امام زدايي درخاطره نگاري هاي اخير
اينها وقتي از طريق ترورها، تحريم اقتصادي، جنگ تحميلي و شورشهاي داخلي نتوانستند به هدف خود برسند و انقلاب را از بين ببرند، سعي كردند تاريخ انقلاب را به گونهاي بنويسند كه نسل بعدي نتواند از خط امام، راه امام و آرمانهاي امام الهام بگيرد
فصلنامه تاريخي پانزده خرداد كه اينك پنجمين سال انتشار خود را پشت سر مي گذارد،از بدو انتشار ،طي سلسله نقدهائي به قلم حجت الاسلام و المسلمين سيد حميد روحاني به تاملاتي نظري و تاريخي در علل پيدايش جريان آقاي منتظري و نيز نقد خاطرات وي پرداخته است.به رغم انتشار اين مطبوعه در گستره اي نه چندان وسيع،بازتاب هاي اين سلسله مقالات نسبتاً زياد ارزيابي شده است،نكته اي كه با جستجوئي اندك در سايت ها و برخي رسانه ها مي توان به آن پي برد.به نظر مي رسد كه محتواي نقدهاي آقاي روحاني بر خاطرات آقاي منتظري كه از موضع آشنائي طولاني با وي و خصال و ويژگي هايش و نيز اطلاع او از برخي عوامل پيدا و پنهان تنظيم خاطرات مزبور ناشي مي شود،مهم ترين علت اين بازتاب بوده است.
در باره زوايا و ابعاد گوناگون تدوين خاطرات آقاي منتظري و واكنش هائي كه نقد آن برانگيخته است با حجت الاسلام روحاني به گفت و گو نشسته ايم كه نتيجه آن در پي مي آيد.
*سوال: در چند ساله اخير شاهد هستيم كه مخالفين شناخته شده يا شناخته نشده نظام و امام به تاريخنگاري و به طور مشخص تر،خاطره نگاري، گرايش محسوسي نشان مي دهند.با شناختي كه از برخي از اين عناصر در دو دهه اول انقلاب وجود دارد،اساساً سنخيتي با پژوهشهاي تاريخي ندارند و به نظر مي رسد كه ميخواهند از اين طريق مخالفت و عناد خود را با نظام و امام بروز دهند. به نظر شما اين مجموعه، از چه روي به تاريخ و تاريخنگاري روي آوردهاند و چرا همچنان به شكل انحصاري، در فاز سياسي به فعاليتهاي خود ادامه نميدهند؟
*روحاني: موضوع روي آوردن عناصر مخالف امام و انقلاب به تاريخنگاري، شگرد جديدي نيست. ما در طول تاريخ ميبينيم كه هرگاه جريانات ضد مردمي نتوانستهاند نهضتي، حركتي يا انقلابي را در نطفه خفه كنند و در هم بشكنند، دنبال اين شگرد رفته اند كه نسل هاي بعدي را از ادامه راه رهبران راستين مردم و راست قامتان تاريخ باز بدارند و در حقيقت با اين شگرد سعي دارندانقلاب را عقيم كنند و بيرهرو سازند. در جريان نهضتهاي سده پيشين هم كه دقت ميكنيد، ميبينيد كه يكي از ترفندهاي عوامل استعمار همين است كه سعي ميكنند تاريخ را به دست كساني بنويسند كه بتوانند از طريق آنها انقلاب و نهضت را زير سئوال ببرند.اگر نيم نگاهي به تاريخ نوشته هاي سده گذشته بيندازيد، ميبينيد اكثر وقايع نگاران سعي كردهاند تاريخ را به گونهاي تدوين كنند كه اوّلاً چهره رهبران انقلاب را زير سئوال ببرند و آنها را يا به وابسته به بيگانگان قلمداد كنند و يا با نسبت هاي ديگري، چهره آنها را مخدوش و ملكوك كنند.ثانياً سعي كردهاند حركت هاي مردمي را از دين واسلام جدا كنند و نقش اسلام و دين را در حركتها ناديده بگيرند.ثالثاً به نحوي به مردم بفهمانند كه بيگانگان در اين حركت نقش اساسي داشتهاند و اگر آنها كمك نميكردند، مردم نميتوانستند به پيروزي برسند و به اين ترتيب، مردم را نااميد مي كردند از اينكه بتوانند بدون اتكا به يك قدرت خارجي حركت و مبارزه كنند.
اينها نقشههائي است كه در گذشته طرح و اجرا ميشدند. در جريان انقلاب اسلامي به رهبري امام، استكبار جهاني و عوامل آن،به ويژه منافقين و ديگر عناصري كه در داخل كشور به دنبال آن بودند كه انقلاب را به نحوي به انحراف بكشانند، وقتي از طريق ترورها، تحريم اقتصادي، جنگ تحميلي و شورشهاي داخلي نتوانستند به هدف خود برسند و انقلاب را از بين ببرند، تقريباً همگي دست به دست هم دادند و به ترفند ديرينه استعمارگران و عوامل آنها روي آوردند، يعني سعي كردند تاريخ انقلاب را به گونهاي بنويسند كه نسل بعدي نتواند از خط امام، راه امام و آرمانهاي امام الهام بگيرد. آنها به اسم خاطرات، به اسم سفرنامه، به اسم واقعهنگاري تاريخي به تحريف تاريخ ميپردازند و سعي ميكنند امام و خط امام را زير سئوال ببرند و حركت مردم و امام را به يك نحوي وابسته به بيگانگان جلوه بدهند. در اين زمينه متأسفانه در داخل و خارج، برنامهها به شدّت هماهنگ ادامه پيدا ميكنند و با عنوان تاريخ شفاهي، در خارج فراوان كتاب نوشته ميشود و در داخل هم هماهنگ با آنها همان حرف ها نشخوار و همان صداها تكرار ميشوند و افرادي به صورت هماهنگ در داخل و خارج دست به كار ميشوند، از جمله آنها خاطراتي است كه به نام آقاي منتظري منتشر ميشود كه كاملاً حساب شده و براي به زير سئوال بردن امام و انقلاب اسلامي است.
