انقلاب رنگي ؛ خواب تعبير نشدني غرب در ايران
انقلاب رنگي يا مخملي خوابي تكراريست كه از سوي غرب در ايران دنبال ميشود تا شايد روزي خيال خام سلطهگران با بازي منافقان رنگ واقعيت بگيرد، اما آيا انتخابات دهم رياست جمهوري در ايران ظرفي براي يك انقلاب رنگي بود ؟ اين موضوعيست كه فارس به بررسي آن ميپردازد.
شايد غرب و غرب باوران به گمان خام خويش "دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري " را فرصت مغتنمي يافتند كه بارديگر نام، موقعيت استراتژيك و منافع ايران را نشانهگيري كرده و اين فرصت را براي جمهوري اسلامي به يك تهديد در عرصه بين الملل تبديل كنند.
از اين منظر طراحي چندين پروژه در زمان پيش از انتخابات و تخصيص هزينههاي گزاف براي مقابله و براندازي نظام جمهوري اسلامي در ايران در دستور كار معاندان و منافقان در آن سوي مرزها قرار گرفت.
در كمتر از2 ماه به زمان برگزاري انتخابات رسانههاي غربي به ويژه BBC براي آمادهسازي افكار عمومي در جامعه ايران و به وجود آوردن يك توده جدا از هم اما با آرمانهاي مشترك به تكاپو افتادند.
BBC در پوشش رسانهاي نقشي فعالتر از ديگر رسانههاي غربي بر عهده گرفت.
*نيم نگاهي به انقلاب رنگي
نگاهي به پيشينه، فاكتورها و ويژگيهاي يك انقلاب رنگي اذهان را براي دستيابي به يك تحليل جامع رهنمون ميسازد؛
انقلاب پروسهاي است كه طي آن قدرت با اعمال خشونت از يك گروه به گروه ديگر منتقل ميشود و قدرت به طور كامل تغيير جايگاه پيدا ميكند.
در انقلابهاي كلاسيك ساختار سياسي و حاكمان به طور حتم و كامل تغيير ميكنند و نهادهاي جديد سياسي، اقتصادي و اجتماعي پديد ميآيند، اعمال خشونت هزينههاي تغيير را بالا ميبرد و باعث ايجاد هرج و مرج در جامعه حتي به طور موقت مي شود.
البته گفتني است كه در انقلابهاي مخملي يا رنگي "خشونت " وجود ندارد، يا كمتر به كار گرفته و بيشتر روي حركتهاي مسالمتآميز براي تغييرات سياسي مانور صورت ميگيرد. بهترين زمان شكلگيري و پيروزي احتمالي انقلابهاي مخملي هنگامه "انتخابات " است. از اين رو كشورهايي كه انتخابات آزاد و رقابتي نداشته باشند، مستعد انقلاب مخملي هستند، به اين معني كه گروههاي مخالف هيئت حاكمه در موقع انتخابات كه فضاي آزاد بيشتري به وجود ميآيد، با همديگر متحد ميشوند و با برپايي تجمعات مسالمتآميز و اعتراضات گسترده با استفاده از قدرت رسانهاي داخلي و خارجي، به گروه حاكم كه از برگزاري انتخابات آزاد جلوگيري ميكند، اعتراض مينمايند و سبب انفعال طرفداران نظام يك دستي و انحصارگرا ميشوند كه در نتيجه آن انتخابات از حالت انحصار خارج ميشود و كانديداهاي هوادار نظام دموكراتيك انتخاب ميشوند.
بدين ترتيب بدون توسل به خشونت، نظام سياسي به نفع دموكراسي و مردم سالاري تغيير مييابد كه به انقلاب مخملي يا نارنجي مشهور است.
*امواج انقلاب رنگي در آسياي مركزي
در انقلابهاي رنگي مخالفان نظام حاكم با تجمع در مقابل نهادهاي حاكميتي مانند پارلمان، كميسيون انتخابات، پليس و.... اجازه تحرك و عكسالعمل را از اين نهادها ميگيرند و مانع ورود نمايندگان پارلمان يا مسئولان پليس به ساختمان ميشوند و عملاً مشروعيت را از نهادهاي حاكميتي ميگيرند.
