IRNON.com
مديريت امام زمان (عج)
 

«مديريت» در معناي لغوي به معناي اداره كردن است و مديريت امام(عج) يعني اداره كردن هر آن‌چه شأن امام است و خداوند آن را برعهده او نهاده است. مديريت در اين معنا بسيار گسترده خواهد بود و با كمي تسامح، همه آثار «وجودي» و «شخصيتي» حضرت را دربرخواهد گرفت.


 

السلام عليك يا صاحب التدبير(1)
هو المدار بل هو المدير بأمره التقدير و التدبير(2)

گفتمان مهدويت و روي‌كرد نوين و جدي به اين آموزه بلند و بالنده، به عنوان تنها راه فراروي انسان معاصر، در سال‌هاي اخير از رشد فزاينده‌اي برخوردار بوده است. اين رشد پرشتاب و برون‌رفت از غربت و انزوا، وام‌دار عواملي چند است كه بي‌ترديد يكي از آنها روي كار آمدن رئيس‌جمهوري فرهيخته، مكتبي و با پشتوانه اعتقادي راسخ و عميق به آموزه ولايت و مهدويت است كه «الناس باُمرائهم أشبه منهم بآبائهم»، «إذا تغيّر السلطان تغيّر الزمان» و «إذا تغيّرت نيّ? السلطان تغيّر الزمان».

در لايه‌هاي پيدا و پنهان سخنان ايشان، اعتقادي عميق و روي‌كردي تازه به مهدويت موج مي‌زند. وي پيوسته با بذر كلام خويش، سرزمين انديشه مخاطب را پذيراي طرحي نو براي مديريت جهان بشريت مي‌نمايد و با نسيم گل‌بانگ تنها راه نجات، روان خسته و دل‌مرده آنان را مي‌نوازد و شبنم اميد مي‌افشاند. آن‌گاه كه ايشان در سازمان ملل سخنان خود را با نام و ياد حضرت ولي‌عصر(عج) و دعا براي فرج آن بزرگ‌وار آغاز كرد و اعتقاد به آن امام همام را تنها راه نجات بشريت و انسان معاصر از غرق‌آب‌هاي فرورفته در آن ياد كرد، بسياري اشك شوق ريختند.

اين‌جانب خود گواه سيل پرسش‌ها و هجوم پژوهشگران و خبرنگاراني بودم كه از سراسر دنيا به مراكز و متوليان انديشه مهدويت گسيل شده بودند تا ابعاد شخصيت موعود شيعي را بشناسند؛ موعودي كه رئيس‌جمهوري در سازمان ملل از او ياد كرده بود. به راستي هريك از اينها در جاي خود بسيار شكوه‌مند و در خور ستايش و تقدير است، اما مهم‌تر از آن، راه يافتن آموزه مهدويت به عنوان دكترين نظام در مراكز استراتژيك و كرسي‌هاي نظريه‌پردازي و شكل گرفتن و رواج برخي اصطلاحات و كليدواژه‌هاي نوپيدا در ادبيات مهدوي و فرهنگ سياسي است؛ اصطلاحات و كليدواژه‌هايي هم‌چون «دولت زمينه‌ساز»، «تنها راه نجات بشريت»، «نظريه‌پردازي براساس فرهنگ انتظار»، «مديريت امام زمان(عج)» و... .

شايسته است فرهيختگان و انديشه‌وران به تبيين اين گل‌واژه‌هاي راه‌بردي و اعتقادي بپردازند. در ديباچه اين مجموعه براي فتح بابي در اين موضوع و آغازي بر اين كار، درباره «مديريت امام زمان» و تبيين مفهوم، دلايل و برخي نمودها و نمونه‌هاي آن گفت‌وگويي كوتاه خواهيم داشت.

السلام عليك يا صاحب التدبير
«مديريت» در معناي لغوي به معناي اداره كردن است و مديريت امام(عج) يعني اداره كردن هر آن‌چه شأن امام است و خداوند آن را برعهده او نهاده است. مديريت در اين معنا بسيار گسترده خواهد بود و با كمي تسامح، همه آثار «وجودي» و «شخصيتي» حضرت را دربرخواهد گرفت. اما مديريت در معناي اصطلاحي به معناي سازمان‌دهي، هدايت و به كارگيري امكانات و نيروها براساس ارزش‌هايي معين براي رسيدن به هدفي مطلوب است. مقصود از مديريت حضرت در اين‌جا كه برخاسته از تدبير و فعل امام است، معناي اصطلاحي آن است.

«اهداف» امام زمان(عج) متعدد است: حفظ و گسترش دين و شيعيان، ايجاد مركز و دولتي براي شيعه، حفظ و تقويت ايران به عنوان مركز تشيع و «شيعه‌خانه امام زمان(عج)»، ايجاد حكومت جهاني و... . در اين ميان، برخي از اهداف عالي و برخي مياني‌اند. از جمله اهداف عالي حضرت ايجاد حكومت عدل توحيدي و جهاني است؛ حكومتي كه انسان‌ها را از قيد غل و زنجيرها برهاند و زمينه رشد و كمال آنها را فراهم سازد. اين هدف وعده قطعي الهي است؛ «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ» و خداوند هرگز از وعده خود تخلف نمي‌كند؛ «إنَّ اللهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعَاد.»

اين وعده قطعي الهي با دستان پرتوان حضرت ولي‌عصر(عج) تحقق پيدا خواهد كرد؛ «و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً لو لم يبق من الدنيا إلّا يوم واحد لطولّ الله ذلك اليوم حتّي يخرج فيه ولدي المهدي فينزل روح‌الله عيسي بن مريم فيصلّي خلفه و تشرق الأرض بنوره و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب» و «الأئمّ? من بعدي إثنا عشر، أوّلهم أنت يا عليّ و آخرهم القائم الذي يفتح ‌الله عزّوجلّ علي يديه مشارق الأرض و مغاربها.»

اما چگونه؟ شايد برخي گمان كنند كه امام تا پيش از فرارسيدن زمان ظهورش در جهت تحقق اين هدف هيچ نقشي ندارد و تنها در گوشه‌اي نشسته تا هنگام ظهورش فرا رسد و از خيمه‌اش به در آيد و البته گاه‌گداري برخي افراد را شفا مي‌دهد و يا گم‌شده‌اي را به مقصد ره‌نمون مي‌شود! اما ما بر اين باوريم كه امام در جهت ايجاد آن آرمان الهي نقش‌‌آفرين است و خود نيز تكليف دارد كه زمينه‌هاي ظهورش را فراهم آورد و غيبت هم مانع نيست؛ چون غيبت پنهان بودن و در پنهاني كار كردن است، نه بي‌كاري. امور در غيبت تعطيل نمي‌شوند؛ چون امامت تعطيل‌بردار نيست، بلكه چه بسا دست امام از جهاتي بازتر ‌شود و به دور از تنگناها و برخي مزاحمت‌ها به تدبير امور و آرايش نيرو بپردازد و بسياري از توطئه‌ها بر ضدّ شيعه، مسلمانان و يا جامعه جهاني را خنثا كند و شيعيان پراكنده را جمع سازد. او با حفظ شيعيان و دولت شيعي زمينه‌ساز دولت جهاني عدل
خواهد بود.

دلايل متعددي از عقل، نقل و سيره بر اين باور مي‌توان آورد كه به اختصار از هريك نمونه‌هايي ارائه مي‌شود. پيش از آن يادآوري چند نكته ضروري است:

1.‌ دلايل ارائه شده درباره مديريت حضرت براي اثبات اين قضيه به صورت كلي است، اما اثبات موارد و مصاديق آن نياز به دليل يقيني دارد و هر ادعايي پذيرفتني نيست.

2.‌ مديريت حضرت براساس سه اصل غيبت، حكمت و سنت است. حضرت هرگز كاري خلاف فلسفه غيبت و يا خلاف حكمت و مصلحت انجام نمي‌دهد و در انجام آن نيز هرگز از سنت‌هاي الهي تخطي نمي‌كند؛ سنت‌هايي كه در قرآن، بيشتر به صورت جمله‌هاي شرطي و گاهي خبري آمده: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ ينصُرْكُمْ»‌، «إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا»، «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»،‌ «مَن يتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»، «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ»، «إِنَّ اللّهَ لاَ يغَيّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يغَيّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»‌ و...

