زير بناي گفتمان اصلاح طلبي (1)

گفتمان اصلاح طلبي در ايران به مدت حداقل هشت سال گفتمان مسلط جامعه بود و جرياني موسوم به اصلاح طلبان دو قوه مجريه و مقننه كشور را دردست داشتند. نويسنده كه خود نماينده خوزستان در مجلس خبرگان رهبري و امام جمعه موقت اهواز مي باشد در مطالب حاضر كوشيده است تا اين جريان فكري و سياسي را بررسي و واكاوي بيشتري نمايد.
گفتمان اصلاح طلبي در ايران به مدت حداقل هشت سال گفتمان مسلط جامعه بود و جرياني موسوم به اصلاح طلبان دو قوه مجريه و مقننه كشور را دردست داشتند. نويسنده كه خود نماينده خوزستان در مجلس خبرگان رهبري و امام جمعه موقت اهواز مي باشد در مطالب حاضر كوشيده است تا اين جريان فكري و سياسي را بررسي و واكاوي بيشتري نموده و زمينه ها و ريشه هاي اين نوع ادبيات و گفتمان را در تغيير و تحولات دنياي غرب و الهام گرفته از آن مورد بازخواني قراردهد. اينك با هم بخش اول آن را از نظر مي گذرانيم.
ضرورت بحث پيرامون پروتستانتيسم اسلامي
اولين سئوالي كه ممكن است در ذهن خواننده شكل بگيرد، اين است كه در حال حاضر بحث پيرامون پروتستانتيسم چه ضرورتي دارد؟ با توجه به اينكه اين مقوله يك گفتمان روشنفكري بود كه بين غربزدگان دوره قاجار و برخي از محافل روشنفكري دوره پهلوي رواج داشت. قبل از آنها غربزدگاني همچون سرسيد احمدخان هندي و برخي از متفكران تجددخواه دنياي عرب به نوعي آن را مطرح ساخته بودند.
اما با اندكي تأمل پيرامون گفتمان رايج بين مدعيان اصلاح طلبي كه در يكي دو دهه اخير در كشورمان مطرح شده است، پاسخ آن پرسش روشن مي شود.
چرا كه عناويني مانند: عرفي كردن دين، سكولاريزه نمودن حاكميت دين، انتظار حداقلي از دين، تساهل و تسامح مذهبي تضعيف غيرت ورزي ديني و اجنبي ستيزي و دفاع مقدس، پلوراليسم ديني، كلام بشري دانستن قرآن، احتمال نفوذ خطا در متون ديني حتي در قرآن، اكتفا نمودن به ايمان و عدم حساسيت نسبت به عمل به احكام، احكام ديني را كهنه دانستن و تأكيد بر ناسازگاري آنها با عصر جديد، قداست زدايي از سمبلها و شعائر مذهبي و بالاخره تأكيد بر جامعه مدني و پيرايش عقايد ديني تحت عنوان مبارزه با خرافات و ديگر عناوين مشابه، به همان جريان پروتستانتيسم اسلامي برمي گردد. غربزدگاني چون ميرزا ملكم خان، طالبوف، آخوندوف، كسروي، شريعت سنگلجي و شريعتي عناوين مذكور و موارد مشابه آنها را در گفتارها و آثار مكتوب خود از رهگذر پروتستانتيسم اسلامي و اصلاحات ديني مورد تأكيد قرارداده بودند. بنابراين اگر بخواهيم ماهيت مقوله اصلاح طلبي را دقيقا بشناسيم بايد به آن ريشه ها برگرديم، و از نو زيربناي فكري آنها را مورد كاوش قراردهيم.
تعريف پروتستانتيسم
اين كلمه از واژه فرانسوي پروتست گرفته شده است. پروتست به معني واخواست و اعتراض است.
و عنوان پروتستان نام پيروان لوتر و تمام كساني كه بعد از لوتر مانند او از كليساي رومي (مذهب كاتوليك) جدا شدند.
و پروتستاني يا پروتستانتيسم مجموعه عقد مذهبي منتخب از اصلاحات ديني قرن شانزدهم ميلادي است.(1)
بنابراين پروتستانتيسم از نظر لغت به معني اعتراض و در اصطلاح به معني مكتب اعتراض و به عبارت ديگر اصلاحات ديني است.
