مثلث قدرت ، در عصر عثمان وافشاگري هاي ابوذر
 
 
اينكه مردم مدينه را جاذبه سيماي مبارزي نستوه سخت هيجان زده كرده است. او مروان را آني هم امان آرامش و آسايش نداد . اگر او با همدستي معاويه، ابوذر را از آسايش تن در مسير شام و مدينه محروم كردند، ابوذر آسايش روان را مدتهاست كه از آنان گرفته است.
معاويه با همدستي مروان توانست محوري دلخواه در برخورد با ابوذر كسب كند. آن روزها در واقع سرنوشت امت اسلامي را اين دو تن رقم ميزدند و هر گاه در تصميمي به وحدت نظر ميرسيدند، تحميل آن بر عثمان كار دشواري نبود. در ترسيم مركز ثقل سياست در عصر عثمان مثلثي را ميتوان تصور كرد كه يك ضلع آن، تابعي است از متغير دو ضلع ديگر. دو ضلع تعيين كننده را مروان و معاويه بايد به حساب آورد كه با همدستي و همانديشي ، سرنوشت عثمان و مسلمانان را رقم ميزدند. اگر روزي دادگاه تاريخ ـ وارسته و آزاد از وابستگيها و تعصب ـ در مورد خون عثمان و فاجعههايي كه در كارنامهي او ثبت شد به داوري بنشيند، بيشك كرسي مروان و معاويه را در رديف نخست اتهام و متهمان جاي خواهد داد. هر چند در طراحي توطئهها نقش ابوسفيان را نبايد ناديده گرفت، اما بيهيچ ترديدي مباشران اجراي هر توطئه اين دو خودكامهي مغرور و نژادپرست بودند كه خليفهي مسلمانان را نيز دستافزار سياستهاي پليد خويش كرده بودند. اين تحليل هر چند كه خليفهي سوم را تبرئه نميكند، به هر حال در كاستن از گراني بار پروندهي او قابل ملاحظه است. 
تبعيد ابوذر از شام 
مروان و معاويه، هر دو از ابوذر غفاري دلي پر خون داشتند. در گذشته كه او لب به افشاگري گشوده بود، گويي مروان به تنهايي نتوانست خواستهي خويش را بر عثمان تحميل كند. چه، او در اوج خشم نيز جايگاه ابوذر را ميشناخت و مرجعيت او را بر كرسي فتوا در عصر شيخين، از نگاه خود دور نميدانست.[1] 
پس از تبعيد محترمانهي ابوذر به شام، معاويه نيز ـ در چشيدن تلخي انتقادها و افشاگريهاي ابوذر غفاري ـ با مروان همدرد شد. 
اينك گويي هر دو اهرم تعيين كنندهي سياست در گرفتن انتقام از يار راستين رسول خدا (ص)، همدست و همداستاناند.[2] 
توطئهي قتل ابوذر و بريدن زبان گوياي نهي از منكر 
چنين بود كه دستور تبعيد، به صورتي بسيار خشن صادر شد كه در واقع از آن بايد به عنوان ئوطئهاي براي كشتن ابوذر و بريدن زبان گوياي نهي از منكر ياد كرد. در دستور، استفاده از چموشترين مركبها مورد تأكيد بود كه معاويه آن را با گزينش خشنترين ساربان تكميل كرد. 