3. بين مديريت و نقش‌آفريني تفاوت وجود دارد و هر نقشي مديريت نيست، بلكه مديريت بايد براساس هدف و برنامه‌اي خاص باشد. گرچه براساس اصل حكمت، هر حركت و عمل حضرت خالي از حكمت نيست و هر اقدام آن بزرگ‌وار داخل در طرح جامع و تدبير شامل و فراگير حضرت است، حتي آن‌جا كه كسي را شفا مي‌دهد، اما مراد از مديريت حضرت در اين‌جا همان معناي اصطلاحي آن و مجموعه فعاليت‌ها و اقداماتي است كه امام براي رسيدن به اهداف غايي و مياني خود انجام مي‌دهد.

4. مديريت حضرت به دو صورت مستقيم و غيرمستقيم اعمال مي‌شود. يكي از نمونه‌هاي مديريت غيرمستقيم امام زمان(عج) اصل مترقي ولايت فقيه و انتصاب فقها به عنوان نايبان عام آن حضرت در عصر غيبت كبراست.

5. خواست و اراده حضرت در طول اراده الهي است ونه در عرض آن. او همان را مي‌خواهد كه خداوند مي‌خواهد. امام زمان(عج) خود مي‌فرمايد: «دل‌هاي ما امامان ظرف خواست خداوند است و خواست ما به خواست او محدود و مقيد است و ما مطيع او هستيم؛ «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ»‌.»‌ و البته پرواضح است كه اراده امام هيچ منافاتي با انتخاب و اختيار انسان ندارد.

6. آن‌چه مي‌توان به حضرت منتسب كرد، خوبي‌ها و زيبايي‌هاست و نارسايي‌ها و ضعف‌ها از ساحت او دور است و به بي‌تدبيري و ناتواني ما باز مي‌گردد. به تعبير قرآن «وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَة فَمِنَ اللّهِ»، «مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَة فَمِن نَّفْسِكَ». البته ناگفته نماند كه خوبي‌ها و رحمت‌ها جلوه‌هاي گوناگوني دارند و گاهي به صورت فشار و سختي ظاهر مي‌شوند؛ «وَعَسَي أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ» ‌ و «ترحم من تشاء بما تشاء كيف تشاء».

دلايل عقلي
براساس «اهداف» حكومت ديني كه رشد و شكوفايي همه استعدادهاي انسان و تشكيل جامعه انساني بر پايه قسط و عدل است و «قلمرو» حكومت كه همه هستي است و نه محدوده شصت يا هفتاد سال عمر انسان در دنيا، اصل امامت و رهبري شيعه براي اداره جامعه مطرح مي‌شود و اضطرار آدمي به امام و حجتي كه به اين مجموعه آگاه باشد و بايد و نبايدهاي راه بلند او را تا قرب خدا بشناسد، شكل مي‌گيرد؛ امامي كه بر همه هستي و استعدادهاي انسان آگاه و از همه كشش‌ها و هواهاي نفساني آزاد باشد. تركيب اين آگاهي و آزادي همان عصمتي است كه در ادبيات سياسي شيعه مطرح است و ملاك انتخاب حاكم قرار مي‌گيرد.

با تغيير اهداف حكومت، معيار انتخاب و روش‌ انتخاب متفاوت مي‌شود؛ معيار انتخاب، عصمت و روش انتخاب، نصب خواهد بود. شيعه براساس همين بينش مترقي و حكم عقل معتقد است كه حاكميت و رهبري، تنها حق امام معصوم است و اوست كه محور اين آسياب است. آن‌جا كه زمينه فراهم باشد، به حكم عقل مكلف است آن را عهده‌دار ‌شود و آن‌جا كه نباشد، بايد آن را فراهم ‌سازد و با تقيه كار را پيش ‌برد و با تربيت مهره‌هاي توان‌مند و كارساز و تحول در تلقي توده‌ها و بينش مردم يعني همان دو عنصر اساسي حكومت ديني، زمينه‌ها را فراهم آورد و اگر مبارزه آن‌قدر پيچيده شود كه ديگر دشمن حضور آخرين حلقه امامت الهي را حتي در پوشش تقيه تاب نياورد و وجود او را مزاحم اهداف پليد خود بيابد و به كمتر از مرگ او قانع نشود، حكمت، اقتضاي غيبت و مبارزه مخفي را مي‌كند و اين غيبت و فعاليت در خفا چيزي جز استمرار حركت ائمه شيعه و انبياي الهي نخواهد بود.

سيره امامان نيز گوياي همين حقيقت است و در واقع ارشاد به همين حكم عقل است. مگر امامان شيعه در روزگار خود بي‌توجه به اوضاع بودند؟ مگر حضرت علي(ع) در دوران 25ساله سكوت خود با تقيه زمينه حاكميت خود را فراهم نساخت؟ سكوت، غيرسكون و تقيه و پنهان‌كاري، غير بي‌كاري و بي‌دردي است. مگر امامان بزرگ‌واري چون حسين و سجاد و صادق و عسكري(ع) آرام نشستند؟ آيا امام زمان(عج) در عصر غيبت صغراي خود آرام نشست و هيچ فعاليتي نداشت؟ آيا نهاد پرقدرت وكالت را رهبري نفرمود؟ آيا جامعه شيعه را مديريت نكرد؟ مگر غيبت كبرا، ادامه غيبت صغرا و آن‌هم استمرار حركت امامان شيعه نيست؟ آيا تغيير تاكتيك و شيوه مبارزه به معناي بي‌كاري است؟ همان‌طور كه اشاره شد، اصل تقيه به معناي پنهان‌كاري و زمينه‌سازي و يك شكل پيچيده از مبارزه و جهاد، عنصر اساسي در حيات امامان است و بدون آن تاريخ ائمه و مبارزه‌هاي آنان را نمي‌توان تحليل كرد.

از طرف ديگر، چگونه مي‌توان پذيرفت كه منتظران به ياري و ياوري امام موظف باشند و در هر پگاه با آرزوي شهادت بر ياري و دفاع از او عهد و پيمان بندند و رسالت زمينه‌سازي حكومت او را بر دوش بگيرند، اما امام خود در گوشه‌اي تنها به عبادت بپردازد و در جهت حاكميتي كه حق اوست و بدان مكلف است، هيچ تلاش نكند؟ آيا اين خردمندانه است؛ «مَالَكُم كَيفَ تَحكُمُونَ»؟

دلايل نقلي
علاوه بر دلايل عقلي كه به نمونه‌اي از آن اشاره شد، دلايل نقلي متعددي از آيات و روايات نيز بر مديريت حضرت در جوامع انساني دلالت دارد كه به برخي از آنها نيز اشاره مي‌شود:

الف) آيات
آيات متعددي از قرآن گواه بر اين معناست كه از ميان آنها به يكي بسنده مي‌شود.
خداوند در سوره قدر مي‌فرمايد: «تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ»؛ «ملائكه و روح كه موجودي بزرگ‌تر از ملائكه است، همه شئونات و كارها را با اجازه پروردگار خود بر ولي امر نازل مي‌كنند.»

به راستي مهبط ملائكه كيست و آنان بر چه كسي نازل مي‌شوند؟ فعل مضارع «تنزّل»، در اصل «تتنزّل» بوده و از حقيقتي مستمر خبر مي‌دهد و بر استمرار دلالت دارد. آهنگ كش‌دار و طولاني آيه هم با استمرار آن تا قيامت كاملاً هم‌آهنگ است. اگر ملائكه مقدرات را در زمان رسول خدا(ص) بر او نازل مي‌كردند، پس از پيامبر هم آن مقدرات را بايد بر كساني نازل كنند كه به لحاظ روحي با او سنخيت دارند و آنان كساني جز اوصياي او نيستند. از همين‌رو، در روايت آمده كه با اين سوره با مخالفان ما احتجاج كنيد تا پيروز شويد.

چرا ملائكه و روح همه شئونات و مقدرات سال آينده را از هر حادثه، خير و شر، طاعت و معصيت، سود و زيان، مرگ و زندگي و... در شب قدر بر امام نازل مي‌كنند؟ برخي از روايات به اين پرسش چنين پاسخ مي‌دهند: «إنه لينزل في ليل?‌القدر إلي وليّ الأمر تفسير الاُمور سن? سن?، يؤمر فيها في أمر نفسه بكذا و كذا و في أمر الناس بكذا و كذا»، «يؤمروا في ليالي القدر كيف يصنعون إلي السن? المقبل?» و «إنّما يأتي بالأمر من الله تعالي في ليالي القدر إلي النبيّ و إلي الأوصياء، أفعل كذا و كذا».

در حقيقت، چنان‌كه از خود آيه برمي‌آيد و روايات نيز به آن اشاره دارند، مقدرات را بر امام نازل مي‌كنند تا او بداند در سال آينده وظيفه‌اش چيست و چگونه بايد مديريت و نقش‌آفريني كند و اراده پروردگار به چه چيزي تعلق گرفته است.

