IRNON.com
ميرزاى شيرازى وتنباكو
 

حضرت امام خمينى رحمه‏الله با اشاره به خدمات فقهاى بزرگ شيعه و دستآوردهاى عظيم آنان در طول تاريخ، به فتواى ميرزاى شيرازى اشاره كرده و فرمود: «همان نصف سطر ميرزاى شيرازى رضوان الله تعالى عليه، مملكت ما را از توى حلقوم خارجيها بيرون كشيد».


 

طليعه
نگاهى گذرا به تاريخ ريشه‏دار مرجعيت و فقاهت، پاسخ برخى از ابهامات را در اذهان روشن مى‏سازد. يكى از شبهاتى كه در اثر هجمه‏هاى فرهنگى دشمن، به اذهان جوانان و نسل جديد راه يافته است در مورد جايگاه فقه و فقاهت و فلسفه وجود چنين نهادى در جامعه شيعى است. مى‏گويند: روحانيت و مرجعيت براى دنياى مردم چه دستاورد مثبتى دارد؟ حوزه‏هاى علميه با آن قدمت تاريخى، شخصيتهاى برجسته، پرورش عالمان و برنامه‏هايى كه بسيارى از مردم از كم و كيف آن ناآگاهند، چه خلأى را در جامعه پر مى‏كند؟ آيا مردم به اين نهاد در تأمين دنياى خود نيازى دارند؟ يا اينكه حوزه‏هاى علميه فقط سعادت جهان آخرت آنان را در پى دارد و دنياى آنان را بايد گروههاى ديگرى تضمين نمايند؟


براى يافتن پاسخ، لازم نيست تاريخ چند قرن گذشته اين صنف مقدس را ورق بزنيم. اگر به حوادث يك قرن و نيم گذشته نظرى بيفكنيم، پاسخ صريح و شفاف خود را به راحتى در مى‏يابيم. يكى از اين حوادث فتواى ميرزاى شيرازى مبنى بر تحريم تنباكو است.(1)

30 ربيع الثانى سال 1309 ق، يادآور اين حماسه پرشكوه در تاريخ ايران و مرجعيت شيعه بشمار مى‏رود. در اين روز آيت الله العظمى سيد محمد حسن شيرازى رحمه‏الله معروف به ميرزاى بزرگ، فتواى انقلابى خود را در موضوع تحريم تنباكو صادر كرده و تمام طرحهاى استعمارگران را در تسلط و نفوذ سياسى، اجتماعى و فرهنگى بر ملت مسلمان ايران نقش بر آب كرد. ميرزاى شيرازى رحمه‏الله با صدور فتواى انقلابى خود چهره واقعى استعمار انگليس را نمايان ساخته و قدرت فتوا را در تغيير معادلات جهانى به نمايش گذاشت.


حضرت امام خمينى رحمه‏الله با اشاره به خدمات فقهاى بزرگ شيعه و دستآوردهاى عظيم آنان در طول تاريخ، به فتواى ميرزاى شيرازى اشاره كرده و فرمود: «همان نصف سطر ميرزاى شيرازى رضوان الله تعالى عليه، مملكت ما را از توى حلقوم خارجيها بيرون كشيد.


«اليوم استعمال دخانيات حرام است، معارضه با امام زمان است»، اين يك كلمه، يك ملت را وادار كرد كه مخالفت كند، چرا اين قدرت را مى‏شكنيد»؟!(2)

در اين مقاله ضمن آشنايى با شخصيت ميرزاى شيرازى رحمه‏الله ، اشارتى به ماجراى تحريم تنباكو خواهيم داشت.


آشنايى با ميرزاى شيرازى
سيد محمد حسن حسينى معروف به ميرزاى شيرازى فرزند ميرزا محمود در 15 جمادى الاول سال 1230. ق در فضايى علمى و معنوى در شيراز متولد شد. پدر او در همان سالهاى تولد وفات يافته و وى تحت تربيت دايى دانشمندش سيد حسين مجدالاشراف قرار گرفت. محمد حسن در چهار سالگى به مكتب رفته و در شش سالگى وارد حوزه علميه شد. او داراى هوشى سرشار و حافظه‏اى قوى و استعدادى درخشان بود و اين همه لياقت و شايستگى، همگان را به اعجاب واداشته بود.