او را بر اشتري بيجهاز برنشاندند و ساربان را فرمان دادند كه شب و روز اشتر را براند. مسافت دراز ميان شام و مدينه بيوقفه پيموده شد، با دريغ از كمتر آسايشي در اين سفر سخت و طولاني، از پيرمرد تبعيدي![3] 
هر دوران متورم بود و آثار خستگي و فرسودگي چنان در سيمايش مشهود، كه شماري از تماشاگران آن صحنه، از حيات وي قطع اميد كردند و بيم خويش را ياد آورش شدند. ابوذر ـ به استناد حديثي كه از پيامبر خدا در مورد سرنوشت خويش شنيده بود ـ آنان را مطمئن كرد كه از اين توطئه جان به سلامت خواهد برد و جاي نگراني نيست.[4] 
آوردهاند كه مردم شام با بدرقهاي جانانه ، حماسهي نهي از منكر ابوذر را پاس داشتند و در مراسم بدرقه بار ديگر از آن عارف مجاهد نكتهها آموختند.[5] 
استقبال مدينه از ابوذر 
موج خبر بازگشت ابوذر از شام، به زودي مدينه را فرا گرفت و ياران رسول خدا (ص) او را به استقبال شتافتند. چنان كه به گفته ي خودش ـ گويي در شهري وارد شده است كه مردم آن براي نخستين بار ديدار او را توفيق يافتهاند.[6] 
سيماي مبارزي نستوه 
اينكه مردم مدينه را جاذبهي سيماي مبارزي نستوه سخت هيجان زده كرده است. او مروان را آني هم امان آرامش و آسايش نداد . اگر او با همدستي معاويه، ابوذر را از آسايش تن در مسير شام و مدينه محروم كردند، ابوذر آسايش روان را مدتهاست كه از آنان گرفته است. در همان لحظههاي نخستين كه مردم گروه، گروه به ديدارش شتافتند، او در تداوم رسالت نهي از منكر و افشاي سهمگينترين فتنه ي تاريخ اسلام، بيمهابا لب به سخن گشود و به روشنگري پرداخت كه : 
برخوردها را بچهگانه ميبينم ، گويي سرنوشت حكومت اينك بازيچهي كودكان است. همه جا قرقگاه خودكامگان است. فرزندان طلقاً نزديكترين ها به مقام خلافتاند و دستگاههاي اجرايي سياسي كشور در انحصار آنان است.[7] 
ابوذر با سخنهايي چنين كوتاه و روشن و نافذ ، قلب فتنه را به درستي در آماج نشانده بود و كانون فساد را افشا ميكرد و از رمز و راز آن پرده بر ميگرفت. 
تناقض در واكنش و سياست عثمان 
در جمعبندي روايات و اسناد تاريخي، در زمينهي برخورد عثمان با ابوذر و واكنش در برابر روشنگريهاي انتقادآميز او ، تفاوتهايي تا مرز تناقض ديده ميشود: 
گاه نشانههايي است از تلاش عثمان در جلب و جذب ابوذر و دلجويي از او[8] گاه اشارهاي است به برخوردهايي اهانتاميز و در انتظار گذاشتن ابوذر براي ديدار با خليفه و دخالت، شفاعت و وساطت برخي از ناظران آن صحنه در اين زمينه[9] زماني سخن از سختگيريهاست و ممنوع شدن ابوذر از گفتار در مسجد پيامبر (ص) و موضعگيري ابوذر در برابر آن با تأكيد بر مرز حرمت خليفه و مقام خلافت و محترم نبودن هر قانون و تصميمي در برابر قانون خدا[10] در مواردي اشارهاي است به ممنوع شدن مردم از نشست و برخاست با ابوذر، در اوج خفقان و اختناق[11]و سرانجام در اسنادي سخن از برخوردهاي بسيار تند عثمان با ابوذر است، در فضايي بسيار خشن و نامناسب.[12] 
نكتهاي مهم در رمز دوگانگي برخوردها 
چنان كه پيش از اين اشاره شد، سياست عصر عثمان تابعي از يك مثلث بوده است كه اهرمهاي تعيين كننده ي آن مروان و معاويه بودهاند. نقش شخص عثمان آنجا زمينهاي داشته است كه مروان و معاويه را فرصتي براي همدستي پيش نميآمده است. با اين توضيح ميتوان گفت: در برخوردهاي عثمان و ابوذر ، هر كجا نشاني از مدارا و نرمش است، جاي اين احتمال است كه دخالت و نقش مروان در آن نبوده يا كمتر بوده است. درشتيها و خشونتها، بيشتر از نقش مروان حكايت دارد. اوج درشتي و خشونت، در جريان تبعيد ابوذر از شام به مدينه است كه ـ چنان كه گذشت ـ مروان و معاويه در اثرگذاري بر عثمان همدست بودهاند. 
