقيفه بود. كساني چنين وانمود كردند كه با وفات پيغمبر اكرم(ص) بساط نبوت و آنچه مربوط به آن بود برچيده شد و بعد از آن خود مردم بايد حكومتي را انتخاب و امور دنيايشان را اداره كنند. لذا در حالي كه علي(ع) به تنهايي مشغول تجهيز پيكر پيامبر(ص) بود، مسلمانان جمع شدند تا جانشيني را براي آن حضرت تعيين كنند. اين گروه براي توجيه كار خود ميگفتند: ما بايد براي اداره جامعه فكري بكنيم و خود ما بايد تعيين كنيم كه چه كسي خليفه و امام، و به تعبير امروزي رئيسجمهور باشد.
شروع تمهيداتي كه براي تثبيت اين مسأله انديشيده شده بود، از اينجا بود كه وحي و رابطه با خدا مسايلي بود كه اختصاص به پيامبر(ص) داشت و با رحلت آن حضرت اين مسايل هم تمام شد و آنچه باقي ماند امور دنيايي بود كه خود مردم تلاش كردند براي اداره آن تدبيري بيانديشند. در واقع در عالم اسلام گرايش به سكولاريسم و تفكيك دين از مسايل سياسيـ اجتماعي از همان زمان شروع شد. با اينكه 70 روز قبل از آن، پيغمبر اكرم(ص) از طرف خدا، علي(ع) را به عنوان جانشين خود معرفي كرده بود؛ ولي مسلمانان اين جريان را ـعمداً يا سهواًـ فراموش كردند، گويا اصلاً ماجراي غدير اتفاق نيافتاده است.
به تدريج اين تفكر در ميان مسلمانان و به ويژه سلاطين اسلامي كه غالباً از اهل تسنن بودند، جا افتاد كه حكومت، امري دنيايي است و زماني كه مردم با كسي بيعت كردند، او حاكم و امرش مطاع است. ائمه اطهار(ع) هم بعد از جريان كربلا به دليل مغلوب بودن شيعه در برابر حاكمان وقت و براي حفظ اساس تشيع كه در واقع اساس اسلام است، غالباً در حال تقيه زندگي ميكردند. البته گاهي فقهاي شيعه ـاگر مجالي پيدا ميكردندـ به اين مسأله اشاره ميكردند كه سلطان عدل بايد از طرف خدا تعيين شود. مطرح كردن اصطلاح سلطان عادل و جائر هم در واقع تاكتيكي بود كه توسط فقهاي شيعه بهكار گرفته ميشد تا اين مطلب را اعلام كنند كه شيعه هر سلطاني را لازمالاطاعه نميداند؛ بلكه تنها امام عادل واجبالاطاعه است. با طرح مساله «امام عادل» اين سؤال مطرح ميشود كه امام عادل چه كسي است. در اينجا بود كه فقهاي شيعه فرصتي مييافتند تا در مورد جائر بودن سلاطين زمان خود بحث كرده، ثابت كنند كه اين سلاطين حق حكومت ندارند.
ما بايد خدا را شكر كنيم كه با ظهور شخصيت بزرگي مثل حضرت امام(ره) و فعاليتهايي كه در طول نهضت انجام دادند اين حقيقت اسلامي تا حدود زيادي براي همه، بهخصوص مردم ايران روشن شد كه دين مختص عبادات فردي نيست و پرداختن به مسائل اجتماعي هم يكي از بزرگترين واجبات است.
همچنانكه ميدانيد در دوران اخير، بهخصوص در اين دهه، اين گرايش در ميان بعضي از گروهها و افراد پيدا شده كه مجدداً مسأله سكولاريسم را زنده كنند و با اين كار گستره دين را از قلمروي امور دنيا، اجتماع و سياست جدا كنند. حتي بعضي از سياستگزاران كشور رسماً در اين زمينه كه بايد حكومتْ سكولار باشد، كتاب نوشتند و گفتند بايد قلمرو دين را از حكومت جدا كرد. كسان ديگري هم هرچند به زبان نميآورند، اما مشي آنها به گونهاي است كه حساب حكومت را از حساب دين جدا ميدانند.