ميرزا محمد حسن در هشت سالگى در مسجد وكيل شيراز به مواعظ اخلاقى پرداخته و حاضران را به خودسازى و خدا محورى دعوت مى‏نمود. در دوران نوجوانى مهم‏ترين كتاب فقهى حوزه؛ شرح لمعه را تدريس مى‏كرد تا جايى كه در همان دوران، حاكم شيراز منصب مهمى را در حكومت شيراز به او پيشنهاد كرد اما او كه عاشق تحصيل و راهيابى به مسلك عالمان راستين و آشنايان معارف اهل بيت عليهم‏السلام بود، تحصيل را بر مسند رياست ترجيح داده و راهى حوزه اصفهان گرديد كه در آن زمان پر رونق‏ترين حوزه شيعى بود.


شيخ محمد تقى اصفهانى صاحب كتاب «هداية المسترشدين» نخستين هدايتگر وى در اصفهان بود. بعد از فوت وى، سيد حسن بيد آبادى او را به شاگردى پذيرفته و جان تشنه كامش را به جرعه‏هاى معارف زلال اهل بيت عليهم‏السلام سيراب كرده و قبل از بيست سالگى، اجازه اجتهاد ميرزا را صادر نمود.


حاج محمد ابراهيم كلباسى از ديگر استادان وى در حوزه اصفهان مى‏باشد.


ميرزاى شيرازى بعد از گذراندن 29 سال از بهار عمرش و كسب فيض از بهترين استادان عصر و دريافت اجازه اجتهاد از حوزه اصفهان، براى تكميل معلومات خود راهى ديار نجف و كربلا گرديد. او به يمن بركت وجود مقدس اميرالمؤمنين على عليه‏السلام و حضرت ابا عبدالله الحسين عليه‏السلام به حلقه درس اساتيد شايسته‏اى همچون حسن كاشف الغطاء، شيخ حسن نجفى (صاحب جواهر)، سيد ابراهيم قزوينى (صاحب ضوابط) و شيخ مشكور حولائى پيوست.


بعد از اينكه خود را بى نياز از اساتيد حوزه‏هاى عراق احساس كرد، قصد برگشت به ايران نمود. صاحب جواهر كه آن همه شايستگى را در وجود ايشان حس كرده بود، براى حاكم شيراز و مردم منطقه نامه‏اى نوشته و با ستايش فراوان از ميرزاى شيرازى، وجود چنان شخصيت والايى را براى آن منطقه مغتنم و ضرورى دانست. اما وقتى كه ميرزا از حوزه كربلا براى وداع با مرقد مطهر على عليه‏السلام وارد نجف گرديد، به شيخ انصارى خبر دادند كه طلبه مستعدى بنام سيد محمد حسن شيرازى قصد برگشت به وطن دارد. او را دعوت كرده و در يك جلسه علمى وارد مذاكره با ميرزاى شيرازى گرديد. ميرزا با شنيدن سخنان شيخ جان تازه‏اى گرفته و احساس كرد با دريايى مواج از فقه و اصول رو بروست، از اين رو قصد خود را از سفر به وطن عوض كرده، اين شعر سعدى شيرازى را زمزمه نمود كه:

چشم مسافر چو بر جمال تو افتد عزم رحيلش بدل شود به اقامت


ميرزا از آن روز به حلقه درس شيخ انصارى پيوسته و تا آخرين لحظات عمر شيخ، از وى جدا نشد. شيخ نيز آنچنان به لياقت ميرزا باور كرده بود كه با اصرار تمام، تصحيح كتاب «رسائل» خود را به ميرزا محمد حسن واگذار كرد.


