آسيب شناسي رفتار معرفتي مهندس موسوي و اردوگاه اصلاحات پس از اعلام نتايج انتخابات

آيا اعتقاد و نيز رفتار مهندس موسوي در اردوگاه اصلاحات حامي او در بياعتماد بودن و پرهيز از ارجاع داوري به شوراي نگهبان به لحاظ معرفتي موجه و از روي صداقت است؟ به عبارت ديگر آيا پيشنهاد ابطال انتخابات، يا دستكم تشكيل شوراي حكميت، از سوي اصلاح طلبان داراي توجيه معرفتي و دفاع پذير است يا خير؟
اين روزها در سخنان و نوشتههاي مهندس موسوي و اردوگاه اصلاحات بسيار شنيده و خواندهايم كه آنها به بيطرفي و عدالت شوراي نگهبان قانون اساسي باور ندارند. آنها به همين دليل از ارجاع شكايت خود به اين شورا امتناع ورزيده و تلاش كردهاند با اتخاذ روشهاي اعتراضي ديگر، نظير برگزاري تظاهرات اعتراض آميز خياباني، به نتيجه مورد نظر خود كه ابطال انتخابات يا حداكثر تشكيل شوري حكميت مورد نظر آنهاست، برسند. آيا اعتقاد و نيز رفتار مهندس موسوي در اردوگاه اصلاحات حامي او در بياعتماد بودن و پرهيز از ارجاع داوري به شوراي نگهبان به لحاظ معرفتي موجه و از روي صداقت است؟ به عبارت ديگر آيا پيشنهاد ابطال انتخابات، يا دستكم تشكيل شوراي حكميت، از سوي اصلاح طلبان داراي توجيه معرفتي و دفاع پذير است يا خير؟
اجازه دهيد بحث خود را با بيان چند تمثيل آغاز كنيم. به نظر شما چه چيز يا چيزهايي يك بازي را، به عنوان مثال «شطرنج»،«واليبال»يا«فوتبال»، ميسازد؟ آيا هر كدام از اين بازيها چيزي هستند جدا از قواعد و قوانين حاكم بر هر يك از آنها، يا آن كه اين بازيها چيزي متمايز از آن قواعد و قوانين نميباشند؟ روشن است كه قواعد ناظر بر هر يك از بازيهاي فوق چيزي متمايز و بيرون از آن بازيها نيستند. بازي شطرنج داراي قواعدي است كه اين قواعد چهارچوب آن را ميسازد و همينها هستند كه آن بازي را شكل ميدهند. اين قواعد، مثلاً، ميگويند سرباز مستقيم يك يا دو خانه به جلو حركت ميكند، اسب به صورت L و فيل به صورت ضربدري حركت ميكند. اساساً بازي شطرنج چيزي غير از اين قواعد نيست. بنابراين اگر در اين بازي قواعد با اموري ديگر جايگزين شوند، مثل اين كه سرباز به شكل L حركت كند و فيل به صورت مستقيم اين بازي ديگر شطرنج نيست. زيرا شطرنج يعني همين بازي ساخته شده با اين قواعد. قواعد شطرنج درون ساز هستند نه آن كه از بيرون و حوزهاي متفاوت به آن اعمال شوند. بازي فوتبال هم داراي قواعدي است، مثل اينكه اين بازي داراي دو نيمه 45 دقيقهاي است، در هر بازي دو تيم يازده نفره با هم رقابت ميكنند، كسي حق ندارد با دست خود توپ را لمس كند مگر دروازهبان آن هم در محدوده هجدهقدم، هر بازي داراي چهار داور است؛ يك داور وسط و دو داور در كنار و يك داور چهارم، داور قاضي نهايي ميان رفتارهاي بازيكنان در ميدان بازي است و ... حال اگر تيمي در ميدان بازي برخي از قواعد را با امور ديگر جايگزين كند، مثلاً بازيكنان به جاي پا توپ را با دست حمل كنند، يا آن كه مرجع قضاوت را فرد ديگر غير از داور وسط قرار دهند، مسلماً آنها ديگر فوتبال بازي نميكنند. بلكه آنها مشغول فعاليت ديگري به غير از فوتبال هستند. زيرا فوتبال يعني بازي ساخته شده با آن قواعد. قواعد فوتبال هم مثل شطرنج درون ساز هستند نه اينكه از حوزهاي بيرون و متفاوت به آن اعمال شوند.