انقلابهاي رنگي در جوامع پسا كمونيستي در اروپاي شرقي، مركزي و آسياي مركزي توسعه يافته و احتمالاً در حال نفوذ به ديگر مناطق از جمله خاورميانه است و برخي ناظرين از آن به عنوان موجي انقلابي ياد ميكنند.
تمام دگرگونيهاي سياسي كه از آن با نام انقلابهاي رنگين ياد ميشود، واجد ويژگيهاي پيوسته و همگون در علل و شكل تحولات هستند.
همگي آنها به جز قرقيزستان بدون استفاده از ابزارهاي خشونتآميز و طي راهپيمايي خياباني به پيروزي رسيدند.
در نگاهي كلي به آنچه تاكنون با نام انقلاب رنگي صورت گرفته است ميتوان نوشت،تمام اين تحركات با شعارهايي مبتني بر دموكراسي خواهي و ليبراليسم انجام گرفتهاند.
دليل اصلي وقوع انقلاب وجود خصوصياتي چون فقدان چرخش نخبگان، ناكارآمدي در حل مشكلات عمومي وعدم مقبوليت عمومي حكومت وقت بود و جرقه انقلاب به دنبال بروز خطايي از سوي حكومت، نظير تقلب در انتخابات روشن شده بود.
واژه "انقلاب رنگي " براي نخستين بار از سوي والسلاوهادل، رئيس جمهور پيشين چك كه در آن زمان رهبر مخالفان چكسلواكي سابق بود؛ به ادبيات سياسي وارد شد.
در سال 1989 طي يك دوره شش هفتهاي، مخالفان حكومت در چكسلواكي با انجام سلسله اقداماتي زنجيرهاي توانستند رژيم حاكم را سرنگون كرده و قدرت را در دست بگيرند.
اين طرح و ايده به ترتيب در كشورهايي همچون صربستان، گرجستان، اوكراين و قرقيزستان منجر به تغيير طبقه حاكم شد و غرض اصلي از طراحي و پيادهسازي انقلابهاي مخملي، براندازي حكومتهايي است كه امريكا آنها را مانع بسط و گسترش سلطه خود ميداند.
*مهمترين اهداف آمريكا در انقلاب رنگي
برخي از اهداف آمريكا از ساماندهي انقلابهاي رنگي از اين قرار است:
1- تسلط بر مناطقي كه از جهت سياسي و راهبردي اهميت ويژه دارند.
2- كنترل مسير انتقال انرژي و جلوگيري از تسليحاتي شدن آن
3- حذف يا مهار نظامهايي كه مانع گسترش سلطه آمريكا هستند.
4- ممانعت از ايجاد اتحاديههاي نظامي و امنيتي در آسيا، خاورميانه و آسياي مركزي
5- همسو نمودن كشورهاي مورد نظر با سياستهاي آمريكا
6- فرصتسازي اقتصادي براي آمريكا
7- مهار بيداري اسلام
رهبران اصلي انقلابهاي رنگي در هر سه كشور گرجستان، اكراين و قرقيزستان تازه استقلاليافته، پيش از تحول داراي سمتهاي مهمي چون صدارت يا وزارت يا نمايندگي پارلمان بودهاند.
در واقع ميخائيل ساكاشويلي در گرجستان، يوشچنكو در اكراين و باقي اف رئيس پارلمان قرقيزستان در درون حاكميت، ژست اپوزيسيون گرفته و اداي مخالف در آوردند.
بر اين اساس رهبران جناح پيروز بخشي از حاكميت بودند و اين موضوع يكي از دلايلي است كه غلظت انقلاب را در سه جمهوري شوروي سابق كمرنگ و كم فروغ ميكند.
