IRNON.com
سيري اجمالي در فلسفه اقتصاد
 

در بررسي اصول و مباني فلسفي هر علمي‌،گذار به سير «تكاملي ـ تاريخي» آن امري مهم به شمار مي‌آيد. علم اقتصاد نيز از اين قاعده مستثني نبوده، با بررسي روند «تكاملي ـ تاريخي» آن مي‌توان فهم عميق‌تري از مباني، اصول و روشهاي آن به دست آورد.


 

ارزشها در نظريات علمي و چگونگي آن در فلسفه علوم اجتماعي مورد بررسي قرار مي‌گيرد. تعقيب و تفحص اين امر در نظريات اقتصادي، مي‌تواند در شفاف نمودن نظريات علمي اقتصادي نقش به‌سزايي ايفا كند؛ مطالعه انواع ارزشها و ميزان و چگونگي دخالت هر كدام در نظريات اقتصادي به تعميق مباحث كمك شاياني مي‌نمايد. در پرتو اين مساله نگاه به انسان اقتصادي، مطالعه خصايص آن و تصويري كه هر يك از مكاتب اقتصادي از صورت مساله ارائه مي‌كنند و مقايسه آنها با يكديگر و بررسي انتزاعي يا واقعي بودن آن، به گريز به ما در روش شناسي مستحكم‌تر مسائل اقتصادي و فهم عميق‌تر آنها كمك خواهد نمود، سير تطور نظامهاي اقتصادي، نيز، ايدئولوژي‌هاي ارائه شده از سوي هر يک از آنها راهي است براي درك معاني موضوعي كه از چريک از اين دسته ايدئولوژيها مشتق شده و راهنمايي است براي فلسفيدن درست در اين مسائل؛ چرا كه اين نوع تفلسف به بررسي مباني و اصول زيربنايي علم اقتصاد و روشهاي تحقيق در آن مي‌پردازد، و اين امر ميسر نمي‌شود مگر با درون‌نگري تاريخي به نظريه‌ها وروش‌هاي اقتصادي؛ از طرفي جلوه‌گري مسائل اقتصادي از يك رو تابعي است از تجزيه وتحليل مكانيسم‌هاي آن، آنگونه كه فعاليتهاي انساني تابع آن است، و از طرفي ديگر با نظاره به ايده‌آلهاي اخلاقي و اجتماعي براي آيندگان ارائه طريق مي‌نمايد. در شق اول آنان كه مسائل اقتصادي را تجزيه و تحليل مي‌كنند "تئوري " يا نظريه، ابراز مي‌نمايند و جوياي حقيقتي هستند كه به وقوع مي‌پيوندد و ديگراني كه به دومي مي‌پردازند متمايل به جستجوي دنيايي بهترند، دنيايي كه بر اساس ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي بنا شده است 1. اين ايده‌آل‌طلبي اخلاقي، منزلگاه غور در نظامهاي اقتصادي و يا بهتر بگوييم همان تفلسف در اقتصاد مي‌باشد؛ ولي آيا مي‌توان براي اين ايده‌آل‌نگري بستري اجتماعي فراهم آورد يا نه؟ به بررسي آن مي‌پردازيم:‏
در ادبيات اقتصاد كلاسيك، مهمترين واژگاني كه در اين باره به كار رفته است،‌ عبارتند از: "فلسفه در اقتصاد " ‏‎(Philosophy in Economics)‎، "فلسفه اقتصاد " ‏Philosophy of Economics)‎ ‏the‏) "فلسفه اقتصادي " ‏‎(Economic Philosophy)‎، "فلسفه و اقتصاد " (‏Economic‏ ‏‎(Philosophy and ‎‏ مي‌باشد. از آنجا كه مهمترين رفتار اقتصادي در نزد اين گروه از صاحبان انديشه‌،‌ توليد ثروت مي‌باشد،‌ لذا بررسي علل و عوامل توليد ثروت در نزد اين گروه، از مهمترين موضوعات فلسفه علم اقتصاد مي‌باشد، به همين خاطر گاهي از آن به "فلسفه ثروت " ‏‎(The Philosophy of Wealth)‎‏ ياد شده است، مي‌توان گفت پيشينه اين رويكرد از فلسفه اقتصاد، به كتاب "ثروت ملل " آدام اسميت بازگشت مي‌نمايد. 2‏
