IRNON.com
روزمرگي ، آفت اصلاح الگوي مصرف
 

به نظر مي‌رسد اولين و مهم‌ترين اقدام ضروري براي اهتمام به اصلاح الگوي مصرف، اما تبديل اين مشترك لفظي به يك مشترك معنايي و ارائه يك تبيين درست از موضوع است؛ چراكه در پرتو يك درك جامع و مشترك، امكان تاثيرپذيري بيشتري بر اين مهم ميسر خواهد شد.


 

اساسا اصلاح الگوي مصرف را بايد از ابعادي چندجانبه نگريست. مفهوم اصلاح الگوي مصرف، مصاديق مصرف نادرست و ريشه‌هاي مصرف‌گرايي از جمله اين ابعاد هستند. چگونگي شيوه‌هاي مصرف و شاكله اصلي آنها در اقتصاد اجتماعي مردم ايران بيانگر اين واقعيت است كه ما جامعه‌اي مصرفي هستيم، در حالي كه دياگرام مصرف ما به هيچ وجه با توليد ملي‌مان متناسب نيست و اين شكاف ميان مصرف و توليد از طريق درآمدهاي نفتي پر مي‌شود و به همين سبب از خيل عظيمي از تصميمات و سياست‌هاي عقلاني كه در غياب نفت مي‌بايست گرفته مي‌شد، مغفول مانده‌ايم.

الف)‌ بررسي مفهومي و تئوريك اصلاح الگوي مصرف

اصلاح الگوي مصرف عبارت است از نهادينه كردن روش صحيح استفاده از منابع كشور به قسمي كه سبب ارتقاي شاخص‌هاي زندگي مردم و كاهش هزينه‌ها شده و از اين منظر زمينه‌اي براي گسترش عدالت عمومي است. از طرفي الزام مصرف بهينه باعث شده تا علاوه بر پيشرفت علمي ناشي از ارتقاي فناوري در طراحي و ساخت وسايل و تجهيزات بهينه مطابق با استانداردهاي جهاني، فرصت توزيع مناسب منابع و پيشرفت در بخش‌هايي كه كمتر مورد توجه قرار داشته نيز فراهم شود.

نكته قابل تامل آن است كه اصلاح مصرف با اصلاح الگوي مصرف تفاوت داشته و نبايد آن دو را با هم خلط كرد. در ابتدا سخن از كاهش مصرف مردم نيست، چرا كه اصلاح مصرف، يك مبحث مديريتي است و لذا اصلاح، لزوما به معناي كاهش نيست. حتي در ارتباط با واژه الگو نيز منشأ بسياري از رفتارها به مردم برنمي‌گردد و نظام مديريتي آنها را ايجاد كرده است.

واژه مصرف مبتني بر نياز و ضرورت است و اگر فرآيند توليد در كنار مصرف نباشد، به بيراهه رفتن است. يكي از علل رواج مصرف‌گرايي در كشوري چون ايران همانا سياست‌هاي كشورهاي صنعتي است.

از آنجا كه حيات كشورهاي صنعتي به توليدشان وابسته است، بنابراين با استراتژي‌هايي همچون ايجاد بازارهاي جديد براي توليدات خود و گسترش بازار مصرف با تبليغات گسترده و پايين آوردن عمر مفيد محصولات توليدي خود و غيرقابل تعمير كردن آنها كه شاكله نوين دكترين استعمار كشورهاي در حال توسعه و گذار است، حيات اين كشورها را به خود وابسته كرده و موجب افزايش مصرف كالاهاي توليدي خود در ميان جوامع شده‌اند.

از عوامل مهم ديگر مصرف‌گرايي، مناطق آزاد هستند. با اين كه براي تسهيل صادرات ايجاد شده، اما به خاطر نبود بسترسازي كافي به منظور صادرات، در عمل به مناطقي براي واردات تبديل شده‌اند.