خاستگاه پروتستانتيسم در غرب
براي شناخت دقيق خاستگاه پروتستانتيسم در غرب، بايد نخست به ريشه ها و عوامل پديد آمدن آن توجه نمود. پس از آن عناصر اصلي پديد آورنده آن جريان را شناخت و آنگاه نتايج حاصله آن را مورد ارزيابي قرارداد.
ريشه پروتستانتيسم به پيشينه هاي حاكميت مطلق كليساي كاتوليك در غرب برمي گردد. از آن زمان كه مسيحيت در دنيا گسترش پيدا كرده، رم پايتخت ايتاليا با آن پشتوانه هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي امپراتوري، به عنوان مركزيت كليسا و مسيحيت مطرح گرديد. كليساهاي ديگر به عنوان شاخه ها و فروعي از آن اصل و مركزيت فعاليت مي كردند. رياست كليساي كاتوليك به عهده پاپ بوده كه بنا بر اعتقاد آنان خليفه شرعي قديس بزرگ پطروس رسول مي باشد، كه از همان قرون اول آغاز شده بود اگر چه طبق عقيده مورخين پروتستان از قرن چهارم ميلادي بوده است.(2)
كليساي كاتوليك به رهبري پاپ نه تنها از نظر مذهبي براي همه كليساهاي غرب و كل دنيا مرجعيت داشت، و نصب و عزل كاردينالها و اسقفها و رهبري آنها را عهده دار بود، بلكه از نظر سياسي هم بر همه كشورهاي اروپايي سلطه داشت.
ويل دورانت مي نويسد: «قدرت پاپ از جانب خداوند است. زيرا خليفه و قائم مقام او بر زمين است و اطاعت پاپ حتي اگر مستغرق در گناه باشد واجب است. شوراي عمومي كليسا تنها به جرم الحاد و بدعت آشكار مي تواند وي را معزول كند. اما غير از اين، هيچ قدرتي جز قدرت خداوند فوق قدرت او نيست و قدرت او از قدرت تمام سلاطين برتر است. وي مي تواند شهرياران و امپراتوران را به دلخواه خود عزل كند. حتي اگر خلع آنها موافق ميل رعايا و انتخاب كنندگان نباشد، مي تواند احكام فرمانروايان را باطل، و قوانين كشوري آنها را لغو كند. فرمان هيچ پادشاهي بدون موافقت و تأييد پاپ معتبر نيست.
مقام پاپ برتر از مقام فرشتگان و در خور همان ستايش و تقديسي است كه به مريم عذراء و ديگر قديسان گزارده مي شود...»(3)
پشتوانه مالي دستگاه كليسا علاوه بر منافع مختلف اقتصادي، از مالياتي است كه همه كليساها و پادشاهان كشورهاي اروپايي ملزم به دادن آن بودند.
اين وضع در تمام قرون وسطي ادامه داشت، تا اينكه به دنبال رنسانس و نهضت پروتستانتيسم، انقلابي برعليه كليساي كاتوليك پديدار گشت.
عوامل نهضت پروتستانتيسم و قيام بر عليه كليساهاي كاتوليك
عوامل قيام عليه سلطه كاتوليك و به عبارت ديگر نهضت پروتستانتيسم (اصلاح ديني) را مي توان به دو دسته درون كليسا و برون از كليسا تقسيم نمود.
الف) عوال بروني
عوامل برون از كليسا عمدتاً از اين قرار است:
1-تأثير اسلام
يقيناً اسلام در ايجاد زمينه هاي فكري اصلاحات ديني در كليسا مؤثر بوده است. تأثير اسلام ازطرق مختلفي حاصل گرديد.
الف) فتح اندلس (اسپانياي فعلي) توسط مسلمانان در سال 92 قمري و تشكيل حكومت هاي اسلامي در آنجا از آن تاريخ تا سقوط امارات اسلامي در غرناطيه در سال 898 قمري (1492م) كه از اين رهگذر، فرهنگ و تمدن به اروپاي منحط قرون وسطي راه پيدا كرد، و زمينه تأسيس دانشگاه ها و كتابخانه ها و گرايش اروپا به صنعت و تكنولوژي مهيا گرديد.(4)
ب) جنگ هاي صليبي
جنگ هاي صليبي، جنگ هايي است كه اروپاييان در قرون يازدهم تا سيزدهم (1270 تا 1096م) عليه مسلمانان به منظور اشغال بيت المقدس به راه انداختند. از آن رهگذر مسيحيان با اخلاق و فرهنگ و تمدن مسلمانان آشنا شدند. اين شناخت تأثير شگرفي بر زندگي و انديشه هاي اروپاييان گذاشت.