سياست ما، عين ديانت ما
محور اول عرايض من اين مسأله است كه ما نبايد فراموش كنيم كه دين اسلام تنها مجموعه احكام شخصي براي تأمين رابطه فرد با خدا نيست. بازگشت روابط اجتماعي هم به رابطه با خداست و ما بايد اين روابط را هم براساس اوامر خدا و در جهت كسب رضايت او تعريف كنيم. جدا كردن حساب امور اجتماعي از حساب عبادات فردي، سياستي شيطاني است كه امام(ره) با تمام وجود سعي كرد با آن مبارزه كند تا همه مردم بفهمند كه دخالت در امور اجتماعي و سياسي از بزرگترين واجبات ديني است. البته قبل از ايشان مرحوم مدرس در آن جمله معروف و تاريخي فرموده بود كه «سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ماست»؛ ولي احيا كننده اين شعار حضرت امام بود و ما بايد سعي كنيم كه اين گوهر گرانبها كه حقيقت اسلام و حاصل عمر امام(ره)، ثمره دستورات انبيا و ائمه اطهار(ع) و روح تشيع است، زنده بماند و كساني از سر دشمني با اسلام يا از روي ناآگاهي و غفلت، حساب دين را از سياست جدا نكنند. اسلام تنها دستورات فردي و عبادي به معني خاص نيست و گاهي اهتمام به مسايل سياسي و اجتماعي و دخالت در تدبير امور جامعه كه بخش عظيمي از اسلام را تشكيل ميدهد، از عبادات فردي هم مهمتر است.
تساوي زن و مرد در تكاليف اجتماعي
محور دوم بحث من اين است كه برخلاف آنچه بسياري ميپندارند، در زمينه انجام وظايف اجتماعي تفاوتي بين زن و مرد نيست.
در زمينه تفاوت بين مرد و زن در احكام و حقوق سه گرايش مطرح شده است. ديدگاه اول تساوي زن و مرد است كه توسط غربيها بهخصوص بعد از انقلاب فرانسه مطرح شده است و همچنانكه ميدانيد اين گرايش غلط برخلاف نصوص قرآن است.
در مقابل اين گرايش افراطي، ديدگاه تفريطي ديگري جهات مشترك بين زن و مرد را بسيار نادر ميداند. بر اساس اين ديدگاه زنان نبايد به هيچ وجه در بسياري از امور، بخصوص در مسايل اجتماعي و سياسي دخالت داشته باشند و در واقع زن، جنس دومي است كه وظيفه اصلي او تأمين نيازمنديهاي مردان است. متأسفانه در طول تاريخ و در بعضي از كشورهاي اسلامي بهخاطر سنتهاي قومي اين گرايش ترويج شده و با تمسك به دستاويزهايي از جمله اينكه در آيات قرآن، تنها خطابات مذكر مثل «يا ايها الذين آمنوا» به كار رفته، چنين وانمود شده كه نظر اسلام اين است.
همچنانكه توجه داريد، مثال مورد اشاره بازگشت به اين ويژگي ادبيات عربي دارد كه بر خلاف فارسي، در آن ضماير و موصولهاي مذكر و مؤنث متفاوت است و در صورتي كه مخاطبان مرد باشند از ضماير مذكر و اگر مخاطبان زن باشند از ضماير مؤنث استفاده ميشود. اما در مواردي كه مرد و زن، مشتركاً مورد خطاب باشند يا در جملهاي مرد يا زن بودن مورد عنايت نباشد، در ادبيات عربي از ضمير مذكر استفاده ميشود. بر همين اساس از آيه «يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام» وجوب روزه بر زنان و مردان به صورت مساوي استفاده ميشود و براي اثبات آن در خصوص زنان نياز به دليل ديگري نيست. لذا مثال مذكور مثل بسياري از موارد ديگر، از جمله مغالطههايي است كه از جهل گوينده ناشي ميشود؛ يا سوءاستفاده وي از جهل مخاطبان براي اغفال ايشان است.
روشن است كه ديدگاه تفريطي جدا كردن زنان از مردان در كليه احكام و حقوق هم از نظر اسلام باطل است. زيرا آيات قرآن بر اين امر دلالت دارند كه زن و مرد در اكثر موارد ـاگر نگوييم در جميع مواردـ جهات مشترك فراواني دارند و زن در بسياري از امور زندگي استقلال دارد؛ بهجز برخي موارد كه تحت شرايط و قراردادهايي از باب تقسيم كار مشخص ميشود؛ يا بعضي از وظايف اجتماعي از جمله جهاد، حكومت و قضاوت كه به لحاظ ويژگيهاي خاص، نقش اول در آنها بر عهده مردان است.