*سوال: از اخباري كه ميرسد چنين بر مي آيد كه خاطرات آقاي منتظري از مدتها قبل نوشته شده بود، اما در موعد زماني خاصّي و پس از دوم خرداد منتشر شد. به نظر شما چرا اين مقطع براي چاپ و انتشار اين خاطرات انتخاب شد؟ آيا تصور ميكردند حالا براي احياي باند مهدي هاشمي فرصت خوبي است و يا عدهاي از مردم از راه امام مايوس شده و سَر خوردهاند. علت گزينش اين زمان را چه ميدانيد؟
*روحانب: شما اگر به كارنامه باند مهدي هاشمي و شبكه حاكم بر بيت آقاي منتظري دقت كنيد،در مي يابيد كه اينها هميشه مترصد آن بودند كه به قول خودشان تركش خوردههاي انقلاب و كساني كه به نحوي از انحا از جريان انقلاب آسيب ديده بودند، مانند سرمايهداراني كه اموالشان در دادگاه انقلاب اسلامي مصادره شده بود، عواملي كه با خارج ارتباط داشتند و دوره زندانشان را به عنوان جاسوس گذرانده بودند؛كساني كه به نحوي به انقلاب و كشور مردم خيانت كرده و كنار گذاشته شده بودند، مجموع اينها را جذب كنند.اينها در مقطع پس از دوم خرداد احساس كردند جوّ به گونهاي است كه زمينه كاملاً براي انجام اين گونه حركات فراهم است. شعار تشّنجزدائي در مقابل شعار انقلاب و امام كه: "ما بايد ملّتهاي اسلامي را به حركت درآوريم و انقلاب را صادر كنيم "،مطرح شد.مسلماً منظور امام از صدور انقلاب اين بود كه افكار ملّتهاي مسلمان جهان را روشن سازيم و آنها را با اسلام ناب محمدي (ص) بيشتر آشنا كنيم. در مقابل صدور انقلاب كه پشت دشمن را لرزانده بود، در مقابل موجي كه انقلاب اسلامي به راه انداخته بود،در مقطعي، شعار تشنجزدائي و از مرگ سخن نگفتن و مرگ مذموم است و بايد از زندگي صحبت كنيم و در مجموع، انديشههاي ليبرالي و سازشكارانه اوج گرفت و اينها فكر كردند اگر اين حرف ها در قالب خاطراتي در پوشش نام آقاي منتظري چاپ شود، خريدار دارد و در جامعه از آن استقبال ميشود و در نتيجه، با يك كرشمه، دو كار مي كنند. هم امام و انقلاب را زيرسئوال مي برند و هم آقاي منتظري را به عنوان يك چهره ليبرال كه انديشههاي سازشكارانه را تشويق و تأئيد ميكند، مطرح مي سازند و در جامعه جا مي اندازند.
*سوال: پس از گذشت يك دهه از انتشار اين خاطرات و واكنش هائي كه جريانات و عناصر مختلف به طور طبيعي نسبت به آن بروز دادند، به اين نتيجه ميرسيم كه منتشركنندگان آن، عملاً به اهداف خود نرسيدند و اين خاطرات نه تنها در اردوگاه انقلاب، ريزش ايجاد نكرد، بلكه اين ريزش در اردوگاه آقاي منتظري ايجاد شد، چون برخي از آن افراد، به رغم همراهي با آقاي منتظري، هنوز نسبت به امام تعلقات نسبتاً قوي داشتند و اين موجب شد كه آنها هم با اين جريان، مسئله پيدا كنند. به نظر شما آنها ملاحظه چه چيزهائي را نكرده بودند كه از قضا سِركنگبينشان صفرا فزود؟
*روحاني: عامل اصلي عدم مقبوليت خاطرات آقاي منتظري و اينكه نتوانست در جامعه پايگاه و جايگاهي را به دست بياورد و در نتيجه، بياعتبار بشود، اوّلاً تناقضات موجود در آن است. اگر اين خاطرات را مرور كنيد، در آن تناقضات فراواني را خواهيد ديد كه اعتبار مطلب را زير سئوال ميبرد. دوم اينكه ايشان از اين و آن، مطالب فراواني را نقل كرده بود كه حتّي كساني هم كه به او تا حدي اعتقاد داشتند و با او همسو بودند، صريحاً گفتند كه در اين كتاب از قول آنان دروغ زياد نوشته شده و به اسم آنها حرفهائي را زده كه واقعيت ندارند. سوّم جلوه هاي زشتي از كيش شخصيت و منيت هائي است كه در لا به لاي سطور اين كتاب خودنمائي مي كند و دم زدن از اينكه همه كاره انقلاب، من بودهام. مطالب كتاب به نحوي تنظيم شده كه گوئي آقاي منتظري بود كه انقلاب را به ثمر رساند و ايشان بود كه امام را مرجع تقليد كرد و در مواقع حساس، كشور و انقلاب را نجات داد. كساني كه تاريخ را ميشناسند، ميدانند كه اين حرف تا چه حد بي پايه و بياساس است. چهارم اهانتهائي بود كه در كتاب به امام شده بودند. همان طور كه اشاره كرديد، بسياري از كساني كه به آقاي منتظري ارادت دارند، به امام نيز ايمان دارند و شخصيت و روحيه عرفاني و معنويت امام را ميشناسند و مي بينند كه در اين كتاب به امام تا چه حد اهانت و جسارت شده، در حالي كه در اين كشور،در زمان شاه، يك صدم اين اهانتها در مقالهاي به امام شد و مردم، انقلاب به پا كردند و خون دادند.عده زيادي وقتي ديدند در كتاب آقاي منتظري به امام اهانت شده، طبيعي است كه آن را تحمل نكردند و نسبت به آقاي منتظري ذهنيّتي بسيار منفي پيدا كردند. اينها نكاتي بودند كه كتاب مذكور را كاملاً بياعتبار كردند و آنها نه تنها نتيجهاي از انتشار خاطرات نگرفتند، بلكه نتيجه معكوس داد و آقاي منتظري و بيت او را بيشتر بي اعتبار كرد.
