شاهراه ظهور يا در پشتي ؟ (حاشيهاي بر بابيگري جديد)

ولايت فقيه نخواهد گذاشت دستاوردهاي تاريخي تشيع در انقلاب اسلامي دستخوش فتنههاي جريان ارتجاعي و استعماري بابيگري شود.
وحيد جليلي طي يادداشتي با عنوان «شاهراه ظهور يا در پشتي؟ حاشيهاي بر بابيگري جديد» در روزنامه جوان نوشت؛ تشيع با اشاره معصومين عليهم السلام از همان ابتدا بر گرد عالمان عامل و محدثان صادق شكل گرفت و در دوره غيبت صغري وكبري فهم فقيهانه در كنار صيانت نفس و شجاعت براي حفظ دين معيارهاي اصلي خط امامت اعلام گرديد. ( من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه...)
ولايت اگرچه در برخي ديگر از نحلههاي اسلامي نيز (با تعاريف معنوي خاص) به شكل پررنگ مورد توجه بود اما از آنجا كه صرفاً بر دريافت هاي شهودي و بسترهاي معنوي متكي شد نه ازامكان اثبات و ترويج و نقد استدلالي برخوردار بود و نه رخنه مدعيان دروغين و معنوي نمايان كورباطن در آن چاره اي داشت. از مهم ترين ويژگي هاي جريان معنويت منهاي فقاهت، شعبه شعبه شدن پياپي و شكل گيري فرقه هاي باطني بسيار متنوع و متكثر است. در حالي كه امامت شيعي معنويت را در بستري اجتماعي و براي شكل گيري نظام اجتماعي- سياسي هدايت مي كند و حاصل تجربه هاي معنوي فردي را برگرد فهمي فقيهانه و مستدل متحد كرده و به حركتي هدفمند و اجتماعي مي كشاند. اقطاب معنوي بيرون از دايره تشيع حداكثر به حلقه هايي محدود و جمعي (ونه اجتماعي ) مي انجامد كه چه بسا رقابت هاي آشكار ونهان نيز بر سر مريديابي و مرادبازي با هم دارند. از امتيازات تشيع همين "جمع " فقاهتي بين معنويت و عدالت (وفرد و جامعه ) است.
اگرچه طي قرون هيچ گاه شمع مكتب "جمع " فرو نمرده بود، سرانجام با عبور از گردنه هاي بسيار در طليعه قرن پانزدهم هجري با محوريت "فقيهي عارف و مجاهد " در چارچوب نظام ولايت فقيه به صورت بندي محكم و دقيق خود رسيد. رخنه در اين منظومه معرفتي- معنوي- اجتماعي ممكن نيست جز به برهم زدن توازن در اجزاي اين مجموعه. در هفته هاي اخير انواع تلاشها براي رخنه در اين منظومه و متلاشي كردن آن را شاهد بوديم. از كساني كه در رداي مرجعيت فقهي به استفتائات بي بي سي پاسخ مي گفتند تا جيره خواران ملكه اعظم را از بلاتكليفي شرعي به در آورند تا آنها كه خود را انقلابي و عدالتخواه معرفي مي كردند و جهاد خويش را با همراهي رضا پهلوي و مريم قجر در برابر نظام اسلامي پي مي گرفتند. و در روزهاي اخير نيز كساني كه با ظاهري معنوي و زلال! راه هاي ميان بر براي رسيدن به امام زمان (عج) را در برابر ولايت فقيه پيشنهاد ميكردند.
شايد "بابيت " تاكنون مهم ترين راهكار يا شاهكار بريتانيا براي مقابله با پيشروترين جريان اسلامي يعني تشيع باشد. انگليسي ها كه نوك پيكان استعمارگري در منطقه خاورميانه و شبه قاره بوده اند همواره كوشيده اند تا با شناخت دقيق امتيازات امت اسلامي، آنها را خنثي و در مواردي حتي به ضد خود تبديل كنند. فتنه بابيت در ايران يكي از بارزترين نمونه هاي مكر و تزوير بريتانياست كه بر مهار اصلي ترين محور و موتور حركت تشيع يعني انديشه امامت و مهدويت متمركز شده است. علي محمد باب مدعي آن بود كه دري به خانه امام زمان(عج) كشف كرده است كه مي توان به بهانه آن از شاهراه اصلي تشيع خارج شد و زودتر به مقصد رسيد. و البته "باب " كه در ابتدا قرار بود دري باشد به خانه خورشيد، كم كم تونلي شد به پستوهاي كاخ باكينگهام و سرداب هاي كنيسه هاي صهيونيسم. او كه قرار بود نزديكترين مسير باشد به مهدي (عج) از قضا دورترين از كار درآمد و بي ربط ترين!