«إراد? الربّ في مقادير اُموره تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم؛ اراده خداوند در تقدير امور بندگانش به سوي شما فرود مي‌آيد و از منازل شما براي خلق صادر مي‌شود» و اراده امام در طول اراده الهي است و او همان را مي‌طلبد كه خدا مي‌خواهد.

ب) روايات
در اين‌باره روايات فراواني وجود دارد كه از اين ميان، به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
1. برخي از زيارات، حضرت مهدي(عج) را «صاحب تدبير» صفت داده‌اند: «السلام عليك يا صاحب التدبير؛ سلام بر تو اي صاحب تدبير.»

سلام‌ها و صفت‌هاي ائمه(ع)، بي‌‌حكمت نيستند. گزينش وصفي از بين اوصاف و القاب، نكته‌هايي دارد كه نبايد به سادگي و بي‌درنگ از آنها گذشت. «سلام» در جامعه اسلامي و در جمع مسلمانان به معناي اعلام مسالمت و پيام‌آور صلح و دوستي است. گوينده با گفتن سلام، آفت و تهديد از خود را به ديگران، دور مي‌خواند. در اين سطح سلام، اعلام مسالمتي است كه سلامت در روابط و امنيت اجتماعي را به دنبال دارد، اما در سطحي بالاتر و در رابطه ميان امت و امام، علاوه بر معناي مذكور، تسليم و واگذاري امور به امام را نيز اعلام مي‌دارد؛ تسليمي كه دشمني و دوستي و سلم و حرب سلام دهنده را مرزبندي مي‌كند و سلامت در كل هستي را به دنبال مي‌آورد.

سلام با اين مفهوم عميق در زيارت‌ها با القاب و اوصاف متفاوتي هم‌راه مي‌شود. اين هم‌راهي در قالب زيارت، علاوه بر آن‌كه جاي‌گاه و شأن امام را نشان مي‌دهد، علت و چرايي تسليم و واگذاري را نيز آشكار مي‌سازد، چنان‌كه وقتي دوستي را با وصفي خاص خطاب مي‌كنيم و به او اظهار ارادت مي‌داريم و يا او را تشويق مي‌كنيم، خطاب با چنين وصفي علت ارادت يا تشويق را نشان مي‌دهد.

در عبارت «السلام عليك يا صاحب التدبير» سلام با وصف صاحب تدبير هم‌راه شده است. شايد در نگاه نخست به نظر برسد كه وصف مدبّر براي بيان تدبير رساتر باشد، ولي با دقت در تفاوت اين‌دو، ظرافت‌هاي نهفته در اين تعبير بيشتر آشكار مي‌شود. «صاحب» هم‌راهي مستمر و زندگي با شخص يا چيزي را مي‌رساند و «تدبير» به معناي عمق و استمراربخشي به كار و گونه‌اي برنامه‌ريزي است كه كار ابتر نماند و ادامه يابد. اين معنا ريشه در بررسي پشت و پنهان حوادث و كارها و عاقبت آنها دارد كه معناي ديگر تدبير است. بنابراين «صاحب تدبير» كسي را گويند كه هميشه هم‌راه هر تدبير و هم‌نشين آن است؛ كسي كه با همه تدبيرها در هر گوشه عالم و در هركجاي تاريخ است هم‌راهي دارد و آغاز و انجام و پنهان و آشكار آن را مي‌داند. اين هم‌راهي و هم‌نشيني، بينش و بصيرتي مي‌آورد كه به طور طبيعي، هر تدبيري در طرح و تدبير او قرار مي‌گيرد و محكوم تدبير
او مي‌شود.

اين شناخت و معرفت به آگاهي و بصيرت امام در كنار مهر و محبت اوست كه انسان را به «سلم»، «تسليم» و «سلام» مي‌رساند از اين‌روي، «السلام عليك يا صاحب التدبير» يعني «سلام بر تو اي هم‌راه هميشه هر طرح و تدبير.»

2. در تعدادي از روايات نقش حضرت در ايام غيبت به آفتاب پشت ابر تشبيه شده است: «و امّا وجه الإنتفاع بي في غيبتي فكالإنتفاع بالشمس إذا غيّبتها عن الأبصار السحاب»، «إنّهم يستضيئون بنوره و ينتفعون بولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس و إن تجلّلها سحاب». همان‌گونه كه خورشيد در پشت ابر همگان را بهره‌مند مي‌كند، حضرت در ايام غيبت به وظايف امامت خود مشغول است و به ويژه شيعيان را از نور هدايت و ولايت و سرپرستي خود بهره‌مند مي‌سازد، بدون اين‌كه كسي او را بشناسد و همان‌طور كه گذشت، چه بسا دست امام از جهاتي بازتر باشد و بي‌‌نام و نشان، مستقيم و غيرمستقيم، باواسطه و بي‌واسطه آن‌چه را با اصل غيبت، حكمت و سنت منافات نداشته باشد، انجام ‌دهد.

3. امام زمان(عج) در نامه‌اي به شيخ مفيد چنين مي‌فرمايد: «فإنّا نحيط علماً بأنبائكم و لايعزب عنّا شيء من أخباركم... إنّا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم لولا ذلك لنزّل بكم اللأواء و اصطلمكم الأعداء فاتقوا الله جلّ جلاله و ظاهرونا علي انتياشكم من فتن? قد أناقت عليكم...؛ ما به اخبار شما آگاهيم و هيچ چيز از اخبار شما از ما پنهان نمي‌ماند... ما در رسيدگي و مراعات شما كوتاهي نمي‌كنيم و ياد شما را از خاطر نمي‌بريم كه اگر چنين بود، گرفتاري‌ها و دشواري‌ها شما را در برمي‌گرفت و دشمنان شما را نابود مي‌كردند. بنابراين، تقوا پيشه كنيد و از ما پشتيباني نماييد و ما را براي رهايي خود از فتنه‌اي كه به شما رو آورده ياري كنيد... .» در عبارت پاياني، ياري طلبيدن امام از شيعيان خود براي نجات از فتنه‌هايي كه به آنها رو آورده، تأمل‌برانگيز و جالب توجه است.

4. حضرت علي(ع) در بخشي از خطبه 150 نهج‌البلاغه كه برخي از حوادث عصر غيبت و فتنه‌هاي آخرالزمان را برمي‌شمارد، به صراحت از اقدامات و فعاليت‌هاي حضرت مهدي(عج) سخن مي‌گويد و از مديريت پنهاني آن حضرت در ايام غيبت در جوامع انساني پرده برمي‌دارد: «ألا و إنّ من أدركها منّا يسري فيها بسراجٍ منير و يحذو فيها علي مثال الصالحين ليحلّ فيها ربقاً و يعتق فيها رقّاً و يصدع شعباً و يشعب صدعاً في ستر? عن الناس لايبصر القائف أثره و لو تابع نظره ثم ليشحذنّ فيها قوم شحذ القين النصل؛ آگاه باشيد! آن‌كس از ما اهل‌بيت پيامبر(ص) (حضرت مهدي ـ عج) كه آن فتنه‌ها را دريابد، با چراغ روشني‌بخش در آن گام مي‌نهد و به سيره و روش صالحان (پيامبر و اهل‌بيت ـ ع) رفتار مي‌كند تا در آن فتنه‌ها گره‌ها را بگشايد و بردگان (ملت‌ها و انسان‌هاي اسير و دربند) را آزاد سازد، جمع (گم‌راهان) را متفرق سازد و پراكندگان (حق‌طلب و مستضعف) را هم‌آهنگ و هم‌داستان كند، (او اين‌كارها را) در نهايت پنهاني از مردم (انجام مي‌دهد)، آن‌گونه كه پي‌جويان نشانش را نبينند، هرچند دقت نظر داشته باشند. سپس در كشاكش آن فتنه‌ها، گروهي (براي درهم كوبيدن فتنه‌ها) مهيا مي‌شوند هم‌چون مهيا شدن شمشير به دست آهن‌گر.»

عبارت پاياني (ثمّ ليشحذنّ ...) به وضوح نشان از آن دارد كه آماده شدن گروه مهدي‌ياوران حاصل زحمات پرتلاش و به ثمر نشستن مديريت پنهان آن حضرت است. از اين‌رو، با «ثمّ» و تراخي آورده شده است.

5. در روايتي از امام صادق(ع) در مورد امام مهدي(عج) آمده است: «... و أن يكون صاحبكم المظلوم المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر يتردّد بينهم و يمشي في أسواقهم و يطأ فرشهم و لا يعرفونه حتّي يأذن الله له أن يعرّفهم نفسه...؛ پس چرا اين امت انكار مي‌كنند كه صاحب اين امر در ميان آنها راه برود و در بازارهايشان رفت‌وآمد ‌كند، در خانه‌هاشان گام نهد، ولي او را نشناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفي كند.»

