IRNON.com
حسادت ، فرو رفتن در درياى غم
 

يكي از مهم ترين آفات جامعه به ويژه مومنين، صفت حسادت است. اين صفت در وجود هر كسي تقويت و نهادينه شود موجبات تنش و درگيري او را با صاحبان نعمت و محسود فراهم مي آورد و به طور طبيعي با كثرت حسودان در جامعه، روند تضادها و چالش هاي اجتماعي افزايش خواهد يافت.


 

يكي از مهم ترين آفات جامعه به ويژه مومنين، صفت حسادت است. اين صفت در وجود هر كسي تقويت و نهادينه شود موجبات تنش و درگيري او را با صاحبان نعمت و محسود فراهم مي آورد و به طور طبيعي با كثرت حسودان در جامعه، روند تضادها و چالش هاي اجتماعي افزايش خواهد يافت. نويسنده در مطلب حاضر در مقام مذمت صفت حسادت در انسان و مقابله جدي با اين رذيله اخلاقي برآمده و از منظر روايات به اين بحث پرداخته است كه اينك با هم آن را ازنظر مي گذرانيم.
مفهوم حسد و غبطه
بدانكه «حسد» رشك بردن به مردم است به سبب نعمتي كه خدا به آنها عنايت كرده، با ميل زوال نعمت از آنها، و اگر رشك بردن به تنهايي باشد بدون ميل زوال، «غبطه» است و آن از نظر اسلام علاوه بر اينكه منع نشده، بلكه به آن ترغيب هم شده است، لذا از امام صادق «ع» روايت شده كه :«مومن غبطه مي خورد، ولي حسد نمي ورزد و منافق حسد مي ورزد و غبطه نمي خورد». (كافي، ج 3، ص 418)
پس غبطه غير حسد و حسد غير غبطه است، اولي بد است و دومي نيكو. روايات بسياري در مذمت حسد از بزرگان دين وارد شده است، از جمله امام صادق «ع» مي فرمايد: «همانا حسد ايمان را مي خورد و نابود مي سازد همچنانكه آتش هيزم را نابود مي كند». (همان، ص 416)
همچنين از آن حضرت روايت شده است كه :«اصول و ريشه هاي كفر سه چيز است: «حرص، كبر و حسد». (همان، ص 396)
مذمت حسد
در روايت است كه رسول خدا «ص» فرمود:«خداوند به حضرت موسي «ع» خطاب كرد اي پسر عمران! حسد مبر بر آنانكه از فضل خود به آنها داده ام و به سوي آن چشم خود را مكش و پيروي نفس را مكن؛ زيرا شخص حسود ناراضي به نعمتهاي من و منع كننده قسمت من است از آنچه بين بندگانم تقسيم كرده ام؛ كسي كه چنين باشد، من از آن نبوده و آن نيز از من نمي باشد». (همان، ص 418)
از اميرالمومنين «ع» كلماتي كوتاه، ولي پرمعنا و بزرگ درباره مذمت اين صفت هلاك كننده وارد شده كه اگر كسي در آنها تدبر وتفكر و انديشه نمايد، پي خواهد برد به خباثت آن و هيچ وقت گرد آن نخواهد رفت.
بعضي از كلمات امام«ع» چنين است:
«ايمان از حسد بيزار است» (5) يعني مومن از حسد بركنار است. (غررالحكم، ج 1، ص 160)
- «حسود بر مقدرات الهي خشمناك است». (همان، ص 45)
- «حسود در درياي غم فرو رفته است». (بحارالانوار، ج 73، ص 256)
- «حسد محبوس كردن روح است (3) (يعني همان طوري كه محبوس ناراحت است و بر او سخت مي گذرد، روح حسود هم در زندان بوده و پيوسته ناراحت است)» (غررالحكم، ج 1، ص 100)
- « حسد ، جسد را آب خواهد كرد». (بحارالانوار، ج 73، ص 250)
- «حسود سودي نخواهد برد ( و هميشه در مقام پست خود خواهد ماند)». (همان، ص 258)
- از پيامبر اكرم «ص» روايت شده است:«لذت حسود از همه مردم كمتر است». (همان، ص 250)
راستي اگر كسي يك نظر عميقانه در ا ين جهان از ابتداي آفرينش نمايد تا آخر، صدق گفتار بزرگان دين بر او ثابت خواهد شد.
نخست شيطان بر آدم صفي الله حسد برد، مطرود درگاه خداوند شد، قابيل به برادر عزيزش «هابيل» حسد برد، او را كشت و خود را بسيار ناراحت و غمگين ساخت، ايمانش را هم از دست داد. برادران حضرت يوسف «ع» به آن بزرگوار حسد برده، آن بزرگوار را اذيت و آزار كرده و پيراهن از تن او درآورده و او را در چاه انداخته دروغ بسيار در مقابل عملشان گفتند، خود را غمگين، پدر بزرگوارشان، حضرت يعقوب را آزرده خاطر ساخته و آن بزرگوار را همچنان به رنج فراق يوسف مبتلا كردند. و همين طور اگر بخواهيم يك به يك حسودان جهان را بشماريم، كتابي قطور خواهد شد و در اين مقال نمي گنجد.
