IRNON.com
نشانه ‌شناسي كاريكاتور
 

كاريكاتور داراي چند ويژگي مهم است كه بررسي نشانه‌- معناشناختي آن را ضروري مي‌كند: الف) كاريكاتور متني است كه در بافت اجتماعي- فرهنگي شكل مي‌گيرد و گفتماني را توليد مي‌كند كه داراي كاركرد زباني است؛ ب) از ديدگاه نشانه‌اي، كاريكاتور از قدرت بالايي برخوردار است؛ چرا كه بدون هيچ محدوديتي از امكان دخل و تصرف در دالها بهره‌مند است .


 

در ابتداي بحث لازم است به اين نكته اشاره شود كه كاريكاتور داراي چند ويژگي مهم است كه بررسي نشانه‌- معناشناختي آن را ضروري مي‌كند: الف) كاريكاتور متني است كه در بافت اجتماعي- فرهنگي شكل مي‌گيرد و گفتماني را توليد مي‌كند كه داراي كاركرد زباني است؛ ب) از ديدگاه نشانه‌اي، كاريكاتور از قدرت بالايي برخوردار است؛ چرا كه بدون هيچ محدوديتي از امكان دخل و تصرف در دالها بهره‌مند است به گونه‌اي كه آنها را تا ورطه آشوب سوق مي‌دهد، بي‌آنكه خللي در يكپارچگي مفهوم ايجاد شود؛ ج) از نظر گفتماني، كاريكاتورها داراي دو كاركرد رسانه‌اي و غيررسانه‌‌اي است. در بعد رسانه‌اي، متن كاريكاتوري تابع فرآيند هم‌زماني است. يعني اينكه در همان بافت زماني كه شكل مي‌گيرد معنا دار است.
در اينجا، كاريكاتور با همان شتاب رخدادي كه ايجاد مي‌گردد، به آرشيو نيز مي‌پيوندد، چون تاريخ مصرف آن منحصر به محدوده زماني- مكاني است. در بعد غير رسانه‌اي، كاريكاتور محدوديت زماني- مكاني نمي‌شناسد و به عنوان گفتماني هنري همواره داراي مفهوم است. د) در كاريكاتور همواره ما با طغيان دالي مواجه هستيم. همين طغيان دالهاست كه كاريكاتور را از روايت خطي خارج مي‌كند و به آن خاصيتي رخدادي مي‌بخشد. كاريكاتور بيش از آنكه روايت باشد، روايت‌ساز است: هر كاريكاتور مي‌تواند منشأ و سرچشمه روايت‌هاي بيشماري باشد. با ارائه نمونه‌اي از كاريكاتور چهره پاواروتي مي‌توان غير‌روايتي، رخدادي و روايت‌ساز بودن كاريكاتور را نشان داد.
از ميان نظام‌هاي نشانه‌اي گوناگون، كاريكاتور متعلق به نظام نشانه‌اي ديداري و يا تصويري است و از ميان نظام‌هاي نشانه‌اي تصويري، انتزاعي‌ترين آنهاست. چرا كه كاريكاتور كمترين شباهت را به مرجع بيروني خود دارد. از اين روست كه آن را نظام نشانه‌اي تصويري آبستره يا انتزاعي مي‌نامند. در مقايسه با كاريكاتور، عكس بيشترين شباهت را با مرجع خود داشته و از بيشترين ميزان انطباق با واقعيت بهره‌مند است. و نقاشي هم در مقايسه با عكس از واقعيت دورتر و نسبت به كاريكاتور به واقعيت نزديكتر است.
آنچه كه سبب مي‌گردد تا كاريكاتور انتزاعي‌ترين نوع تصوير باشد، دستكاري ژنتيكي است كه در همه ابعاد نشانه‌اي آن به وقوع مي‌پيوندد. به گونه‌اي كه نشانه‌اي متفاوت با اصل آن پديد مي‌آيد. عكس از واقعيت كپي‌برداري مي‌كند و به همين دليل به آن نزديك است. اما كاريكاتور در واقعيت دخالت نموده، در آن آشوب ايجاد مي‌كند (عادت ما را نسبت به چيزها مي‌شكند) و سپس به گونه‌اي خلاق آن را بازسازي مي‌كند.