ميرزاى شيرازى به تربيت شاگردان ممتازى همت گماشت كه از جمله آنها مى‏توان به ميرزا محمد تقى شيرازى (معروف به ميرزاى دوم)، شيخ عبدالكريم حائرى (مؤسس حوزه علميه قم)، ميرزا حسين نائينى، شهيد شيخ فضل الله نورى و آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، حاج آقا رضا همدانى، حاج ميرزا حسين سبزوارى، سيد محمد فشاركى اصفهانى، سيد محمد كاظم يزدى صاحب عروة‏الوثقى اشاره كرد.


ميرزاى شيرازى در سال 1281 ق، بعد از رحلت شيخ انصارى، 23 سال منصب خطير مرجعيت را عهده‏دار گرديد. اقدامات ميرزاى شيرازى در نشر معارف اهل بيت عليهم‏السلام و دفاع از كيان اسلام، هر كدام نقطه عطفى در تاريخ مرجعيت تشيع به شمار مى‏آيد. دفاع از شيعيان مظلوم افغانستان، تلاش براى ايجاد وحدت ميان شيعه و سنى (با انتقال حوزه علميه تشيع از شهر نجف به شهر سنى نشين سامرا، پرداخت شهريه و كمكهاى مالى به علماء و طلاب اهل سنت، از ميان بردن موانع وحدت)، تربيت و اعزام مبلغ به مناطق محروم، جلوگيرى از تجاوز يهوديان به مسلمانان همدان، جلوگيرى از خريد سرزمينهاى شهر طوس توسط دولت روسيه، فرستادن آية‏الله سيد عبدالحسين لارى براى مبارزه با عوامل انگليس در جنوب ايران و حمايت از قيام آزادى خواهانه مردم آن سامان، برخى از اين تلاشها است.


اين پرچمدار علم و عمل و مرد سياست و ديانت در سال 1312 ق، در سن 82 سالگى درگذشت و پيكر مقدس او را به نجف حمل كرده و در كنار درب طوسى حرم على عليه‏السلام به خاك سپردند.(3)


صفات و ويژگيها

الف. اخلاص و رياست گريزى
هنگامى كه بحث جانشينى شيخ انصارى به ميان آمد و فقهاى عصر به شايستگى ميرزاى شيرازى نظر دادند، او به شدت مخالفت كرد و گفت: فتاوى و نظريات من آماده نيست و در ميان شما فقيهى همچون آقا حسن نجم آبادى است.


آقا حسن نجم آبادى گفت: به خدا سوگند كه پذيرفتن مرجعيت براى من حرام است. مرجعيت نياز به شخصى فقيه، سياستمدار و آشناى به مصالح زمان دارد و آن شخص شما هستيد و فراهم كردن فتاوى براى شما كار خيلى آسان و راحتى است.


ميرزاى شيرازى همچنان در سر انكار بود تا اينكه يكى از ميان جمع گفت: جناب ميرزا! شما قائل به ولايت فقيه مى‏باشيد؟ ميرزا جواب مثبت داد. گوينده ادامه داد: آيا اين عده را كه الآن در اين جلسه حضور دارند فقيه مى‏دانيد؟ ميرزا بار ديگر پاسخ مثبت داد. گوينده ادامه داد: پس اين فقها حكم مى‏كنند كه پذيرفتن مرجعيت بر شما لازم است. اينجا بود كه ميرزاى شيرازى در حالى كه قطرات اشك بر صورتش مى‏لغزيد و تمامى پهناى صورتش را فراگرفته بود گفت: به خدا سوگند هرگز فكر نمى‏كردم اين مسئوليت بزرگ را به عهده بگيرم و بار سنگين مرجعيت را به دوش كشم.(4)


ب. تيزبينى و دورانديشى

يكى از ساكنين سنى مذهب سامرا كه از ميرزاى شيرازى رنجشى در دل داشت و به علل نامعلومى به آن رادمرد تاريخ، كينه مى‏ورزيد، در يك فرصت مناسب ميرزا محمد شيرازى فرزند ارشد ميرزاى شيرازى را مضروب ساخته و او در اثر ضربات وارده درگذشت. ميرزاى شيرازى در آن واقعه سكوت كرده و كمترين واكنشى نشان نداد.


