انتخابات دهم و رؤياي انقلاب رنگي

مقاله حاضر با اشاره به چيستي و چرايي انقلاب هاي رنگي به مطالعه و بررسي طرح انقلاب رنگي در انتخابات دهم رياست جمهوري در ايران مي پردازد.
قرن بيست و يكم شاهد بروز تحولات جديدي در عرصه سياست است كه عمدتاً در ره آورد فرآيند جهاني شدن در حوزه اطلاعات و مقدماتي همچون دموكراسي است. يكي از اين تحولات بروز پديده انقلاب هاي رنگي يا مخملي است كه در دهه پاياني قرن بيستم و از كشورهاي اروپاي شرقي همچون چكسلواكي و روماني آغاز و در دهه نخست قرن بيست و يكم، به جمهوري استقلال يافته شوروي سابق همچون گرجستان و قرقيزستان تسري يافته است. اين تحول همچنان كه از عنوان آن پيداست بر رويكردي نرم و شيوه اي آرام براي تغيير حكومت و حكمرانان تأكيد دارد و از اين رو، راهرو نويني در عرصه تغيير رژيم ها به شمار مي رود. موفقيت اين شيوه در جوامع مذكور اين گمانه در ميان برخي استراتژيك هاي نومحافظ كار آمريكايي و بعضي گروه هاي مخالف جمهوري اسلامي را تقويت نموده است كه بهترين شيوه تغيير جمهوري اسلامي درشرايط كنوني، بهره گيري از همين راهبرد، يعني برپايي انقلاب رنگي است. برهمين اساس اپوزيسيون ج.ا.ا در داخل و خارج و نومحافظه كاران آمريكايي در تداوم اين فرآيند، سوداي تغيير جمهوري اسلامي را از طريق انقلاب رنگي، درسر مي پرورانند. مقاله حاضر با اشاره به چيستي و چرايي انقلاب هاي رنگي به مطالعه و بررسي طرح انقلاب رنگي در انتخابات دهم رياست جمهوري در ايران مي پردازد.
¤ ¤ ¤
پيشينه انقلاب اسلامي از بدو پيروزي تاكنون، يعني طي سي سال گذشته با دو جريان مخالف روبه رو بوده است. يك جريان دشمنان خارجي كه در رأس آنها آمريكا و صهيونيزم بين الملل و برخي از كشورهاي اروپايي مانند انگليس قرار دارند و جريان ديگر، گروه هاي سياسي داخلي از طيف هاي مختلف كه بعضي از آنها از همان ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام مقدس جمهوري اسلامي در ايران، وارد جنگ مسلحانه عليه نظام شدند و بعضي هم به طرق ديگر با نظام مبارزه كردند. درواقع اپوزيسيون ج.ا.ا، با حمايت و پشتيباني كشورهاي غربي بويژه آمريكا و كشورهاي غربي طي سه دهه اخير، در يك همسويي كامل، با استفاده از شيوه هاي غيردمكراتيك، مانند تجزيه ايران با ايجاد غائله هاي جدايي طلبي در مناطق قوميتي، مثل كردستان، سيستان و بلوچستان و خوزستان، طراحي كودتاهايي مانند كودتاي نقاب، مداخله نظامي مستقيم مانند حادثه طبس، تحميل جنگ هشت ساله و راه اندازي جريان تروريسم داخلي مانند گروهك منافقين با هدف حذف فيزيكي رهبران انقلاب از صحنه، به دنبال براندازي نظام جمهوري اسلامي بوده اند. برهمين اساس باتوجه به شكست و ناكامي ها در برخورد سخت با جمهوري اسلامي، الگوي تعارض جويانه غرب طي سال هاي اخير، دچار تغيير و تحول شده است و پروژه براندازي نرم در دستور كار قرار گرفته است.
چراكه امروزه شيوه هاي براندازي سخت به دلايلي مانند عدم كارائي در بلندمدت، ايجاد هزينه هاي بالاي مستقيم سياسي، اقتصادي و امنيتي، ايجاد و تشديد مقاومت فزاينده اجتماعي كشورهاي هدف، تكيه بر اطاعت پذيري اجباري مردم و عدم رسوخ در لايه هاي فرهنگ و رفتار اجتماعي، مطلوب و ممكن نيستند.(1)
ازاين رو مي كوشند تا با ايستادن در حد واسط، «براندازي رژيم موردنظر و تحول دفعي ولي آرام آن»، آرايش نيروهاي سياسي داخلي را درهم بريزند و ظرفيت هاي متفاوت سياسي را به سود تغيير شرايط سياسي و به دست اپوزيسيون ايجاد نمايند.(2)
از اين رو در شرايط فعلي قدرت هاي خارجي و گروه هاي مخالف براي براندازي نظام هاي حاكم تهديد سخت را در اولويت دوم خود قرار مي دهند و با رويكرد تهديدات نرم به عنوان بهترين مدل و شيوه مؤثر در جابه جايي قدرت و رسيدن به اهداف خود در كشورهاي هدف، به دنبال ايجاد انقلاب رنگي هستند.