*سوال: شما ميزان دخالت مخالفان شناخته شده نظام و كساني را كه در يك دهه گذشته به ورطه تجديدنظر طلبي درباره مباني انقلاب و نظام افتادهاند، در تدوين خاطرات آقاي منتظري چقدر ميدانيد؟
*روحاني: تا آنجائي از خود كتاب و مطالبي كه در خاطرات آمده، برميآيد و با با توجه به شناختي كه من ساليان سال چه قبل و چه بعد از انقلاب از آقاي منتظري دارم، بر اين باورم كه بسياري از اين حرف ها به قدّ و قواره ايشان نمي خورد و بر زبان آقاي منتظري جاري نشده است. انديشههاي ليبراليستي موجود در اين خاطرات نشان ميدهد كه جريان ديگري دارد اين حرف ها را به نام آقاي منتظري منتشر مي كند. هر كسي كه آقاي منتظري را بشناسد و اين خاطرات را مطالعه كند، در مييابد كه اينها حرفهاي آقاي منتظري نيستند. در جامعه، يك كسي كه اهل قلم است و شما چند صباحي نوشتههاي او را خوانده باشيد، وقتي چيزي به نام او منتشر ميشود، متوجه ميشويد كه اين قلم ايشان هست يا نيست و اين فكر اوست يا ديگري و اين چيزي نيست كه چندان نيازي به استدلال داشته باشد.قبل از اينكه به اين بحث ادامه بدهم، بايد به نكتهاي اشاره كنم و آن هم اينكه بنده مدتي قبل از عزل شدن ايشان از قائم مقامي رهبري، به حضورشان رفتم كه خاطراتشان را بگيرم، ولي متأسفانه اكثر خاطرات از ياد ايشان رفته بود و خودشان هم ميگفتند كه يادم نيست، اما اينكه اين كتاب،چگونه با اين حجم منتشر شده، بر اساس گزارشاتي كه برخي از بيت ايشان براي ما بازگو كرده اند،ابتدا از ايشان چند نوار خاطرات مي گيرند.بعد از آن،افرادي چون محمود صلواتي، سيد هادي هاشمي، سعيد منتظري،كيميائي و حتي جريان ميثمي و برخي از بازماندگان منافقين آمدند و هر كس چيزي بر آن افزود و من حيثالمجموع به نام خاطرات ايشان منتشر كردند و ايشان هم به قول معروف به ريش گرفت كه اينها خاطرات من است و حتي يك بار هم نخواند ببيند آنچه كه در اين كتاب آمده، آيا حرفهاي خودش هست يا نه. من وقتي از اين جريان خبردار شدم، در پاسخ به سئوالي كه براي فصلنامه 15 خرداد آمده بود كه: " شما چگونه ميگوئيد كه اينها منسوب به آقاي منتظري است؟ " گفتم: "مشكلي ندارد؛اينها كه الان سايت دارند؛نوارش را بگذارند روي سايت تا همه بشنوند. " وقتي اينها اين استدلال را ديدند، دستپاچه شدند و خواستند دفاع كنند و گفتند اگر اين طور باشد، پس بايد نوارهاي سخنراني هاي امام در صحيفه نور را هم بايد روي سايت بگذارند! اگر كسي در انتقال صحيح مطالب امام در صحيفه شكّي دارد، ميتواند برود نوارش را كه در موسسه نشر آثار امام موجود است، دريافت كند و تطبيق بدهد. حرف ما اين است كه اگر اينها معتقدند آنچه كه در كتاب خاطرات آقاي منتظري آمده، حرف هاي ايشان است، چرا از اين پيشنهاد ما وحشت كردهاند؟ ما يك پيشنهاد ساده داديم كه اگر اينها واقعاً حرفهاي آقاي منتظري هستند، نوارش را روي سايت بگذاريد؛اينكه نگراني و دستپاچه شدن ندارد. يكي از افرادي كه با بيت آقاي منتظري در ارتباط است، گفت رفتم و بيآنكه به قيد شدن خاطره اي در كتاب ايشان اشاره كنم،از ايشان پرسيدم كه آن خاطره راست است يا نه؟ ايشان جواب داد من اصلاً چنين چيزي را نشنيدهام! همين حرف نشان ميدهد كه مطلب به طور كلي از ديگران است و به نام ايشان منتشر شده است. حالا من پيشنهاد ديگري دارم. آقاي منتظري را آزاد بگذارند و ايشان با من يا با هر كس ديگري، يك ساعت مصاحبه كند. همان جا كاملاً مشخص ميشود كه اين حرفهائي كه در كتاب آمده، از زبان آقاي منتظري هست يا نيست. ما از خير گذاشتن نوار صحبتهاي ايشان روي سايت ميگذريم؛اطرافيان آقاي منتظري فقط يك ساعت كنار بروند و اجازه بدهند كس ديگري كه يك مقداري از زندگي آقاي منتظري و خاطرات ايشان اطلاع دارد، با ايشان حرف بزند و اگر همان مطالب كتاب را دوباره تشريح و تائيد كردند، معلوم ميشود كه خاطرات منتشر شده از ايشان است. به نظر من فقط كافي است كه همين پيشنهاد را عملي كنند تا هم طرز فكر و هم حتي ميزان مشاعر آقاي منتظري و درك و فهمي كه از مسائل و صحت و سقم خاطرات دارد، معلوم شود.
*سوال: به نظر شما عملكرد سازمانهاي مسئول، در شكست تاثير اين خاطرات نقشي داشت يا صرفاً محبوبيت شخص امام و تناقضات موجود در آن مجموعه خاطرات، موجبات اين شكست را فراهم آورد؟
*روحاني: من تنها چيزي كه در اين زمينه ميتوانم بگويم، بازگو كردن سخن مرحوم حاج سيد احمدآقاست كه در سال 58 در مصاحبه اي گفت: " امام تنهاست. "اينجاست كه معلوم مي شود بسياري از كساني كه دم از امام مي زدند و خودشان را ارادتمند به امام ميدانستند، در حقيقت نوكر قدرت بودند، چون اگر كسي واقعآً به امام علاقه داشته باشد و عشق بورزد، نميتواند در مقابل جريانات واقعاً منفي و ناروائي كه عليه امام به راه ميافتند، بي تفاوت و ساكت بماند. مظلوميت امام در همين جا معلوم ميشود. امام در دوران زندگي خودشان مظلوم بودند و بعد از رحلتشان هم مظلوم هستند و لذا ميبينيم خيلي ها بيتفاوت از كنار توطئه هاي حساب شده اي كه براي تخريب شخصيت و جايگاه امام اجرا مي شوند، ميگذرند و از آن بدتر، افرادي هستند كه امام را چماق مي كنند و از ايشان به نفع باند و شخصيت خودشان بهره مي برند؛ ميبينيم كه سعي دارند بگويند اين ما بوديم كه امام را رهبري ميكرديم، همان چيزي كه در نوفل لوشاتو افرادي مثل ابراهيم يزدي و قطبزاده ادعا ميكردند و خودشان را نماينده و سخنگو و مشاور امام قلمداد ميكردند، تا جائي كه امام آشكارا بيان كردند كه من سخنگو و نماينده ندارم، ولي الان امام در قيد حيات نيست كه بگويد چنين مشاوران و نمايندگاني نداشتم. امام اگر اينها را مشاور خود قرار داده بود، بايد يك روز مجاهدين خلق را به عنوان نيروي الهي واجبالاتباع و قابل حمايت تلقي مي كرد و روز ديگر با كمال سرشكستگي،محكومشان مي كرد.امام از آنجائي كه يك شخصيت الهي داشت و مويّد مِن عندالله بود و به مصداق آيه شريفه: " الذين جاهدوا فينا لندينهم سبلنا " راه خودش را با نور الهي پيش برد؛ تحت تأثير اين به اصطلاح مشاوران!!قرار نگرفت و راهش را خودش انتخاب كرد. به هر حال اين فاجعهاي است كه وجود دارد و مظلوميت امام را بيشتر نشان ميدهد.
