اويي و جاسا و ماري و موگول و بقيه هم دنبال سويا و يوري و يوها ميگردن و ان جستجوشون تا شب ادامه پيدا ميکنه تا اينکه اخرش کنار رودخونه بيرو يکي از لنگه کفشهاي يوري رو پيدا ميکنن

اون طرف امپراطور تصميم گرفته يوها رو تو کوه بنيانگذار با يه مراسم باشکوه دفن کنه ملکه هم به برادرش ميگه اون چرا اين کارو کرده فقط ادم هاي مهم و پادشاه ها تو اون کوه دفن ميشن  و اونجا ملکه اصلي کشور رو خاک ميکنن نه يوها رو و بعد هم تصميم ميگيره براي اعتراض کردن بره  پيش امپراطور


و ميره پشت اتاق امپراطور و انقدر گره و زاري ميکنه و ميگه که چرا شما ميخواين اينکارو با من بکنين و ... و اخرش هم غش ميکنه و چند نفر ميبرنش اتاقش


ميرن بالاي سر ملکه و سولان هم به تسو ميگه يوها مادر يه خاعن نبايد اونو اونجا دفن کنن تو نميخواي کاري بکني ؟ که تسو هم جواب ميده اگه مردم بفهمن ما اونو کشتيم ناراضي و عصبي ميشن بهتره با گرفتن يه مراسم تدفين خوب براش مردم رو ساکت نگه داريم


ماري و جاسا مين پيش جومونگ و ميگن قرار شده مراسم تذفين بانو يوها طي پنج روز تو کوه بنيانگذار انجام بشه در ضمن ما اين کفش رو کنار رودخونه پيدا کرديم فکر کنم مال يوري


جومونگ هم که تا حالا بچه خودشو نديده وقتي اونا بيرون ميرن کفش رو تو دستاش ميگيره و حسابي گريه ميکنه و يوري رو صدا ميزنه

امپراطور که جسد يوها جلوشو داره مات و مبهوت به اون نگاه ميکنه و به محافظش هم ميگه سربازا رو بفرستن برن يه جايي چون ممکنه جوموگ بخواد بياد اينجا و مادرش رو ببينه سونگ جو هم به سربازا ميگه شما بريد خوشگذروني من خودم حواسم به اينجا هست

جومونگ اويي رو احضار ميکنه و ميگه ما بايد بدون اينکه کسي بفهمه به کوه بنيانگذار بريم اماده شو و باهم به طرف کوه بنيانگذار ميرن

IRNON.com


شب مشه و حالا هم که محافظا نيستن جومونگ وارد چادر ميشه و ميبينه که امپراطور پيش جسد مادرش نشسته -
جومونگ به امپراطور ميگه من اومدم انجا تا جنازه ي مادرم رو پس بگيرم اگرم اينکارو نکنيد جولبون و بويو مجبور ميشن با هم بجنگن امپراطور هم جواب ميده اشکالي نداره ولي تو اگه يوها رو ميخواي بايد اول منو بکشي اگرم اينکارو بکني سربازا ميريزن سرت و تو رو هم ميکشن پس بهتره عاقلانه عمل کني و از مادرت خداحافظي کني و برگردي


جومونک هم که ميبينه ديگه چاره اي نداره جلوي مادرش سجده ميکنه و اونجا رو همراه با اويي ترک ميکنه و وقتي دارن جنازش رو ميسوزونن از بالاي صخره نگاهشونن ميکنه

IRNON.com


تو جولبون هم يه مراسم مختصر براي مرگ بانو يوها ميگيرن که وسط مراسم يه پرنده مياد که به پاش يه نامه بسته ست جومونگ هم اون نامه رو ميخونه و همراه با اويي ميره به همون جايي که تو نامه نوشته بود