كشور چين با آن جمعيت و گستره سترگ جغرافيايي تنها 3 منطقه آزاد و جمهوري اسلامي ايران 31 منطقه آزاد دارد و به نوعي از اين لحاظ در دنيا ركورد زده‌ايم. كنترل نشدن مرزها كه ارتباط مستقيم با مناطق آزاد نيز دارد مشكل رواج مصرف‌گرايي را مضاعف كرده و تسهيل قاچاق كالاهاي مصرفي به كشور را با رقمي حدود 10 ميليارد دلار واردات غيرمجاز، ايران را در جايگاه اول دنيا قرار داده است.

سياستگذاري نادرست و به عبارتي نبود سياست و برنامه در سطوح مديريتي كشور، مصرف نادرست و الگوي نامناسب مصرف در جامعه را دامن مي‌زند و پارادايم اصلاح الگوي مصرف كه مبتني بر يك انديشه توسعه‌گراست را در نهايت به ضد خود تبديل مي‌كند.

اصلاح الگوي مصرف نه از طريق مداخله در تابع مطلوبيت كه با تغيير در محدوديت‌هاي بودجه از طريق اصلاح قيمت به كف خواهد آمد، چرا كه اين تابع امري دروني و خارج از دست سياستگذار است و در صورت تاثيرگذاري نيز عملي شدن اين تغيير در گرو شكسته شدن حريم خصوصي است.

يكي از راه‌هاي اصلي اين كه پي ببريم آيا در رفتارهاي مصرفي، اصلاحي صورت گرفته يا خير، استفاده از معيار بهره‌وري است. از منظر اقتصادي، اصلاح الگوي مصرف ارتباط ارگانيكي با بهبود بهره‌وري داشته و حركت به سوي طراحي و اجراي نظام اقتصادي كارآمد با مولفه‌هاي ايراني ‌ اسلامي از رويكردهاي بلندمدت در اين عرصه است.

به عبارتي، اصلاح الگوي مصرف با بهره‌وري مترادف و حركت به سمت هر كدام دستيابي به ديگري را دربر دارد. هرگاه بهره‌وري عوامل نيروي كار و سرمايه، سهم قابل ملاحظه‌اي در توليد ثروت كشور داشته باشند، مي‌توان نتيجه گرفت كه از پتانسيل‌هاي توليدي اقتصادي كشور استفاده مطلوبي شده و مصرف منابع نيز در مسير و ميزان بهينه‌اي واقع شده است.

در مجموع به نظر مي‌رسد اولين و مهم‌ترين اقدام ضروري براي اهتمام به اصلاح الگوي مصرف، اما تبديل اين مشترك لفظي به يك مشترك معنايي و ارائه يك تبيين درست از موضوع است؛ چراكه در پرتو يك درك جامع و مشترك، امكان تاثيرپذيري بيشتري بر اين مهم ميسر خواهد شد.

تاكيد اين نكته از جانب رهبر معظم انقلاب كه <فرآيند اصلاح الگوي مصرف شايد به زماني بيش از 10 سال نياز داشته باشد> نيز اشاره‌اي به لزوم ساماندهي تفكري عميق درباره اصلاح الگوي مصرف در جامعه و در سطوح نهادهاي مسوول بوده كه البته همگان بدان مكلف و مسوول خواهيم بود.

ب)‌ بررسي نقش فرهنگ و ارزش‌هاي فرهنگي در اصلاح الگوي مصرف

اصلاح، الگو و مصرف، هرسه واژگاني فرهنگي‌اند و پرداختن به ابعاد اقتصادي، سياسي و اجتماعي فرآيند اصلاح الگوي مصرف بدون در نظر گرفتن مباني فرهنگي آن، در واقع آب در هاون كوبيدن است.

اين نخستين تلقي اشتباه در سال جديد بود كه پنداشتند امسال يك سال اقتصادي است. بي‌شك دستگاه‌هاي فرهنگي كشور درصدر توجه و مخاطب رهبر فرزانه انقلاب بودند؛ چراكه هيچ اصلاح واقعي در عرض يك سال نهادينه نخواهد شد؛ بلكه به رفتاري روزمره و فصلي تبديل شده كه البته سطحي، زودگذر و ناپايدار است.