مواضع متفاوت، در شرايط گوناگون 
در جاي جاي متون و منابع تاريخي و حديثي اشارههايي است به تفاوتهايي پرسشانگيز در برخورد ابوذر غفاري با روند انحرافي خلافت، بدعتها و فتنههاي تاريخ اسلام پس از رحلت پيامبر اكرم (ص)، به ويژه در زمان خلافت عثمان. 
در فتنهي سقيفه، تماشاگري است ساكت كه هر چند براي او اين پرسش به جد مطرح است كه چگونه با حضور مولود كعبه، سخن از خلافت ديگري مطرح است. به پاس پاسداري وحدت دندان بر جگر ميفشارد و دم نميزند.[13] به هنگام تحركهاي شيطنتآميز ابوسفيان و تلاش او در جهت ايجاد اختلاف به بهانهي دفاع از بنيهاشم! شيفتهي خلوص، هوشياري و فداكاري علي (ع) است و به پيروي آن بزرگوار، سياست صبر و انتظار را پيشه كرده است.[14] در مراسم خاكسپاري شبانهي فاطمه (ع) اشك حسرت ميريزد و در خويشتنداري پاي ميفشارد. در جريان توسعهي جغرافيايي اسلام و گسترش شعاع بعثت، در جبههها با خلوص حضور دارد و كمترين حركت اختلافانگيزي از او ديده نميشود.[15] تنها زماني كه در روند توسعه، خطر نفوذ منافقان و فرصتطلبان را ميبيند، با نقل حديثي از پيامبر خدا (ص) _ در كنار كعبه _ نقش اهل بيت را در فتنههاي پس از بعثت يادآور ميشود، با تأكيد بر تمسك به آنان به عنوان رمز نجات در بحرانها[16] در ديدار با خليفهي دوم در شام – در شرايطي كه از توطئهي فرزندان ابوسفيان در تجزيهي عملي خلافت اسلامي احساس خطر ميكند _ با نقل حديثي از پيامبر (ص) خطر فتنهي بنياميه را در آيندهاي نه چندان دور به او يادآور ميشود.[17] پس از خلافت عثمان و شكسته شدن قفل فتنه و پيدايش فسادي لگام گسيخته _ در عرصهي سياست و اقتصاد _ ناگزير سكوت را ميشكند. 
در اين مرحله نيز برخوردهاي متفاوتي از او در سندهاي تاريخي منعكس است كه متأسفانه در ثبت آن از طبقهبندي زماني دقيق غفلت شده است كه اگر جبران آن را با پژوهشي گسترده و ژرف امكانپذير بدانيم، در فرصت كنوني دستيابي شتابزده به آن بيشك امكانپذير نيست. با اين همه، مواضع متفاوت و آهنگهاي گوناگون آن، تأملانگيز و نكتهآموز است: 
گاه سخن از گفت و گوي خصوصي اوست با عثمان كه ميكوشد ديگران متوجه موضع انتقادي او نشوند. هر چند با كمتوجهي عثمان رفته رفته آهنگ سخن، آنچه را او از آن گريزان است، ناگريز ميكند و بيش و كم راز وي را آشكار ميسازد.[18] ميتوان گفت از اين پس ابوذر ناگزير است با زمزمهي خطر و تأكيد بر حرمت كنز مسلمانان را در مورد بدعتهاي روزافزون حساس كند.[19] با مشاهدهي نقش كعبالاحبار در اين مقطع – كه در نگاه ابوذر عنصري بيگانه و نفوذي است – شكيب او لبريز ميشود و ناگزير از پرخاش و برخورد تند ميشود.[20] در اين ميان هشدارها و اخطارهاي مكرر او به عثمان با يادآوري حديثها، سنت و سيرهي پيامبر (ص) تأمل انگيز است كه سرانجام تبعيد محترمانهي او را به شام زمينهساز ميشود.[21] 