در روايتي ديگر از امام علي(ع) نيز چنين آمده است: «فوربّ عليٍّ أنّ حجّتها قائم?، ماشي?ٌ في طرقها، داخل?ٌ في دورها و قصورها، جوّال?ٌ في شرق الأرض و غربها، تسمع الكلام و تسلِّم علي الجماع?، تري...؛ سوگند به خداي علي، حجت امت برپاست، در كوچه و راه‌هاي آنان گام برمي‌دارد و بر خانه‌هاي آنان وارد مي‌شود و شرق و غرب جهان را فراوان مي‌پيمايد و گفتار مردمان را مي‌شنود و بر اجتماعات آنان وارد مي‌شود و سلام مي‌دهد. او مردمان را مي‌بيند... .»

در دعاي «ندبه» نيز چنين مي‌خوانيم: «جانم فدايت! تو آن غايبي هستي كه از ميان ما بيرون نيستي، جانم فدايت! تو آن دور شده از وطني هستي كه از ما دور نيستي.»

به گفته امام صادق(ع) حضرت قائم(عج) در مراسم حج حضوري هميشگي دارد: «يفقد الناس إمامهم فيشهد الموسم فيراهم و لايرونه؛ مردم امامشان را نيابند، او در موسم حج حاضر مي‌شود و مردم را مي‌بيند، اما آنها او را نمي‌بينند.»

عمروي نايب آن حضرت نيز با تأكيد مي‌گويد: «و الله أنّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم كلّ سن? فيري الناس و يعرفهم و يرونه و لا يعرفونه؛ به خدا سوگند! صاحب اين امر، هر ساله در موسم حج حضور مي‌يابد، همگان را مي‌بيند و مي‌شناسد، اما ديگران او را مي‌بينند ولي نمي‌شناسند.»

به راستي، اين حضور فعال در ميان امت اسلامي و جوامع انساني براي چه مقصودي است؟ چرا حضرت اين‌قدر در ميان مردم و خانه‌ها و بازار و كوچه آنان، آمدوشد دارد و حرف‌ها و درد دل آنان را مي‌شنود؟ چرا آن‌جا كه همه امت اسلامي جمعند، حضور دارد؟ آيا با توجه به شأن امام و نقشي كه براي او معتقديم، اين‌ همه جز اين‌كه در راستاي تحقق اهداف و زمينه‌سازي براي آرمان‌هاي امام باشد، براي مقصد ديگري است؟ و بالاخره آيا اين همه، چيزي به غير از نقش‌آفريني و مديريت حضرت است؟

6. امام زمان(عج) مي‌فرمايد: «إنّا خاتم الأوصياء و بي يدفع الله عزوجلّ البلاء عن أهلي و شيعتي؛ من آخرين وصي پيامبر هستم و خداوند به واسطه من بلا و گرفتاري را از خاندان و شيعيان من دفع مي‌كند.»

دفع بلا و گرفتاري از شيعيان توسط حضرت اطلاق دارد و يكي از راه‌هاي آن مي‌تواند از طريق اعمال مديريت آن حضرت باشد. به عبارت ديگر، يكي از راه‌هاي دفع بلا از شيعيان، مديريت پوياي حضرت است؛ مديريتي برخاسته از نظارت و آگاهي و هم‌سو با اهداف بلند آن حضرت.

7. امام سجاد(ع) مي‌فرمايد: «لم تخلو الارض منذ خلق الله آدم من حجّة لله فيها ظاهر مشهور أو غائب مستور ... و لولا ذلك لم يعبد الله؛ از زماني كه خداوند آدم را آفريد، زمين هرگز از حجت الهي خالي نبوده است؛ چه حجت آشكار و چه پنهان... اگر غير اين بود خدا هرگز پرستش نمي‌شد.»

بدون مديريت حجت خدا، چه ظاهر و چه غايب، عبوديت خدا محقق نمي‌شود. به عبارت ديگر، لازمه تحقق عبوديت الهي، مديريت حجت خداست.

8. امام علي(ع) در خطبه‌اي مي‌فرمايد: «و ما أخذ الله علي العلماء أن لايقارّوا علي كظّ? ظالم و لا سغب مظلوم؛ خداوند از دانش‌مندان پيمان گرفته است كه بر شكم‌بارگي ستم‌گران و گرسنگي مظلومان سكوت نكنند.» آيا با وجود اين همه ظلم و سياهي و شكم‌بارگي جهان‌خواران، امام مي‌تواند آرام بنشيند؟ آيا در برابر طاغوت‌ها و فرعون‌ها كه گروه گروه انسان‌ها را به مسلخ مي‌برند، ساكت مي‌ماند؟ هرگز! كه اين دور از شأن امام است و خداوند از آنان پيمان گرفته است. البته چگونگي و شكل اين مديريت به تدبير خود امام است و كيفيت آن بر ما چندان آشكار نيست، اما يقين داريم كه در برابر شكم‌بارگي ستم‌گران و گرسنگي مظلومان، سكوت نمي‌كند و همه فريادگران و مجاهدان در برابر ستم‌گران و مستكبران هم‌سو و هم‌جهت با امامند و به قدر ظرفيت از عنايت‌هاي او بهره‌مند مي‌شوند.

9. برخي القاب حضرت مثل «عين الله في خلقه»، «عينك الناظر? بإذنك»، «الجحجاح المجاهد»، «الرحم? الواسع?»، «رحم?ٌ للعالمين»، «أرحم بالرعيّ?»، «الكهف»، «الغوث»، «مفرّج الكربات»، «داعي الله»، «مزيل الهمّ»، «كاشف‌البلوي»، «الخليفه»، «الحجة» و... نشان مي‌دهد كه حضرت چشم خدا بر روي زمين، مجاهدي پرتلاش، پناه، فريادرس، مشكل‌گشاي آلام، زداينده غم، برطرف كننده بلا و... است. لقب «مهدي» نيز كه از مهم‌ترين القاب حضرت به شمار مي‌رود، گوياي نقش فعال حضرت در هدايت‌گري است. هريك از اين القاب و مجموعه آنها گوياي مديريت حضرت و جلوه‌اي از شئونات مديريتي ايشان است؛ مديري كه هم‌چون مجاهدي تلاش‌گر در صحنه نبرد هميشه حق و باطل مستضعفان و مستكبران حضور پررنگ دارد و بر امت شيعي، اسلامي و جوامع انساني، نظارت كامل دارد و پناه و فريادرس آنهاست و با برنامه‌هاي پنهان و آشكار خود، گشاينده رنج‌ها و آلام همگان است.

10. بنابر برخي روايات در شأن اهل‌بيت آمده است: «فإنّ فينا أهل‌البيت في كلّ خلفٍ عدولاً ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين؛ همانا در هر نسلي، عادلاني از ما اهل‌بيت وجود دارند كه دين را از تحريف غلوكنندگان و نسبت نارواي باطل‌گرايان و تأويل نادانان، حفظ مي‌كنند.»

آيا اين سه كار سترگ در عصر غيبت بدون برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي مناسب و مديريتي كارآمد چه آشكار و چه پنهان امكان دارد؟ آيا بدون تربيت افراد توان‌مند و ايجاد مراكز و حوزه‌هاي علمي، اين كار به سامان مي‌رسد؟

11. از ديگر جلوه‌هاي مديريت حضرت، دعاي حضرت براي پيروان و شيعيان خود و درخواست حفظ آنان از فرمان‌رواي آسمان‌ها و زمين است: «لأنّنا من وراء حفظهم بالدعاء الذي لايحجب عن ملك الأرض و السماء فلتطمئنّ بذلك من أوليائنا القلوب و ليثقوا بالكفاي? منه و إن راعتهم بهم الخطوب؛ زيرا كه ما با دعايي كه از فرمان‌رواي آسمان و زمين پوشيده نمي‌ماند، آنان را حفاظت و نگه‌داري مي‌كنيم. بنابراين، قلب‌هاي دوستان ما به دعاي ما به بارگاه الهي، آرامش و اطمينان يابد و به كفايت آن آسوده خاطر باشند، هرچند درگيري‌هاي هراس‌انگيز، آنان را به دلهره افكند.»