با تقسيم‌بندي كه قبلاً ذكر شد، ارائه تئوري علمي منوط به نوعي كليت‌نگري مي‌باشد؛ لذا صاحبان انديشه با توجه به اين مبنا درصدد كشف قوانين علمي موضوعات مورد تحقيق برمي‌آيند، از طرفي ايدئولوژيهاي موجود در قبل و يا بعد از هر انديشه‌اي در ضرورت بخشي اين تئوريها مؤثر مي‌باشد، هر چند كه روند يك قضيه ايدئولوژيك با يك قضيه علمي متفاوت است، يك قضيه ايدئولوژيك اگر با وجوه منطقي بررسي شود به نوعي دور و يا يك هياهوي بي‌معنا تبديل خواهد شد و از جهتي اين نوع قضاياي متافيزيك هرچند كه باعث استخراج فرضيه‌ها مي‌شوند؛ اما به قطع داراي ضرورت علمي نيستند؛3 چرا كه ضرورت علمي منجر به عينيت تجربي آن علم شده و اين عينيت علمي از بي طرفي فرد ناشي نمي‌شود، بلكه از اين سرچشمه مي‌گيرد كه افراد زيادي مدام نظريه‌هاي يكديگر را آزمايش مي‌كنند. پاپر مي‌گويد: "به منظور اجتناب از سوء‌تفاهم، دانشمندان سعي مي‌كنند نظريه‌هاي خود را به شكلي ارائه دهند كه قابل آزمايش باشد؛ يعني به وسيله تجربه قابل رد باشد. "4 در اقتصاد نيز تفكيك نظريه‌ها از عقايد اقتصادي اولين بار توسط "گايان پيرو " عنوان شده است هرچند كه امروزه اين تفكيك‌پذيري در عقايد اقتصادي معنايي ندارد.‏
افلاطون از جمله كساني است كه با ايده‌آل مثالي خود به نشو عقايد اقتصادي مي‌پردازد، در واقع نظام افلاطوني متكي به مدينه‌اي است كه منزلگاه خير و سعادت در راس هرم آن قرار دارد، تقرب ديالكتيكي افلاطون به خير، همچنين معرفت عيني مطرح شده از سوي او كه همان ارزشها و ايده‌آلهاست، بيانگر اين گفته "برن ييت " است كه فلسفيدن فيلسوف همان جدايي روح از بدن او مي‌باشد. در واقع اين نظام افلاطوني كه به حقيقتي متافيزيكي قائل است، به خردورزي متصل به اين حقيقت روحاني پرداخته و (افلاطون) مي‌گويد: پول و فضيلت دو كفه ترازو هستند هرگاه كفه‌اي بالارود، طرف ديگر نزول مي‌كند.5
ارسطو نيز در كتاب "اخلاق نيكوماخوس " موضوع اقتصاد را با اشاره به ارتباط آن باثروت، با غايتهاي انساني مرتبط مي‌داند، در واقع اخلاق دريچه‌اي بود كه تا سيزده قرن منزلگاه تشريح و توجيح موضوعات گوناگون به شمار مي‌رفت. در قرون وسطي ترفيعات دنيوي از طرف روحانيون كليسا تقبيح شده، علاقه‌مندي به مال و تظاهرات دنيوي از گناهان بزرگ به شمار مي‌رفت، با شروع انقلاب رنسانس در فقر ذهني حاكمه انقلاب بزرگي صورت گرفت و علاقه مندي به ثروت و تجملات مادي جايگزين بي‌علاقگي به دنيا شد ؛ با شروع انقلاب صنعتي، اختراع ماشين چاپ، دسترسي به هندوستان از طريق آفريقا، امكان توسعه اقتصادي، در نتيجه علاقه مندي به ثروت در ميان مردم فزوني يافت، دسترسي اروپاييان به معدن فلزات گرانبها، و كشف بازار‌هاي نامحدود، همچنين سيل ورود طلا و نقره به اين كشورها ثروت‌هاي شاياني را براي آنها فراهم آورد كه اين امر به تغيير نحوه نگرش و طرز تفكر آنان انجاميد؛ زراندوزي، كسب قدرت مركزي با مركانتي ليست‌ها، سير تفكر اقتصادي را تغيير مي‌دهد و عقايد اقتصادي بدون آنكه پايبند اخلاق، عدالت يا وجدان انفرادي باشد به يك ايده‌آل سياسي وابستگي پيدا مي‌كند.6‏
جان لاك و ديويد هيوم از جمله مركانتيليست‌هايي بودند كه تحليل معادله تقاضاي كل با عرضه كل را بر حسب مقادير پولي مطرح كردند، هيوم با مطرح كردن اصل خود كه به اصل ديويد هيوم معروف است بر ساز و كار قيمت - ارزش تمركز كرده، ساز وكار معكوس جريان مسكوكات طلا و نقره را مطرح مي‌نمايد.
