IRNON.com
جنگ اطلاعاتي؛ مشت سايبري در دستكش مخملي
كانترپانچ : انبوه اطلاعات غيرموثق ابزار جنگ رسانه‌اي با ايران شده است
 

"جك براتيچ " با اعتراف به اينكه منابع اطلاعاتي جنگ رسانه‌ها عليه ايران مبهمند، تحليل‌هاي جاري مسائل ايران را به پيشگويي‌هاي خيال پردازانه بر اساس مشاهده ابرها تشبيه كرد.


 

"جك براتيچ " با درج مقاله‌اي در كانترپانچ با اشاره به يك اعتقاد عاميانه درباره پيشگويي بر اساس مشاهده ابرها اظهار داشت: همه ما مي‌توانيم لحظاتي را كه به آسمان خيره مي‌شديم و با استفاده از تخيلمان شكل‌هايي آشنا از ابرها مي‌ساختيم، به ياد بياوريم، در نظر عوام، غيب‌گوها به تمرين آيرومانسي (نوعي فالگيري با مشاهده پديده هاي جوي)، و نفومانسي (پيش‌گويي از طريق مطالعه ابرها) مي پردازند.
وي در ادامه تصريح مي كند آنچه كه در اوضاع و احوال ايران شاهد آن هستيم، شبيه همين كار است اما ابرها از اطلاعات تشكيل شده‌اند، اين جو اطلاعاتي عين همان داستان معروف قديمي "مه جنگ " (كنايه از آشوب) نيست، بيشتر شبيه چيزي است كه من آن را "ماشين مه جنگ " (fog-machine of war) مي‌نامم؛ تحليلگران آن كارشان اينفومانسي (پيش گويي با استفاده از اطلاعات) است و مردم اميدهاي خود، ترس‌هاي خود، و سايه‌هاي آنها را در اين ابر اطلاعاتي مي‌بينند.
نويسنده در ادامه بهره مندي از رسانه هاي آزاد و ضرورت دسترسي به اخبار درست را به اندازه انعكاس تظاهرات‌هاي ضد دولتي، امري دموكراتيك دانسته و مي‌افزايد: يكي از اعتقادات اين است كه اطلاعات بيشتر با دموكراسي بيشتر مساوي است، اما در اوايل كار دولت اوباما به ما تذكر رسمي داد كه جنگ سايبر يك تهديد احيا شده است، اطلاعات بيشتر = جنگ اطلاعاتي بيشتر. اطلاعات بيشتر به معناي اطلاعات نادرست بيشتر است.
در بخش ديگري از اين مقاله آمده است: اكنون از طريق شبكه‌هاي peer-to-peer (شبكه اي كه در آن هر كامپيوتر به عنوان سروري براي ديگران عمل مي‌كند) به طور گسترده منتشر مي شوند و بدين ترتيب جوّي از اطلاعات كاملاً غلط ايجاد مي‌كنند. آنگاه چه اتفاقي مي افتد؟ قطره هاي اطلاعات توسط مجاري سنتي تر خبري جذب مي شوند، اخبار كابلي اكنون به عنوان مكانيزمي عمل مي‌كند كه از ميان غباري از اطلاعات غير قابل تاييد انتخاب كرده و گزينه هاي خود را گسترش مي دهد.
براتيچ در ادامه مقاله خود CNN را به عنوان بهترين مثال در اين باره مورد بررسي قرار مي دهد و مي‌افزايد: يك مجري درباره گزارشي كه قرار بود برسد اينگونه توضيح داد كه آنها گزارش هايي براي ما خواهند آورد كه "درست يا غلط " هستند! جك كافرتي اظهار كرد كه اطلاعات رسيده از عراق "زنده اما تاريك " بودند، حتي بخش اوليه آنها درباره ندا آقا سلطان، با اين جمله آغاز شد كه "تاييد حقايق درباره زندگي و مرگ او مشكل است. " اما اين امر آنها را از پخش مجدد آن منظره، به حدي زياد كه انگار با پوشش جزئي صدها هزار عراقي و افغان قرباني تجاوز نظامي آمريكا قابل مقايسه است، باز نداشت.