ج) سياحان و تاجران مسلمان
ارتباط مسيحيان و مسلمانان ازطرق فوق تأثير زيادي بر شك و ترديد مسيحيان نسبت به تعاليم مسيحيت به خصوص آداب و مقررات كاتوليكي داشت.(6) همانگونه كه نفوذ اسلام در اروپا تأثير بسزايي بر اصل رنسانس در غرب داشت است.
2-آزاد شدن فلسفه از علم كلام مسيحيت
كليسا براي توجيه علم كلام مسيحيت كه مشحون از خرافات و مسائل ضدعلم و عقل است، فلسفه را استخدام كرده بود، كه به آن فلسفه اسكولاستيك گفته مي شود. وقتي انديشمنداني در غرب مستقل از دستگاه كليسا مباني فكري جديدي را مطرح كردند، به تدريج فلسفه از آن حصار آزاد گرديد، و بذر شكاكيت و ترديد را در زمينه اذهان بسياري از مسيحيان پاشيد.
ويل دورانت مي نويسد: «فلسفه، كه در قرن سيزدهم كنيزك مطبخي علم كلام به شمار مي رفت، و هم خود را صرف پيداكردن بنيان هاي عقلاني براي دين مي كرد، در قرن چهاردهم، با ظهور ويليام آكمي و مارسيلوس پادوايي، آزادي خود را به دست آورد و در قرن شانزدهم با روي كار آمدن پومپوناتتسي، ماكياولي، و گويتچارديني رنگ تهورآميز و پرشور مادي و شكاكيت به خود گرفت. در حدود چهارسالي، پيش از آنكه لوتر ايرادات خود راعليه كليسا اعلام دارد، ماكياولي پيشگويي شگفت انگيزي كرد:
اگر دين مسيحيت را مطابق احكام باني آن حفظ مي كردند، جهان مسيحيت از نظر حكومت و اشتراك منافع، متحدتر و سعادتمندتر ازاين مي بود. دليلي بزرگتر از اين حقيقت براي فساد كليساي رم نمي توان يافت كه آنان كه بدان نزديك ترند فاسدترند. و هركس اصولي را كه مبناي اين مذهب است بررسي مي كند و اختلاف عظيم آنها را با شعاير و آداب و اعمال فعلي مي بيند، معتقد مي شود كه نابودي يا تنبيه آن نزديك است.»(7)
3-گسترش سفرهاي اكتشافي به شرق و آمريكا
سفرهاي بعضي از اروپاييان به شرق و نيز آمريكا باعث شد با مردمان جديد و فرهنگ هاي جديد آشنايي پيدا كنند. طبيعي است كه اين تلاقي فرهنگ ها تأثير متقابل بر يكديگر دارند.
اروپاييان نيز از اين طريق نسبت به مباني مذهبي خودشان دچار ترديد شدند و جزميت و يقين را نسبت به مسيحيت ازدست دادند.
4-احساسات ناسيوناليستي ضدرومي
تسلط روميان بر مردم كشورهاي ديگر اروپايي ازقبيل انگلستان، آلمان، فرانسه و غيره به واسطه مركزيت كليسا در رم، احساسات ناسيوناليستي ضدرومي را به تدريج برانگيخت. هنگامي كه اشخاصي چون جان ويكليف انگليسي و مارتين لوتر آلماني و كالون فرانسوي شعار استقلال آن كشورها ازيوغ روم و كليساي روم را بلند كردند، با پشتيباني مردماني كه قرن ها احساسات قومي خود را فرو خورده بودند، مواجه شدند و پروتستانتيسم به تدريج نضج گرفت.
5-رنسانس
نهضت علمي و هنري و صنعتي كه از قرن چهاردهم تحت عنوان رنسانس مطرح شد، و فلسفه امانيستي (انسان محوري) به تدريج جاي فلسفه خداي محوري را گرفت، و پيشرفت هاي علمي و صنعتي شگرفي به منصه ظهور رسيد، از عوامل مهم گرايش پروتستان ها به اين نهضت اصلاحات ديني بود.