*سوال: يعني تا اين حد كه مؤسّسات و نهادهائي هم كه به نام امام تأسيس شدهاند و وظيفه پاسخ دادن به اين شبهات را دارند، سكوت اختيار كنند؟
*روحاني: در هر صورت صلاح مملكت خويش خسروان دانند! آنها خودشان ميدانند و خدايشان و ظيفهاي كه برعهدهشان قرار دارد. ما هم بايد به وظيفه خودمان عمل كنيم.
*سوال: درارتباط با خاطرات آقاي منتظري گفتيد كه عدهاي چيزهائي را به نام خاطرات ايشان نوشتند و ايشان هم به اصطلاح به ريش گرفت!واقعاً قابل باور است كه آقاي منتظري با آن پيشينه و جايگاه علمي و مبارزاتي، بدون خواندن اين خاطرات، مسئوليتش را به عهده گرفته است؟
*روحاني: آقاي منتظري عيب بزرگي كه دارد اين است كه استقلال رأي ندارد و با هر كسي كه مينشيند مثل او فكر ميكند و او را الگو قرار ميدهد و به او اعتماد ميكند. شما اگر ادوار زندگي ايشان را مطالعه كنيد، ميبينيد يك زمان ايشان شاگرد آقاي بروجردي بود و چون ايشان عليه بهائيها سخن مي گفتند،آقاي منتظري هم به شدّت عليه بهائيها فعاليت مي كرد. يك زمان تحت تأثير شهيد مطهري قرار گرفت و شاگرد امام شد. روز ديگر تحت تأثير مرحوم رباني شيرازي اعليالله مقامه قرار گرفت و به جريان مبارزه عليه شاه پيوست و زمان ديگري تحت تاثير القائات باند مهدي هاشمي، انديشههاي ليبراليستي پيدا كرد و حرف هاي ليبراليستي زد كه 180 درجه با انديشهها و حرفهاي قبلش فرق داشت. حقيقت اين است كه آقاي منتظري به افراد بيتش دلبستگي و وابستگي پيدا كرده و تصوّر ميكند آنها هرچه بگويند، وحي مُنزل است و در نتيجه تأثيرپذيري از آنها، هرچه را كه به دستش بدهند، امضا ميكند و هرچه را كه از طرف او بگويند، قبول ميكند.
*سوال: قبل از اينكه وارد بحث در باره نقدي شويم كه شما بر خاطرات آقاي منتظري نوشتهايد، ذكر اين نكته ضروري است كه طرفداران آقاي منتظري در سايت او اين طور القا ميكنند كه آقاي سيد حميد روحاني نگاه ميكند ببيند شرايط به چه شكل است و به مقتضاي آن اظهار عقيده ميكند. يك زماني به شدّت با آقاي منتظري دوست بود و از ايشان تعريفهاي بسيار مبالغهآميز ميكرد كه در جلد دوم نهضت امام خميني منعكس است، ولي بعد از بركناري ايشان از قائم مقامي رهبري، زبان به انتقاد گشود. جنابعالي از سابقون آشنايان با آقاي منتظري هستيد و ايشان را خيلي خوب ميشناسيد. چه شد كه در دوراني كه ايشان قائم مقام رهبري بود و يا هنوز در خط نظام حركت ميكرد، زبان به انتقاد از ايشان نگشوديد و از مقطعي كه رودرروي امام و انقلاب ايستاد، به اين شكل مورد نقد قرارش داديد؟
*روحاني: آقاي منتظري از كساني بود كه نه تنها من، بلكه هيچ انسان منصفي نميتوانست فداكاريهاي ايشان را ناديده بگيرد.او در شرايطي در كنار مبارزين ايستاد كه بسياري از شخصيتهائي كه در حوزه عنواني و موقعيتي داشتند، امام را و مبارزين را تنها گذاشتند. در حوزه علميه قم، هنگامي كه امام نهضت را آغاز كرد و مخصوصاً در مقطعي كه تبعيد شد، بزرگترين خنجري كه از پشت به ما،يعني طلاّبي كه راه امام را دنبال ميكرديم و مبارزه را ادامه ميداديم، زده ميشد، از جانب كساني بود كه در حوزه به عنوان افاضل و اساتيد از آنها نام برده ميشد. بعضي از اينها نسبت به مبارزه، بيتفاوت بودند و بعضيهايشان هم ميخواستند اين گونه جلوه بدهند كه يك مشت بچه راه افتادهاند و سر و صداي بيهوده مي كنند. آقاي شريعتمداري ميرفت بلاي منبر و ميگفت: "ما كه نميتوانيم حوزه را به دست چهار تا بچه بدهيم كه روي بچگي، اوضاع را متشنّج كنند. " در چنين شرايطي، آقاي منتظري در كنار مبارزين جوان ميايستاد، فداكاريها ميكرد، زندان ميرفت و اينها ارزش داشت. ايشان واقعاً در آن روزها نقش مهمي در پيشبرد مبارزه و نهضت داشت، به اين دليل ما به ايشان علاقمند بوديم، اما در دوره قائم مقامي، مخصوصاً در مقطعي كه به تدريج مسيرش را عوض كرد، من از نخستين كساني بودم كه به انحراف فكري ايشان پي بردم و در اين زمينه با دوستان مشورت و خطر را بازگو كردم. آنها سعي ميكردند به نوعي مرا قانع كنند كه اين اشتباهات قابل جبران هستند، ولي به تدريج به همان نتيجهاي رسيدند كه من از مدتها قبل رسيده بودم. شما اگر نامه مرا به آقاي منتظري ملاحظه كنيد كه آقايان كروبي و امام جماراني هم تأئيد و امضا كردند، متوجه ميشويد كه ما هنوز از موضع امام و ديد منفي ايشان نسبت به آقاي منتظري اطلاع نداشتيم.واقعيت اين است كه در يك مقطعي، من احساس كردم كه آقاي منتظري دارد به انقلاب ضربه ميزند. حتي يادم هست كه بسياري از مقامات اطلاعاتي و امنيتي كشور به من گفتند نامهات خيلي تند و كوبنده است؛به اين شدّت چرا؟اين طور نبود كه ما فقط در مقطعي كه امام عليه ايشان موضعگيري كردند، به مبارزه با اين جريان پرداختيم.