عالم جليل‌القدر سيد بن طاووس(ره) در اواخر كتاب مهج‌الدعوات مي‌نويسد: در شب چهارشنبه 23 ذو‌قعده سال 638 قمري در «سرّمن‌رأي» بودم كه سحرگاهان در سرداب مطهر ‌شنيدم آن حضرت(ع) در حق شيعيان خود اين‌گونه دعا مي‌فرمود: «الهي بحقّ من ناجاك و بحقّ من دعاك في البرّ و البحر تفضّل علي فقراء المؤمنين و المؤمنات بالغناء و الثرو? و علي مرضي المؤمنين و المؤمنات بالشفاء و الصح? و علي أحياء المؤمنين و المؤمنات باللطف و الكرم و علي أموات المؤمنين و المؤمنات بالمغفر? و الرحم? و علي غرباء المؤمنين و المؤمنات بالردّ إلي أوطانهم سالمين غانمين بمحمّد و آله أجمعين؛ خدايا؛ به حق آن‌كه با تو مناجات كرد و به حق آن‌كه در خشكي و دريا تو را خواند، بر فقراي مؤمنان به غنا و ثروت و بر بيمارانشان به شفا و سلامتي و بر زندگانشان به لطف و كرم و بر امواتشان به مغفرت و رحمت و بر مسافران و غريبانشان به بازگشت سالم و بهره‌مند به وطن‌هايشان تفضل فرما به حق محمد و آل او .»

سيد بن طاووس مي‌افزايد كه تمام آن كلمات طيبات در خاطرم جا گرفت... .

شيخ صدوق هميشه با افتخار مي‌گفت: «ولدتُ بدعو? صاحب‌الأمر(ع)؛ من به دعاي حضرت مهدي(ع) متولد شده‌ام.»

12. بنابر بسياري از دعاها، حضرت بسان مجاهدي پا در ركاب در ميدان كارزار است و با آرايش پياپي نيروهاي خود مبارزه را در عرصه‌هاي مختلف و در گستره جهاني رهبري و مديريت مي‌كند. برخي به اشتباه اين دعاها و يا بخش‌هايي از آنها را درباره عصر ظهور مي‌دانند، در حالي كه هيچ قرينه‌اي بر اين تقييد نيست.

«اللّهمّ المم به شعثنا واشعب به صدعنا وارتق به فتقنا وكثّر به قلّتنا وأعز به ذلّتنا وأغن به عائلنا و اقض به عن مغرمنا و اجبر به فقرنا و سدَّ به خلّتنا ويسّر به عسرنا و بيّض به وجوهنا و فكّ به أسرنا و أنجح به طلبتنا و أنجز به مواعيدنا و استجب به دعوتنا وأعطنا به فوق رغبتنا يا خير المسئولين و أوسع المعطين إشف به صدورنا و أذهب به غيظ قلوبنا و اهدنا به لما اختلف فيه من الحقّ بإذنك إنّك تهدي من تشاء إلي صراط مستقيم و انصرنا علي عدوّك و عدوّنا إله الحقّ آمين!»

سيره
بنابر نقل‌ها و داستان‌هاي معتبر فراواني كه به برخي از آنها اشاره خواهد شد، اين نكته به دست مي‌آيد كه سيره حضرت در عصر غيبت، تلاش براي زمينه‌سازي ظهور است و اين خود دليل ديگري است بر مديريت و آرايش نيروي حضرت در عصر غيبت و «آفتاب آمد دليل آفتاب». چه شاهدي گوياتر از اين‌كه شيعه در هنگام شهادت امام عسكري(ع) آن‌گونه در غربت و حيرتي جان‌كاه به سر مي‌برد، اما امروزه، ايران اسلامي، با نام و ياد حضرت قيام مي‌كند و با رهبري نايب او پيروز مي‌شود. آيا اين چيزي جز عنايت و مديريت حضرت است؟

خداي تعالي به پيامبرش مي‌گويد: «به ياد بياور آن زماني كه در غربت بوديد و از اين‌كه شما را نربايند، در هراس بوديد و امروزه...» مقايسه وضع گذشته و امروز ما، درس‌هاي زيادي از نمودها و جلوه‌هاي مديريت امام را با خود به هم‌راه دارد. همين است كه معمار بزرگ انقلاب، مرحوم امام راحل همواره بر اين حقيقت تأكيد داشتند و مي‌فرمودند: «آن‌چه ما داريم از امام زمان(ع) است و آن‌چه من دارم از امام زمان(ع) است و آن‌چه از انقلاب داريم از امام زمان(ع) است.»

در هر حال، نمونه‌هاي فراواني در اين‌باره وجود دارد كه تنها به برخي از آنها اشاره مي‌شود كه «آب دريا را اگر نتوان كشيد، هم به قدر تشنگي بايد چشيد».

• آي?‌الله حاج شيخ مرتضي حائري مي‌نويسد: «در داستان تنباكو، مرحوم ميرزاي شيرازي، فضلاي شاگردان خود را شب‌ها در بيروني جمع مي‌كرده است و آنها در موضوع تنباكو از لحاظ مصالح حكم تحريم و لوازم محتمله غيرمطلوب آن بحث مي‌كرده‌اند و به صورت مكتوبي در مي‌آمده است و مرحوم ميرزا مي‌برده است به اتاق خود و مطالعه مي‌كرده است و گاهي حاشيه مي‌نوشته است، مطلب به اين‌جا مي‌رسد كه مي‌گفتند:

مي‌ترسيم به واسطه حكم تحريم، جانِ "ميرزا " در خطر باشد، چون دست خارجي‌ها كه طالب اين امتياز هستند، قوي است و بايد براي اين جهت نيز جوابي نزد خدا داشته باشيم.

مرحوم فشاركي جداً معتقد بوده است كه در قبال اين مصلحت مذهبي، جان مرحوم ميرزا اهميتي ندارد. لذا خود تنها مي‌رود اندرون خدمت ميرزا. پس از تعارفات عرض مي‌كند كه شما حق استادي و تعليم و تربيت و ساير حقوق بر من داريد، ولي خواهش مي‌كنم به اندازه چند دقيقه مثلاً از حقوق خود صرف‌نظر فرماييد كه من آزاد صحبت كنم.

آقاي ميرزا كه خيلي مؤدب بوده است، مي‌گويد: بفرماييد!

مرحوم فشاركي به طور آزاد مي‌گويد: سيد چرا معطلي؟ مي‌ترسي كه جانت در خطر بيفتد. چه بهتر كه بعد از خدمت به اسلام و تربيت علمي عده‌اي، به سعادتِ شهادت برسي موجب سعادت شما و افتخار ماست!

مرحوم ميرزا مي‌فرمايد: بلي آقا! من هم، همين عقيده را داشتم، ولي مي‌خواستم به دست ديگري نوشته شود و امروز به سرداب مطهر رفتم و اين حالت دست داد و نوشتم و فرستادم.

اين قسمت آخر به حسب آن‌چه در نظرم هست، به عين الفاظ نقل شده، "و الله المستعان و له الشكر علي وضوح الحجّ?. "»

شايسته است درباره اين فتواي تاريخي و سرنوشت‌ساز كندوكاو بيشتري شود. اين فتوا از دو منظر تأمل‌پذير است: يكي از منظر ادبيات به كار رفته در متن فتوا و ديگري از منظر پي‌آمدها و ثمرات فراوان آن به ويژه خنثا‌سازي نقشه‌هاي پشت پرده دشمنان ايران.

درباره منظر نخست: در متن فتوا به جاي استفاده از اصطلاحات فقهي واجب و حرام از اصطلاحات اعتقادي و كلامي استفاده شده و شگفت آن‌كه مستقيماً بر روي اعتقاد به مهدويت انگشت نهاده شده است. در اين فتوا به جاي اين‌كه گفته شود: «اليوم استعمال توتون و تنباكو حرام و يا گناه عظيم و نابخشودني است و يا جنگ با اسلام يا خدا و رسول است»، گفته شده: «در حكم محاربه با امام زمان(عج) است.» به كار گرفتن واژه‌ «محاربه» (جنگ) به جاي استفاده از «مرضي امام زمان(عج) نيست» و يا «مخالفت با امام زمان(عج) است» نيز در خور تأمل است. اين ادبيات به روشني نسبت سلطه بيگانگان بر اقتصاد ايران شيعي را با جنگ با امام زمان(عج) نشان مي‌دهد و اين چيزي فراتر از تطبيق قاعده نفي سبيل «وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» بر مورد است و گوياي جاي‌گاه ويژه ايران شيعي در ياري امام زمان(عج) است.