برخوردهاي ابوذر با مروان با آهنگ ديگري است. چنان كه در شام نيز برخوردهاي او با معاويه – به ويژه در جريان پي نهادن و برافراشتن كاخ سبز – همواره بر پرخاشگري است. آهنگ پرخاشهاي ابوذر در شام و مقايسهي آن با برخوردهاي او در مدينه، به وضوح بيانگر اين نكته است كه در نگاه ابوذر، ريشهي فتنه و دشمن اصلي معاويه است كه با او جاي هيچ سازش و نرمشي نيست.[22] 
در بازگشت به مدينه – در پي تبعيد از شام – تندي بيشتري در آهنگ انتقاد از عثمان نيز ديده ميشود كه بيانگر مرتبهاي ديگر از نهي منكر است.[23] اصرار عثمان در سياست نادرست و سپردن سرنوشت مسلمانان به خليفه ، رسما موضعگيري كند و مرز او را در امر و نهيها يادآور شود ، با تأكيد بر اين اصل توحيدي كه فرمان خليفه تا آنجا محترم است ، كه با فرمان خداوند ناسازگار نباشد . چنين است كه از اين پس به رغم منع و نهي خليفه – در مسجد پيامبر ص – با بيان ديدگاههاي فتوايي خود ، روشنگري را همچنان ادامه ميدهد . پيآمد چنان مواضعي ، واكنشهاي تندتري است از عثمان چنان كه گويي از اين پس در ديدار و گفت و گو با خليفه دچار مشكل ميشود . 
جمعبندي 
در جمعبندي آنچه گذشت ، ميتوان يادآور شد كه تفاوت مواضع و آهنگ گفتار ابوذر ، به دو نكتهي اساسي راجع است : 
1- تفاوت اشخاص و شخصيتها و مرزي كه عثمان را از مروان ، معاويه و كعبالاحبار جدا ميكند . 
2- اصرار در منكر نيز موجب تفاوت ديگري است كه در توجيه آن ، تفاوت مرتبههاي نهي از منكر را بايد يادآور شد . 
پيشبيني فساد سياسي و اقتصادي ، در حاكميت امويان 
آوردهاند كه روزي ابوذر غفاري در مجلس خليفهي سوم حضور يافت ، در حالي كه جمعي از مهاجر و انصار نيز در آنجا حاضر بودند . در فرصتي مناسب رشتهي سخن را در ميان آن جمع در دست گرفت و لب به نقل حديثي از رسول خدا ص گشود كه همگان را در بهت و شگفتي فرو برد . او – كه در صداقت زبانزد همگان بود – چنين گفت : 
از پيامبر خدا ص شنيدم كه فرمود : چون شمار فرزندان ابوالعاص در حاكميت و دستگاه خلافت به سي تن رسد ، بندگان خدا را به بردگي گيرند و ثروت عمومي را كه از آن خداست ، ميان خويش دست به دست بگردانند . اينك شمار ابوالعاص زادگان در اشغال پستهاي حساس حكومتي از سي تن گذشته است و پيآمدهاي سياسي و اقتصادي آن را – كه پيامبر خدا ص پيشبيني كرده بود – به چشم ميبينيم . 
