موسوي در دام دو شيطان

ميرحسين موسوى كه با شعار احساس خطر براى انقلاب اسلامى پا به عرصه انتخابات گذاشت تا به زعم خويش انقلاب را از پرتگاه خطر نجات دهد، متاسفانه در دام دو شيطان درونى و برونى گرفتار آمد.
ميرحسين موسوى كه با شعار احساس خطر براى انقلاب اسلامى پا به عرصه انتخابات گذاشت تا به زعم خويش انقلاب را از پرتگاه خطر نجات دهد، متاسفانه در دام دو شيطان درونى و برونى گرفتار آمد.
اول: گرفتار در دام شيطان درون شد و با نقشه ها و وسوسه هاى نفسانى، فريب دنيا را خورد، دنيايى كه به لحاظ زياده خواهى و خودبينى مورد مذمت و نكوهش است و تكاثر و تفاخر بلكه لهو و لعب از صفات بارز آن است. (انما الحياه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد)(حديد/20)
براى به دست آوردن كرسى رياست جمهورى يعنى مقام زودگذر دنيايى سعى شد با تكيه بر بالش نرم اتهام بستن «دروغ» به فرد منتخب و مورد اعتماد مردم، پله هاى صعود به مقام دنيوى را هرچه سريع تر طى كند. عبور از خط قرمزها، اما چه اسب تندرويى بود كه توانست در مدت كوتاه، صاحبش را از موانع پرپيچ و خم نظام اسلامى عبور دهد و نعل هاى خود را بر سينه نظام مظلوم نشانه رود.
دوم: گرفتار در دام شيطان بزرگ استكبار كه از او به عنوان رهبر اپوزيسيون نام برد و با افتخار از شورش اپوزيسيون عليه نظام اسلامى به رهبرى ميرحسين موسوى سخن به ميان آورد، گرفتارى در اين دام ابعاد گوناگونى مى تواند داشته باشد كه در زير به پاره اى از آنها اشاره مى شود.
1- حضور معنادار و جهت دار اصولگرايى در چهار سال اخير و پيشرفت هاى حاصله در ابعاد داخلى و سياست هاى خارجى با مديريت دولت خدوم و شجاع، استكبار به سركردگى آمريكا را وادار نمود تا به هر نحو ممكن از استمرار و تداوم اصولگرايى در كشور جلوگيرى نمايد كه به همين منظور بودجه اى بالغ بر 57 ميليون دلار از سوى دولت واشنگتن در اختيار مؤسسه «خانه آزادى» قرار گرفت، مؤسسه اى كه مجرى پروژه هاى انقلاب هاى مخملين در كشورهايى مثل گرجستان، اوكراين و قرقيزستان با هدف روى كار آمدن عوامل دست نشانده آمريكا بوده است. مؤسسه «خانه آزادى» بويژه پس از به صحنه آمدن اصولگرايى امكان انقلاب رنگى در كشور ايران را منتفى دانست و به دليل تكيه اين جريان به اصول و مبانى اسلام و انقلاب و ارزش ها و انديشه هاى امام (ره)، فرصت هيچ گونه حركت رنگى«سبز» براى فرصت طلبان خارجى و اپوزيسيون داخلى فراهم نگرديد.
2- براى شكستن سد اصولگرايى، استكبار درصدد برنامه ريزى برآمد كه بهترين فرصت براى عملياتى كردن اين هدف شوم زمان انتخابات دوره دهم رياست جمهورى پيش بينى شد. دولت هاى معاند يكصدا استراتژى واحدى را برگزيدند و آن اينكه بايد تلاش شود اولاً احمدى نژاد انتخاب نشود و ثانياً نامزد ديگر اصولگرايى كنار گذاشته شود. بر اين اساس «استراتژى تخريب» در دستور كار قرار گرفت. بر مبناى اين استراتژى روش هاى تهمت از جمله دروغ بستن به دولت جزء برنامه هاى اصلى بود كه طى پروسه اى عظيم از ناحيه سه نامزد ديگر بويژه نامزد رقيب اصلى(موسوى) با شدت و حدت و مكرر، به طورى كه در باور مردم بنشيند، در شرايط مختلف و در محافل عمومى از طريق سخنرانى و مناظره هاى تلويزيونى با جملات آزار دهنده اى همچون دولت دروغگو، احساسات پاك مردم را جريحه دار كردند.
3- استراتژى بعدى براى تخريب و عبور از سد اصولگرايى، استراتژى ايجاد شبهه در سلامت انتخابات تحت عنوان شايعه و شائبه تقلب در انتخابات بود تا از اين طريق نهاد پرصلابت نظام يعنى شوراى نگهبان را مورد خدشه قرار دهند. ادعاى تقلب در انتخابات از قبل طراحى شده بود، به طورى كه پاره اى از دوستان اصلاحاتى گزينش هاى قلبى و عاطفى شان را با اعوجاج و توسل به پيچ واپيچ هاى انديشه هاى سياستمدارانه،آشكارا براى تشويش اذهان عمومى اعلام كردند و از تقلب در انتخابات با قاطعيت سخن گفتند.
نويسنده:سيد على مرادخانى
منبع:جوان