بر همين اساس، ديدگاه سوم كه پذيرش تفاوتهاي فيالجمله در حقوق و تكاليف بين زن و مرد است، پديدار ميشود. در برخي موارد حقوق زنان بر مردان برتري دارد؛ از جمله اينكه تأمين نفقه زن و ادارة زندگي از جهت اقتصادي بر عهده مرد است و حتي زن ميتواند براي انجام كارهاي خانه و بچهداري و نظاير آن از مرد اجرت بگيرد. در بعضي موارد هم حقوق مردان بر زنان برتري دارد؛ از جمله اينكه سهمالارث مرد در اغلب موارد بيشتر از زن است.
چنين اختلافات اجمالي بين زن و مرد در حقوق و تكاليف كه مقتضاي شرايط فيزيكي، جسمي و روحي زن و مرد است، پذيرفته شده است. اما در تكاليف اجتماعي مانند امر به معروف و نهي از منكر، پرداختن به مسايل فرهنگي، احياي ارزشهاي اسلامي، مبارزه با فساد، ارشاد ديگران و اموري از اين قبيل، هيچ اختلافي بين مرد و زن نيست.
بنا براين پس از اينكه پذيرفتيم تأمين مصالح اسلامي جامعه يكي از بزرگترين واجبات اسلام است، بايد بر اين مسأله تأكيد كنيم كه اين امر اختصاص به مردان ندارد و زنان نيز در اين زمينه مكلفند و بايد نسبت به اين قبيل مسايل حساس باشند. حتي شايد در بعضي از موارد نقش زنان مهمتر از مردان باشد. هرچند براساس ديدگاه نادرستي كه پيرامون جايگاه زنان در جامعه به عنوان جنس دوم رايج بوده، برخي چنين تلقي ميكردند كه اوامر و تكاليف اجتماعي ـ به جز در موارد استثناييـ ابتدائاً متوجه مردان است.
آنچه در اين محور بيشتر مورد تأكيد است، اين است كه بايد توجه داشته باشيم چنين نيست كه در مبارزه با تهاجم فرهنگي و مشاركت در مسايل سياسيـاجتماعي نقش اول بر عهده مردان باشد و زنان طفيل ايشان باشند. هيچ كس ادعا نكرده كه جهاد فرهنگي اختصاص به مردان دارد. حتي دفاع نظامي هم اختصاص به مردان ندارد و در صورت لزوم زنان هم بايد در آن شركت كنند. بنا براين همه بانوان مسلمان بايد در زمينه مشاركت در امور سياسي و اجتماعي كه مصالح جامعه اسلامي را تأمين ميكند يا از مفاسد جلوگيري ميكند، احساس وظيفه كنند و در اين جهت به عنوان جهادي كه حتي گاهي اهميت آن از جهاد نظامي هم بيشتر است، دوشادوش مردان فعاليت كنند.
متأسفانه سياست غلط استعماري، شكستن حريمها و زير پا گذاشتن ارزشهاي اسلامي، بهويژه در خصوص زنان است، كه در دوران رژيم منحوس گذشته اعمال شد، و تدريجاً شرايط خاصي را در جامعه ما به وجود آورد كه بانوان متدين براي دور ماندن از آفات اين سياست سعي كردند كمتر در جامعه حضور پيدا كنند و در نتيجه بهتدريج خانمها در فعاليتهاي اجتماعي به حاشيه جامعه رانده شدند. اگر چنين نشده بود، آنان ميتوانستند با رعايت حجاب و ساير شؤونات، تكاليف اجتماعي خود را انجام دهند و دليلي براي عدم حضور اين قشر جامعه در صحنههاي اجتماعي وجود نداشت.