دشمنان مسلمانان و عوامل خارجى آنان كه براى ايجاد اختلاف ميان گروههاى مسلمان لحظه شمارى كرده و از هر فرصتى سود مى‏بردند، خواستند از اين حادثه به نفع خويش بهره‏بردارى كرده و فتنه‏اى ايجاد نمايند. آنان به سامرا رفته و خواستار دستورات ميرزاى بزرگ در رابطه با قتل فرزندشان شدند. اما آن بزرگوار با دورانديشى خاصى انگيزه آنان را از اين قضيه فهميده و با كمال قاطعيت به آنان فرمود: مى‏خواهم خوب بفهميد كه شما حق نداريد در هيچ يك از امور مربوط به ما مسلمانان و سرزمينهاى ما مداخله كنيد. اين يك قضيه ساده است كه ميان دو برادر اتفاق افتاده است.


هنگامى كه اين ماجرا در استانبول به خليفه سنى مذهب عثمانى رسيد، از موضع هوشمندانه مرجع شيعيان شادمان گشته و به والى بغداد دستور داد كه شخصا به حضور ميرزا رسيده و ضمن تشكر بخاطر بزرگوارى و دورانديشى وى، از وقوع حادثه عذرخواهى و از ميرزاى شيرازى دلجويى نمايد.(5)


ج. شجاعت و حق پذيرى

ميرزاى شيرازى شخصيتى متواضع و فروتن بود. او در مقابل حق تسليم مى‏شد و هيچگاه براى به كرسى نشاندن حرف خود تلاش نمى‏كرد. شيخ آقا بزرگ تهرانى در اين رابطه مى‏نويسد: مولى محمد هرندى شاگرد شيخ انصارى بود و در شهر خويش مرجعيت يافت. بعد از سال 1300 ق براى زيارت به عتبات بازگشت و با ميرزا ملاقاتى داشت و در ميان آن دو بزرگوار در مسئله‏اى مباحثه درگرفت. بعد از مباحثه به كاظميه رفت. پس از رفتن وى، ميرزاى شيرازى متوجه شد كه حق با مولى محمد هرندى بوده است. دستور داد كه نامه‏اى بنويسند و آن را با قاصدى سواره به سوى وى بفرستند و بگويند كه حق با او بوده است. قاصد در كاظميه به او رسيد و پيام ميرزا به وى ابلاغ شد. پس از اين ماجرا، ميرزا گفت: «مرحوم شيخ (شيخ انصارى) را چه شاگردانى از فحول است كه در جاى جاى زمين پراكنده و مجهول مانده‏اند». (6)


د. رسيدگى به محرومين

علامه سيد حسن صدر در مورد شيوه رسيدگى به محرومين توسط ميرزاى شيرازى مى‏نويسد: ميرزاى شيرازى بزرگ در هر شهر وكلايى از تجار داشت كه فهرست اسامى فقراى آن شهر را براى آنان فرستاده بود و ميزان كمك به آنها را نيز معين مى‏كرد. اين فقرا غير از كسانى بودند كه در هر ماه و سال پول دريافت مى‏كردند. نه تنها تمام شهرهاى عراق بلكه نقاط مختلف ايران مورد توجه ميرزا بود و به تنگدستان آن شهرها به اندازه توان كمك مى‏كرد. اگر در جايى عالمى بود كه به او اعتماد داشت، هر سال مبلغى پول برايش مى‏فرستاد تا بين تنگدستانى كه در خورِ دستگيرى بودند تقسيم كند.(7)


حماسه جاويدان تنباكو

ايران در دوران حكومت سلسله قاجاريه يكى از اسفبارترين دورانهاى خود را مى‏گذرانيد. هر روز به يكى از دشمنان اين مرز و بوم امتياز تازه‏اى واگذار مى‏شد و دست آنها براى سلطه اين كشور گشوده‏تر مى‏گشت. گاه اين امتيازها آنقدر ظالمانه و نابخردانه بودكه از سوى دشمنان نيز «بخشيدن ايران توسط شاه» نام مى‏گرفت.