درباره منظر دوم: اين فتوا دست‌آوردهاي متعدد و بسيار ارزش‌مندي به هم‌راه داشته است، هم‌چون: خودباوري و غرور ملي، كاربرد دين و قدرت مرجعيت در عرصه سياست، بيداري ايرانيان و در پي داشتن نهضت مشروطيت در سال‌هاي بعد (حدود پانزده سال). اما از همه اينها مهم‌تر رو شدن نقشه‌هاي پليد و خواب‌هاي شوم استعمارگر پير در از بين بردن استقلال و هويت فرهنگي ايران اسلامي است. انگليسي‌ها در پي آن بودند كه با اين قرارداد بر سر ايران‌ همان بياورند كه با قرارداد كمپاني هند شرقي بر سر هندي‌هاي بيچاره آوردند. در آن‌جا به بهانه حمايت از دارايي‌هاي خود، به وارد كردن قشون پرداختند و بعدها به همين بهانه در هيئت حاكم هندوستان داخل شدند و كردند آن‌چه خواستند. درباره ايران هم پس از قرارداد رژي، سيل بزرگي از نيروهاي نظامي، اطلاعاتي، سياسي و اقتصادي انگليس، تحت عنوان كاركنان و كارگران و وابستگان شركت رژي به ايران سرازير شدند و در قلعه‌ها و مكان‌هايي استقرار يافتند. آنان سلاح‌هاي زيادي نيز به هم‌راه داشتند و اگر نبود مرجعيت بيدار شيعه و تدبير بلند امام زمان(عج)، ايران هندوستان ديگري براي انگليسي‌ها مي‌شد.

اين واقعه سرنوشت‌ساز يك‌بار ديگر نشان داد كه ايران داراي جاي‌گاه و موقعيت ويژه‌اي در امر زمينه‌سازي ظهور است و راه ظهور حضرت و تشكيل حكومت جهاني آن بزرگوار از طريق ايران شيعي و محوريت آن به عنوان «شيعه‌خانه امام زمان(عج)» مي‌گذرد. به شهادت تاريخ و روايات متعدد، حفظ استقلال، سرافرازي، توان‌مندي و قدرت ايران شيعي از مهم‌ترين اهداف و خواسته‌هاي حضرت ولي‌عصر(عج) است؛ «يخرج ناس من المشرق فيوطّئون للمهدي سلطانه.»

سخنان امام راحل نيز در همين زمينه بهترين گواه است: «انقلاب مردم نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‌داري حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است كه خداوند بر همه مسلمانان و همه جهانيان منت‌ نهد و ظهور فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»

«اميد است كه اين انقلاب، جرقه و بارقه‌اي الهي باشد كه انفجاري عظيم در توده‌هاي زير ستم ايجاد نمايد و به طلوع فجر انقلاب مبارك حضرت بقي?‌الله ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ منتهي شود.»
«ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستم‌گران را در كشورهاي اسلامي مي‌شكنيم و با صدور انقلابمان كه در حقيقت صدور انقلاب راستين و بيان احكام محمدي(ص) است، به سيطره و سلطه و ظلم جهان‌خواران خاتمه مي‌دهيم و به ياري خدا، راه را براي ظهور منجي و مصلح كل و امامت مطلق حق، امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ هموار مي‌كنيم.»

«مسائل اقتصادي و مادي، اگر لحظه‌اي مسئولان را از اين وظيفه‌اي كه بر عهده دارند منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمام سعي و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد، ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است، منصرف كند.»

• آي?‌الله ميرزامهدي اصفهاني از قول استاد خود حضرت آي?‌الله نائيني چنين نقل مي‌كند: «در دوران جنگ جهاني اول و اشغال ايران توسط قواي انگليسي و روسي، كه حملات و هجوم‌ها به ملت شيعه اوج گرفته بود، آي?‌الله نائيني خيلي پريشان بودند و نگران از اين‌كه اين وضع به كجا خواهد انجاميد، نكند كه اين كشور محب و دوستدار امام زمان(عج) از بين برود و سقوط كند.

در همين زمان‌ها، شبي به امام عصر(عج) متوسل مي‌شوند و در حال توسل و گريه و ناراحتي به خواب مي‌روند و خواب مي‌بينند ديواري است به شكل نقشه ايران و اين ديوار ترك برداشته و خم شده و در حال افتادن است. در زير اين ديوار، يك عده زن و بچه نشسته‌اند و ديوار دارد روي سر اينها خراب مي‌شود.

آقاي نائيني وقتي اين صحنه را مي‌بينند به قدري نگران مي‌شوند كه فرياد مي‌زنند و مي‌گويند كه خدايا اين وضع به كجا خواهد انجاميد؟

در اين حال مي‌بينند كه حضرت ولي‌عصر(عج) تشريف آوردند و انگشت مباركشان را به طرف ديواري كه خم شده و در حال افتادن بود، گرفتند و آن را بلند كردند و دو مرتبه سر جايش قرار دادند و بعد فرمودند: اين‌جا شيعه‌خانه ماست. مي‌شكند، خم مي‌شود، خطر هست، ولي ما نمي‌گذاريم سقوط كند، ما نگهش مي‌داريم.»

• مرحوم حجة‌الاسلام سيدمحمد كوثري(ره) نقل مي‌كند: «يك روز من در منزل آقاي آي?‌الله فاضل لنكراني از استادان حوزه علميه قم بودم و يكي از فضلاي مشهد آن‌جا بودند. ايشان به نقل از يكي از دوستانشان نقل كردند كه در نجف اشرف در خدمت امام بوديم و صحبت از ايران به ميان آمد. من گفتم اين چه فرمايش‌هايي است كه در مورد بيرون كردن شاه از ايران مي‌فرماييد؟ يك مستأجر را نمي‌شود از خانه بيرون كرد، آن وقت شما مي‌خواهيد شاه را از مملكت بيرون كنيد؟ امام سكوت كردند. من فكر كردم شايد عرض مرا نشنيده‌اند. سخنم را تكرار كردم. امام برآشفتند و فرمودند: فلاني چه مي‌گويي؟ مگر حضرت بقي?‌الله صلوات الله عليه به من (نستجيربالله) خلاف مي‌فرمايد؟ شاه بايد برود و همان هم شد و شاه از مملكت بيرون رفت.»

• آي?‌الله خزعلي مي‌گويد: «21بهمن 57 يوم‌الله بود. واقعاً ما در معرض كشته شدن بوديم؛ فقط نداي ولي‌عصر(عج) به داد ما رسيد. فردي كه الآن زنده است، پيام برد به دبيرستان علوي (خدمت امام امت)، گفت: حضرت مهدي(عج) مي‌فرمايند: در خانه نمانيد. اگر مانديد، كشته مي‌شويد. لذا امام خيلي محكم فرمود: در خانه نمانيد. آقاي طالقاني به امام عرض كرد: آقا! مردم را درو مي‌كنند. اينها عصباني هستند، آخرِ كارشان است.

امام فرمود: بايد بيرون بريزند. ايشان (آقاي طالقاني) خيلي اصرار كرد. امام فرمود: اگر پيام از جاي ديگري باشد، باز (بر) سر حرف خود ايستاده‌ايد؟ (آقاي طالقاني) گفت: چَشم، تسليم هستم. لذا 21 بهمن يوم‌الله است.»

• حكايت نجات شيعيان بحرين در زمان تسلط پرتغالي‌ها و نجات آنان توسط امام زمان? از توطئه خطرناك وزير حاكم، در تاريخ بحرين مشهور است. خلاصه آن حكايت شنيدني چنين آمده است: «وزير گفت: اي امير مصلحت در اين است كه اكابر اهل بحرين را احضار فرمايي و مأمور داري به اين‌كه يا در خصوص اين انار جواب كافي گويند و يا آن‌كه ترك مذهب شيعه كرده و در مذهب ديگر درآيند و يا آن‌كه مانند اهل ذمه قبول جزيه نمايند و چون از عهده جواب بر نيايند، لاعلاج در مذهب والي در آيند و در آن، والي را اجري عظيم باشد و اگر قبول جزيه نمودند، ايشان را خواري و ذلت باشد و اگر از آن هم امتناع نمايند، مردان ايشان را بايد كشت و زنان ايشان را اسير و اموال ايشان را تصرف نمود.

والي از اين رأي خوشش آمد. امر به احضار علما و اكابر اهل بحرين نمود و پس از حاضر نمودن انار، ايشان را مخير كرد ميان امور مذكوره. اهل بحرين چون اين شنيدند، حيران و ترسان گرديدند. لاعلاج سه روز مهلت خواستند... .