اما اين بازسازي با توجه به مفهوم از قبل موجود در بيرون شكل مي‌گيرد. كاريكاتور يك مفهوم را بازسازي دالي و مدلولي مي‌كند و نه يك صورت دالي را. حتي وقتي كاريكاتور يك پرتره را به تصوير مي‌كشد، دالي است از مفهوم يك چهره. به ديگر سخن، كاريكاتور مفهومي موجود را به عاريت گرفته و سپس آن را به نشانه‌اي جديد و متفاوت تبديل مي‌كند.
پس، كاريكاتور بياني جديد از مفهومي از قبل موجود است كه به دليل متفاوت و جديد بودن همين بيان است كه مفهوم قبلي نيز بازسازي شده و متفاوت جلوه مي‌كند. در واقع، كاريكاتور نظامي است كه مي‌توان آن را به مفهومي از يك مفهوم يا متامفهوم تعبير نمود كه به واسطه كانال دالي جديد تحقق مي‌يابد.
اگر بپذيريم كه كاريكاتور مفهومي از يك مفهوم از قبل موجود است، بايد بپذيريم كه با بازي دوگانه زباني سر وكار داريم، چرا كه مفاهيم در زبان شكل مي‌گيرند. يعني اينكه زباني به توصيف زباني ديگر مي‌پردازد كه در اين صورت زبان دوم يعني زبان توصيف كننده يك متازبان است. مهمترين ويژگي متازبان اين است كه از سياليت بسيار بالا برخوردار است. يعني مي‌تواند بدون هيچ محدوديتي هر اندازه كه بخواهد بر زباني كه توصيف مي‌كند مانور دهد. به همين دليل است كه دالهاي نامتجانس امكان قرار گرفتن در كنار يكديگر را دارند و يا اينكه يك دال مي‌تواند بي‌نهايت بسط يافته تا جايي كه از بستر خود لبريز شود.
قرار گرفتن نشانه‌هاي نامتجانس در كنار يكديگر و يا لبريز شدن نشانه از بستر خود، وضعيت نشانه‌اي جديدي را به وجود مي‌آورد كه با انتقال نشانه‌هاي قبلي و جابه‌جايي آنها صورت پذيرفته است. بر اين اساس، ما با وضعيتي ترانشانه‌اي مواجه‌ايم.
اين وضعيت ترانشانه‌اي يا وضعيتي تقليلي از نوع فشاره‌اي است: يعني همه مفاهيم گسترده نشانه‌اي در يكجا متمركز و متورم مي‌گردد، مثل بيني، لب و ابرو كه در صورت جمع هستند. و به اين ترتيب تورم نشانه‌اي اتفاق مي‌افتد؛ يا وضعيتي افزايشي با ويژگي گستره‌اي است. يعني مفهوم فشرده نشانه‌اي به چند نشانه انتقال مي‌يابد و ما با تورم تكثير شده و چندتايي مواجه‌ايم. اين تورم نشانه‌اي متكثر (تكثير دالها و تعدد آنها) توهم نشانه‌اي بيشتري را به دنبال دارد. وقتي تورم تكثير شده و حالتي چرخشي پيدا كند به توهم تبديل مي‌گردد. افزايش تعداد نقاط متورم است كه به اين وهم دامن مي‌زند و استعاره كاريكاتوري اوج مي‌گيرد.
نكته بسيار مهم ديگر در رابطه با كاريكاتور ويژگي رخدادي آن است. از آنجايي كه كاريكاتور مفهومي است كه ريشه در مفهومي ديگر دارد كه در بافتي زباني به وقوع پيوسته است، بايد آن را به نشانه‌اي رخدادي تعبير نمود. رخدادي بودن كاريكاتور سبب تضعيف جنبه روايي آن مي‌شود، چرا كه روايت خطي است، در بستري زماني- مكاني شكل مي‌گيرد و تغيير از وضعيتي اوليه به وضعيتي ثانوي را به دنبال دارد. يعني روندي زايشي و يا منطقي- كنشي دارد.
