بار ديگر مسجد ضرار

اين روزها، هزار و چهارصد و چند ده سال بعد از آن روزها كه ماجراي « مسجد ضرار» اتفاق افتاده بود بار ديگر «ابوعامر»ها و «هراكليوس»ها به فكر بازسازي آن ماجرا افتاده بودند. بازي همان بازي بود و شخصيت ها، همان شخصيت ها، فقط جاي اشخاص عوض شده بود. بازيگران جديد در همان نمايشنامه به بازي گرفته شده بودند.
1-«ابوعامر» در ميان مردم يثرب- مدينه قبل از هجرت پيامبر(ص)- نفوذ و اعتبار فراواني داشت. او كه نصراني و مشهور به زهد و عبادت بود با استناد به آموزه هاي انجيل مردم را به ظهور پيامبر آخرالزمان بشارت مي داد و مي گفت بي صبرانه چشم به راه آمدن اوست. رسول خدا(ص) كه به مدينه هجرت فرمود، مردم به اسلام گرويدند و ابوعامر كه انتظار مي رفت در پيوستن به رسول خدا(ص) پيشقدم باشد، وقتي جايگاه و منزلت قبلي خود را از دست رفته و بي رونق ديد، كينه پيامبر خدا(ص) را به دل گرفت و به مخالفت با اسلام برخاست. كار اسلام كه در مدينه بالا گرفت، ابوعامر به مكه رفت و با مشركان عليه رسول خدا(ص) همساز شد. او در طراحي جنگ احد نقش داشت. ابوعامر پس از آن كه نشانه هاي شكست را در جبهه مشركان حجاز مشاهده كرد و از پيروزي آنها نااميد شد، مكه را ترك كرد و نزد هراكليوس -هرقل- امپراتور روم رفت و پيشنهاد خود براي مقابله با اسلام را با وي در ميان گذاشت. براي هراكليوس مهم نبود كه انگيزه ابوعامر از مخالفت با اسلام چيست؟ مهم آن بود كه ابوعامر نيز مانند امپراتور روم در مخالفت با اسلام اشتراك نظر داشت، بنابراين در اين نقطه مي توانستند با هم ائتلاف كنند، اگرچه هريك براي «حجاز بعد از فروپاشي اسلام»! سوداي جداگانه اي در سر داشتند. ابوعامر اهل يثرب بود و سابقه حضور او در ميان مردم آن سامان كه حالا به اسلام گرويده بودند مي توانست يك «فرصت» باشد، چرا كه مردم مدينه او را «بومي» و «هموطن» خويش تلقي مي كردند و غير از تعدادي اندك و كم شمار، بقيه چه مي دانستند كه ماموريت بيگانه برعهده دارد!
طرح مقابله با اسلام و پيامبر خدا(ص) بعد از چند نشست پي درپي با حضور مشاوران امپراتور آماده شد و هراكليوس براساس آنچه در طرح پيش بيني شده بود، اجراي مرحله مقدماتي آن را به ابوعامر ابلاغ كرد. ابوعامر نامه اي خطاب به چند تن از منافقان مدينه نوشت. اين عده همگي از اشراف بودند كه بعد از گرويدن مردم به اسلام، زندگي اشرافي خود را از دست داده و كينه اسلام و مسلمين را به دل داشتند اما به علت اقتدار اسلام و باورهاي عميق مردم، جرات مخالفت آشكار نداشتند و از اين روي، ضمن مخالفت هاي پنهان با رسول خدا(ص) و كارشكني در امور مسلمين، در انتظار فرصتي مناسب نشسته و تظاهر به اسلام مي كردند. ابوعامر اين عده را مي شناخت و با آنان مراوده پنهاني داشت. در نامه ابوعامر خطاب به منافقان كه با پيك پنهان از روم به مدينه ارسال شد، آمده بود؛ اگر شما شرايط و زمينه لازم را فراهم آوريد، سپاه روم براي برچيدن بساط اسلام به مدينه حمله خواهد كرد و قدرت و جايگاه قبلي به شما بازمي گردد اما پيش از اين بايد در مدينه پايگاهي داشته باشيم- بخوانيد چيزي شبيه برخي از ستادهاي انتخاباتي اين روزها- تا پوشش مناسبي براي تجمع مخالفان اسلام و رسول خدا(ص) و مديريت برنامه ها باشد.
در طرح ابوعامر- همان طرح هراكليوس امپراتور روم- آمده بود اگر پايگاه مورد نظر، نشانه اي از ما داشته باشد به آساني شناخته شده و از ميان برداشته مي شود و توصيه اكيد شده بود كه اين پايگاه بايد ظاهري كاملا اسلامي داشته و در تبليغ و ترويج آن از مناسك و شعارهاي مورد قبول و احترام مسلمانان استفاده شود- به زبان امروز بخوانيد، استفاده از شال سبز! شعار الله اكبر! ادعاي پيروي از خط امام(ره)! و ...- و اينگونه بود كه «مسجد ضرار» ساخته شد.