ميره اونجا و ميبينه که اون زن جادوگرست و ه صندوق هم کنارشه در صندوق رو که باز ميکنه دود از توي اون بلند ميشه و يه زره تو صندوق ميبينهبه جادوگره ميگه اين چيه اونم ميگه اين زره ي يکي از پادشاهان قديمي جوسون هست اون کتابي هم که کنارشه راز هاي ارتش اهنين جوسون است و بعد هم ميره


زره رو ميارن پو به همه نشون ميدن و موپالمو ميگه اين زره اهني و تيرم ازش عبور نميکنه ؟ جومونگ هم درسته و بعد کتاب رو ميده دست موپالمو موپالمو هم ميگه اين کتابو رمزي نوشتن بايد اول اونو رمز گشايي کنيم تا فهميم طرز ساختنش چطوريه

IRNON.com


يه جلسه تو بويو گذاشته ميشه و دايي تسو ميگه امپراطور که به خاطر يه زن عقلشو از دست داده ما نميتونيم کشور رو دست يه دويوونه بديم بايد فعلا تسو رو نماينده ي موقت اون بکنيم
وزير اعظم هم به تسوم يگه نکنه دوباره عين دفعه ي قبل خراب کاري کني ؟ تسو هم ميگه نه ديگه حواسم جمعه


موپالمو هنوز که هنوزه داره روي رمز فکر ميکنه اما چيزي ازش سردرنمياره و ميگه من نميتونم اين رمز رو پيدا کنم که هيوبو ميگه فقط يه نفر تو جولبونه که ميتونه اين رمز رو پيدا کنه بعدا خودتون ميفهميد اون کيه

IRNON.com

هيوبو مياد پيش سايونگ و براش غذا مياره و مييگه تو هنوز نتونستي رمز رو پيدا کني اونم ميگه نه و بعد هم هيوبو يه نگاه عاشقانه  و دلسوزانه اي به سايونگ ميکنه و ميره بيرون




سويا دوباره اقدام به فرار کرده ولي دستگيرش ميکنن و ميارنش پيش ماهوانگ ماهوانگ هم بهش ميگه اگه يه باره ديگه بخواي فرار کي پسرتو ميکشم حالا ميتوني بري وقتي دارن ميرن يونگ پويي که فهميده دوباره تسو ميخواد قدرت رو بدست بگيره وارد ميشه اونام سرشون برميگردونن تا مبادا يونگ پو اونا رو ببينه

يونگ پو و ماهوانگ ميرن داخل و يونگ پو به ماهوانگ مگه من ميخوام قبل از تسو قدرت بويو رو بدست بگيرم به کمک شما هم براي همن احتاج دارم ماهوانگ هم جواب ميده بايد فکرامو بکنم ببينم چه جوري ميتونم کمکت کنم
IRNON.com

سايونگ مياد پيش موپالمو و ميگه من يه راه براي رمز گشايي پيدا کردم و بعد هم بهش توضيح ميده و اشک شوق هم از چشمان موپالمو جاري ميشه
و بعد هم  به سوسانو و جومونگ خبر ميده


موپالمو هم که ديگه طرز ساختش رو بلد شده شروع به کار ميکنه تا يکي از اين زره ها رو بتونه بسازه

صبح ميشه و موپالمو زره اي رو که خيلي هم سبک هم هست رو به يه ادم چوبي ميبنده تا ببينه همون طور که ايد ساخته ميشده ساخته شده يا نه

جومونگ هم خودش کمان رو برميداره و با تمام قدرت يه تير رو پرتاب ميکنه و همين که تير به زره برخورد ميکنه پرت ميشه يه طرف ديگه و به زره هيچ اسيبي نميرسه و جومونگ هم ميگه افراين به همتون حالا ديگه بايد ساخت زره هاي اهني روشروع کنيم


IRNON.com

جومونگ همه رو براي يه سخنراني جمع ميکنه و به همه ميگه حالا که ما  تونستم به زره فولادي رو هم بسازيم وقتشه که به هان حمله کنيم و اتحادمون و از قبل هم قوي تر کنيم و ...