* نقش پشت پرده بنيادهاي غيردولتي آمريكايي- اسرائيلي
در هر سه انقلاب، بهرهگيري از قوميتها، نيروهاي هوادار غرب، حمايت گسترده مالي و تبليغاتي بنيادهاي غير دولتي آمريكايي ـ اسرائيلي نظير بنياد سوروس، وسايل ارتباط جمعي و فعاليت قابل توجه سازمانهاي مردم نهاد كاملا مشهود است و از وجوه مشترك انقلابهاي رنگي بودند.
يكي از عوامل عمده داخلي انقلابهاي مخملي كه بعد از پايان جنگ سرد اتفاق افتادهاند، از لحاظ سياسي روي كار آمدن حكومتهايي با گرايش ليبرالي يا نئوليبرالي طرفدارآمريكا يا مستعد نزديكي به آن است تا حاكماني را كه به هر دليل مانع سلطه سرمايه داري غربي و قرارگرفتن در مدار آمريكا ميشوند، كنار بگذارند.
از سوي ديگر سازمانهاي غيردولتي يا سازمانهاي مردم نهاد نيز كه از نظارتهاي عمومي بيرون هستند، مكانهاي بسيار مناسبي براي سرمايه گذاري و جذب و هدايت افكارعمومي براي بسترسازي اين انقلابها هستند.
*نمادهاي رنگي طرح بنياد سوروس
نمادهاي رنگين يكي از ابزارهاي ايجاد انسجام هواداران يك فرد يا جريان سياسي هستند كه براي نخستين بار و در سطحي گسترده در پروژه آمريكايي بنياد سوروس براي براندازي متحدان روسيه به كار بسته شدند.
حال با توجه به آنچه اشاره شد آيا ميتوان نتيجه گرفت كه سير جريانات اتفاق افتاده پيش و پس از انتخابات دهم رياست جمهوري شبيه به پديد آوردن يك انقلاب رنگي در ايران است؟
*شبههآفريني درباره نتايج انتخابات
گفتيم در انقلاب رنگي خشونت وجود ندارد؛ اظهارات ميرحسين موسوي براي حضور بدون خشونت در خيابانهاست اما بدون مجوز رسمي از وزارت كشور و اين تجمعات از ديد مهندس موسوي براي اعتراض به شمارش آرا نيست بلكه درخواستي براي اعلام بطلان كامل انتخابات است.
يكي از شرايط احراز صلاحيت كانديداهاي رياست جمهوري التزام به ولي فقيه است اما در عمل بعد از برگزاري انتخابات با چنين التزامي از سوي موسوي مواجه نيستيم، ميرحسين موسوي زماني كه كانديداي انتخابات دهم رياست جمهوري شد، ضمن قبول صد درصدي قانون نظام جمهوري اسلامي شديدا بر اجراي همين قانون تاكيد داشت اما پس از انتخابات با طرح شبهههايي مبني بر تقلب در انتخابات دهم به هيچ وجه از مجاري قانوني وارد عمل نشد، در حالي كه در تبليغات خود را مرد قانون معرفي ميكند و به نوعي غيرشفاف شوراي نگهبان را كه در زمان ثبت نام كانديداها، او را تاييد صلاحيت كرده زير سئوال ميبرد!
آيا ميتوان يك واحد سياسي را به فاصله كمتر از چند ماه زير سئوال برد؟
و آيا شوراي نگهبان به يكباره جناحبندي ميشود و به اعتراضات كانديداي مخالف توجهي نميكند؟ آيا زمان برگزاري انتخابات مستعد انقلاب مخملي است و فضاي آزاد سياسي بيشتري براي برپايي تجمعات مسالمتآميز و اعتراضات گسترده با استفاده از قدرت رسانهآي داخلي و خارجي نسبت به گروه حاكم به وجود ميآيد؛
پس از پايان انتخابات شاهد تجمعات گسترده گروه حامي به ميرحسين موسوي و خود او در اين اجتماعات بوديم، موسوي اذعان داشت كه اين تجمعات بدون خشونت و فقط براي گرفتن حق پايمال شده است، اما جداي از اينكه پايان اين تجمعات با خونريزي و كشتار افراد بيگناهي كه به نوعي در جبهه رقيب موسوي هستند، رقم ميخورد؛ اينكه چرا تجمعات خياباني حاميان موسوي از سوي رسانههاي خارجي به ويژه BBC تبليغ ميشود، جاي تامل است!