درواقع ايجاد انقلاب رنگي در كشور، بخشي از پازل راهبردي آمريكا براي تغيير ساختار جمهوري اسلامي ايران است كه تاكنون به دفعات طراحي شده اما در هر نوبت با شكست مواجه گرديده است. از اين رو اپوزيسيون ج.ا.ا در داخل و خارج با حمايت و مديريت آمريكا و كشورهاي غربي درصدد تداوم فرآيند تغيير جمهوري اسلامي از طريق انقلاب رنگي است.
چيستي و چرايي انقلاب رنگي
اگرچه انقلاب ها پيشينه اي طولاني در تاريخ تحولات جوامع بشري دارند و به همين دليل، هم اكنون، حجم بالايي از نظريه ها پيرامون چيستي و چگونگي فعاليت انقلاب ها وجود دارد؛ اما آنچه به نظر مي رسد كه دامنه شناخت ما نسبت به اين موضوع، همچنان كه بايد توسعه نيافته است، پيدايش گونه هايي جديد از انقلاب است كه برخلاف تصور عمومي، در عصر پايان انقلاب ها ظهور يافته اند و تأثيرات بسزايي در معادلات سياسي- امنيتي به جاي گذارده اند. «انقلاب هاي رنگي» اگر چه موضوع جدي پژوهش هاي سياسي- امنيتي نبوده اند؛ اما در عمل، فعال و تأثيرگذار حاضر شده اند.(3)
انقلاب رنگي يا انقلاب مخملي از شيوه هاي براندازي نرم و نوعي سرنگون كردن حاكميت و جابه جايي قدرت به وسيله تحولات سياسي است كه به شيوه هاي آرام و مسالمت آميز جلوه گر شده است و از شيوه مبارزه منفي و نافرماني مدني نيز بهره مي گيرد. اين واژه براي نخستين بار از سوي «والسلاوهادل»، رئيس جمهور پيشين چك كه در آن زمان رهبر مخالفان چكسلواكي سابق بود به ادبيات سياسي وارد شد.
اين طرح و ايده به ترتيب در يوگسلاوي(2000)، گرجستان (انقلاب گل رز، 2003)، اوكراين (انقلاب نارنجي، 2004) و قرقيزستان (انقلاب لاله اي، 2005)، لبنان و بلاروس (ناكام، 2005-2006) صورت گرفت كه عمدتاً به صورت نمادين، نام انقلاب رنگي به خود گرفتند. (4)
بررسي هاي صورت گرفته در خصوص انقلاب هاي رنگي نشان مي دهد كه در وقوع چنين حركت هايي، عوامل متعدد داخلي و خارجي نقش دارند و از پيامدهاي چنين انقلاباتي تأثير پذيرفته و منتفع يا متضرر مي شوند. (5) و انگيزه آن تغيير رژيم، و نتيجه آن، به قدرت رسيدن احزاب و شخصيت هاي دموكراتيك و غرب گرا مي باشد.
در واقع غرض اصلي از طراحي و پياده سازي انقلاب هاي رنگي براندازي حكومت هايي است كه آمريكا آنها را مانع بسط و گسترش سلطه خود مي داند. كه در برخي از كشورهاي اروپاي مركزي، اروپاي شرقي و آسياي مركزي انقلاب رنگي طراحي و پياده شده است. بنابراين اصطلاح هايي چون انقلاب مخملي يا انقلاب رنگي براي اين نوع تحولات سياسي با تأكيد بر جابه جايي قدرت بين مخالفين يك دولت و حكومت با كساني كه در قدرت هستند اطلاق مي شود. در واقع در اين نوع به اصطلاح انقلاب ها، يك نوع براندازي از طريق بحران سازي از سوي مخالفين انجام مي شود. گروه هاي سياسي مخالف، با ايجاد هيجان و با سوارشدن بر امواج احساسات هواداران خود كه از يك رنگ مشخص استفاده مي كنند، در جامعه، يك موجي را ايجاد مي كنند و با فضاسازي رسانه اي نيروهاي بي تفاوت را نيز همراه كرده و دولت حاكم را مجبور به عقب نشيني و تسليم مي كنند.