اين مقاله مي‌افزايد: ژورناليسم حرفه‌اي به خاطر اتكاي نامتناسب آن روي منابع رسمي چندين سال مورد انتقاد بوده است، با پرونده والري پليم (Valerie Plame) و ماجراهاي ديگر در قلمرو سرّي، وابستگي خبرنگاران به نفوذي‌هاي گمنام نيز مورد موشكافي قرار گرفت، در ايران نيز منابع گمنام تحت پوشش "قدرت مردم " قرار دارند و سوال اين است كه آيا آنها نفوذي هستند؟ آيا صداي مردم از خيابان‌ها به گوش مي‌رسد يا از سرزمين هاي ديگر؟ آيا آنها واقعا شاهدان عيني هستند؟ شايد اين مجاري خبري مي توانستند از برنامه تلويزيوني EXTRA!، كه حداقل از طريق يك بخش منظم بنام "كنترل شايعه " تلاش مي‌كند اطلاعات را سازماندهي كند، چيزي ياد بگيرند.
براتيچ در ادامه مقاله خود آورده است: يكي از اعضاي "Twitterati " سي ان ان به نام "علي ولشي "، اذعان كرد كه بزرگترين مشكل بدست آوردن داستان درست است، او با موافقت در مورد قدرت و مشكلات جمع آوري اخبار از مردم عنوان كرد: "ما همان قدر خوب هستيم كه شما هستيد. " خوب، اگر موضوع اين باشد پس با مشكل مواجه هستيم.
نويسنده مقاله تناقض را در اين جا مي‌بيند كه "سي.‌ان.ان " بايد برنامه هفتگي خود را با تكيه بر منابع موثق نگه دارد، اما به 167 ساعت ديگر خود در هفته به عنوان منابع ناموثق اشاره كند، عمدي يا سهوي، اين شبكه هاي خبري روي هم رفته اين جمله معروف "شما اطلاعات را تامين كنيد، ما جنگ را تامين خواهيم كرد " را كه ادعا مي‌شود از جانب "ويليام راندالف هرشت تلگراف " شده بود، تكرار مي‌كنند، اما آن‌را براي عصر ديجيتال بروز رساني مي كنند.
به گفته اين تحليلگر در حالي كه بازيگران كليدي در اعتراضات ايران در پرده ابهام هستند، جايگزيني تخيلات به جاي پيشگويي دقيق مبتني بر اطلاعات كار را به اين جا مي‌رساند كه سخناني اغراق آميز درباره مسائل ايران مطرح شود، "مصطفي حسني " را در نظر بگيريد كه نشريه نيشن او را "بچه نابغه‌اي " خواند كه ايده استفاده از رنگ سبز را مطرح كرد، گاردين انگلستان به او نقشي بزرگتر از طراح گرافيكي مقاومت داده و عنوان مي‌كند او "رهبري مبارزه سبز موسوي را بر عهده دارد ".
در ادامه اين مقاله آمده است: مقداري تجسس اساسي تقريباً هيچ چيز درباره اين شخصيت مبهم به دست نمي دهد! شما فكر مي‌كنيد چنين چهره‌اي بايد توجه بيشتري را جلب كند، اما هنگامي‌كه عمل اينفومانسي (پيش گويي از طريق اطلاعات) ضعيف انجام شود، اين‌گونه اتفاق مي‌افتد كه بعضي وقت‌ها براي برجسته كردن خواسته‌هاي خود، الگوهاي مهم را ناديده مي گيريد.
تحليلگر پايگاه اينترنتي كانترپانچ مقاله خود را با نقدي حرفه‌اي بر شيوه خبرگزاري در رسانه ها به پايان مي برد.
به عقيده وي اكنون اصول خبري "كِي، كجا، چه كسي، چه چيز؟ " مورد بي توجهي قرار گرفته و غير قابل تاييد شده‌اند و تنها عنصر "چرا " كه با اهداف رسانه‌اي و تحليل‌هاي بعضاً پيشگويانه و خيالي گره مي خورد، مورد توجه است، به نظر مي‌رسد براي كارشناسان، مجريان و ديگر پيش گويان اطلاعاتي "چرا "ي خبر نسبتاً روشن است.
وي تخيلات دايمي جنگ سرد را با نگرش هاي جديد درباره حكومت ديني ايران به هم آميخته ديده و لفظ پردازي‌هايي همچون "قدرت مردم در برابر مشت‌هاي آهنين "دموكراسي در برابر ديكتاتوري "، "آزادي دربرابر سركوب " را حاصل اين نگرش‌هاي رسانه‌اي مي داند.
به اعتقاد نويسنده آنچه كه مورد غفلت واقع شده كنترل ملايم جنگ اطلاعاتي است كه مي توانيم اين را يك مشت سايبري در دست كش مخملي بناميم. شايد هم چرمي باشد!