در حالي كه كاريكاتور توصيف متورم دنياست. پس، روايت را مي‌شكند تا آن را رخداد كند. يعني بزرگنمايي مي‌كند تا روايت را به ورم نشانه‌اي تبديل كند. همين رخدادي بودن است كه شوك نشانه‌اي را به وجود مي‌آورد. كاريكاتور اگر چه در بسياري از موارد آبشخور روايي دارد اما خود از جنس روايي نيست و بيشتر رخدادي است. همين رخدادي بودن كاريكاتور سبب مي‌گردد تا تناسب ميان اجزاي مختلف يك نشانه برداشته شود. چرا كه ديگر ضرورت نيست و اين همان چيزي است كه نقطه مقابل روايت است چرا كه روايت منطقي كنشي دارد.
گويا رخداد به دليل عظمتي كه دارد در جاي جاي نشانه نفوذ مي‌كند و آن را به پاره دالهايي تقسيم مي‌كند كه هر كدام مي‌توانند به نوبه خود نشانه‌اي باشند با كاركردي دالي و مدلولي و در خدمت مفهومي. كاريكاتور گفتماني است كه موجوديت خود را وامدار فرآيندي شكل گرفته در بيرون از خود است. اگر اين فرآيند را نشناسيم دچار اشكال در فهم كاريكاتور مي‌شويم. به همين دليل است كه كاريكاتور را مي‌توان بازنشانه ناميد. اما بازنشانه خلاق و پويا.
بازنشانه‌اي كه به توهمي از نشانه تبديل مي‌گردد و نشانه را تا آستانه آشوب پيش مي‌برد. اما آشوبي نه در خدمت ويراني، بلكه در خدمت بازسازي نشانه. آشوبي كه پرده از لايه‌هاي پنهان نشانه از قبل آشنا بر مي‌دارد تا بتوان آن را آشوب هنري يا آشوب استعاره‌اي ناميد.
اما همانطور كه اشاره نموديم، كاريكاتور مي‌تواند در بند زمان نباشد و خود منشأ روايت‌ نيز باشد. يعني كاريكاتور قابليت روايت‌سازي هم دارد. در اين حالت ديگر كاريكاتور تابع مفهوم‌هاي از پيش شكل گرفته نيست. بلكه خود مفهوم‌ساز است. در چنين حالتي كاريكاتور را مي‌توان نظام نشانه‌اي پيش‌‌آهنگ دانست. نظامي كه به جاي لايه‌برداري (جهت هويدا ساختن لايه‌هاي پنهان)، لايه‌آفريني مي‌كند. در اينجاست كه كاريكاتور به جاي بازنشانه بودن نشانه‌آفرين مي‌شود.
در نتيجه، بر اساس توضيحات بالا، از سويي مي‌توان كاريكاتور را دست‌كاري ژنتيكي دانست كه سبب تغييرشكل صورتهاي پيشين و شناخته شده مي‌شود. اين دست‌كاري ژنتيكي با توجه به مفهوم شكل‌گرفته از فرآيندي نشانه‌اي به وجود مي‌آيد و بسيار نو‌‌آفرين است. اما از سوي ديگر، كاريكاتور مي‌تواند مفهوم‌ساز نيز باشد و منشأ شكل‌گيري روايتي جديد نيز گردد. يعني كاريكاتور هم مي‌تواند منشأ و سرچشمه يك مفهوم و جريان روايي باشد و هم نتيجه يك مفهوم و روايت از پيش شكل گرفته. كاريكاتور هم منشأ استعاره‌هاي نو است و هم بازساز استعاره‌هاي موجود. و اين حكايت از عظمت زبان كاريكاتور دارد.

نويسنده: حميد رضا شعيرى