همين مساله كه ايشان مي‌فرمايند <اگر مسوولان اهل مطالعه نيستند بهتر است مسووليت هم نداشته باشند...( >26 دي 1377)‌ خود مهم‌ترين ادله مبني بر نقش پررنگ فرهنگ كه رابطه‌اي مستقيم با مطالعه دارد، در امور ديگر مملكتي است.

معظم‌له در ادامه همين نكته ناب و خطير به مطالعه گاه 5 ساعتي خود براي يك نماز جمعه در دوران رياست‌جمهوريشان اشاره مي‌كنند.

امسال بايد سال جهش به سمت فرهنگي‌تر شدن جامعه جوان كشور و گسترش كتابخواني و روزنامه‌خواني و در نهايت جايگزيني كتاب و روزنامه و اقلام فرهنگي در سبد خريد خانوار باشد.

سياستگذاري نادرست و به عبارتي نبود سياست و برنامه در سطوح مديريتي كشور، مصرف نادرست و الگوي نامناسب مصرف در جامعه را دامن مي‌زند

كتب، رسانه‌ها و روابط عمومي‌ها هريك نقش و برد خاصي در افكار عمومي براي فرهنگسازي داشته و بويژه روزنامه‌ها به لحاظ ماندگاري پوشش خبري گزارشي در موضوع متصف، اثر تعيين‌كننده‌تري دارند. برتاباندن اولويت‌هاي اصلي و به‌روز و راهبردي بخصوص در روند اجراي اصلاح الگوي مصرف، معطوف به رسانه‌ها بوده كه پل ارتباطي مردم و مسوولانند و هم‌انديشي و همياري مردم جامعه را نهادينه خواهند كرد.

رسانه‌ها در حوزه كلان نقش مهم‌تري داشته و با مخاطب عام سر و كار دارند حال آن كه روابط عمومي‌ها با مخاطب خاص روبه‌رو بوده و متناسب با شرايط و اقتضائات سازمان‌هاي متبوع خود ‌‌بايد هدفگذاري و عمل كنند.

رسانه‌ها واقعيات را به ممتاز و غيرممتاز دسته‌بندي كرده و نظام اولويت را به طور همزمان در آن اعمال مي‌كنند. از آنجا كه رسانه‌ها در همه حال بر افكار و آراء تاثير گذاشته و واقعيات را در جهات خاص هدايت مي‌كنند، براي مقوله اصلاح الگوي مصرف در اولويت اول افكار عمومي قرار مي‌گيرند و در تمام طول سال بايد در صفحات اول و آخر خود و حتي در ويژه‌نامه‌ها، ‌فضايي را به اين موضوع اختصاص داده تا افراد جامعه با توجه به اين حوزه روز خود را آغاز و بسامان كنند.

اصولا آدمي واقعيات را آن‌گونه كه هست نمي‌بيند، بلكه آن‌گونه كه زبان مي‌نماياند ديده و درك مي‌كند. در دوران پست مدرن امروزي كه سرعت، حرف اول را مي‌زند زبان‌هاي انسان‌ها همانا رسانه‌ها هستند، چرا كه رسانه‌ها استعاره‌ها را ساخته و استعاره‌ها، محتواي فرهنگ‌ها را مي‌آفرينند. نقش غالب رسانه‌ها در فرهنگ نه فقط به خاطر بازتاب فرهنگ كه با شركت در فرهنگ‌سازي نيز نمود مي‌يابد.

از يك‌سو، فرآيندهايي هستند كه فرهنگ از آن بيرون آمده و ساخته مي‌شود و از ديگر سو در صحنه‌اي بازي كرده كه حيات اجتماعي و فرهنگي در آن جريان دائمي دارد.