واگذارى امتياز خريد و فروش توتون و تنباكو در داخل و خارج كشور به كمپانى ساختگى «رژى» يكى از اين امتياز بخشيها بود. طرف اصلى اين قرارداد دولت انگليس بود كه در پشت ماسك كمپانى رژى و شخصى به نام «ماژور تالبوت» مخفى شده بود. در آن زمان يك پنجم مردم ايران به كار كشت و زرع و خريد و فروش تنباكو مشغول بودند و واگذارى اين امتياز به منزله واگذارى حق حيات يك پنجم مردم ايران به انگليس بود.


با توجه به اينكه به انگليسيها اجازه داده شده بود كه با استخدام و وارد كردن افراد مسلح تمامى راهها را تحت نظر بگيرند و تمامى كالاها را بازرسى كنند، مى‏توان به پى‏آمدهاى فاجعه‏انگيز و دردناك اين قرارداد ننگين و ذلّت‏بار پى برد. بويژه آنكه در هنگام اجراى آن، انگليسيها با وارد كردن دختران و زنان فاسد و برپايى جلسات و مراسم عفت ستيز، سعى در تزلزل باورهاى مردم نيز داشتند. در حقيقت واگذارى امتياز تنباكو فقط يك وابستگى اقتصادى نبود، بلكه يك هجمه فرهنگى و عقيدتى بر مرزهاى ايمان و معنويت و خداباورى ايران اسلامى به شمار مى‏رفت. توجه به همه جوانب اين حادثه تاريخى، توطئه‏ها و نقشه‏هاى از قبل طراحى شده استعمار را در قرن سيزدهم عليه ملت ايران بر ملا مى‏سازد.


اولين عكس العمل اين امتياز استعمارى، قيام مردم شيراز بود. رهبر آنان روحانى برجسته و مجاهد نستوه، مرحوم فال اسيرى بود كه آن قيام به تبعيد ايشان و شهادت برخى از مردم منجر شد. در تبريز مردم مسلمان به رهبرى آية‏الله مجتهد تبريزى به پا خواسته و با تلگراف تندى به ناصرالدين شاه قاجار، اعتراض و خشم خود را منعكس نمودند.


مردم خراسان به پيروى از حاج شيخ محمد تقى بجنوردى و آية الله سيد حبيب مجتهد شهيدى و ديگر عالمان آن ديار عليه امتياز تنباكو شورش نموده و از ورود افراد كمپانى رژى به مشهد جلوگيرى كردند. مردم اصفهان را آية الله آقا نجفى و آية الله محمد باقر فشاركى و آقا منيرالدين، عليه شاه و استعمارگران بسيج نمودند.


در تهران آية‏الله ميرزا حسن آشتيانى و آية الله شيخ فضل الله نورى ـ كه هر دو از شاگردان برجسته ميرزاى شيرازى بودند ـ رهبرى خيزش مردمى را به دست گرفته و با اشاره‏هاى ميرزاى شيرازى، هجوم گسترده‏اى عليه شاه و همدستانش آغاز كردند.


اما مرجع بزرگ شيعيان جهان در سامرا، حضرت ميرزاى شيرازى در دو نوبت با تلگراف به ناصرالدين شاه اعتراض خود را نسبت به واگذارى امتياز تنباكو به عوامل بيگانه اعلام نمود و با شمردن مفاسد و پى آمدهاى ننگين اين گونه امتيازات، از او خواست به جاى اعتماد به بيگانگان اسلام ستيز و دشمنان قسم خورده ملت ايران، به مردم مسلمان تكيه كند و كشور را به خارجيان نفروشد. وى تمام راههاى لازم را در تنوير افكار دولت مردان ايران نسبت به فرجام ذلت آور اين قرارداد طى كرد، ولى با كمال تأسف هيچگونه پاسخ مثبتى دريافت نكرد. تا اينكه به نيروى مقتدر مرجعيت و با عنايت و فضل پروردگار، فتواى جاودانه خود را اين گونه نگاشت:


«اليوم استعمال توتون و تنباكو بِاَىِّ نحوٍ كان در حكم محاربه با امام زمان صلوات الله عليه است.»(8)

اين فتواى به ظاهر ساده و كوتاه، موجهاى آشفته را به طوفانى سهمگين تبديل كرده و رژيم غفلت زده را در آستانه سقوط قرار داد. امواج آن، چنان سنگرهاى دشمن را درنورديد كه حتى شاه در خانه‏اش نيز از آن در امان نماند. هنگامى كه ناصرالدين شاه در حرمسراى خود دستور آوردن قليان را داد، هيچ كس اعتنا نكرد و چون از اطاق خود بيرون آمد، زنان را مشغول شكستن قليانهاى سلطنتى ديد.


حضرت امام خمينى رحمه‏الله مى‏فرمايد: «ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است، حتى بستگان خود آن جائر هم و حرمسراى خود آن جائر هم ترتيب اثر دادند به آن فتوا و قليانها را شكستند. دربعضى جاها تنباكوهائى كه قيمت زياد داشت در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند آن قرارداد و لغو شد قرارداد. يك همچو چيزى را اينها ديدند كه يك روحانى پير مرد در كنج يك دهى از دهات عراق (سامره) يك كلمه مى‏نويسد و يك ملت قيام مى‏كند و قراردادى كه مابين شاه جائر و انگليسيها بوده است به هم مى‏زند و يك قدرت اين طورى دارد روحانيت.»(9)

بعد از صدور فتوا، شاه و عوامل استعمارگران به تكاپو افتاده و به دنبال راه چاره‏اى مى‏گشتند. جلسات متعدد و تهديدهاى بسيار و پيشنهاد رشوه و هديه از طرف دربار به علما سودى نبخشيد و آنان را به ناديده گرفتن فتواى مرجع تقليد وادار نكرد. بالاخره جمعيت مؤمن با اجتماع در مسجد بزرگ بازار تهران (مسجد امام) به طرف دربار حركت كرد و عده‏اى در اثر تيراندازى عوامل شاه به شهادت رسيدند.


قليانها شكسته شد و استعمال و خريد و فروش تنباكو و توتون به وضع مخاطره‏آميزى افتاد و فشار بيش از حد ملت مسلمان ايران دولت ناصرى را وادار به لغو قرارداد با كمپانى رژى كرد. به اين ترتيب بود كه نقشه گسترده استعمارگران انگليس براى تسلط بر ايران، نقش بر آب شد و بار ديگر نقش مرجعيت در نجات ملتهاى مسلمان بر همگان آشكار گرديد.(10)


مرجعيت و استقلال كشورها

امام خمينى رحمه‏الله با تجليل از اقدام با شكوه ميرزاى شيرازى مى‏فرمايد: هميشه علما و زعماى اسلام، ملت را نصيحت و به حفظ آرامش دعوت مى‏كردند، خيلى از زمان «ميرزاى بزرگ» مرحوم حاج ميرزا محمد حسن شيرازى نگذشته است. ايشان با اينكه يك عقل بزرگ متفكر بود و در سامره اقامت داشت، در عين حالى كه نظرشان آرامش و اصلاح بود، لكن وقتى ملاحظه كردند براى كيان اسلام خطر پيش آمده است و شاه جائر آن روز مى‏خواهد به وسيله كمپانى خارجى، اسلام را از بين ببرد، اين پير مرد كه در يك شهر كوچك نشسته و سيصد نفر طلبه بيشتر دورش نبود ناچار شد سلطان مستبد را نصيحت كند. مكتوبات او هم محفوظ است. آن سلطان گوش نمى‏داد و با تعبيرات سوء و بى ادبى به مقام شامخ عالم بزرگ رو به رو شد تا آنجائى كه آن عالم بزرگ مجبور شد يك كلمه بگويد كه استقلال [ايران] برگردد.