به وضوح شبكههاي خارجي مانند الجزيره از اين تجمعات اعلام حمايت و طرفداران موسوي را براي حضور بيشتر در خيابانها تشويق ميكنند تا نتيجهي دلخواه آنها و مهندس موسوي يعني اعلام بطلان انتخابات حاصل شود.
پيش از اين نيز گفتيم در انقلابهاي مخملي مخالفان نظام حاكم در مقابل نهادهاي حاكميتي تجمع ميكنند و مشروعيت را از آنها ميگيرند؛
بارها و بارها با وجود اظهارات موسوي مبني بر تجمعات قانوني شاهد حضور طرفداران وي و مهدي كروبي براي تجمع مقابل وزارت كشور، سازمان صدا و سيما و ... بوديم كه هوشياري نيروهاي امنيتي مانع خدشه وارد كردن به امنيت اين سازمانها شدند.
*راهپيمايي خياباني با هدف انقلاب رنگي
جاي سئوال دارد كه چرا شخصيتي مانند ميرحسين موسوي كه خود را ادامه دهنده راه امام خميني(ره) معرفي ميكند، شوراي نگهبان مورد تاييد امام را قبول نميكند، از راه قانوني اعتراض نميكند و با توسل به راهپيمايي خياباني به دنبال احقاق حق پايمال شده خود است!
در تمام اين انقلابهاي رنگي شعارهاي مبتني بر دموكراسيخواهي و ليبراليسم سر داده ميشود؛
شعارهايي كه از سوي موسوي و كروبي و هوادارانشان در انتخابات طرح شد، بستههايي با محتواي آزادي بود و البته با سلايق شخصي و منافع و خواستههاي شخصي گره خورده است، چرا كه همه افرادي كه در ايران زندگي مي كنند، چنين عقيدهاي ندارند و اينها در حد يك نظريه است.
* هزينههاي پنهان براي يك انقلاب
ميرحسين موسوي كه 20 سال قبل نخست وزير بوده و 20 سال سكوت اختيار كرده بود، خود را پايبند به اصول امام (ره) و انقلاب معرفي ميكند و كاملا منتقد عملكرد دولت نهم و نحوه مديريت و برقراري عدالت در كشور است، به عنوان چهرهاي نسبتا پرطرفدار و شخصيتي كه با پيشينه اصولگرايي خود امروز زير پرچم انديشه اطلاحطلبان و هواداري شديد افراد محوري اين حزب چون سيدمحمد خاتمي قرار گرفته، گزينه خوبي براي مانور رسانههاي غربي به عنوان شخصيت محوري يك انقلاب رنگي در ايران به نظر مي رسد.
بهرهگيري نيروهاي هوادار غرب و حمايت گسترده مالي و تبليغاتي از ديگر مولفههاي انقلابهاي رنگي و نكته قابل تاملي است؛
هزينه مالي براي برپايي يك انقلاب رنگي از آن سوي مرزها و خروجي آن در ستادهاي موسوي و كروبي قابل بررسي است و اينكه چه هزينههايي در چه مسيرهايي قرار گرفت، جاي بحث دارد كه اينجا مجال آن نيست.
* تحريك قوميتها
زهرا رهنورد، همسر ميرحسين موسوي در مصاحبهاي با BBC پس از برگزاري انتخابات، صحت آرا را زير سئوال ميبرد وبه استانهاي آذربايجان شرقي و لرستان اشاره ميكند كه چون ميرحسين فرزند و داماد اين دو استان است، پس حتما راي او بيشتر بوده است.