طرفه آنكه انگليسي ها در مقابل بابيتي كه خود تاسيس كرده بودند گروه ديگري را علم كردند كه خود بابيت ديگري را ترويج مي كرد. انجمن حجتيه كه از دشمن ترين دشمنان نايب امام زمان (عج) در احياي شاهراه تشيع بود نه تاب فقاهت داشت و نه حال جهاد. مهم ترين تكليف شرعي اين بابي هاي جديد(در پوشش مبارزه با بهائيت) خلوت كردن شارع جهاد از طريق فراخوان به درهاي پشتي براي ملاقات با امام زمان بود. رابطه با مهدي (عج)؛ رابطه اي بود فردي و معنوي كه از هزارهايش هم حركتي اجتماعي و سياسي شكل نمي گرفت و چالشي با طاغوت نتيجه نمي شد. در اين رويكرد امام زمان (عج) بزرگ تر و پرشكوه تر و منزه تر از آن بود كه نايبي داشته باشد و به جهادي كه خود مستقيماً و عيناً فرمانده آشكار و حاضرش نباشد امر كند. مثل آنكه اميرالمؤمنين(ع) مالك را به مصر يا سيدالشهدا(س) مسلم را به كوفه فرستاده باشد و خيل شيعيان بي اعتنا به نايب و نماينده امام هريك به دنبال ذكري معنوي و حالتي ملكوتي براي ارتباط مستقيم با امام غايب باشند و گمان برند كه ديدن روي امام آخركار و منتهاي كمال است غافل ازآنكه چه بسيار مقربان و نزديكان و بينندگان و تماشاگران چهره نوراني ائمه كه تماشاگر محض ماندند و جهنمي شدند.
فتنه بابيت در يكي دو دهه اخير به مدد صورت موجه و معنوي خود ابعاد تازه اي پيداكرده است. تو گويي جمهوري اسلامي ذاتاً نسبتي با موعود و مهدويت ندارد و گروهي كه عمدتاً هم ريشه هاي انجمني دارند آمده اند تا اند يشه مهدويت را احيا كنند! روش احياي مهدويت هم آن است كه با علم كردن بحث هاي معنوي و به هم بافتن شايعات و شنيده ها، كراماتي براي بعضي اهل معنا كه مستقيما از در پشتي به خانه خورشيد راه پيدا كرده اند نقل كنيم و اقشار به اصطلاح مذهبي را "فردفرد " به سوي شخص مهدي(عج) ونه آرمان و رسالت او روانه كنيم. نظريه "بابيت " يا "در پشتي " با سوءاستفاده از احساسات محبان اهل بيت به بهانه نشان دادن راه هاي سريع تر و مطمئن تر، نوعي دينداري و ولايتمداري اختصاصي را باب مي كند كه كم كم به استغنا از مسير امامت ميانجامد. امامت كه قرار بوده محور تجميع و تراز تجربه هاي فردي براي تسريع در سلوك و حركت جمعي و اجتماعي و جهاني مؤمنين به سوي جامعه و جهان ايده آل باشد در اين رويكرد انحرافي به بهانه اي براي انفراد و انشعاب تبديل مي شود. امام خميني با بستن درهاي انحرافي، دروازه بزرگ انتظار را در عصر جديد گشود و شاهراه ظهور را با فهم دقيق و فقيهانه خود از مكتب اهل بيت عليهم السلام و معنويت عميق عدالتخواهانه اي كه از اجداد طاهرينش به ارث برده بود نشان داد. تاريخ معاصر تشيع نشان داده است كه صادق ترين و برجسته ترين محبان و پيروان حضرت صاحب الامر تربيت يافتگان "مكتب ولايت فقيه " خميني اند و جدي ترين دشمنان نايب امام زمان (عج)، مدعيان بابيت در هر دو روايت بهايي گري و انجمن حجتيهاي آن. اگر كرامت در نگاه آنان در خواب ديدن است و شفا دادن و پيشگويي كردن و جفت شدن كفش پيش پا و... كرامت بزرگ امام خميني بستن باب "بابي گري " و گستراندن جبهه اي در اندازه آرمان هاي مهدوي و در افتادن با شيطان بزرگ و به راه انداختن جنگ جهاني فقر و غنا و مستضعفين و مستكبرين است. ولايت فقيه نخواهد گذاشت دستاوردهاي تاريخي تشيع در انقلاب اسلامي دستخوش فتنه هاي جريان ارتجاعي و استعماري بابيگري شود.