استقلال عراق نيز مرهون فتواى ميرزاى مجاهد مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى(11) است. اگر ايشان نبود عراق از بين رفته بود. بعد از اينكه ديدند عراق در معرض خطر است يك كلمه فرمودند، عرب پشتيبانى كردند، مطلب را برگردانيد.


تمام ممالك اسلامى مرهون اين طايفه هستند. اينهايند كه تا به حال استقلال ممالك اسلامى را حفظ كرده‏اند. اين ذخاير هستند كه هميشه با نصيحت خود مردم سركش را خاموش كرده‏اند. در عين حال روزى كه ببينند اسلام در معرض خطر است، تا حد امكان كوشش مى‏كنند، اگر با نشر مطالب شد، با گفتگو شد با فرستادن اشخاص شد فَبِها؛ و اگر نشد ناچار هستند قيام كنند.


اينها (مراجع تقليد) كسانى هستند كه در عين حال كه علاقه به اتحاد و وحدت تمام طوايف مسلمين دارند، لكن تا آن حدى مى‏توانند تأمل كنند كه استقلال مملكت را در خطر نبينند، به يك چيزهايى كه ممكن است خود دولتها هم وارد و متوجه نباشند. اينجا شرع تكليف معين فرموده است؛ چيزى نيست كه علما بتوانند از خودشان بگويند. قيام، قيام قرآنى و دينى بود.


به بنده ـ شبى كه بنا بود فرداى آن در مسجد سيد عزيز الله، براى تنبه دولتها دعا كنند ـ اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت كند. ما ديديم علما در اينجا تكليف ديگرى دارند، من تصميم آخر را ضمن ابتهال (دعا و مناجات و استمداد از حضرت حق) به خداوند متعال گرفتم و به هيچ كس هم نگفتم ولكن خداوند بر دولت شاه و ملت منت گذاشت. اگر خداى نكرده جسارتى به علماى تهران شده بود، من يك تصميم خطرناكى گرفته بودم، اما دولت، بعد از نيمه شب متوجه شد نمى‏شود با قواى مردم مقاومت كرد... .»(12)

1. ماهنامه كوثر، ش 18، ص 60.


2. صحيفه امام، ج 9، ص 537.


3. الكنى و الالقاب، ج 3، ص 225؛ فقهاى نامدار شيعه، شرح حال ميرزاى شيرازى؛ گلشن ابرار، ج 1، ص 385.


4. گلشن ابرار، ج 2، ص 388.


5. گزيده سيماى فرزانگان، ص 246، به نقل از شيخ آقا بزرگ، ص 28.


6. همان، ص 231 به نقل از ميرزاى شيرازى، ص 145.


7. همان، ص 260، به نقل از ترجمه هديه الرازى، ص 58.


8. فقهاى نامدار شيعه، شرح حال ميرزاى شيرازى.


9. صحيفه امام، ج 13، ص 358.


10. گلشن ابرار، ج 1، ص 390.


11. ميرزا محمد تقى شيرازى معروف به ميرزاى كوچك و ميرزاى مجاهد، از مراجع بزرگ شيعه و از شاگردان ميرزاى شيرازى بزرگ است. او در سال 1338 ه . ق. وفات يافت. وى در جنگ جهانى اول و در ماجراى اشغال كشور عراق توسط قواى انگليس، رهبر مبارزات مردم و عشاير شيعه عراق عليه سلطه گران انگليسى بود. متن فرمان وى چنين بود: «مطالبه حق بر مردم عراق واجب است». در آن جنگ ـ كه بين دولتهاى عثمانى و آلمان از يك سو و انگليس و فرانسه از سوى ديگر به عراق كشيده شده بود ـ با صدور اين فرمان جهاد توسط ميرزاى دوم عليه كفار انگليسى، مسلمانان عراقى بپا خواسته و قيام كردند.


12. صحيفه امام، ج 1، صص 114 و 115، سخنرانى 11 آذر 1341.