انتخابات و انقلاب رنگي
با تأمل در جريان انقلاب هاي رنگي، چنين مي توان استنتاج نمود كه الگوي در حال مديريت انقلاب هاي رنگي كه توسط كارگزاران آمريكايي صورت مي گيرد، بر محوريت «انتخابات» قرار دارد. در اين الگوي عملياتي، سعي مي شود تا با استفاده از حمايت هاي مادي و معنوي آمريكا، فعال شدن اپوزيسيون، توسعه دامنه مخالفت به اقشار جامعه (با شعار كفايت استمرار وضع موجود)، در واقع، حيثيت دموكراتيك و مردمي نظام سياسي را به زير سؤال برند.(6)
در واقع اين اقدام با تمركز برفرآيند انتخابات و با استفاده از عمليات رواني سنگين، نسبت به مخدوش نمودن، نتايج آن اقدام مي نمايد و با استفاده از تعدادي از تشكل هاي دانشجويي و سازمان هاي غير دولتي، ضمن زير سؤال بردن سلامت انتخابات، بحث نظارت بين المللي را مطرح و آن را به عنوان مطالبه عمومي برجسته مي نمايد و با ايجاد موج عمومي و تظاهرات، تحصن و اعتصابات، فرآيند عمومي كشور را مختل و حاكميت را در تنگناي پذيرش خواسته هاي خود قرار مي دهند و هسته اصلي حوادث نيز بر موضوع «انتخابات» و خدشه واردنمودن بر سلامت آن، و همچنين طرح مباحثي چون «تقلب» قرار مي گيرد. (7)
اين مسئله، دقيقاً همان سناريويي است كه از سوي مخالفين دولت گرجستان كه از سوي غربي ها حمايت مي شدند، با استفاده از «رنگ سرخ» در انتخابات رياست جمهوري سال 2003 ميلادي اين كشور اجرا گرديدو با كشاندن هواداران سرخ رنگ خود به خيابان ها و گسترش اعتراضات به نتيجه انتخابات و با حمايت هاي سنگين غربي ها، در نهايت دولت حاكم را وادار به عقب نشيني كرده و مخالفين قدرت سياسي را به دست گرفتند. به همين سبك مخالفين دولت اكراين در سال 2004 ميلادي با «انقلاب نارنجي» و مخالفين دولت قرقيزستان با «انقلاب لاله» در سال 2005 به قدرت رسيدند.
براساس اين الگو برخي معتقدند كه كشورهاي بيگانه در ايام انتخابات دهم، نظير چنين برنامه هايي را براي جمهوري اسلامي نيز، در دستور كار داشتند. البته پيشينه انقلاب مخملي در ايران، سال 1378 و به حادثه كوي دانشگاه باز مي گردد. در روزهاي آغازين سال 1378 «نتانياهو» نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي خواستار اجراي فوري پروژه انفجار از درون ساختار حكومتي ايران شد و تأكيد كرد: «بايد با ايران كاري كرد تا همان اتفاقي كه در شوروي سابق صورت گرفت، پيش آيد و آن هم انفجار از درون بود». (8)
در همين راستا بنا به اظهارات وزير محترم اطلاعات و با توجه به بررسي هاي صورت گرفته از سوي كارشناسان، قرائن و شواهد بسياري از تلاش هاي مرموزانه و استتار شده كشورهاي بيگانه براي زمينه سازي انقلاب رنگي در ايام انتخابات دهم رياست جمهوري نيز در دست وجود دارد.