رهنورد با بيان اين مطلب نشان ميدهد كه به قوميت عقيده دارد اما به عقل و شعور سياسي افراد براي انتخاب فرد مورد نظر و حق انتخاب تك تك افراد جامعه نه! و البته اين نيز فاكتور انقلابهاي مخملي نمادهاي رنگين به عنوان ابزاري براي انسجام هواداران يك فرد يا جريان سياسي است؛ اين مسئله در مورد انتخابات ايران نيازي به تفسير و توضيح ندارد، چرا كه با چشم عادي هم ديده ميشد و اين بار در انتخابات دهم رياست جمهوري قرعه به نام رنگ سبز افتاد.
* استقبال رسانههاي غربي از ميتينگهاي انتخاباتي موسوي
تصور ميكنيم تا اينجا همه اين رويدادها اتفاقي شبيه به هم درآمده است، اما يك سئوال مهم بدون جواب ميماند؛
اگر ميرحسين موسوي عقيدهاي به حضور جريان هوادار خود در خيابانها و همسويي براي يك حركت منتهي به يك انقلاب رنگي ندارد، چرا در اين ميان با وجود سخنان راهگشاي مقام معظم رهبري در جمع نمايندگان كانديداها مبني بر اعلام صريح مخالفت كانديداها با اقدامات اخير و اغتشاشات خيابانها و با توجه به اظهار نظر وزاري امور خارجه كشورهاي مختلف و دخالت آنها در مسائل داخلي كشور و اعلام حمايت صريح از اين تجمعات، چرا وي با اين حس قانونگرايي و وطنپرستي و عقيده به آرمانهاي امام و اطاعت از ولي فقيه، سخني در اين راستا نميگويد و پيامي صادر نميكند!
بسيار دور از ذهن است كه استكبار جهاني از ديگر نامزدها، حتي نامزد اصولگرايان و نفوذ در ميان آنها نيز غفلت كند، اما اينك بيشترين نشانهها حاكي از نفوذ در ستادهايي همچون "دختران فيروزه اي " و گروه چهارم است.
اين هوشياري بيش از پيش مهندس موسوي را ميطلبد كه با به ياد آوردن توصيه هاي امام، خود را به مثابه رهبر يك اقدام براندازانه معرفي نكند.
اي كاش وي گزارش روزنامه آمريكايي نيويورك تايمز را كه يكي از نزديكترين روزنامهها به وزارت خارجه آمريكاست، با نگاهي متفاوت بخواند، آنجا كه نوشت: بيشك رقص و آواز مختلط پسران و دختراني كه آرايشهاي خاصي دارند، از ويژگيهاي منحصر به فرد ميتينگهاي تبليغاتي نامزد اصلاحطلبان است... حاميان ميرحسين موسوي را افرادي تشكيل ميدهند كه معتقدند آزادي لازم به آنها داده نشده است.
اين روزنامه آمريكايي به حضور يافتن ميرحسين موسوي در دانشگاه تبريز اشاره كرد و نوشت: هواداران موسوي با لباس ها و دستبندهاي سبز وارد محل سخنراني نامزد مورد علاقه خود شدند و به رقصيدن و خواندن آواز پرداختند.
اين روزنامه چاپ نيويورك، همچنين موسوي را فردي ميانه رو و مناسب براي هدايت جمهوري اسلامي به سمت آزادي عنوان كرد.
اي كاش مهندس موسوي منابع اطلاع رساني خود را محدود نسازد و چشم به واقعيت روي داده در بين مردم بيندازد و فقط طرفداران خود را ملت ايران بنامد و طرفداران رقيب را به حساب نياورد و از راي واقعي خود بين مردم نيز مطلع باشد و همانند مهدي كروبي، نامزد انتخابات رياست جمهوري در سال 1384 در صورت مواجه شدن با واقعيت آراي مردم، به صورت مداوم از خواب سحرگاهي و تقلب در انتخابات سخن نگويند.
*فازبندي عمليات سوروس براي انقلاب در ايران
ساماندهي انقلاب مخملي در ايران به وسيله بنياد سوروس با واسطه افرادي همچون: هاله اسفندياري، كيان تاجبخش و رامين جهانبگلو از ديگر برنامههاي براندازي نرم در ايران بوده است. براساس اعترافات هاله اسفندياري، بنياد سوروس با حمايت از برنامههاي خاورميانهاي مركز امريكايي "ولسون "، به دنبال ايجاد يك شبكه غيررسمي در ايران به منظور عملي كردن اهداف براندازي نرم بوده است.
