آموزگار حيات طيبه

مرحوم آيتاللهالعظمي بهجت اساساً از حاميان شاخص، اما بىهياهوى نظام و رهبرى در حوزه بود و در موارد فراوانى حمايت خويش از نظام را به همراه نصايح و تذكرات به گوش مسئولان مىرساند.
اگر واژه انسان از ماده انس باشد، چنانچه پاره اى لغت شناسان بر اين باورند، هر فقدانى براى او گران است و در عين حال تذكارى بدين نكته كه در پس هر انسى، فراقى است و در نهايت در پس همزيستى با جهان، روى برتا فتن از آن؛ ليك پارهاى از جدايىها آن چنان تلخ و ابعاد آن تا بدان پايه گستردهاند كه خامه در ترسيم آن ناتوان است و قلم متحير از اينكه كدامين يك از دانستههاى خويش را بر كاغذ آورد و صاحب اين قلم اينك چنين حالتى دارد.
بىترديد در آغازين ساعات انتشار خبر رحلت حضرت آيت الله العظمى بهجت فومنى (قدس الله نفسه الزكيه) هيچ قلمى را ياراى آن نيست كه به توصيف هر آنچه از حيات طيبه آن يگانه فاتح مراتب عرفانى و مهذب نفوس ميداند، بپردازد، بهويژه كه نگارنده قرين اين توفيق بوده كه دستكم ماهها يا سالهايى از عمر خويش را در قم و با دلبستگى به مكتب خُلقى و سلوك آن راحل عظيم سپرى كرده است . با اين همه، اين قلم سعى دارد تنها برخى از تصاويرى را كه در اين ساعات نخستين دريافت خبر، در ذهن او در رفت و آمدند، به رشته تحرير درآورد.
براى هر طلبه نوجوان و تازه واردي در حوزه، آوازه مكتب و مكانت عرفانى آيت الله العظمى بهجت كه سابقهاى به درازاى نيم قرن داشت، جذاب و محمل كنجكاوى بود. پس از آن يافتن مسجد فاطميهـ محل اقامه نمازهاى جماعت آن حضرتـ كه در محله گذرخان و نزديكى حرم حضرت معصومه (س) واقع شده است، براى هر جوينده مشتاقى هدف دوم بود كه بهسهولت انجام مى گرفت.
نگارنده تا جايى كه به خاطر دارد، هميشه از دو ساعت پيش از اقامه نماز مغرب و عشا، طبقه دوم، حياط و در مواردي پشتبام مسجد فاطميه، محل حضور مؤمنان مشتاقى بود كه از ساعتها قبل مى آمدند تا بتوانند در نماز جماعت ايشان، جايى داشته باشند،زيرا نماز وي، بهويژه تضرعى كه در جاى جاى آن با بغض و گريههاى سوزناك از خشيت الهى همراه بود، روح را صيقل مىداد و زنگارهاى آن را مىزدود. استخارههاى حقيقتنماى آيت الله بهجت نيز كه از يك سو از باطن سرشار از خلوص او نشان داشت و از سوى ديگر جلوهاى از دستگيرى مردان خدا از بندگان او بود، از اشتغالات دائمى ايشان بود، كاري كه تا پايان حيات طيبه خود آن را ترك نگفت و ديگر صالحان را نيز بدان تشويق مىنمود.
نگارنده از يكى از مراجع كنونى حوزه شنيدم كه ايشان در مقطعى درصدد ترك گفتن استخاره گرفتن براى مردمان بود، اما آيت الله بهجت با نهى موكد به او فرموده بود: "يكى از كارهايى كه اميد مىبريم مورد قبول حضرت حق قرار گرفته باشد، همين استخارههاست كه گرهگشاى مشكلات مردمان تواند بود. "
گذشته از اين، آن يار سفر كرده بهتمامى، معلم "دعا " در تمامى ابعاد و جوانب آن به شمار مىرفت. چه بسيار مردمانى كه با ارائه طريق او، دعا را با تمام بايستههاى آن مىآموختند و بهسرعت به سرمنزل مقصود مىرسيدند و چه بسيار بزرگانى كه براى تحقق حاجات خويش بدو پناه مىجستند. شاگردان امام راحل، بهويژه آنان كه در تنگناهاى پس از پيروزى انقلاب از صحابى آن بزرگوار بودند، موارد فراوانى از ارجاعات آن حضرت به آيت الله بهجت و نيز تشويق ديگران به آموختن از مشهودات عرفانى آن بزرگوار را به خاطر مىآورند؛ چيزى كه از چشم پارهاى از بدخواهان انقلاب در حوزه نيز پنهان نمىماند. آنان هرچند سعى داشتند تا اين رابطه را با در آميختن به طنز ملوث گردانند، اما همان ساختهها و بافتههاى آنان نيز به شكلى قهرى و ضمنى، نمايانگر باطن پرحقيقت و رابطه ناب او با عالم ماورا بود.
مرحوم آيتاللهالعظمي بهجت اساساً از حاميان شاخص، اما بىهياهوى نظام و رهبرى در حوزه بود و در موارد فراوانى حمايت خويش از نظام را به همراه نصايح و تذكرات به گوش مسئولان مىرساند. او به نيكى دريافته بود كه عامل توفيق انقلاب در عبور از بسيارى از گذرگاهها، حفظ خلوص و تقواى مسئولان است و آن گاه زنگ خسران و شكست به صدا درمىآيد كه دنياطلبى، فضا را بر دينمدارى متوليان امور ضيق نمايد، چيزى كه بهصراحت پس از رويداد "كنفرانس برلين "، در جمع پاره اى از طلاب و معترضين بيان فرمود.
در پايان اين غمنامه، دريغ است كه از يادآوري نكتهاي كه داروى بسيارى از دردهاى جامعه مذهبى ماست، دريغ ورزم و آن نكته اين است كه حضرتشان، بهرغم مكانت والاى معنوى و عرفانى، همواره از شائبه شهرتطلبى و دكاندارى به دور بود. در ساليان اخير كه وصف سلوك ناب او زبانزد همگان گشته بود، عدهاى برخى از رهنمودهاى عرفانى ايشان را به ضميمه خاطرات خويش از ايشان منتشر ساختند كه به گفته فرزند ارجمندش، ب شدت موجب آزردگى خاطر ايشان شدند. با اينكه اطرافيان تا سر حد امكان سعى داشتند اين گونه كتب را از معرض ديد ايشان پنهان دارند، اما وي از نشر آن مطلع شده و زبان به سرزنش نويسندگان و ناشران آنها گشوده بود.
آن بزرگ در تصدى مرجعيت نيز چنين رفتارى را از خود نشان داد. با اينكه ايشان در مقطعى به عنوان مرجع مطرح شد كه اقرانش دستكم دو دهه قبل از آن، مطرح شده بودند، تا مدتها از نشر رساله خويش امتناع ورزيد و پس از اصرار فراوان، آن را بدون هرگونه لقبى انتشار داد، چيزى كه نمونه آن كمتر ديده شده است.
و كلام آخر اينكه اگر رحلت نادره مردانى چون آيت الله العظمى بهجت، ما واماندگان در وادي دنياگرايى را لختى به خويشتن آورد و پاره اى از فضيلتهاى فراموش شده را تداعى بخشد، خود رويدادى مغتنم و جلوهاى ديگر از حيات طيبه مردانى است كه هرازگاه و با فاصله فراوان در اين دنياى پرآشوب ظاهر مىشوند.