IRNON.com
ناگفته هايي از زبان يكي از پاسداران مقام معظم رهبري
 

سال ها افتخار حضور در حلقه محافظان مقام معظم رهبري را در دوران رياست جمهوري و در دوران رهبري ايشان داشته و سينه اش گنجينه اي از خاطرات ناگفته درباره زواياي مختلف زندگي رهبر معظم انقلاب است.او تنها حاضر شده كه بخشي از اين گفتني ها را بگويد.


 

سال ها افتخار حضور در حلقه محافظان مقام معظم رهبري را در دوران رياست جمهوري و در دوران رهبري ايشان داشته و سينه اش گنجينه اي از خاطرات ناگفته درباره زواياي مختلف زندگي رهبر معظم انقلاب است.او تنها حاضر شده كه بخشي از اين گفتني ها را بگويد كه به مناسبت بيستمين سالروز آغاز زعامت حضرت آيت الله خامنه اي گزيده اي از آنها در ادامه مي آيد:

احدي حق ندارد با جايي مصاحبه كند!
امام خانواده وفرزندانش را به حضور مي پذيرد.گويا دارد با تك تك آنها خداحافظي مي كند.اما در اين ميان تنها كسي كه تا آخرين لحظات نزديك امام است،آقاي خامنه اي است.ايشان با امام كه روي تخت بيمارستان خوابيده،در گوش هم چيزهايي مي گويند كه كسي نمي شنود.چهره آقا بر افروخته و سرخ شده است.فروغي در چهره آقاي خامنه اي ديده مي شد.گويي در اين لحظه هرچه در وجود امام بود به آقاي خامنه اي منتقل شد.لحظاتي بيشتر طول نكشيد و روح بزرگ مرد تاريخ به سوي معشوق پرواز كرد ...
همه آقايان آمد ه بودند.ايشان با يك صلابتي به همه نگاه كردند و فرمودند: احدي حق ندارد با جايي مصاحبه كند.هيچ كس حق ندارد تا صبح صحبت كند.اين نشان دهنده حالت خاصي بود. چون خيلي از آنها از آقا بزرگ تر بودند.
كم كم همه بيمارستان را ترك كردند.ما هم به اتفاق آقا به منزل آمد يم.وقتي رسيديم گفتند همه را جمع كنيد.وقتي همه آمد ند.ايشان گفتند: اگر تا صبح بگذارند ما نفس بكشيم،صبح هيچ مسئله اي براي نظام پيش نمي آيد.همان هم شد.تا صبح به خير گذشت و براي اولين بار خبر از رسانه خودمان پخش شد.

آقا سيد علي را مي بيني و مي آيي
همسر حضرت امام(ره) احترام فوق العاده اي براي آقا قائل بودند.روزي كه آقا عمل جراحي داشتند و در بيمارستان بستري بودند، من در كنار اتاق آقا پاسبخش بودم.حدود ساعت 2نصف شب از دم در با كد اعلام كردند كه حاج احمد آقا وارد بيمارستان شدند.گفتم ماشين هايشان سرو صدا نكنند. گفتند ماشين نياورده اند.يك پيكان بيشتر نيست! بدو آمد دم در،ديدم احمد آقا خودش با يك راننده است. پياده شد آمد داخل وبا نگراني پرسيد حال آقا چطور است؟ گفتم الحمد الله.داخل كه نمي شود رفت ولي تلويزيون مدار بسته را روشن كردم و ايشان تصوير آقا را كه خوابيده بودند و استراحت مي كردند،مشاهده كردند.گفتم خوب من آقايان را صدا كنم.آقاي محمدي گلپايگاني،داداش هاي آقا، پسرهاي آقا همه آنجا بودند.كه گفتند نه هيچ كس را صدا نكنيد.من نمي خواهم مزاحم شوم من هركاري كردم خوابم نبرد.نه من در خانه ما هيچكس نخوابيده.خانم(مادرشان) به من گفته «سيد علي را مي بيني ومي آيي».الان هم مي خواهم بروم.گفتم ميوه اي،چيزي،گفت نه.سريع يك ليوان چاي برايشان ريختم با مقداري ميوه. به اندازه اي كه چاي بخورند،نشستند.گفتند حضرت امام(ره) خيلي نظر داشتند روي آقاي خامنه اي به عنوان رهبري ولي در زمان حيات ايشان شرايط فراهم نشد. بعد اين خاطره را تعريف كردند:

شما بگوئيد، من صحه مي گذارم
«به خاطر بيماري حضرت امام ، در تمام قسمت هاي منزل زنگ اخبار نصب كرده بوديم كه هر موقع ايشان زنگ را به صدا در مي آورد هم من در منزل صدايش را مي شنيدم وهم دكتر طباطبايي كه رئيس بيمارستان بود.يك روز وقتي زنگ به صدا در آمد ،يادم نيست چيزي پوشيدم يا نپوشيدم فقط يادم هست دويدم و با سرعت آمد م داخل اتاق امام.ديدم در فاصله 5/1متري تلويزيون دو زانو نشسته وجفت دستهايش را روي پاهايش گذاشته است،نگاهش هم به تلويزيون است. فكر كردم در همين حالت دچار حمله قلبي شده اند.بي اختيار داد زدم:امام.برگشت نگاه كرد و گفت احمد بشين! ديدم برخلاف تصور من خيلي هم سرحال است.ديدم تلويزيون داشت مراسم استقبال و سان ورژه كيم ايل سونگ را با آقاي خامنه اي نشان مي داد.امام گفت: احمد مي بيني؟حيف نيست ؟اين عظمت را،اين عصايش را وقتي بر مي دارد وقدم بر مي دارد ومي گذارد،آن طرف به چنين مسلماني افتخار مي كند.حيف نيست ايشان رهبر آينده نباشد؟ الحق ايشان شايستگي رهبري را دارد. من هم به توگفتم هم به اكبر آقا (آقاي هاشمي رفسنجاني) تكليف من تمام است.شماها بگوئيد،اگر من بگويم استخلاف پيش مي آيد.شما بگوئيد، من صحه مي گذارم.»