در اين راستا كيان تاجبخش (مدير و نماينده بنياد سوروس در ايران) سعي داشته است تا با اقداماتي همچون راهاندازي كارگاههاي مطالعاتي متشكل از جوانان و دانشجويان و تدريس اصول و مباني شبكهسازي اجتماعي زيرساختهاي براندازي نرم در ايران را فراهم سازد.
شواهد و قرائن نشان ميدهد كه تجديدنظرطلبان هواخواه ليبراليسم و سكولاريسم با پشتيباني دشمنان نظام جمهوري اسلامي ايران، در حال طراحي و اجرايي كردن پروژهي ديگري از سلسله پروژههاي انقلاب رنگي در انتخابات رياست جمهوري ميباشند.
اين پروژه كه گرجستانيزه نمودن و اوكراينيزه كردن انتخابات ميباشد از مدتها پيش در دستور كار قرار گرفته است.
هدف از اجراي آن زمينهسازي براي دو قطبي كردن جامعه به "افراط " و "اعتدال " بوده است. مراحل سه گانه اين فاز عبارت است از:
1- ايجاد كارشكني در عرصههاي مختلف براي ناكارآمد جلوه دادن مسئولان معتقد به گفتمان انقلاب
اعلام خطر و بحراني خواندن اوضاع كشور و غيرعادي جلوهدادن آن، تلاش براي بياعتماد كردن مردم و نااميد ساختن ايشان از اوضاع فعلي و گره زدن اميد مردم به جريان مخالف نظام و مدعي نجات
*فاز مقدماتي
اين مرحله با ملاقاتهاي پنهاني بعضي از مجريان پروژه جديد با واسطههاي امنيتي و سياسي امريكا در "دوبي " به فاز اجرا منتقل شد و متعاقب آن، بنياد سوروس (طراح پروژههاي انقلاب رنگي) در سال 1386 عدهاي از فعالين سياسي و مطبوعاتي از جمله "م-ع " را به امريكا دعوت كرد.
مراحل اين فاز را به شرح زير ميتوان فهرستبندي كرد:
1- درخواست از برخي كشورهاي اروپايي جهت ترغيب امريكا و صدور قطعنامهي سوم در آستانه انتخابات مجلس هشتم.
2- دو قطبي كردن جامعه به اعتدال و افراط، در انتخابات هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي.
3- ورود در حاكميت و ساماندهي جريان مشابه با جريان 14 مارس در لبنان براي ايجاد تعارض و دوگانگي در حاكميت.
*فاز تكميلي:
پيادهسازي فرآيندهاي انقلاب رنگي در گرجستان و اوكراين فاز تكميلي پروژه جديد است. شواهد و قرائن نشان ميدهد اين فاز نيز به مرحله اجرا منتقل شده است.
1- تشكيك در سلامت انتخابات و القاي تقلب در آن پيش از انتخابات
2- توهين و تخريب ناجوانمردانه عليه دولت نهم و شخص رياست جمهوري
3- اعلام پيروزي در انتخابات پيش از آغاز آن
4- زمينهسازي براي اعتراض به نتيجه انتخابات
5- همجبهه شدن برخي از كانديداها با نيروهاي معاند و مخالف نظام
6- هزينههاي هنگفت تبليغاتي آن هم براي دروغنمايي عليه دولت
7- به بازي گرفتن رنگ سبز
8- راهاندازي تبليغات خياباني پرجنجال و پرتنش براي زمينهسازي آشوبهاي خياباني
9- جعلي و دروغ خواندن نتيجه انتخابات
10- دادن آمارهاي دروغ و ساختگي درباره نتيجه آرا
11- فريب دادن و همراه ساختن برخي از دانشجويان و جوانان با عاملان اصلي و اجيركردگان در آشوبهاي خياباني و ... از جمله مراحل اين فاز است.
< فاطمه صناعي >