با ظهور اين جريان، سياستهاي اقتصادي زاويه‌هاي متفاوتي از جمله: الف) افزايش پول براي توسعه تجارت خارجي ب) در نظر گرفتن ثروت ملي در اشكال طلا، جواهرات، نقره و مسكوكات ج) دخالت دولت در اقتصاد براي افزايش انسجام ملي و...7 به خود گرفت. فيزيوكراتها نيز با رهبري فرانسيس كوئيزني، معتقد بودند بايد قوانين حاكم بر رفتار و روابط نهاد‌هاي اقتصادي ـ اجتماعي را شناسايي و بر جامعه حاكم كرد. ازجمله اصلي‌ترين سياستهاي اين مكتب را مي‌توان، كاهش محدوديتهاي داخلي و خارجي تجارت و ماليات بر مالكيت زمين نام برد.8 اعمال بيش از دو قرن سياست، ثروتمند شدن دولت، به خاطر افزون كردن اقتدار حكومت توسعه فعاليتهاي اقتصادي را نامقدور ساخته و آزادي عمل از جمله شعائري بود كه عرصه‌هاي اقتصاد را در مي‌نورديد. ظهور مكتب كلاسيك با انتشار كتاب "ثروت ملل " آدام اسميت به سال 1776 و ظهور اقتصاددانان بزرگي از جمله مالتوس، جان استوارت ميل و... محفلي براي تحقق شعار ليبراليسم اقتصادي گرديد؛ ارزش ازجمله افكار متافيزيكي بزرگ در مكتب كلاسيك مي‌باشد. ريكاردو و استكلر از جمله اقتصادداناني بودند كه در تكميل معنابخشي نظريه ارزش نقش به سزايي داشتند. آدام اسميت در بيان معناي ارزش مي‌گويد: "بايد توجه داشت كه كلمه ارزش داراي دو معناي متفاوت است. گاهي مبين فايده شيء معين است و زماني عبارت از قدرت خريد كالاهاي ‏ديگري است كه درنتيجه تملك آن شيء به دست مي‌آيد. ارزش در معني نخست را مي‌توان "ارزش استعمال " و در معني دوم را "ارزش مبادله "9 ناميد. در حقيقت، ارزش، قيمت نيست بلكه چيزي است كه علت وجودي قيمت‌ها را بيان مي‌كند ، آدام اسميت با بررسي جوامع ابتدايي و اينكه مقدار كار لازم براي به دست آوردن اشياي مختلف تنها كيفيتي است كه در بين افراد مي توانسته به صورت قاعده‌اي درآيد، بيان مي كند: آنچه مبادله را تعيين مي‌كند مدت زماني كه واقعا صرف توليد گرديده است نيست، بلكه مدت زماني است كه معمولا صرف توليد مي‌شود، اسميت در راستاي تحول مفهوم ارزش مي‌گويد: "به محض اينكه سرمايه‌اي در دست افرادي خاص گرد آمد طبعا برخي از آنان از سرمايه خود براي به كار گماردن افراد فعال استفاده مي‌كنند، مواد اوليه و معيشت را براي آنها تامين مي‌كنند تا از فروش كار آنان يا مقدار ارزشي كه كار آنها به ارزش مواد اوليه مي‌افزايد نفعي ببرند. "10 و اين همان دوگانگي اخلاقي است؛ يعني مالكيت و سود تحميلي بر كارگر؛ اين جايگاهي است كه جان استوارت ميل با نيروي عظيم اراده بر خيرخواهي ذاتي خويش فائق آمد و كتاب اصول اقتصاد سياسي را نوشت.‏
گويا او با دانته هماواز شده، اعلام كرده كه: "‌اي كسي كه به اينجا وارد مي‌شوي، خيرخواهي ات را فراموش كن! " البته مجاز بودن خير خواهي براي يك اقتصاد دان تا آنجايي است كه آنها را با چيز‌هايي از قبيل حسن نيت يا عواطف اخلاقي در هم نياميزد.11ماركس با نقادي نظريات آدام اسميت، نظريه ارزش را آن چيزي مي‌شمرد كه استثمار را توجيه مي‌كند. او با بيان فرضيه‌ي محصول كار مي‌گويد: "خواص طبيعي كالاها فقط تا آنجا مورد نظر قرار مي گيرد كه به اين كالا‌ها فايده‌اي مي‌بخشد وآنها را به صورت ارزشهاي استعمال در مي‌آورد. اما از طرف ديگر مبادله‌ كالاها به وضوح عملي است كه خصيصه‌ مشخص آن انتزاع كامل از ارزش استعمال است. بنا براين اگر از ارزش استعمال كالاها چشمپوشي كنيم، فقط يك خاصيت مشترك درآنها مي‌ماندوآن عبارت است از اينكه آنها "محصول كار " باشند. "12
در اصل تعميم معناي ارزش به نيروي كار كليد توضيح سرمايه‌داري به شمار مي‌رود. او با بيان ارزش اضافي و اينكه تراكم سرمايه باعث پائين آمدن ارزش اضافي سرانه افراد شاغل مي‌شود نظريه "ارزش ـ مزد " را مطرح كرده و عامل عمده در اختلاف هزينه‌ها را بازده سرانه‌ي كار فرد شاغل در ساعت شمرد ؛ همين نظريه "ارزش ـ مزد " بود كه منجر به نظريه‌ "ارزش ـ كار " آدام اسميت گرديد. نظريه‌ كار با جايگاه نادرستي كه كسب كرده بود به بيرون رانده شد و "فايده " جاي آن را گرفت. با تبلور نظريات مارژيناليست‌ها يا نظريه پردازان مطلوبيت نهايي مكتب نئوكلاسيك جاي خود را باز كرد، آلفرد مارشال به عنوان سكاندار اين مكتب سعي در تلفيق تئوري "ارزش - هزينه " با تئوري "ارزش - مطلوبيت " نمود، به نظر او قوانين اقتصادي بايد نمودار گرايش به حقيقت باشد، هرچند كه در مسير خود به موانع برخورد نمايد و در عمل باز ماند.