همانطور كه ميبينيم قواعد حاكم بر يك بازي امور بيگانه و جدا از بازي نيستند، بدين نحو كه بازي داراي يك هويت ميباشد و قواعد داراي هويتي ديگر، بلكه آنها از درون سازنده و شكل دهند هويت بازي هستند. به تعبير ديگر كل ساختار و نظام بازي را آنها ميسازند و بازي بدون آنها چيزي نيست.
قواعد بازي تابع ميل و تصميم ما نيستند. ابتدا ما چهارچوب يا نظام يك بازي، مثل شطرنج يا فوتبال را ميآموزيم و ميپذيريم سپس بر اساس آن به انجام مبادرت ميكنيم.
ما به عنوان بازيگر بازي را مورد سوال قرار نميدهيم، ما از روي اعتماد، نظام يا چهارچوب يك بازي را پذيرفته سپس بر طبق آن عمل ميكنيم. ميپذيريم كه اگر ميخواهيم شطرنج يا فوتبال بازي كنيم بايد به همه قواعد سازنده آن بازي وفادار باشيم، يعني اين كه ميپذيريم اين قواعد هستند كه طرز فكر و رفتار ما را به عنوان بازيكن شكل داده و ميسازند. قواعد تشكيل دهنده چهارچوب يك بازي خصايل يا خلقيات شخصي ما نيستند بلكه راهها و روشهاي عمومي تفكر و رفتار ما هستند كه بر ما تحميل ميشوند. بنابراين اوصاف يا خلقيات شخصي يك بازيگر، مثل فرض راستگويي يا دروغگر بودن وي توسط بازيكن ديگر، مدخليتي در ساختار آن بازي نخواهد داشت.
خودداري از پذيرش و رفتار بر طبق قواعد بدان معني است كه ما هنوز ياد نگرفتهايم يا معرفت پيدا نكردهايم كه چگونه بازي را انجام دهيم. يك بازي تنها هنگامي ميسر و محقق ميشود كه شخص بازيگر به قواعد اعتماد نمايد، اگر ميخواهي بازيكني نه ميتواني بلكه بايد به قواعد آن بازي اعتماد كني. قواعد هر بازي دستورالعمل و علايم راهنماي ما براي انجام آن بازي هستند. همين كه دو شخص در يك بازي شطرنج وارد ميشوند، و يا دو تيم يازده نفره مشغول انجام بازي فوتبال شدند، بدان معني است كه آنها به طور گستردهاي با يكديگر در پذيرش آن قواعد توافق، اشتراك نظر و اعتقادات مشابه دارند، از همين روست كه آنها واكنشها، اقدامات و رفتارهاي مشابهي را تا پايان بازي در روي زمين فوتبال، و يا در كنار صفحه شطرنج، انجام ميدهند. بنابراين توافق ما تنها در اعتقادات نيست بلكه توافق در شكل و نحوه رفتار ما در آن بازي است. ما نميتوانيم توافق خود را در يك بازي فوتبال با گفتن اين كه تنها چيزي را انجام ميدهيم كه قواعد فوتبال به ما ميگويند توضيح دهيم. زيرا توافق ما در به كار بردن قواعد فوتبال چيزي است كه به آن قواعد معني و هويت آنها را ميدهد.
در اين صورت هنگامي رفتار ما در بازي فوتبال معنيدار، داراي هويت، معقول و موجه است كه بر اساس و در تطابق با توافق ما بر روي آن قواعد انجام شود. ورود كسي به بازي فوتبال بدان معني است كه او بر روي اين قواعد، با طرف ديگر توافق دارد. يك بازي بازي نيست مگر آن كه ما توافق كرده باشيم بر اساس آن قواعد عمل نماييم. در هر كجاي بازي و از ناحيه هر يك از طرفين بازي اين توافق و وفاداري به قواعد سلب شود آن بازي معني و هويت خود را از دست داده و به چيز ديگري تبديل خواهد گرديد. بنابريان براي آن كه فوتبال فوتبال باشد بايد هر دو طرف بازي فوتبال در تمام طول بازي در عمل وفاداري و توافق خود را صادقانه به بازي نشان داده و ابراز نمايند، در غير اينصورت آنها در بازي صادق نبوده و در نتيجه مرتكب اعتقاد و رفتاري نامعقول يا ناموجه شدهاند. ما اين قاعده بنيادي اخير، را كه سازنده و مقوم بازي است و بايد توسط طرفين در بازي مراعات گردد، قاعده «اخلاص» يا «صداقت» ميناميم.