6-اقتصاد
عامل اقتصادي اگرچه به عنوان زيربناي تحولات در هيچ مسأله اي قابل پذيرش نيست ولي به عنوان يكي از عوامل مؤثر در جريان پروتستانتيسم قابل انكار نيست.
ب) عوامل دروني
عمده عوامل درون كليسا كه زمينه ساز نهضت پروتستانتيسم بود از اين قرار است:
1-نارسايي مفاهيم ديني عرضه شده توسط كليسا
كليسا در زمينه مفاهيم ديني به خصوص درمورد خدا، نارسايي هاي زيادي داشت. آن مفاهيم با هيچگونه موازين عقلي و علمي سازگار نيست. لذا دو نوع عكس العمل را در بين انديشمندان ايجاد نمود. يكي گرايش به ماترياليسم بود، و انكار وجود خدا و ديگري پروتستانتيسم و انديشه اصلاحات ديني كليسا.
شهيد مطهري درباره تأثير نارسايي مفاهيم كليسايي درگرايش به ماديگري چنين مي نويسد:«در قرون وسطي كه به مسأله خدا به دست كشيشها افتاد، يك سلسله مفاهيم كودكانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد كه به هيچ وجه با حقيقت وفق نمي داد. و طبعاً افراد هوشمند و روشنفكر را نه تنها قانع نمي كرد، بلكه متنفر مي ساخت و بر ضد مكتب الهي بر مي انگيخت. كليسا به خدا تصوير انساني داد و خدا را در قالب بشري به افراد معرفي نمود. افراد تحت تأثير نفوذ مذهبي كليسا از كودكي خدا را، با همين قالبهاي انساني و مادي تلقي كردند و پس از رشد علمي دريافتند كه اين مطلب با موازين علمي و واقعي و عقلي صحيح سازگار نيست. و از طرف ديگر، توده مردم طبعاً اين مقدار قدرت نقادي ندارند كه فكر كنند ممكن است مسائل مربوط به ماوراي طبيعت، مفاهيم معقولي داشته باشد و كليسا اشتباه كرده باشد. مطلب را از اساس انكار كردند.» (8)
همانطور كه گذشت غير از ماترياليسم عكس العمل ديگري در مقابل اين پديدار شد، و آن موضع كساني بود كه رويارويي با خدا را با توجه به تعصب عامه مردم نسبت به مفاهيم الهي و ديني صلاح ندانستند، يا حقيقتاً خودشان معتقد به خدا و متعصب بودند، اما درعين حال فلسفه الهيات كليسايي را قبول نداشتند، اقدام به نهضت اصلاحات ديني كردند كه درعين پذيرش اصل دين و وجود خدا، كليسا را از آن خرافات برهانند اما اينكه اينان چقدر در مرام و شعار خود موفق بودند بحث ديگري است كه در مجال خود بايد بررسي شود.
2- اعمال خشونت كليسايي درمقابل مخالفان.
كليسا درمقابل مخالفان با تمام قساوت و خشونت برخورد مي كرد.
افكار و عقايد آنها را تفتيش، و نشر آنها را سانسور مي نمود و براي متخلفين دادگاههاي انگيزيسيون تشكيل مي داد و محكومين را به مجازاتهاي سختي مي رساند.
اين اعمال خشونتهاي غيرمعقول و غير مشروع يك حالت تنفر عمومي در بين مردم و روشن انديشان ايجاد كرد و منتهي به گرايشهايي از قبيل پروتستانتيسم و ماترياليسم گرديد.
استاد شهيد مطهري دراين زمينه چنين مي نويسد:
«كليسا از نظر ديگر نيز نقش مهمي درسوق دادن مردم به ضد خدايي دارد، كه در نارسايي مفاهيم الهي كليسايي بسي مؤثربوده است، و آن تحميل عقايد و نظريات خاص مذهبي و علمي كليسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادي عقيده دراين دو قسمت است.