*سوال: از اولين نشانههائي كه شما را نسبت به آقاي منتظري بدبين كرد چه خاطراتي داريد؟
*روحاني: آقاي منتظري تا مدتي بعد از انقلاب هم موضع انقلابي و قاطعي داشت كه براي ما بسيار ارزشمند بود، اما زماني رسيد كه من كم كم ديدم كه ايشان در سخنرانيهايش نسبت به مسئولين نظام سمپاشي ميكند و نظام را زير سئوال ميبرد و حرفهائي مي زند كه ما انتظار داشتيم از زبان اپوزيسيون بشنويم نه از كسي كه در موضع قائم مقامي است و عليالقاعده بايد در مقام دفاع از نظام باشد. مثلاً ايشان گاهي در سخنرانيهايش ميگفت كه هيچ كاري براي مردم انجام نشده است و اين حرفي بود كه راديو اسرائيل و راديو امريكا ميزدند.به خاطر دارم شهيد باهنر رحمهالله عليه در همان مدت كوتاهي كه نخست وزير بود، آمد در تلويزيون و آمار داد كه كارهائي كه در ظرف دو سال بعد از انقلاب انجام شده اند،از سي سال زمان شاه بيشتر است.در چنين شرايطي و بعد از فعاليتهاي گستردهاي كه براي ملّت و كشور انجام شده بود، ايشان ميآمد و ميگفت كه براي مردم هيچ كاري نشده و اين جفائي بود كه دل را آزرده ميكرد و انسان متوجه ميشد كه اينها حرف آقاي منتظري نيستند و موضوع از جاي ديگري آب ميخورد. همين رفتارها باعث شدند كه ما رفته رفته حساس شديم و نهايتاً آن نامه را نوشتيم و از ايشان خواستيم توضيح بدهند كه قضيه از چه قرار است؟ ايشان به جاي اينكه ما را بخواهند كه بيا و توضيح بده كه اين حرفها را چرا زدي و جواب ما را بدهند، با يك يادداشت "الباطل يترك بترك ذكره " سعي كردند از كنار مسئله بگذرند كه همين نشان ميداد كه ايشان انتقاد ناپذيرند.كسي كه ادعاي آزاد منشي دارد و ميگويد كه همه بايد اجازه داشته باشند حرفشان را بزنند، چطور وقتي كه ما يك نامه انتقادآميز به ايشان نوشتيم، اين طور عكسالعمل منفي نشان داد و ما را متهم كرد كه تحت تأثير ديگران قرار گرفتهايم.
*سوال: در آخرين ملاقاتي كه با ايشان داشتيد،چه واكنشي از ايشان ديديد؟
*روحاني: آخرين ملاقات من با ايشان قبل از اعدام مهدي هاشمي بود كه تازه دستگير شده بود. من رفتم خدمت ايشان كه بگويم شما بي جهت از مهدي هاشمي دفاع نكيند. ايشان گفت: "چه شده كه امروز مهدي هاشمي، امريكاي امام شده؟ " من گفتم: "اگر هم امريكاي امام شده، امروز نشده.شما آقاي انصاري نجف آبادي را بخواهيد و از ايشان بپرسيد.آقاي انصاري نجف آبادي در نجف حضور داشت. وقتي جمعي از طلاب راه افتادند كه بروند در پاريس براي حمايت از مهدي هاشمي در يك كليسا تحصّن كنند، من و آقاي انصاري نرفتيم. چرا؟ چون رفتيم از امام سئوال كرديم كه آيا برويم يا نرويم؟ و امام فرمودند: "ميخواهيد برويد براي يك قاتل تحصّن و از او دفاع كنيد؟ " آقاي منتظري به من نگاه كرد و هيچ نگفت.آقاي انصاري در نجف، طلبه بسيار محترم و خوبي بود و در آن ماجرا هم با آنكه به او زياد فشار آوردند كه چرا براي تحصّن نرفتي،بر اساس فرمايش امام از رفتن اجتناب كرد. به آقاي منتظري گفتم: " مهدي هاشمي، امروز امريكاي امام نشده.از همان وقت و از نجف ايشان به ما گفتند كه مي خواهيد از يك قاتل دفاع كنيد؟ " اين آخرين ملاقات من با ايشان قبل از نوشتن نامه بود.
*سوال: از بازتابهاي نقدي كه بر خاطرات آقاي منتظري نوشتيد، به نكاتي اشاره كنيد.
*روحاني: نامههاي محبتآميز و تشكرآميز زياد داشتيم كه ان شاءالله قصد دارم آنها را به ضميمه كتابي كه درباره آقاي منتظري چاپ ميشود، بياورم يا به صورت مستقل چاپ كنم. در طرف مقابل هم از طرف شبكه حاكم بر بيت آقاي منتظري، شروع به هتّاكي و سمپاشي كردند كه گوشههائي از آنها را در فصلنامه منتشر كرديم كه نشان بدهيم شبكه حاكم بر بيت آقاي منتظري، اهل منطق و اهل علم و تحقيق و بحث نيستند و فقط افراد مخالف خودشان را ترور فيزيكي يا ترور سفيد مي كنند و يا با اتهامات گوناگون،زير سئوال مي برند تا آنها رااز انتقاد باز بدارند.