محمد بن عيسي مردي صاحب فضل و تقوا بود. او سر و پاي خود را برهنه نمود و به امام عصر استغاثه كرد ... ناگهان شخصي را در نزد خود حاضر ديد كه به او خطاب فرمود: "اي محمد بن عيسي! تو را چه مي‌شود؟ غم مخور! منم مولاي تو؛ صاحب‌الزمان و آقاي درماندگان. اي پسر عيسي! دل‌تنگ مباش كه در خانه آن وزير، لعنه الله، درخت اناري باشد، چون آن درخت بار آورد وزير قالبي از گِل به صورت انار ساخته و آن را دو نيمه كرده و ... اي پسر عيسي! به والي بگو: در ميان اين انار به غير از دود و خاكستر چيز ديگري نباشد. "

محمد بن عيسي شاد و مسرور گرديد و از تأخير جواب پرسيد. آن حضرت فرمودند: "اگر يك شب مهلت مي‌خواستيد، همان شب به مقصود مي‌رسيديد. "»

• آي?‌الله وحيد خراساني مي‌گويد: «قبل از رفتن به نجف، استادي در مشهد داشتيم كه با او بحث خصوصي داشتيم كه عده‌اي از مشايخ آن زمان در آن بحث بودند، همين دكتري كه صاحب قصه است نيز شركت مي‌كرد.

ماجرا را هم از او و نيز از مرحوم شيخ علي‌اكبر نهاوندي و مرحوم حاج‌ شيخ علي‌اكبر نوغاني كه هردو از بزرگان و علما بودند و از خود او شنيده بودند، شنيدم. مختصر قصه اين است:

دكتر گفت: من در فتنه حمله روس‌ها به ايران در آن‌جا جراح بودم. يك روز تيرخورده‌اي آمد و گفت: دكتر! زود جراحي كن.

گفتم: جراحي به اين سادگي نيست، بايد بي‌هوش شوي و تخدير گردي بعد عمل كنم.

گفت: تو وسايل جراحي را بياور و منتظر نباش.

مثل انسان مقهوري كه از خود اراده ندارد، آوردم. خوابيد و گفت: «بسم‌الله النور.» و دو ـ سه كلمه ديگر آهسته گفت. ديدم مثل مرده‌اي افتاده است.

دكتر چون خودش اهل فن بوده، فهميده كه او خلع كرده، يعني روح را از بدن تجريد نموده و خارج كرده است. او را جراحي مي‌كند و تير را بيرون مي‌آورد. او گفت: تمام كه شد، بخيه‌ها را كه زدم ديدم لب‌ها آهسته به هم خورد و همان كلمات را گفت و نشست. فهميدم گوهري پيدا كردم با او سَر و سرّي پيدا نمودم تا وقتي كه فهميدم چكاره است.

روشن شد كه رابطه‌اي با محبوب دل‌ها، امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ دارد. گفتم: خدمتش رسيده‌اي؟

گفت: هيهات! هيهات! ما كجا و او كجا؟

گفتم: پس سِمَتت چيست؟

گفت: من مأمورم اين‌جا باشم.

گفتم: آيا نظري به اين مردم نمي‌كند؟ لشكر روس و آذربايجان؟ و اين مصيبت قابل تحمل نيست!

وقتي اين مطلب را گفتم، گفت: مهم نيست، بروند.

فقط همين كلمه را گفت كه بروند. گفت و حركت كرد و رفت.

عصر، از مركز روسيه، تلگراف آمد كه لشكر روس فوراً برگردد.

لشكر بدون هيچ وقفه‌اي هرچه بود برداشتند و همان شب رفتند. فردا گم‌شده را پيدا كردم. فهميدم به يك كلمه كه گفت بروند، كار تمام شد. اراده قاهره نافذه، اين است! به يك كلمه، قيامت كرد.
پرسيدم: آيا تو خود وجود مبارك حضرتش را مي‌بيني؟

گفت: هيهات! من به هفت نفر واسطه‌ام كه آنها وجود مباركش را مي‌بينند.

آري! آن اكسير اعظم، تلاقي با آن هفت نفر پيدا كرده و آنها كبريت احمر شده‌اند، باز آن كبريت احمر برخوردِ به اين شخص پيدا كرده و شده طلاي ناب انسانيت.

بايد گفت: اي آقا! افسوس كه نه تو را شناختيم و نه حرمتت را پاس داشتيم، تو كجايي كه الآن همه جايي!... .»

• آي?‌الله شهيد محمد صدر از استاد خود آي?‌الله شهيد سيدمحمدباقر صدر و ايشان از استاد خود حضرت آي?‌الله خوئي و ايشان از يكي از مؤمنان موثق و بسيار متدين و باتقوا (شيخ محمد كوفي) چنين نقل مي‌كند: «در بعد از ظهر يكي از روزها در مسجد كوفه در امتداد ديوار آن راه مي‌رفتم كه ديدم در جلو ايوان مسجد فرشي گسترده شده و روي آن شخص بزرگ‌واري خوابيده و در كنارش شخص ديگري نشسته است. از وجود آن دو شخص تعجب كردم و از آن‌كه نشسته بود، پرسيدم: اين كيست؟ پاسخ داد: آقاي عالَم. پاسخ او را جدي نگرفتم و گمان كردم كه مقصودش اين است كه او آقاي عالِم (دانش‌مند) است؛ زيرا عوام الناس در آن محل، عالِم را عالَم تلفظ مي‌كنند.

سپس رفتم وضو گرفتم و در محراب مسجد كوفه مشغول نماز مغرب و عشا و خواندن نافله شدم. پس از انجام اعمال خوابم گرفت و همان‌جا خوابيدم. وقتي از خواب بيدار شدم، ديدم تمام مسجد روشن و نوراني است. آن‌قدر روشن كه مي‌توانستم خطوط قرآني را كه بر ديوار آن طرف مسجد نوشته شده بود، بخوانم. گمان كردم كه فجر طالع شده و خورشيد برآمده، بلكه چيزي هم از روز گذشته و بيشتر از اندازه خوابيده‌ام. رفتم وضو بگيرم كه ديدم بر روي سكوي وسط مسجد، عده‌اي به نماز ايستاده‌اند و آن «سيدالعالَم» (آقاي جهان) پيش‌نمازشان است و مردم زيادي از مليت‌هاي گوناگون به او اقتدا كرده‌اند و در ميان آنان، شخصي بود كه او را عصر روز قبل در كنار آن آقا ديده بودم. از ديدن اين عده به شدت شگفت‌زده شدم. سپس وضو گرفتم و به جماعت پيوستم و دو ركعت نماز صبح را با آنها خواندم. بعد از اتمام نماز، همان شخص گفته شده از جا برخاست و به طرف پيش‌نماز رفت و از او پرسيد كه آيا مرا هم با خود ببرند؟ وي پاسخ داد: نه! هرگز! او هنوز دو آزمايش در پيش دارد كه بايد آن دو را بگذراند.

ناگهان آن جمعيت ناپديد شد و مسجد را تاريكي فراگرفت و ديدم كه هنوز صبح نرسيده و اندكي به طلوع فجر مانده است.»

• آي?‌الله وحيد خراساني مي‌گويد: «مرحوم حاج ميرزا احمد كفايي پسر مرحوم آخوند خراساني صاحب كفاي?‌الاصول براي من نقل كرد: مادر ما مريض شد، هرچه كرديم نتوانستيم مادرمان را معالجه كنيم. به ما خبر دادند كه يك سيدي در نجف پيدا شده و رَمل غريبي دارد. ما به سراغ او رفتيم كه پيدايش كنيم.

در ايوان حضرت امير(ع) بوديم كه سيدي از پله‌ها پايين آمد. فهميديم كه همان است. من و برادرم رفتيم مقابل او و من گفتم نيتي دارم.

گفت: نيت كن! تسبيح خودش را درآورد، طاق و جفت انداخت (مانند استخاره)، سپس گفت: نيت شما راجع به يك خانمي است كه سرتاپاي او مرض است و سه روز ديگر خواهد مُرد. ما مبهوت شديم.

برادرم مرحوم آقازاده (او شخصيتي بود كه وقتي اجازه اجتهاد مي‌داد، همه مجتهدين نجف امضا مي‌كردند) گفت: من هم نيتي دارم. گفت: نيت كن! تسبيح گرفت، طاق و جفت انداخت و رنگش تغيير كرد. گفت اين چه نيتي است؟ نيت تو راجع به كسي است كه الآن مكه بود، الآن شام بود، الآن مدينه و... (مرتب مي‌گفت الآن، الآن). بعد گفت: نيت تو راجع به كسي است كه منظومه به دور سر او مي‌چرخد، نيت تو راجع به امام زمان است. ما به او اصرار كرديم كه اين علم را به ما هم ياد بده! گفت: علم من هم‌راه با فقر شديدي است كه شما دو آقازاده، تحمل آن را نداريد.