اقدامات گوناگوني كه با دستگيري برخي از عوامل و اعتراف عاملان اين مسئله روشن شده كه در ماه هاي اخير با توجه به افزايش فعاليت هاي سياسي و تبليغاتي، آمريكا و برخي از كشورهاي غربي با پوشش در قالب فعاليت ها و اقدامات گروه هاي سياسي و با مديريت اپوزيسيون ج.ا.ا و حمايت هاي مالي از آنان و با استفاده از جنگ رسانه اي وبهره گيري از تكنيك ها و تاكتيك هاي عمليات رواني براي جابه جايي افكار عمومي و زمينه سازي جهت انقلاب رنگي، به دنبال ايجاد آشوب و اختلال درفضاي انتخابات بوده اند و با حمايت از گروه هاي تابلودار ضد انقلاب و گروه هاي تروريستي وابسته به غرب در دامن زدن به اغتشاشات اعتراضات و ناآرامي ها فعال بوده اند. (9) بر همين اساس با توجه به اهداف براندازانه كشورهاي غربي به ويژه آمريكا و صهيونيزم بين الملل و با توجه به تجربه هاي مشابه در ديگر انقلاب هاي رنگي از مهمترين فعاليت هاي انجام گرفته در ايام انتخابات به موارد زيرمي توان اشاره كرد:
1- تشكيك در سلامت انتخابات و القاء تقلب در انتخابات
2- طرح نظارت بين المللي بر انتخابات و تشكيل كميته صيانت از آراء
3- هجمه درگفتمان انقلاب، امام و رهبري (القاء ناكارآمدي)
4- تهديدنمايي، بحران نمايي و سياه نمايي از وضعيت كشور (ايجاد نارضايتي)
5- هدايت و مديريت اپوزيسيون ج.ا.ا در ايجاد بحران ودامن زدن به اغتشاشات
6- حمايت از به صحنه آمدن تمام مخالفين و معاندين نظام
اين اقدامات در فاز اول با استفاده از ابزارهايي همچون رسانه ها، سايت ها و فضاهاي مجازي، رسانه هاي چاپي، شعارها، كاريكاتورها، ديوارنويسي ها و استفاده از پرچم ها و رنگ هاي نمادين و همچنين تظاهرات خودرويي و اجتماعات اعتراض آميز بود كه با حمايت كشورهاي بيگانه واپوزيسيون داخلي در حمايت و تبليغات انتخاباتي انجام گرفت. البته اين در حالي است كه شايد حتي خود كانديداي مورد نظر از عمق فتنه آگاهي نداشته و به طور قطع انبوهي از علاقه مندان و هواداران ايشان هم بي اطلاع از چنين سناريوهايي كه در اتاق فكر اپوزيسيون با مديريت خارجي طراحي شده است، ناآگاه بودند. اما آنچه پس از انتخابات به عنوان فاز دوم فعاليت هاي اين انقلاب رنگي در دستور كار قرار گرفت، شرايط متفاوت تري به نمايش گذاشت كه وجود چنين جرياني را نيز اثبات نمود. شبكه هاي بيگانه نظير بي بي سي و صداي آمريكا رسماً با تحريك براي حضور آشوب گران در خيابان ها درصدد آشفته كردن فضاي سياسي جامعه و دستيابي به اهدافي همچون ايجاد فشار به حكومت از سوي بيگانگان تحت عناويني همچون جريمه هاي ديپلماتيك و سياسي و اقتصادي و كاهش به رسميت شناختن رئيس جمهور منتخب را داشتند و با تلاش براي از بين بردن مقبوليت و مشروعيت دولت حاكم تحريكات اخير را رهبري نمودند. اين مسائل به گونه اي است كه تا قبل از اعلام نتايج انتخابات كمتر كسي قبول مي كرد كه تجمعات و استفاده از پرچم هاي نمادين رنگين، تظاهرات خودرويي درجهت براندازي نظام باشد و همه اين فعاليت ها را در قالب تشديد اوضاع سياسي قبل ازانتخابات بدليل رقابت سخت نامزدها مي دانستند اما بعد از اعلام نتايج و ايجاد آشوب و اغتشاش و دستگيري عوامل اصلي هدايت كننده و كنترل كننده، نقاب از چهره عناصر و مجريان موج رنگي كه در تدارك يك انقلاب رنگي در ايران بودند افتاد و اهداف شوم آنان نيز ناكام ماند.
پانوشت
1. وفايي، حسن (1387)، «انقلاب مخملي؛ تجربه هاي شكست خورده و شيوه هاي مقابله»، پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1387، ص 170
2- عرف، جمال (1387)، «انقلاب رنگي و جمهوري اسلامي ايران؛ برآورد تطبيقي»، پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1387، ص 20
3. افتخاري، اصغر (1387)، «انقلاب رنگي؛ طراحي چارچوب تحليلي»، پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1387، ص 27
4. عرف. پيشين. ص11
5. يزدان فام، محمود، «انقلاب مخملي؛ بسترهاي داخلي و تمايلات خارجي»، پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1387، ص 57
6. افتخاري. پيشين. ص 30
7. عرف. پيشين. ص20
8. روزنامه ايران، 3 تيرماه 1388
9. روزنامه ايران، 4 تيرماه 1388
نويسنده:علي قاسمي- حسين بابايي
ادامه دارد...