فرهنگ محصول نيروهاي انتزاعي نيست، بلكه شالوده آن بر نظام‌هاي ملموس عليت است. در الگوي فرهنگ مشترك، فرهنگ خلق شده، تقسيم گشته، تغيير كرده و در نهايت توسط ارتباطات منتقل مي‌شود، لذا اولويت‌هاي رسانه اغلب به صورت اولويت‌‌هاي جامعه درآمده و آنچه مورد تاكيد رسانه‌‌هاست، مورد تاكيد انفرادي و اجتماعي مخاطبان رسانه‌ واقع مي‌شود.

روابط عمومي‌ها اما به لايه‌هاي عميق‌تر و تخصصي‌تر اجتماع وارد شده و براي تحقق اهداف اصلاح الگوي مصرف ذيل سند چشم‌انداز 20 ساله و برنامه پنجم توسعه مدل‌سازي كرده و همگام با ديگر نهادها، اصلاح الگوي مصرف را به مصاديق محسوس، ملموس و اهداف عملياتي كه قابل دستيابي در زمان معين و سنجش‌پذير باشند، ترجمان كنند.

ترديدي نيست كه الگوي مصرف در فرهنگ مصرف وابسته به 2 عنصر كليدي فرد و جامعه و نيز به روابط متقابل ميان آن دو است، زيرا روابط و رفتارهاي حاصل از آن ترجمان و تعريف فرهنگ بوده كه با اصل همبستگي اجتماعي رابطه‌اي دوسويه دارند.

خلاقيت در اصلاح الگوي مصرف، طي طريق سريع پيشرفت و لذا نقطه آغازين تلاش براي تبديل آن به الگويي براي تمام فصول است. براي كشوري در حال توسعه همچون جمهوري اسلامي ايران كه افق 1404 آن نزديك است، پويايي و حركت به سمت كمال، رمز رسيدن است. رسيدن به خودكفايي و صعود پله‌هاي ترقي كه بدون اصلاح الگوي مصرف و جا افتادن فرهنگ آن در جامعه قياس مع‌الفارق است.

ج) بررسي نقش آموزه‌هاي ديني در اصلاح الگوي مصرف

ارائه الگوي صحيح و اصلاح الگوي موجود مصرف به معناي حفظ، تقويت، ساماندهي ظرفيت‌ها و امكانات بي‌پايان كشوري است كه مي‌خواهد در دوره معاصر، تمدن اسلامي را بازسازي و جامعه نمونه‌اي را براي ارائه به ديگر جوامع معرفي كند.

ارائه الگوي صحيح مصرف به معناي ارائه الگوي مديريت و نظارت در سرمايه‌ها و منابع ملي و توزيع در عرضه آن نيز هست كه در آياتي از جمله در داستان حضرت يوسفع، بدان اشاره شده است؛ بنابراين لازم است با تهيه قوانين و به‌كارگيري درست و اعمال قانون از هرگونه سوءاستفاده در بخش مديريت (بخصوص مديريت دولتي) جلوگيري شود كه اين خود يكي از منابع مهم افزايش ثروت و سرمايه ملي براي دستيابي به شكوفايي و پيشرفت اقتصادي است.

خداوند بصراحت در آيه دهم سوره اعراف از تسلط و مالكيت و حكومت انسان بر زمين و بهره‌مندي وي ازانواع مواهب سخن گفته و از وي خواسته تا با بهره‌گيري درست و مناسب از اين نعمات و قدرت در مسير كمال و تعالي گام بردارد و سپاس و شكر عملي و حقيقي را به اين شكل ابراز و اظهار كند.

در ضمن از آنجا كه هرگونه فعاليت و تصرفي در هر يك از بخش‌هاي مربوط به توليد، مبادله و مصرف در رشد و شكوفايي اقتصادي بسيار موثر است، مساله تبيين بهترين و كامل‌ترين روش در بخش‌هاي مذكور مورد توجه قرآن و اسلام واقع شده است.

نويسنده:دكترفريبرز درجزي