*سوال: چند كتاب ضعيف در نقد خاطرات آقاي منتظري چاپ شده، ولي به نظر ميرسد كه روي نقد شما خيلي حساسيت نشان ميدهند. دليلش چيست؟
*روحاني: شايد به نظرشان ميرسد كه نقدي كه از سوي بنده نسبت به كتاب ايشان ميشود، منطقي و علمي است و نميتوانند پاسخ بدهند. به طور طبيعي هنگامي كه افراد با نقد ضعيفي روبرو ميشوند،آن را با منطق و دليل،رد و بياعتبار ميكنند، اما وقتي كه جوابي ندارند، به هتاكي و فحّاشي روي ميآورند. من فكر ميكنم كه اگر بيت آقاي منتظري ميتوانست به نقد علمي ما پاسخ بدهد، روش ديگري را در پيش ميگرفت، مخصوصاً كه ما در فصلنامه 15 خرداد اعلام كرديم آمادگي داريم پاسخ آنها را به صورت كامل و جامع منتشر كنيم. اگر آنها اهل منطق بودند و پاسخي براي نقد ما بر "خاطرات منسوب به آقاي منتظري " داشتند، شايد به روش ديگري عمل ميكردند. آنها چون نميتوانند با منطق جواب بدهند، ناگزيرند به اتهام و جوّسازي و هوچيگيري متوسل شوند.
*سوال: از ديدگاه شما محورهاي اصلي القائات آقاي منتظري چيست؟ يعني در مجموع خاطراتي كه به نام ايشان منتشر شده است، چه چيزي را ميخواسته به خواننده القا كند؟
*روحاني: فكر ميكنم جواب اين موضوع را خود آقاي منتظري به صورت جامع و كامل داده است. مصطفي يزدي در مصاحبهاي از ايشان سئوال كرده: "انگيزه شما از چاپ اين خاطرات چه بوده است؟ " اگر پاسخ آقاي منتظري را دقيقاً نقل كنيم،پاسخ سئوال شما داده ميشود. ايشان ميگويد: "انگيزه من از ثبت خاطرات به ياد مانده، جز دفاع از خود و كساني كه در رابطه با من مورد ظلم قرار گرفتهاند، نبوده است. بر من لازم بود به عنوان دفاع، تذكرات كتبي و شفاهي خود را در رابطه با اين مسائل كه سابقاً به عنوان انجام وظيفه شرعي و انساني انجام شده، منتشر نمايم. " نكته اينجاست. ميگويد: "سالها اينجانب به هدف حفظ حرمتها از نشر اسناد موجود خودداري كردهام و در برابر اتهامات و اهانتها نسبت به من و وابستگان من و محاكمات آنها صبر نمودهام، به اميد اينكه متصديان در روش خويش تجديدنظر كنند، ولي مشاهده شد كه آنان دست بردار نيستند، لذا در نهايت، چارهاي جز انتشار خاطرات و اسناد نديدم. " ببينيد حرف آقاي منتظري اين است كه اگر اطرافيان مرا دستگير نميكردند، آنها را محاكمه نميكردند، دستگاههاي امنيتي و قضائي در مقابل توطئههاي آنهااقدامي نميكردند و دست آنها را باز ميگذاشتند، من هم اقدامي نميكردم. بنابراين ايشان از انتشار اين خاطرات دو انگيزه داشته است: اول انتقامگيري و دوم دفاع از خيانتهاو توطئههاي افراد بيت خود. اين محرز است كه آقاي منتظري از اساس در انديشه گفتن خاطرات نبوده و لذا ميبينيم كه سياق مطالب هم به سبك خاطرات نيست. آقاي منتظري در اين كتاب ابتدائي ترين لوازم خاطره نگاري متداول را رعايت نكرده، نيامده زندگي خودش را شرح بدهد كه چند تا خواهر و برادر داشته و آباء و اجدادش چه كساني بودهاند. همين نشان ميدهد كه هدف ايشان خاطرهنگاري نبوده. نه او در انديشه نوشتن خاطرات بوده و نه آنهائي كه او را به اين كار وادار كردهاند در انديشه گردآوري خاطرات بودهاند، بلكه ميخواستند به همان نحوي كه در دوران قائم مقامي وي عمل كردند، از زبان او به امام و انقلاب آسيب برسانند و او هم كه به دنبال گرفتن انتقام بوده است،مسئولان نظام را زير سئوال ببرد.همان طور كه گفتم اين مطالب، سبك و سياق خاطرهنويسي ندارد. بسياري از مطالبي كه در اين كتاب مطرح شده، ارزش تاريخي ندارند. مثلاً از او ميپرسند فلان بحثي كه آقاي بروجردي انجام داد، از نظر علمي چه ارزشي دارد؟ و ايشان جواب فقهي و طلبگي ميدهد. اين چه ربطي به خاطرات آقاي منتظري و نيز به مخاطب دارد؟ كسي كه خاطره مينويسد و ميگويد، حتماً در هر دورهاي از زندگي خود،دوستاني و هم مباحثهايهائي و همكاراني داشته، در حالي كه از ابتدا تا انتهاي كتاب يادي از اينها نكرده، مگر همانهائي كه به قول مهدي هاشمي تركش خوردههاي انقلاب بودند.
*سوال: به نظر ميرسد انتقامگيري در خاطرات آقاي منتظري فراتر از انتقام از امام، و متوجه كل مرجعيت شيعه است، به طوري كه مثلاً از مرجع بزرگي چون آيتالله بروجردي، تصوير يك انسان عادي و ساده لوح را ميسازد و همين مسئله باعث شده كه برخي اين خاطرات را نوعي ادعانامه عليه مرجعيت شيعه، و فراتر از تسويه حساب با شخص امام بدانند.