الحمد لله، بعد از پيروزي انقلاب اين مانع نيز برطرف شد و ديگر چنين عذري براي عدم مشاركت بانوان در امور اجتماعي پذيرفته نيست و آنها ميتوانند در زمينههاي مختلف اجتماعي، سياسي و حتي اقتصادي كه وظيفهشان ايجاب كند، با رعايت موازين و ارزشهاي اسلامي به فعاليت خود ادامه دهند. حتي در برخي موارد، از جمله در جهاد فرهنگي، بر زنان واجب است دوشادوش مردان نقش خود را بهطور كامل ايفا كنند و هيچ چيز مانع انجام اين وظايف نميشود. اما جو حاكم بر جامعه كه نتيجه آن سياست غلط استعماري است، موجب شده بسياري از بانوان متعهد و متدين ما از اين امر غفلت كنند و هر چند كمابيش پذيرفتهاند كه بايد در فعاليتهاي اجتماعي دخالت كنند، اما اين وظيفه را در حد شركت در انتخابات يا اموري از قبيل كمك به محرومان و مستضعفان بر خود واجب ميدانند و گويا وظيفهاي بيش از اين براي خود نميشناسند. غافل از اينكه آنها هم بايد مثل مردان در عرصه مبارزه با مفاسد اجتماعي وارد عمل شوند و اين كار همانند اقامه نماز، بلكه بيش از آن بر ايشان واجب است. زيرا در روايات تحقق و قوام همه فرايض در گرو انجام امر به معروف و نهي از منكر شمرده شده و از اين جهت «أسمي الفرايض و أشرفها» ناميده شده است1. اين دو وظيفه واجب ـكه جهاد فرهنگي و مبارزه با مفاسد اجتماعي كه در جامعه امروز ما جريان دارد، از مصاديق بارز آنها استـ هيچ اختصاصي به مردان ندارد و حتي در برخي مواقع زنان ميتوانند نقش مؤثرتري را در انجام آنها داشته باشند.
مسؤوليت افراد در برابر رأي خود
سومين محور اين بحث مربوط به مسأله انتخابات است. من قصد اعلام نظر نسبت به هيچ شخصي را ندارم و تا به حال هم نسبت به هيچ يك از افرادي كه در اين دوره مطرح شدهاند اظهار طرفداري نكردهام. اما لازم ميدانم در اين زمينه چند نكته را كه در گذشته نيز گفته شده، مجدداً تذكر دهم و اميدوارم كه مورد غفلت قرار نگيرد.
نكته اول اين است كه ما بايد بدانيم مشاركت در انتخابات به معني شريك شدن در نتايج رفتار شخصي است كه انتخاب ميشود. به عبارت ديگر، رأي ما به هر يك از نامزدها به اين معني است كه از الان رفتارهايي را كه به صورت قطعي و يقيني يا بر اساس ظن و گمان پيشبيني ميكنيم در آينده، پس از به دست گرفتن قدرت، توسط آن شخص انجام شود، امضاء و تاييد كردهايم و ما هم در ثواب و عقاب آنها شريك هستيم.
متأسفانه اين مطلب هم به درستي تبيين نشده و حتي بسياري از افراد متدين تصور ميكنند رأي مثل مالي است كه متعلق به كسي است و ميتواند هرگونه مايل است از آن استفاده كند؛ حتي ميتواند آن را آتش بزند يا در دريا بريزد. در صورتي كه چنين نيست؛ ما تكليف واجب شرعي داريم كه فرد اصلح را شناسايي كنيم و به او رأي بدهيم و اگر در شناسايي اصلح كوتاهي كنيم يا بعد از شناختن او به ديگري رأي بدهيم، گناه بزرگي مرتكب شدهايم. بر خلاف تصور رايج، رأي ملك شخصي افراد نيست كه آن را به هر كس مايل باشند واگذار كنند. اين تصور ناشي از فرهنگ غلط الحادي غربي است كه بر اساس آن انسان مالك همه چيز است و حتي خداي خودش است و بر همين اساس ميتواند حاكمي را با هر شرايطي كه خواست تعيين و اختياراتي را به او واگذار كند؛ گويا اين اختيارات ارثي است كه به او رسيده و ميتواند آن را به هر كه خواست، بدهد.
بر اساس بينش اسلامي كه در نقطه مقابل اين تصور است، تمام اختيارات، اصالتاً متعلق به خداست و به ما دستور دادهاند كمك كنيم كه فرد اصلح سركار بيايد و اين تكاليف را بر عهده بگيرد و اين كار از باب اعانت بر تقواست؛ نه اينكه ما اختياري داريم كه آن را به رئيسجمهور ميبخشيم. ما از خود، چيزي نداريم كه بتوانيم آن را ببخشيم. مگر حكومت حق ماست، كه آن را به ديگري ببخشيم؟
بر اساس اومانيسم غربي كه انسان را خدا و همه چيز را براي او ميداند، انسان ميتواند به هر كه خواست رأي بدهد، هر كه را مايل است حاكم كند و هر كه را نپسنديد عزل كند. ليبرال دمكراسي نتيجه فرهنگ اومانيستي است و در اين فرهنگ همه امور تابع رأي مردم است و انسان ميتواند هر قانوني را به هر نحوي كه مايل است وضع كند.