مارشال در كتاب اصول علم اقتصاد مي‌گويد: " فايده را تالي ميل شديد يا خواست شمرده‌اند. انواع خواستهاي انسان نامحدود است؛ ولي هر خواست معين حدي دارد، اين تمايل آشنا و بنيادي طبيعت بشري را مي‌توان در "قانون خواستهاي اشباع‌شدني " يا "قانون فايده نزولي " به طريقه‌ي زير بيان كرد:‏
‏ "فايده‌ كل " يك شيء براي هر شخصي همراه با افزايش موجودي آن شيء نزد شخص مزبور افزايش مي‌يابد؛ اما سرعت افزايش فايده شيء با سرعت افزايش موجودي شيء برابر نيست.
به عبارت ديگر فايده‌ اضافي كه شخص از افزايش معيني در موجودي يك شيء به دست مي‌آورد، به تدريج با افزايش مقدار موجودي آن كاهش مي‌يابد. او با بيان اين نكته كه: هدف و مقصود حيات اقتصادي به دست آوردن فايده هر چه بيشتر است، ميل انساني را وسيله‌ قيمت اندازه‌گيري دانسته، ارضا را مكمل اين ميل مي‌شمرد. در اصل، اين ايدئولوژي وسيله‌اي براي پايان دادن به ايدئولوژي‌هاي ديگر و پرچم ترويج اومانيست اخلاقي است، ترويج خود پرستي كه به تامين منافع عمومي مي‌انجامد. با تغييرات ارزش پول، ثبات دائمي آن تحت تاثير قرار مي‌گيرد و از طرفي تاثيرات پديده‌هاي پولي در پديده‌هاي اقتصادي و بالعكس، همچنين دخالت شاخص زمان در اين تأثيرات كه از نشانه‌هاي اقتصاد مدرن نيز مي‌باشد. افزايش نرخ بيكاري در انگلستان از جمله مسائلي است كه مورد توجه "جان مينارد كينز " واقع شد.
كينز با ارائه نظريه عمومي خود منتشره در كتابي به نام "نظريه‌ عمومي اشتغال، پول و بهره " علت بحران را رفتار دولتمردان دانسته و مي‌گويد: "بيكاري و بحران مولود رفتار كارگران در امتناع از قبول مزد كمتر نيست بلكه كردار دولت مردان موجب اين بحران است. " در حقيقت تئوري او اتخاذ يك سياست ارشادي است. در پايان، او به تجميع ثروت توسط ثروتمندان اشاره كرده و مي‌گويد: ذخيره‌سازي صاحبان درآمدهاي كلان موجب فقر عمومي است و بايد مشمول ماليات‌هاي گزاف شوند، تا به درآمد بيكاران و طبقات محروم افزوده شده، همچنين كمبود سرمايه‌گذاري‌هاي بخش خصوصي را جبران كند.13

منابع:‏
‏1. سير انديشه اقتصادي، باقري قديري اصل، بخش اول‏
‏2. حجت الاسلام دكتر خسرو پناهي
3. ‏egtesad 82.blogfa.com‏.‏www
‏.1959 ‏Poper,The logic of scientific discovery,London,‎
‏4. پاپر، جامعه باز و دشمنانش‏
‏5. جمهور افلاطون، مجموعه آثار‏
‏6. سير انديشه اقتصادي، باقري قديري اصل، بخش اول‏
‏7. تحليل سير نظريه‌هاي اقتصادي، دكتر محمدرضا حميدي‌زاده، فصل دوم و سوم‏
‏8. همان، فصل دوم و سوم‏
‏9. ثروت و ملل، آدام اسميت‏
‏10. همان‏
‏11. اخلاق و اقتصاد، آرتيا سن، ترجمه: حسن فشاركي، بخش اول‏
‏12. كاپيتال، كارل ماركس‏
13. سير انديشه اقتصادي، باقري قديري اصل، بخش سوم‏

نويسنده: محمد رزاقي