IRNON.com

وبلاگ "خاكريزيسم "
انگار تاريخ بايد تكرار شود
 

فتنه موعود، ايجاد و خيلي از عوام‌الناس مردد شدند. حق با كدامين طرف است؟ در يك سو علي،‌ داماد پيامبر، سردار بزرگ اسلام،‌ كسي كه پيامبر در وصفش مي فرمود: "علي مع الحق و الحق مع علي " با جمعي از ياران صديق پيامبر است، و در سوي ديگر "ام‌المؤمنين، عايشه " و 2 تن از صحابه بزرگ پيامبر.

 
 

سيد مصطفي ميرمحمدي طي مطلبي در وبلاگ شخصي خود در خصوص مسائل رخ داده بعد از انتخابات نوشت؛ دعوا سر تقلب در انتخابات نيست؛ اين زخم، كهنه‌تر از اين حرفهاست، چرك و عفونت‌هايي كه از لاي اين زخم خارج شدند، قدمتي 20 ساله دارند، به وسعت سكوت ميرحسين موسوي، به تعداد سال‌هايي كه از هجرت روح فرساي روح خدا (قدس سره) گذشت و دقيقاً به اندازه ثانيه‌هايي كه رداي ولايت و زعامت قوم بر قامت آن سلاله پاك پيامبر اعظم(ص) و امام حسين(ع)، نهاده شد و چه اسم با مسمايي دارد اين ولي؛ "سيدعلي "!
علي(ع)، آيه و علامتي پرمعناست. در دل اين واژه 3 حرفي چه جاذبه و دافعه‌هايي كه وجود ندارد؛ از سلمان فارسي و مالك اشتر و عمار ياسر گرفته تا...؛ تا زبير بن عوام و طلحه بن عبدالله و عايشه و...
تا قبل از هجرت روح فرساي حبيب خدا(ص)، طلحه كه طلحةالاسلام بود و زبير، سيف‌الاسلام، در جنگ‌هاي متعدد با شمشير و كمان‌هايشان با همسنگراني چون عمار و سلمان و ابوذر چه غم و غصه‌ها كه از سيماي پيامبر اكرم و شريعت نوپاي اسلام نزدودند، آنان از كودكي با علي(ع) بزرگ شده بودند، تا آن كه رسول الله رفت...
چهاردهم خردادماه هم فرا رسيد، همانگونه كه بيست‌وهشتم صفر فرا رسيد. "انا لله و انا اليه راجعون. روح بلند و ملكوتي پيشواي مسلمانان جهان حضرت امام خميني(ره) به ملكوت اعلي پيوست... "
امام رفت اما انگار تاريخ بايد تكرار شود؛ شتر سرخ موي قدرت طلبي و تفاخر و اشرافيت دوباره بيدار شده بود و از دل تاريخ پاي به انتهاي دهه 60 ه.ش گذاشته بود؛ اما نشد! تير آخري تركششان هم كارگر نيفتاد؛ خبرگان به شوراي رهبري رأي نداد و سقيفه در سقيفه باقي ماند و بر گارانتي خودساخته و مادام‌العمر آقابزرگان خودخوانده، مهر "باطل شد "، خورد.
گذشت و گذشت و 16 سال هم گذشت، هر چند وقت يك‌بار يك بچه جمل در جايي و مسئله اي ظهور پيدا مي كرد. يك دم خواستند جام زهري دوباره به دست رهبري دهند، زمان ديگري دانشگاه را به خون مي كشيدند!، خرم‌آباد را به هم ريختند، رقاصه ارمني به ايران آوردند، كنفرانس برلين، مطبوعات زنجيره‌اي، قتلهاي زنجيره‌اي و...
اگرچه آقابزرگ نبودند اما هنوز هم عكس هاي يادگاريشان با امام(ره) برايشان نان آور بود و با سوء استفاده از آن شمشير زدن‌ها و كمان كشيدن‌هايشان، سيستم يكي ما يكي رهبري و اگر كمي منصف‌تر بودند يكي ما دو تا رهبري را دنبال مي‌كردند. خون دل‌ها خورده شد، رنج‌ها كشيده شد تا در اين بقالي بسته شد و بديهي‌ترين شعار اسلام و انقلاب يعني عدالت دوباره به‌عنوان مطالبه عمومي مطرح شد و مردم، كسي را به‌عنوان مجري اين شعار برگزيدند كه در برابر ولايت فقيه ادعاي "انا رجل " نداشت، او ملازم ركاب امام نبود اما بوي خوش سيب اويس قرني را مي‌داد، اويس پيامبر را نديد لكن در معرفت و ولايت‌پذيري انگار قرن‌ها بود كه از طلحه و زبير جلوتر بود. او همه چيز را براي رهبرش مي‌خواست. "رييس‌جمهور: ما حاضريم شب و روز بدويم و براي كشور كار كنيم، موفقيت‌ها، پيشرفت‌ها را به نام رهبري و مردم بنويسند اما همه‌ي مشكلات به پاي احمدي‌‌نژاد نوشته شود. "
ديگر كارد به استخوان رسيده بود، كارد كه به استخوان برسد، ديگر جاي مصلحت انديشي نيست، بايد كار را تمام كرد. سناريوي يك جمل تمام عيار نوشته شد. "اگر تقلب بشه، شنبه قيامت ميشه! "؛ هر نتيجه‌اي كه در انتخابات دهم حاصل مي‌شد، به فتنه ختم مي‌شد و اين، آن سناريوي تكراري بود.
فتنه موعود، ايجاد شد. خيلي از عوام‌الناس مردد شدند.
خدايا، حق با كدامين طرف است؟ در يك سو علي،‌ داماد پيامبر، سردار بزرگ اسلام،‌ كسي كه پيامبر در وصفش مي فرمود: "علي مع الحق و الحق مع علي " با جمعي از ياران صديق پيامبر است، و در سوي ديگر "ام‌المؤمنين، عايشه " و 2 تن از صحابه بزرگ پيامبر، "طلحه الخير " مرد خوش سابقه اسلام و زبير "سيف الاسلام " -دلاور ميادين نبرد- صف بسته‌اند. آيا مي شود هر 2 گروه بر حق باشند يا هر دو بر باطل؟!... به‌راستي كداميك بر حق است؟
سرانجام آن عوام سردرگم، چاره كار در اين ديد كه جواب را از علي (ع) بازجويد: "أيمكن أن يجتمع زبير و طلحة و عايشة علي باطلٍ؟ " آيا ممكن است طلحه و زبير و عايشه بر باطل اجتماع كنند؟ علي (ع) در پاسخ، جوابي داد كه،‌ دانشمند سني مذهب مصري، دكتر "طه حسين " در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هيچ كلامي از بشريت بدين پايه محكم و والا گفته نشده است:
"إنك لملبوس عليك. إن الحق و الباطل، لا يعرفان بأفدار الرجال، إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله "

همانا حقيقت بر تو اشتباه شده است. به درستي كه حق و باطل را با ميزان قدر و شخصيت افراد نمي توان شناخت.

اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي و باطل را نيز او بشناس،‌ اهل آن برايت آشكار مي گردد.

 كلام علي (ع) يعني :

اشخاص نبايد مقياس حق و باطل قرار گيرند. اين حق و باطل است كه بايد مقياس اشخاص و شخصيت آنان باشند.