بشارت به بهشت
روايت شده كه يكي از حضار مجلس پيغمبر «ص» گويد: خدمت حضرت رسالت پناه نشسته بوديم، حضرت فرمود: «الان از اين راه مردي از اهل بهشت خواهد آمد».
سپس مردي از انصار درآمد در حالي كه آب وضو از محاسن او مي چكيد و نعلين خود را به دست گرفته بود، سلام كرد.
فرداي آن روز نيز رسول اكرم «ص» همان فرمايش را كرد و همان مرد آمد. روز سوم نيز به همان نحو فرمود و همان مرد آمد. چون حضرت تشريف بردند، عبدالله بن عمروبن عاص از دنبال آن مرد انصاري رفت و گفت: ميان من و پدرم گفتگوي درشتي واقع شده و من سوگند خورده ام تا سه شب نزد او نروم، اگر اجازه مي فرماييد، اين سه شب را خدمت شما باشم. آن مرد گفت: بفرماييد.
پس سه شب نزد او به سر برد و از او عبادت و بيداري نديد، فقط در وقت تكان خوردن، ذكر خدا مي كرد و همچنان خوابيده بود تا براي نماز صبح برخاست، ليكن از او جز سخن خير نشنيد.
عبدالله گويد: چون سه شب گذشت، به او گفتم حقيقت امر اين است كه بين من و پدرم حرفي نشده، ولي از حضرت پيغمبر در حق تو چنين شنيدم، خواستم كه بر عمل و عبادت تو مطلع گردم از تو عمل بسياري نديدم، پس چه چيز تو را به اين مرتبه رسانيده و از اهل بهشت گردانيده؟
انصاري گفت: غير از آنچه از من ديدي، بندگي ديگري نيست جز آنكه بر هيچ يك از مسلمانان در خود غشي نمي يابم و به خير و خوبي كه خداي تعالي به آنان عنايت كرده، حسدي در خود نمي بينم.
عبدالله گفت: همين است كه تو را به اين مرتبه رسانيده و آن صفتي است كه ما را طاقت آن نبوده و تحصيل آن از ما نمي آيد. (مجموعه ورام، ج 1، ص 126)
يك نكته
داوود رقي به نقل از امام صادق «ع» روايت مي كند كه آن حضرت فرمود: «از معصيت الهي پرهيز كنيد و بعضي از شما بر بعضي ديگر حسد نورزيد، زيرا از عادت حضرت مسيح «ع» اين بود كه در شهرها سير مي نمود، روزي مردي كوتاه قد از اصحابش با وي در بعضي از مسافرتها همراه شد و از ملازمان او بود، رفتند تا به دريا رسيدند، حضرت مسيح بسم الله گفت در حالي كه يقين به آن داشت و بر روي آب روان گرديد، آن مرد چون از حضرت مسيح آن را مشاهده كرد، بسم الله گفت و بر روي آب روان شد، عجب او را فرا گرفت و گفت: عيسي «ع» روح الله است، روي آب راه مي رود، من هم روي آب راه مي روم، پس او بر من چه فضيلت و برتري دارد؟
يك مرتبه در آب غرق شد به حضرت عيسي ملتجي شد، آن جناب او را بيرون آورد و فرمود: چه گفتي؟ جريان را گفت. حضرت فرمود: خود را در جايي نهادي كه در آنجا خداوند تو را ننهاده، پس خداوند بر تو غضب كرد به خاطر آنچه گفتي، از آن توبه كن. آن مرد توبه كرد، دوباره به همان مرتبه برگشت؛ پس شما هم از معصيت خدا بپرهيزيد و بعضي از شما بر بعضي ديگر حسد نورزد». (كافي، ج 2، ص 306)
براي فرار و نجات از اين سيلاب بنيان كن لازم است انسان بيش از پيش به روايات اهل بيت عصمت و طهارت «ع» با دقت هرچه تمامتر بنگرد و فكر كند كه آخر هم اگر من حسد بورزم، چه نفعي عايد خودم مي شود و چه ضرري بر محسود وارد مي گردد، جز ناراحتي و خويشتن را آزردن و خسته كردن بهره اي نصيب آدمي نمي شود.
راستي بايد انسان اين صفت را از خود دور كند يا ناچار پيروي آن را نكند؛ زيرا كاملاً ايمان را نابود مي كند، به عبارت ديگر شخص حسود به خداي خود اعتراض دارد كه - نعوذبالله- بي جا به فلان كس نعمت بخشيدي و به من ندادي، تو بنده شناس نيستي، عدالت نداري، حكيم نمي باشي.
سبحنه و تعلي عما يقولون علوا كبيرا؛ (اسراء- 43) «بسيار منزه و بلند مرتبه است خدا از آنچه گويند».


نويسنده: سيد حسين شيخ الاسلامي