نظام جمهوري اسلامي ايران مانند بسياري از نظامهاي مردم سالار ديگر را به صورت رياست جمهوري اداره ميشود. انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران هم مثل دستگاه و نظام بازي شطرنج يا فوتبال است. اين انتخابات يك نظامي است كه طبق قواعدي اداره ميشود. اين قواعد از بيرون بر نظام انتخابات ناظر نيستند. بلكه آنها از درون سازنده و شكل دهند آن هستند. دستگاه انتخابات رياست جمهوري چيزي متمايز و بيرون از مجموعهاي از قواعد نيست كه بتواند بر آنها منطبق شود يا نشود بلكه انتخابات خود آن قواعد سازنده است. قواعد معيارهاي بيروني با هويتي جدا و از حوزهاي متفاوت براي ارزيابي و داوري انتخابات نيستند بلكه آنها سازنده و نفس نظام انتخابات رياست جمهوري هستند. برخي قواعد سازنده نظام انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران بدين قرارند: رييس جمهور براي مدت چهار سال با راي مستقيم مردم انتخاب ميشود، رييس جمهور بايد از رجال مذهبي و سياسي و مومن و معتقد به مباني نظام جمهوري اسلامي ايران باشد، تشخيص صلاحيت كانديداهاي رياست جمهوري به عهده شوراي نگهبان قانون اساسي است، مسووليت نظارت به انتخابات و نيز رسيدگي به شكايات انتخابات رياست جمهوري بر عهده شوراي نگهبان است.
كسي كه نامزد مقام رياست جمهوري اسلامي ميشود در درون يك نظام انتخاباتي شكل گرفته با قواعد به رقابت با ساير نامزدها ميپردازد و او با اين كار وارد يك بازي انتخابات شده است. همانطور كه گفتيم قواعد حاكم بر بازي يا رقابت انتخاباتي اموري بيگانه و بركنار از بازي با رقابت نيستند، اين قواعد در متن رقابت و هويت ساز و شكل دهند بازي انتخابات هستند. به ديگر سخن كل ساختار نظام انتخابات را آنها از درون ميسازند و نظام بدون آنها داراي هويتي مستقل نيست.
بنابراين انتخاباتي كه فاقد هيات مجري يا نظارت باشد، يا آن كه نظارت و مرجعيت شكايات به جاي «شوراي نگهبان» به نهاد ديگري بيرون از نظام انتخابات مانند شوراي حكميت واگذار شود، ديگر دستگاه انتخابات رياست جمهوري اسلامي نيست. همانگونه كه بازي شطرنج شطرنج نيست اگر قواعد سازنده آن جاي خود را به اموري ديگر مغاير و بيرون از بازي بدهند. اين قواعد تابع تصميم و ميل ما نيستند، بلكه ما ابتدا چهارچوب و نظام انتخابات رياست جمهوري را به عنوان يك طرف رقابت ميآموزيم و ميپذيريم و سپس بر اساس آن به انجام رقابت ميپردازيم. ما ميپذيريم كه اگر ميخواهيم وارد بازي رقابت انتخاباتي شويم بايد به همه قواعد سازنده دستگاه وفادار باشيم. بنابراين ما ميپذيريم كه اين قواعد حاكم بر انتخابات هستند كه رفتارهاي انتخاباتي ما را به عنوان نامزد انتخابات شكل داده و ميسازند. اين قواعد خصايل يا خلقيات شخصي ما نيستند بلكه راهها و روشهاي تفكر و رفتار ما هستند كه بر ما تحميل ميشوند. در اين صورت اوصاف و خلقيات شخصي رقيب، مثل فرض دروغگويي يا حتي راستگو بودن نامزدي توسط نامزد ديگر، نبايد دخالتي در اصل آن رقابت داشته باشد. ممكن است يك نامزد دروغگو فرض شود و ديگري بر عكس اما مادامي كه او به قواعد سازنده رقابت پايبند است تاثيري منفي بر سرنوشت بازي رقابت نخواهد گذاشت.