ولي در فرهنگ اسلامي بر خلاف فرهنگ اومانيسم، حكم مخصوص خداست؛ «ان الحكم الا لله»2. در آيه ديگري هم پس از نقل ادعاي گروهي از كافران در خصوص حلال يا حرام بودن نعمتهاي خدا، ميفرمايد: «قل آلله أذن لكم، أم علي الله تفترون»3؛ آيا خدوند به شما اجازه داده كه چيزي را حلال يا حرام كنيد يا بر خدا افترا ميبنديد؟ به عبارت ديگر، كسي بدون اجازه خدا حق ندارد كاري را جايز يا ممنوع بداند. امر و نهي و وضع كردن قانون حق خداست و انسان از پيش خود اختياري در اين زمينه ندارد. اختيار وليفقيه در امر و نهي هم اولاً در چارچوب احكامي است كه خدا وضع كرده؛ ثانياً اين اختيار به اذن خداست كه به بواسطه فرمايش امام معصوم(ع) كه فرمود «فإني قد جعلته عليكم حاكماً»4، به ما رسيده و اگر چنين اجازهاي نبود ما هيچگاه چنين حقي را براي وليفقيه قايل نبوديم. چون او هم از جهت اين كه اصالتاً اختيار و حقي ندارد، مثل ساير مردم است.
بنابراين، اين تصور غلط است كه رأيْ ملك شخصي ما و مثل مالي است كه ميتوانيم آن را به هر نحو كه خواستيم صرف كنيم. هر چند ما در خصوص اموال خود هم اجازه اسراف، تبذير و استفاده در امور حرام نداريم. ما هيچ چيزي از خود نداريم كه بتوانيم به ديگري واگذار كنيم. وظيفهاي كه در اين جهت بر عهده ما گذاشته شده اين است كه سعي كنيم حاكمي كه احكام اسلام را بهتر اجرا ميكند، مصالح جامعه اسلامي را بيشتر تأمين ميكند، ارزشهاي اسلامي را بهتر رعايت ميكند و با دشمنان اسلام سرسختانهتر مبارزه ميكند، انتخاب شود. چنين كسي زماني ميتواند عهدهدار مسؤوليت شود كه مردم با رأي و حمايتهاي گفتاري و رفتاري خود به او كمك كنند. در غير اين صورت چنين كسي نميتواند مسؤوليت را بر عهده بگيرد.
وظيفه ما اين است كه چنين كسي را شناسايي كنيم و اين كار مثل اقامه نماز، تكليف واجب قطعي است كه بر عهده ماست. متأسفانه هنوز اين فرهنگ در جامعه ما پذيرفته نشده و بسياري از مردم تصور ميكنند رأي حق آنها است و ميتوانند آن را به هر كس مايل هستند واگذار كنند. منشاء اين تصور غلط، مغالطة «حق» و «تكليف» است. حق، ناشي از تكليف است نه در برابر تكليف.
ما در برابر رأي خود مسؤول هستيم و روزي از ما سؤال ميكنند كه چرا به فلان شخص رأي دادي. ما بايد براي كار خود حجتي داشته باشيم؛ بنابراين بايد سعي كنيم به كسي رأي دهيم كه بر اساس شناختي كه از او داريم، پيشبيني ما در خصوص عملكرد آينده او كار كردن براي دين و به نفع اسلام باشد؛ نه اينكه فردي ليبرالمنش را انتخاب كنيم كه در برابر ترك شدن احكام اسلام، آزاد شدن رباخواري، ترويج اباحهگري، برپا كردن مجالس رقص و مسايلي از اين قبيل با تساهل برخورد كند؛ هر چند ممكن است چنين كسي محسناتي هم داشته باشد. اگر به واسطه رأي ما چنين كسي زمام قدرت را در دست بگيرد، ما هم در گناه سكوت يا تاييد چنين اعمالي توسط او شريك هستيم. چون بدون رأي ما او به قدرت نميرسد.
ائمه اطهار(ع) در اعتراض به بعضي از كساني كه با بنياميه يا بنيعباس همكاري ميكردند، ميفرمودند: اگر شما براي كمك به ايشان كارهايشان را قبول نميكرديد، آنها نميتوانستند حكومت كنند. اهميت اين امر به اندازهاي است كه آن بزرگواران حتي از آب كردن دوات حكومت جور نهي فرمودهاند5 و كسي را كه در اين حد به چنين حكومتي كمك كند در گناهشان شريك ميدانند. مگر آب در دوات ريختن تا چه حد ممكن است به ظلم يا گناهي كمك كند؟ با اين حال، ائمه(ع) اصحاب خود را از اين مقدار همكاري با حكومت بنياميه و بنيعباس هم نهي ميفرمودند؛ مگر در مواقعي كه حفظ مصالح شيعه متوقف بر مشاركت با آنها باشد و در صورت عدم همكاري با ايشان حقوق شيعه از بين برود. همچنانكه در بعضي مواقع خود ائمه اطهار(ع) به كساني دستور دادند براي حفظ مصالح و كيان شيعه با حاكمان جور همكاري كنند.