سخن ابوذر غفاري با استناد به حديثي از پيامبر خدا ص – كه در عينيت جامعه براي همگان ملموس بود – حاضران را در بهت و شگفتي فرو برد . عثمان نيز از تماشاي آن صحنه و تأثير عميق آن سخن ژرف به خشم و حيرت دجار شد . نخست از حاضران پرسيد : 
آيا هيچ يك از شما چنين سخني را از پيامبر خدا ص خود شنيده است ؟ 
چون پاسخ منفي حاضران را شنيد . در اوج خشم ابوذر را مورد پرخاش قرار داد و او را به فتنهگري و دروغ متهم كرد . 
تماشاگران بي طرف را در آن مجلس دو محذور اساسي در تنگنا قرار داد : 
1- از سويي حرمت خليفهي مسلمانان را ميبايستي پاس دارند . 
2- از سوي ديگر جايگاه ابوذر را همه محترم ميداشتند و كسي از مهاجران و انصار نبود كه رفتار محبتآميز رسول خدا ص را نسبت به او از ياد برده باشد . 
در اينگونه بنبستهاي سياسي ، همواره حضور اميرمؤمنان علي (ع) عليه السلام مغتنم و كارگشا بود . همه از پيامبر خدا ص شنيده بودند كه علي در دانش و داوري ، گوي سبقت را از ديگران ربوده است . اين بار نيز براي رهايي از اين بنبست رواني – سياسي ، از آن حضرت ياري خواستند . 
عثمان اميرمؤمنان (ع) را مخاطب ساخت و گفت : امروز دوست تو حديثي را از پيامبر خدا ص نقل كرده است كه جز او هيچكس شنواي آن نبوده و چنان مضموني را به ياد ندارد . 
راه و رسم داوري آن حضرت چنان بود كه پيش از هر گونه اظهارنظر ، به شنيدن اظهارات و دادن فرصت كافي به هر دو طرف درگير پايبند بود ، وارسته از هر گونه تبعيض و وابستگي . 
با پيشنهاد وي ، ابوذر يك بار ديگر حديثي را كه نقل آن ، چنان جنجالي به پا كرده بود ، تكرار كرد . عثمان از امام (ع) پرسيد كه آيا شما چنين سخني را از پيامبر خدا ص شنيدهايد ؟ 
همه منتظر بودند كه آن حضرت ابوذر را در اين زمينه تأييد كند و در شنيدن چنان حديثي با او هم صدا شود . برخلاف انتظار جمع ، علي (ع) نيز شنيدن چنان حديثي را با صراحت انكار كرد كه در پي آن ، برق شادي آميخته با خشم در چهرهي عثمان درخشيدن گرفت و در حالي كه با نگاهي تند و خشمآلود پرخاشهاي گذشته را به ابوذر يادآور ميشد . از امام (ع) پرسيد : اينك دربارهي ابوذر چگونه داوري ميكني ؟ 
بار ديگر ، بر خلاف انتظار عثمان – و شايد همه يا شماري از حاضران – آن حضرت فرمود : 
ابوذر را تصديق ميكنم . 
عثمان با بهت و خشم پرسيد ، چگونه ؟ 
پاسخ مولا (ع) همگان را از بنبستي كه در آن دچار بودند بيرون آورد و ديگر بار تأكيدي شد بر ژرف انديشي و همه سونگري بيمانندش در داوري . او در توجيه داوري خويش حديثي را از رسول خدا ص يادآور شد كه همگان – از آن جمله عثمان – بارها و بارها آن را از رسول خدا ص شنيده بودند . 
آسمان سبز سايه نيفكنده و زمين تيره بستر نگسترده است كسي را كه گوي صداقت و راستي از ابوذر بربايد . 
ارزيابي بازتاب آن صحنه را مورخان ثبت نكردهاند و از كنار آن با سكوت گذشتهاند . با اين همه ، اندك بينش سياسي و اجتماعي براي ارزيابي بازتاب چنان صحنهاي بسنده است . چنان كه پيآمدهاي آن نيز به سادگي – براي كسي كه از روحيه و نفوذ سياسي مروان و تعصب او نسبت به بنياميه كمتر شناختي داشته باشد – قابل ارزيابي است . 