پرهيز از پذيرش قواعد نظام انتخابات و رفتار نكردن بر طبق آنها از سوي هر يك از نامزدها بدان معني است كه او هنوز نياموخته است يا آگاهي نيافته است كه انتخابات چيست و چگونه بايد آن را انجام داد. ما به عنوان رقيب انتخاباتي رقابت انتخابات را مورد سوال قرار نميدهيم بلكه از روي اعتماد نظام و چهارچوب آن را پذيرفته و بر طبق آن عمل ميكنيم. بازي انتخابات تنها هنگامي محقق ميشود كه نامزد رياست جمهوري به قواعد اعتماد نمايد، اگر كسي ميخواهد در انتخابات به عنوان نامزد وارد معركه شود نه ميتواند بلكه بايد به قواعد آن اعتماد كند. آن قواعد هستند كه هم چون علايم راهنمايي او را در آن بازي ياري ميدهند. ورود اشخاص به رقابت انتخاباتي با يكديگر بدان معني است كه آنها در پذيرش قواعد آن توافق و اشتراك نظر و اعتقاد يكسان دارند. بنابراين انتظار ميرود آنها واكنشها و اقدامات و رفتارهاي عمدتاً مشابهي را تا پايان انتخابات انجام دهند.
مشاركت و توافق آنها در انتخابات تنها در اعتقادات و تفكر انتخاباتي آنها نيست بلكه توافق و مشاركت در نحوه رفتار آنها در آن بازي است. اين توافق در به كار بستن قواعد رقابت انتخاباتي، همان چيزي است كه به آن قواعد معني و هويت ميبخشد، بدون توافق عملي نامزدها بر روي آنها، قواعد بيمعني و بي هويت خواهند بود. بنابراين رفتار معرفتي هر يك از نامزدها در انتخابات رياست جمهوري هنگامي معني دار، معقول و داراي توجيه است كه بر اساس توافق آنها بر روي قواعد سازنده نظام انتخابات انجام شده باشد. بازي انتخابات رياست جمهوري اسلامي، به عنوان پايه مردم سالاري، تنها در صورتي معنيدار و داراي هويت است كه بازيگران آن توافق كرده باشند بر اساس قواعد آن عمل نمايند.
هر كجاي فرآيند انتخابات و از ناحيه هر يك از رقابا اين توافق و وفاداري به قواعد سلب شود انتخابات هم معني و حقيقت خود را به عنوان ركن مردم سالاري، از دست داده و به چيزي ديگر تبديل ميشود. بنابراين شرط لازم معني دار بودن انتخابات اين است كه رقباي انتخابات در طول بازي انتخابات در عمل وفاداري و توافق خود را از روي صداقت به بازي نشان داده و ابراز نمايند.
بياعتقادي و عدم پايبندي به هر يك از قواعد سازنده بازي انتخابات، مانند قاعده اعتماد، توافق، صداقت و نيز ساير قواعد، توسط هر نامزد به معناي آن است كه او در اعتقاد خود ناموجه و در رفتار معرفي خود نيز غيرصادق است.
اكنون به دو سوال آغازين بحث باز ميگرديم. سوال اين است كه آيا اعتقاد و نيز رفتار مهندس موسوي و اردوگاه اصلاحات حامي او در بياعتماد بودن و پرهيز از ارجاع داوري به شوراي نگهبان به لحاظ معرفتي موجه و از روي صداقت است؟ به ديگر سخن آيا پيشنهاد و اصرار بر ابطال انتخابات يا دستكم تشكيل شوراي حكميت از ناحيه اصلاحطلبان، دفاع پذير و داراي وجاهت معرفتي است يا خير؟ پاسخ اينجانب به سوالات فوق، بر اساس مطالب گفته شده، منفي است. روشن است كه مهندس موسوي و ارودگاه طرافدار او توجيهي براي اعتقاد خود نداشته و در رفتار معرفتيشان هم غير صادقاند. زيرا آنها نه تنها قاعده اعتماد، توافق و صداقت را به صراحت نقض كردهاند بله در پي آنند تا برخي قواعد سازنده نظام انتخابات را، مانند اين قاعده كه شوراي نگهبان قانون اساسي ناظر و مرجع رسيدگي به شكايات نامزدهاست، با چيز ديگري خارج از نظام انتخابات، مانند شوراي حكميت، جايگزين كرده و به نظامي ديگر تبديل نمايند. به عبارت ديگر مهندس موسوي و اردوگاه اصلاحات با اين رفتار خود آشكار ساختهاند كه به نظام انتخابات رياست جمهوري اعتقادي ندارند. نهايت آن كه آقاي موسوي و حاميان اصلاحاتي او با اين رفتار خود نشان دادهاند كه هنوز نياموختهاند يا آگاهي پيدا نكردهاند كه انتخابات چيست و چگونه بايد در آن شركت جست.
نويسنده:دكتر محمدعلي عباسيان