بنابر اين ما بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه رأي دادن به كسي براي رسيدن به مقامي يا پذيرفتن مسؤوليت در هر سطحي، مانند ساير كارها جزيي از اعمال ما به حساب ميآيد و بايد براي انجام هر يك از آنها نزد خدا حجت داشته باشيم. اگر حجتي براي انتخاب خود داشته باشيم، در قبال اشتباهات و خطاهاي فردي كه با كمك ما به قدرت رسيده معذور و در ثواب كارهاي خوب او هم شريك هستيم. اما اگر با توجه به سوابق و قراين بدانيم كسي كه با رأي ما زمام امور را در دست ميگيرد اعتقادي به ارزشهاي اسلامي ندارد و آنها را زير پا خواهد گذاشت، يا اهميتي براي اين قبيل مسايل قايل نيست، بايد از انتخاب چنين كسي بپرهيزيم.
البته اگر يقين داشته باشيم كه چنين كارهايي از او سر نميزند، و بعداً برخلاف پيشبيني ما عمل كند، از اين جهت مسؤوليتي بر عهده ما نيست. هر چند در اين صورت هم وظيفه داريم به نحو مناسبي به او تذكر دهيم و او را از انجام كارهاي خلاف بازداريم.
تاكيد من اين است كه ما بايد رأي دادن را مسؤوليتي تلقي كنيم كه بايد در قبال آن جوابگو باشيم؛ بايد توجه داشته باشيم كه رأي دادن يعني كمك به انتخاب كسي و شريك شدن در رفتارهاي او و پذيرش مسؤوليت اين مشاركت.
البته معناي اين كلام آن نيست كه براي پرهيز از مشاركت در كارهاي غلط شخصي ديگر، بهتر است در انتخابات شركت نكنيم؛ چون دشمنان نظام عدم مشاركت مردم در انتخابات را هم به معناي دلسرد شدن آنها از نظام اسلامي تعبير ميكنند. ما بايد در انتخابات حضور فعال و جدي داشته باشيم و به كسي رأي بدهيم كه براي انتخاب او حجت داشته باشيم و بدانيم كه بيش از ديگران دلسوز اسلام و مصالح مسلمين است؛ نه دلسوز خودش، بستگانش و باند و حزبش.
لازم است در همينجا تأكيد كنم كه نبايد در كارهاي اجتماعي هم بركات توسل را فراموش كنيم. ما همچنانكه براي امور جزيي و فردي خود متوسل به حضرات معصومين(ع) ميشويم؛ بايد براي مصالح اجتماعي هم توسل داشته باشيم و از آن بزرگواران بخواهيم زمينهاي را فراهم كنند كه كسي بر سركار بيايد كه مصالح اسلام و مسلمين را بيشتر رعايت كند.
والسلام عليكم و رحمةالله
--------------------------------------------------------------------------------
1. ر.ك: الكافي، ج 5، ص 55. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ بِشْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عِصْمَةَ قَاضِي مَرْوَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ يُتَّبَعُ فِيهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ يَتَقَرَّءُونَ وَ يَتَنَسَّكُونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ لَا يُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْياً عَنْ مُنْكَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ يَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِيرَ يَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عَمَلِهِمْ يُقْبِلُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ مَا لَا يَكْلِمُهُمْ فِي نَفْسٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا يَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا كَمَا رَفَضُوا أَسْمَى الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ ... إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ ...
2. انعام, 57.
3. يونس، 59.
4. التهذيب، ج 6، ص 218، باب من اليه الحكم.
5. ر.ك: جامعالأخبار، ص 155، الفصل السادس عشر و المائة في الظلم؛ عن أبي عبد الله عن أبيه عن آبائه(ع) قال: قال: رسول الله(ص) إذا كان يوم القيامة نادى مناد أين الظلمة و أعوان الظلمة و من لاق لهم دواتا أو ربط لهم كيسا أو مدهم بمدة قلم فاحشروهم معهم.
* بيانات حضرت آيتالله محمد تقي مصباح يزدي، 22/01/1384