*روحاني: اتفاقاً يكي از عللي كه خاطرات آقاي منتظري در جامعه مورد استقبال قرار نگرفت همين است كه آقاي منتظري نه تنها ز امام انتقام گرفته كه بسياري از علما را مورد هتك قرار داده است. مثلاً ميگويد رفتم از آقاي بروجردي يك مسئلهاي را سئوال كردم كه اگر كسي قرائتش مشكل داشته باشد، ميشود پشت سر او نماز خواند؟ و ايشان عصباني شد و گفت: "برو پشت سر هر كسي كه ميخواهي نماز بخوان. " بعد امام به من گفت: "شما نميدانستي كه آقاي بروجردي در معرض اين اتهام است كه قرائتش صحيح نيست؟ " در باره يك مرجع تقليد بزرگ اين طور حرف ميزنند؟ يا دكتر اقبال رفته اصفهان و آقاي منتظري افتخار ميكند كه كنارش ايستاده و از او كلي ستايش و تجليل مي كند. بعد مينويسد كه دكتر اقبال آمداصفهان و بعد كه برگشت تهران،در آنجا گفته بود: "ما از علماي اصفهان خوشمان نيامد،چون خيلي تملّق مي گفتند،ولي از علماي نجفآباد خوشمان آمد كه ما را نقد كردند. "عجب! دكتر اقبال فراماسون مزدور از تملق بدش ميآمده، اما علماي اصفهان تملقگو بودهاند؟! ايشان واقعاً در اين كتاب اهانت هاي بسيار زيادي به بزرگاني كرده است كه من بعيد مي دانم با روحيات و خصلتهاي آقاي منتظري جور در بيايد. همينها نشان ميدهد كه خاطرات آقاي منتظري را كساني نوشتهاند كه با روحانيت مشكل داشتهاند. اگر هيچ دليل ديگري مبني بر اينكه اين خاطرات توسط آقاي منتظري نوشته نشدهاند، وجود نداشته باشد، همين هتاكيها و توهينهاي ناروا و زشت نسبت به روحانيت، اين نكته را نشان ميدهد.
*سوال: به نظر ميرسد تمام اتهاماتي را كه متوجه خود آقاي منتظري بوده، يعني تحت تأثير اطرافيان و كاناليزه بودن را كه از ويژگي هاي ايشان است،دارند به امام نسبت ميدهند.
*اينكه ميگويم قصد انتقامگيري داشته است، همين است. ايشان درست مثل آدمهائي كه لجبازي ميكنند، سعي دارد به صورت عكسالعملي همان نسبتهائي را كه به او دادهاند به صورت خلاف واقع به امام برگرداند.
*سوال: در سايت آقاي منتظري از قول شما گفتهاند كه وي از همان ابتدا روحيه ضعيفي داشته و نماز شب را به تشويق آقاي مطهري ميخوانده و نيتجه گرفتهاند كه اگر نخواندن يا كم خواندن نماز شب، دليل ضعف روحيه باشد،اكثر افراد به اين ضعف متهم هستند.
*روحاني: اينها سفسطه كردهاند. من نگفتهام كه ايشان به دليل نخواندن نماز شب، روحيه معنوي و عرفاني نداشته است. ما در زندگي هر يك از عالمان بزرگ مطالعه ميكنيم، چه در نوشتههاي خودشان، چه در خاطرات و گفتههاي اطرافيان، شاگردان و بستگانشان، ميبينيم كه بخشي از زندگي آنها به معنويتشان و به اخلاص و وارسته بودن و با خدا بودن و دوري از نفسانيات مربوط ميشود. اينها چيزهائي هستند كه ما در زندگي بزرگان ميخوانيم و ميبينيم. وقتي زندگي آقاي منتظري را مطالعه ميكنيم، ميبينيم نه كساني كه شاگرد ايشان بودهاند،يا از اطرافيان ايشان،حتي يك كلمه از سلوك عرفاني و معنويت ايشان و از اينكه به دنيا پشت پا زده و اهل معرفت بوده، حرفي نزده اند،البته هيچ بعيد نيست كه از حالا به بعد بروند و اين جور مطالب را در باره ايشان بنويسند،ولي تا به حال كه نگفته اند.ما اين را گفتيم كه ايشان حتي نماز شبي را كه هر طلبهاي در سال هاي آغاز طلبگي به آن گرايش دارد، نداشته است، ولي من نگفتهام كه نماز شب خواندن لزوماً تنها دليل بر معرفت و عرفان كسي است. تا امروز حتي يك نفر از عرفان و خلوص ايشان يك سطر هم ننوشته است، معلوم مي شود در اين وادي نبوده.تنها چيزي كه از ايشان از همان سابق ميديديم، سادهزيستي ايشان بود كه البته نجفآباديها اساساً اين گونه هستند و حتي مرفهين آنجا هم فرهنگ سادهاي دارند. غير از سادهزيستي، از سير و سلوك و عرفان چيزي در ايشان سراغ نداشتيم.
*سوال: يكي ديگر از مسائلي كه اينها مطرح ميكنند اين است كه شما آقاي منتظري را به ارتباط با يكي از عوامل سيا به نام منوچهر قرباني متهم كردهايد. تا آنجا كه ميدانيم منوچهر قرباني فر يكي از مباشرين كودتاي نوژه بود. به دليل توانائيها و ظرفيتهائي كه داشت از سوي مسئولين نظام،از جمله آقاي هاشمي، جذب شد و در جريان جنگ در خريد بسياري از سلاح ها نقش داشت. حتي گفتهاند كه بابت دلالي خريداسلحه از آمريكا و حتي اسرائيل،كميسيون او را در طول جنگ ندادهاند و او به آقاي منتظري مراجعه و به اين امر اعتراض كرده وارتباط آقاي منتظري با قرباني فر در حدّ همين دادخواهي براي گرفتن كميسيون بوده است!