كليسا علاوه بر عقايد خاص مذهبي، يك سلسله اصول علمي مربوط به جهان و انسان را كه غالباً ريشه هاي يوناني و غير يوناني داشت. و تدريجاً مورد قبول علماي بزرگ مذهب مسيح قرار گرفته بود، در رديف اصول عقايد مذهبي قرار داد و مخالفت با آن «علوم رسمي» را جايز نمي شمرد، بلكه به شدت با مخالفان آن عقايد مبارزه مي كرد.
... كليسا محاكمي به نام «انگيزيسيون» يا «تفتيش عقايد» به وجود آورد كه نام اين محاكم از وظيفه اي كه به عهده آنها گذاشته شده بود، حكايت مي كند.
ويل دورانت مي نويسد... شماره قربانيان... از سال 1480تا 1488(يعني درمدت 8 سال) بالغ بر 8800 تن سوخته و 96494 تن محكوم به مجازاتهاي ديگر، و از سال 1480 تا 1808بالغ بر 31912 تن سوخته و 291450 تن محكوم به مجازاتهاي سنگيني تخمين زده شده است.
... مذهب كه مي بايست دليل هدايت و پيام آور محبت باشد، در اروپا به اين صورت آمد كه مشاهده مي كنيم. تصور هر كس از دين و خدا و مذهب، خشونت بود و اختناق و استبداد. بديهي است كه عكس العمل مردم درمقابل چنين روش جز نفي مذهب از اساس و نفي آن چيزي كه پايه اولي مذهب است، يعني خدا، نمي توانست باشد. هر وقت و هر زمان كه پيشوايان مذهبي مردم - كه مردم درهرحال آنها را نماينده واقعي مذهب تصور مي كنند- پوست پلنگ مي پوشند و دندان ببر نشان مي دهند و متوسل به تكفير و تفسيق مي شوند، مخصوصاً هنگامي كه اغراض خصوصي به اين صورت درمي آيد بزرگترين ضربت بر پيكر دين و مذهب به سود ماديگري وارد مي شود.» (9)
3-فساد اخلاقي كشيشها
گزارشهايي كه مورخين درباره ابتذال و فساد اخلاقي كشيشها، راهبان و راهبه هاي كليساها ارائه داده اند بسيار شرم انگيز است.
آنان خدمات مذهبي را به غفلت سپردند. از چهار ديواري ديرهايشان قدم به بيرون نهادند. به ولگردي پرداختند. درميخانه ها به باده نوشي نشستند و به دنبال عشق ورزي سرگردان ديارها شدند.
آنان كه بايستي بينوايان و فقرا را پدر باشند بر غذاهاي لذيذ حريصتر شده اند، و از خواب نوشين تلذذ مي جويند. عده بسيار معدودي با منت فراوان درسر نماز صبحگاهي و يا مراسم قداس حاضر مي شدند. همه شان درشكمبارگي و باده خواري و ناپاكي غرق شده اند. از اين روي مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازيگران مي ناميدند.
بسياري از صومعه هاي مردانه و زنانه تفاوت چنداني با فاحشه خانه هاي عمومي نداشتند.
درنورفك انگلستان، از 73 مورد اتهام بي عفتي كه در 1499م ضبط شده 15مورد درباره كشيشان است. به همين طريق در اين بين از 126 مورد 24مورد و در لمث از 58 مورد 9 تا، يعني بر روي هم كشيشان 29 درصد كل مجرمين را تشكيل مي داده اند درحاليكه شمارشان كمتر از 2 درصد كل جمعيت بوده است.
ظاهراً انگيزه اصلي افزايش فساد اخلاقي در بين كشيشان بدعتي بود كه در بين مسيحيت تحت عنوان رهبانيت و قانون تجرد راهبان گذاشته شد. ويل دورانت در اين مورد مي نويسد:«به طرفداري از اين كشيشان شهوتران، بايد بگوييم كه صيغه گيري آنها را نبايد هرزگي پنداشت بلكه بايد به آن به چشم يك قيام عمومي عليه قانون تجرد نگريست كه پاپ گرگوريوس هفتم در 1074 به روحانيان، بي آنكه خود مايل باشند، تحميل كرده بود.» (10)
علي اي حال انتشار فساد كشيشان و بدنام-شدن آنان در بين مردم تاثير زيادي بر تنفر عمومي نسبت به كليسا و نضج انديشه لزوم اصلاح گري آن داشت.
ادامه دارد ...
نويسنده:دكتر محسن حيدري