2-رسول خدا(ص) سپاهي از مسلمانان پاكباز، آراسته و عازم جنگ «تبوك» بود. منافقاني كه با واسطه ابوعامر از امپراتور روم ماموريت گرفته بودند- شما مي توانيد روم آن روز را به زبان امروز، آمريكا ترجمه كنيد- نزد حضرت آمدند و خبر دادند كه قصد دارند در مدينه مسجدي بنا كنند تا پايگاهي براي گسترش اسلام باشد و از اين طريق براي دفاع از رسالت الهي رسول خدا(ص) - همان خط امام(ره) امروز- فعاليت كنند. آنها از پيامبر اعظم(ص) خواستند كه شخصا در اين مسجد نماز گزارده و آن را افتتاح كند. پيامبر اكرم(ص) تصميم در اين باره را به هنگام بازگشت از «جنگ تبوك» موكول فرمودند و در بازگشت پيش از آن كه وارد مدينه شوند همان منافقان نزد ايشان آمده و درخواست خويش را تكرار كردند؛... يا رسول الله(ص) به مسجد ما بيا و در آنجا نماز بگزار و از خدا بخواه به كار ما بركت دهد و... اما پيك وحي از توطئه منافقان پرده برداشت؛
«مسجدي كه آن منافقان ساخته اند براي ضربه زدن به مسلمانان، حمايت از كافران، تفرقه افكني در ميان مؤمنان و كمينگاه براي كسي است كه از ديرباز به مقابله با خدا و رسولش پرداخته است. آنان سوگند ياد مي كنند كه غير از نيت خير و خدمت به اسلام مقصودي نداشته اند، اما خدا گواهي مي دهد كه دروغ مي گويند... اي پيامبر! هرگز در آن مسجد قدم مگذار، همان مسجد- مسجد قبا- كه از ابتدا برپايه تقوا بنا شده براي عبادت شايسته تر است، در آن مرداني هستند كه به تهذيب نفس اشتياق دارند و خدا مردم پاك و مهذب را دوست مي دارد...(آيات 107 و 108 سوره مباركه توبه).
در پي نزول اين آيات، رسول خدا(ص) كساني را مأمور كردند تا آن مسجد را كه در كلام خدا مسجد ضرار- آسيب زننده- ناميده شده بود، ويران كنند و آن ويرانه را نيز به آتش بكشند... و مسجد ضرار كه از سوي امپراتور روم و اشراف مشرك و موقعيت از دست داده حجاز به عنوان پايگاهي براي مقابله با اسلام و پيامبرخدا(ص) بنا شده بود، اينگونه به فرمان خدا و به دست پيامبر حامي محرومان و پابرهنگان ويران شد.
4- سعدي مي گويد... يكي گيسوان بافت كه علويم و با قافله حجاز به شهر آمد كه از حج همي آيم و قصيده اي نزد ملك برد كه خود سروده ام!... يكي از نديمان پادشاه كه از سفر دريا آمده بود گفت؛ من او را عيد اضحي-عيد قربان- در بصره ديدم حاجي چگونه باشد؟ ديگري گفت؛ پدرش نصراني بود پس علوي-سيد- نباشد و شعرش را به ديوان انوري يافتند!
اين روزها، هزار و چهارصد و چند ده سال بعد از آن روزها كه ماجراي « مسجد ضرار» اتفاق افتاده بود بار ديگر «ابوعامر»ها و «هراكليوس»ها به فكر بازسازي آن ماجرا افتاده بودند. بازي همان بازي بود و شخصيت ها، همان شخصيت ها، فقط جاي اشخاص عوض شده بود. بازيگران جديد در همان نمايشنامه به بازي گرفته شده بودند، از بازيگران، انتظار چنداني نبود، چرا كه برخي در هوس بازگشت به قدرت و برخورداري دوباره از ثروت و امكاناتي كه متعلق به آنها نبود، وارد بازي شده بودند- مانند طلحه و زبير در فتنه جمل كه حق را مي شناختند ولي برنمي تافتند- شماري به مأموريت آمده بودند- مانند ابوعامر از بيرون و عبدالله بن ابّي از درون- و جمعي نيز در غباري كه ميدان را فرا گرفته بود، به توهم افتاده بودند. اما، انگيزه ها هرچه بود و بازيگران هر كه بودند بازي همان بازي بود، بازسازي ماجراي «مسجد ضرار» .
ظاهرا سازندگان «مسجد ضرار جديد»! بخش پاياني آن داستان را كه مربوط به سرنوشت مسجد ضرار اول است فراموش كرده و نمي دانستند آن كانون فتنه چگونه ويران گرديده و به آتش كشيده شد. اگر، از سرنوشت مسجد ضرار اول با خبر بودند و هوشياري مردم ايران مخصوصا تجربه 30 ساله اخير آنان را دست كم نمي گرفتند، شايد مي توانستند پيشاپيش از پايان ماجراي خويش باخبر شوند و رسوايي ابوعامرها و عبدالله بن ابّي ها را تكرار نكنند. البته، خيلي هم قابل ملامت نيستند، چون فقط مومنان از يك سوراخ دو بار گزيده نمي شوند!
اگر قرار بود مردم مسلمان ايران كه پرورش يافته اسلام، امام راحل و خلف حاضر او هستند، هر سرابي را «آب» تلقي كنند، از هر سبزي تلقي سيادت داشته باشند، هر صداي الله اكبري را نشانه انقلابي بودن بدانند و هر كه نام امام راحل را بر زبان آورد، پيرو خط امام(ره) تصور كنند و... اگر چنين بود كه ايران اسلامي تاكنون و طي 30 سال گذشته هزاران بار در چنگال خونين و دست هاي غارتگر آمريكا و اسرائيل گرفتار شده بود!
روز دوشنبه رهبر معظم انقلاب در مراسم تنفيذ حكم رئيس جمهور خطاب به جماعتي كه درپي بازسازي «مسجد ضرار دوم» بودند، فرمود؛
«با مسجد ضرار و تقليد از امام بزرگواري كه از عمق دل و جان غرق قرآن بود، نمي توان اين مردم آگاه را فريب داد، چرا كه دل اين ملت به نور ايمان روشن است.»
نويسنده:حسين شريعتمداري
منبع: كيهان