*روحاني: اين طور نيست. خوشبختانه در خاطرات مطلب ديگري آمده. اينكه مسئولين با منوچهر قرباني چه رابطهاي داشتهاند مربوط به بحث ما نميشود، امّا آقاي منتظري از منوچهر قرباني فر به عنوان يك راوي صادق، مطلب نقل ميكند. تنظيمكنندگان خاطرات از آقاي منتظري سئوال ميكنند كه آيا از قبل در مورد كنار زدن شما از قائم مقامي برنامهاي بود؟ ايشان پاسخ ميدهد مدتها قبل از اينكه من از قائم مقامي عزل شوم، منوچهر قرباني فر به من گفت: "به زودي شما را از قائم مقامي كنار ميزنند. " و اين را به گونه اي نقل ميكند كه انگار يك راوي صادق مورد اعتماد اين حرف را زده است. اين نشان ميدهد كه اين جاسوس و پادوي سازمان سيا و اسرائيل، مورد اعتماد ايشان بوده است. اگر آقاي منتظري به منوچهر قرباني فر اعتماد نداشت، چرا به حرف او استناد ميكند، آن هم در دو جاي خاطراتش كه يك بار ميگويد به من پيغام داد و يك بار ميگويد به من گفت. حتّي جالب است كه از ارتباط منوچهر قرباني فر با "اميد نجف آبادي " ياد ميكند و از وي تقدير ميكند كه در زمان قبل از انقلاب، به اميد دويست هزار تومان پول داده كه رسالههاي امام چاپ شوند و انتقاد ضمني از اينكه بعد از انقلاب با كسي كه چنين خدماتي كرده، رفتار نادرستي داشتهاند. اين نشانه اعتماد آقاي منتظري به قرباني فر است، اين فرق ميكند با اينكه مثلاً مسئولين نظام با وجود آنكه ميدانستند كه اين فرد جاسوس است، اما ناگزير بودند براي تهيه اسلحه از خارج از او كمك بگيرند.آقاي منتظري در خاطرات خود،او را قابل اعتماد ميداند و به حرف او استناد ميكند و به عنوان يك راوي صادق از او كمك ميگيرد. اين چيزي است كه از زبان او گفتهايم. نه متهم كرديم و نه چيزي از خودمان اضافه كرديم.
*سوال: پاسخهائي كه به بخش هاي گوناگون خاطرات آقاي منتظري داريد، طبيعتاً محول ميشود به فصلنامه 15 خرداد و در اينجا قصد پرداختن به همه آن ادعاها را نداريم.ما فقط مواردي را كه آنها مطرح كرده بودند و نياز به توضيح مجدد داشت، طرح كرديم، اما دو نكته باقي مانده كه لطفاً درباره آنها توضيح بفرمائيد. يكي اينكه شاهد هستيم كه افرادي در دهه اول انقلاب،خود را جزو ياران نزديك امام و در خط ايشان ميدانستند و آقاي منتظري را هم به خاطر مخالفت باامام،به شدّت مورد حمله قرار دادند و حتّي عامل برداشتن محافظين بيت او و تخريب ديوار حفاظتي منزل وي بودند.اين روزها برخي از اينها علناً به اردوگاه آقاي منتظري پيوسته و به طور تلويحي و در مواردي تصريحاً بااو همآوا شده و كار را به تخطئه عملكرد و منش حضرت امام و تثبيت حرف هاي آقاي منتظري كشانده اند. تحليل شما از اين موضوع چيست؟ آيا آنها در مقطعي كه تظاهر به پيروي از امام ميكردند و با ادعاي پيروي از خط امام را داشتند و مخالفين را هم با همين عنوان ميكوبيدند، صداقت داشتند؟ يا فرصت طلبي كردند و ديدند حالا به تناسب شرايط روز،بايد اين گونه موضعگيري كرد؟
*روحاني: اصولاً بسياري از افراد نوكر قدرتند و اين امري طبيعي است. خيليها بودند كه در دوران امام دم از انقلاب ميزدند و به شدّت خود را ضد امريكايي نشان ميدادند، در حد افراط در قبال امريكا موضعگيري ميكردند و حتي اگر مسئولين ميخواستند كوچكترين گرايشي به امريكا نشان بدهند، اينها وامصيبتا به پا ميكردند و تظاهرات به راه ميانداختند و به شدّت عليه امريكا عكسالعمل نشان ميدادند، چون احساس ميكردند خط فكري امام اين گونه است. بعد از رحلت امام، ديديم كه اينها با 180 درجه چرخش، شدند مدافع مذاكره با امريكا و هنوز هم ميبينيد كه همان سياست موسوم به تشنجزدائي و امثال اينها را دنبال ميكنند. اين نشان ميدهد كه بسياري از افراد متأسفانه اعتقاد به راه امام و خط امام نداشتند و قدرت آن زمان اقتضا ميكرد كه عليه امريكا مواضع تندي بگيرند و انقلابي باشند و چون شرايط تغيير كرد، به مصداق "خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو "، تغيير موضع دادند و اين باز ما را ميرساند به همان حرف مرحوم حاج احمد آقا كه: "امام تنهاست ". معلوم ميشود بسياري از اينها كه خود را مخلص و مريد امام نشان ميدادند،صداقت نداشتند.
*سوال: در مقطعي كه كتاب دفاعيات عبدالله نوري در دادگاه منتشر شد، شنيده شد كه شما داريد بر اين كتاب نقدي مينويسيد، اما اين كتاب منتشر نشد. علّت چه بود؟
*روحاني: من آن را نوشتم، منتهي علّتي كه باعث شد منتشر نكنم اين بود كه ايشان در زندان و دست و بالش بسته بود و شايد اين كار چندان منصفانه نباشد. بعد كه از زندان آزاد شد، مناسبتي پيش نيامد، وگرنه آماده است و روزي يا به صورت مستقل و يا در كتاب نهضت امام منتشر خواهم كرد.
*سوال: آيا انتشار خاطرات را آخرين اقدام سياسي آقاي منتظري ميدانيد؟
*روحاني: من معتقدم اگر مجال پيدا كنند از آقاي منتظري بهرهبرداريهاي خطرناكتري خواهند كرد. در يك مقطعي تلاش ميشد به بهانه مكّه، آقاي منتظري را به خارج ببرند.ايشان در خاطراتش مينويسد كه در زمان شاه، به رغم اينكه من عليه رژيم شاه مبارزه ميكردم، وقتي فهميدند كه ميخواهم به مكه بروم، استقبال كردند و ويزاي مرا هم دادند، اما بعد از انقلاب، از رفتن من به مكّه جلوگيري كردند. من در همان جا پاسخ اين مسئله را دادهام. اگر اينها ميتوانستند آقاي منتظري را به خارج ببرند، يا ايشان فتوا عليه مبارزه با امريكا ميداد يا اينكه كاملاً ميتوانستند او را در كنار منافقين قرار دهند. آقاي مننتظري اعلاميه داده و مردم مسلمان دانمارك را محكوم كرده كه چرا عليه روزنامهها تظاهرات كردهاند كه كار اوج بگيرد.مي گويد ميتوانستند اعتنا نكنند تا قضيه خاموش شود. اين نشان ميدهد كه جريان بسيار خطرناكي در آستين آقاي منتظري لانه كرده و در آينده ميتواند خطرناكتر هم باشد.
*منبع: يادآور