منبع:شكوه تنهايي در سكوت ربذه - عبدالمجيد معاديخواه 
-------------------------------------------------------------------------------- 
پي نوشت: 
[1] - سير اعلام النبلاء جلد 2، صفحهي 46. 
[2] - گويي به دليل جايگاه كم مانند ابوذر، مروان چنان كه تمايل داشت نميتوانست بدرفتاري با او را به عثمان تحميل كند. از اين روي نخست تبعيد محترمانهي او را به شام زمينهسازي كرد تا معاويه را با خود همدست كند. داستان برخوردهاي تند ابوذر را با معاويه و نيز روشنگريهاي او را در شام ـ كه سطح بينش فرهنگيشان در مورد فرهنگ بعثت ، به مراتب پايينتر از مردم مدينه و مهاجر و انصار بود ـ ميتوان در اعيانالشيعه جلد 4، صفحهي 237 ملاحظه كرد. نكتهي قابل ملاحظه كه در اين منبع به آن اشاره شده است، زنداني شدن ابوذر در شام به فرمان معاويه است. نيز در صفحهي 238 اين احتمال مطرح است كه گرايش خطهي جبل عامل به اهل بيت از نتيجههاي تبعيد شدن ابوذر از دمشق به آن خطه است. 
[3] - اعيان الشيعه ، جلد 4، صفحهي 238، ستون يكم ، نيز الغدير ، جلد 8، صفحهي 293 
[4] - الغدير ، جلد 8، صفحه 296 
[5] - اعيان الشيعه ، جلد 4، صفحهي 237 
[6] - الغدير ، جلد 8 ، صفحهي 295 
[7] - الغدير ، جلد 8، صفحه 293 
[8] - طبقات ابن سعد ، جلد 4، صفحهي 167 ، نيز انساب الاشراف صحفهي 543 
[9] - سير اعلام النبلاء جلد 2 ، صفحهي 68 
[10] - تذكره الحفاظ ، جلد 1 ، صفحهي 18 نيز تاريخ الاسلام ذهبي ، جلد 2 ، صفحهي 410 
[11] - پيش از اين اشاره شد كه هم در شام و هم در مدينه، مردم از نشست و برخواست با ابوذر منع شدند. رجوع كنيد به اعيان الشيعه ، جلد 4، صفحهي 236 تا 238 و الغدير جلد 8 صفحهي 298. 
[12] - الغدير، جلد 8، صفحهي 289 تا 308 و اعيان الشيعه، جلد 4 صفحهي 237 به بعد. جالب است كه عثمان روزي در برخورد با ابوذر حاضران را مورد مشورت قرار دادو امام علي (ع) در پاسخ ابوذر را به موي تشبيه كرد كه به شدت خليفه خشمگين شد. 
[13] . در منابع معتبري كه يادي از ابوذر شده است همه جا اين نكته مورد اشاره است. جمعبندي مختصر آن را در دائرةالمعارف بزرگ اسلامي ميتوان ديد. 
[14] . در منابع معتبري كه يادي از ابوذر شده است همه جا اين نكته مورد اشاره است. جمعبندي مختصر آن را در دائرةالمعارف بزرگ اسلامي ميتوان ديد. 
[15] . تاريخ اسلام ذهبي، جلد 2، صفحهي 411. 
[16] . معارف ابن قتيبه، صفحهي 252 و تاريخ دمشق، صفحهي 333-334. 
[17] . كنزالعمال، حديث 36896. 
[18] . تاريخالاسلام ذهبي، جلد 2، صفحهي 411. 
[19] . الغدير، جلد 8، صفحهي 292 به بعد. 
[20] . همان. 
[21] . همان. 
[22] . اعيانالشيعه، جلد 4، صفحهي 236 به بعد. 
[23] . تذكرةالحفاظ جلد 1، صفحهي 18.