رفتيم خدمت آخوند و جريان را گفتيم. ايشان متحير شد و گفت: هرطور هست، او را پيدا كنيد تا من او را ببينم.

من و برادرم تمام نجف را گشتيم ولي ديگر سيد را نديديم.»

• حضرت مهدي(عج) در پيامي به نايب خود آي?‌الله سيدابوالحسن اصفهاني چنين مي‌فرمايد: «ارخص نفسك و اجعل مجلسك في الدهليز و اقض حوائج الناس، نحن ننصرك؛ خودت را راحت در دسترس مردم قرار بده، محل نشستنت را در دالان خانه‌ انتخاب كن (تا مردم، سريع و آسان، با تو ارتباط داشته باشند) و حاجت‌هاي مردم را برآور ما ياري‌ات مي‌كنيم.»

• سيد حسن نصرالله دبيركل حزب‌الله لبنان مي‌گويد: «روزي به هم‌راه شوراي حزب‌الله لبنان محضر مقام معظم رهبري بوديم. اوج سختي و تنگناي ما بود و خيلي به حزب‌الله سخت مي‌گذشت. كنفرانس شرم‌الشيخ هم صورت گرفته بود. همه توطئه‌ها شده بود كه حزب‌الله را نابود كنند. موقعي كه ما با رهبر معظم جهان اسلام ديدار داشتيم، ايشان به ما اميد دادند و فرمودند: شما پيروز مي‌شويد، اين چيزها زياد مهم نيست. سپس اضافه كردند: من در اداره امور كشور بعضي وقت‌ها حل مسائل برايم دشوار مي‌شود و ديگر هيچ راهي پيدا نمي‌شود، به دوستان و اعوان و انصار مي‌گويم كه آماده شويد به جمكران برويم. راه قم را در پيش مي‌گيريم و راهي مسجد جمكران مي‌شويم، بعد از راز و نياز با آقا، من احساس مي‌كنم همان‌جا دستي از غيب مرا راه‌نمايي مي‌كند و من در آن‌جا به تصميمي مي‌رسم و مشكل بدين‌صورت حل مي‌شود و همان تصميم را عملي مي‌كنم.»

ختامه مسك
• بيانات امام راحل(ره):
«نبايد بيدار شوند آنهايي كه توجه به معنويات ندارند و به اين غيب ايمان نياوردند؟ كي اين هلي‌كوپترهاي آقاي كارتر را كه مي‌خواستند به ايران بيايند ساقط كرد؟ ما ساقط كرديم؟ شن‌ها ساقط كردند. شن‌ها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست. قوم عاد را باد از بين برد، اين باد، مأمور خداست. اين شن‌ها همه مأمورند...»

«شما مي‌دانيد كه اين پيروزي به دست آمده است، لكن اين، من نبودم كه اين پيروزي را به دست آورديد به واسطه من. اين خداي تبارك و تعالي، در سايه امام زمان(عج) ما را پيروز كرد....»
«اين حقيقتي است كه بايد اعتراف كرد قلعه محكمي بود كه احتمال فتح آن نمي‌شد... ملت، با نداشتن هيچ ابزار و ساز و سلاح در مملكت، بر ابرقدرت‌ها و بر قدرت شيطاني ـ كه تا دندان مسلح بودند ـ غلبه كرد و لكن اين، من نبودم كه اين غلبه را نصيب شما كردم؛ اين خداي تبارك و تعالي بوده... يك كشور سي و چند ميليوني ـ با اين اختلاف گروه‌ها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و شعور ـ آنها همه مجتمع شدند و همه با هم، دست به هم دادند و يك مطلب را خواستند و آن اين‌كه يك دست غيبي در كار است، خداي تبارك و تعالي به وسيله امام زمان(عج).»

«ما در اين نهضت، منت از خدا و امام عصر مي‌كشيم. حقايق نبايد مخفي يا مبهم بماند. اين قيامي كه از 15 خرداد شروع شد و تاكنون باقي است و اميد است باقي باشد تا همه اهداف اسلام جامه عمل بپوشد، قيامي اسلامي است، قيامي ايماني است، پيرو هيچ قيامي نيست... اين اسلام است كه غلبه كرد بر ابرقدرت‌ها، اين اسلام است كه فرزندان او به شهادت راغب هستند... اين دست غيبي الهي بود كه مردم ايران را در سرتاسر، از بچه دبستاني تا پيرمرد بيمارستاني با هم هم‌صدا و هم‌مطلب كرد... هيچ بشري قادر نيست كه همچو بسيجي بكند، هيچ ملتي نمي‌تواند اين‌طور بسيج شود. قدرت ايمان، قوه اسلام، قدرت معنوي ملت، اين پيروزي را به ما ارزاني داشت.
ما منت از خداي تبارك و تعالي مي‌كشيم، ما منت از ولي عصر مي‌كشيم كه پشتيباني از ما فرمودند. نبايد ابهامي در قضايا باشد. اگر چنان‌چه ابهامي در قضايا باشد يا بخواهند منحرف كنند اين نهضت اسلامي ما را، منتهي به شكست خواهد شد، خيانت به ملت است، خيانت به اسلام است.»

«روي موازين مادي، روي موازين عادي، بايد با يك يورش، ما از بين رفته باشيم. بايد همه ما يك لقمه آنها باشيم. و لكن قدرت ايمان، پشتيباني خداي تبارك و تعالي، اتكال به ولي‌عصر(عج)، شما را پيروز كرد. برادران من! از ياد نبريد اين پيروزي را. اين وحدت كلمه‌اي را كه در تمام اقشار ايران پيدا شد، معجزه بود. كسي نمي‌تواند اين را ايجاد كند. اين معجزه بود، اين امر الهي بود، اين وحي الهي بود، نه كار بشر... اين مطلب را كه اين جماعت ايران كه با هم شدند، خدا پشتيبان آنها بود و الآن هم هست. كاري نكنيد كه عنايت خدا ـ خداي نخواسته ـ كم بشود، كاري نكنيد كه براي ولي‌عصر ايجاد نگراني بكنيد. تفرقه نداشته باشيد... .»

• بيانات مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي):
«امام زمان(عج) امانت و گوهر درخشنده عظيم آفرينش در ميان ما، امروز بي‌گمان بيش از هر زمان، متوجه و مراقب اين ملت است.»

«جوانان عزيز، بسيجيان! يكي از آن خورشيدهاي فروزان، به فضل و كمك پروردگار و به اراده الهي، امروز در زمان ما به عنوان بقي?‌الله في ارضه، به عنوان حج?‌الله علي عباده، به عنوان صاحب زمان و وليّ مطلق الهي در روي زمين وجود دارد. بركات وجود او و انوار ساطعه از وجود او، امروز هم به بشر مي‌رسد. امروز هم انسانيت با همه ضعف‌ها، گم‌راهي‌ها و گرفتاري‌هايش از انوار تاب‌ناك اين خورشيد معنوي و الهي كه بازمانده اهل‌بيت است، استفاده مي‌كند.

امروز وجود مقدس حضرت حجت ـ ارواحنافداه ـ در ميان انسان‌هاي روي زمين، منبع بركت، منبع علم، منبع درخشندگي، زيبايي و همه خيرات است. چشم‌هاي ناقابل و تيره ما آن چهره ملكوتي را از نزديك نمي‌بيند، اما او مثل خورشيدي درخشان است، با دل‌ها مرتبط و با روح‌ها و باطن‌ها متصل است و براي انساني كه داراي معرفت باشد، موهبتي از اين برتر نيست كه احساس كند وليّ خدا، امام برحق، عبدصالح، بنده برگزيده در ميان همه بندگان عالم و مخاطب به خطاب خلافت الهي در زمين، با او و در كنار اوست؛ او را مي‌بيند و با او مرتبط است.»

«خيلي از بزرگان ما در همين دوران غيبت، آن عزيز و محبوب دل‌هاي عاشقان و مشتاقان را از نزديك، زيارت كرده‌اند. بسياري از نزديك با او بيعت كرده‌اند. بسياري از او سخن دل‌گرم كننده شنيده‌اند. بسياري از او نوازش ديده‌اند و بسيار ديگري بدون اين‌كه او را بشناسند، از او لطف و نوازش و محبت ديده و او را نشناخته‌اند. در همين جبهه جنگ تحميلي، جواناني كه در لحظه‌هاي حساس، احساس نورانيت و معنويت كردند، لطفي از غيب به سوي دل‌هاي خودشان حس و لمس كردند و نشناختد و نفهميدند، بسيارند. امروز هم همان‌طور است.»

نويسنده: سيد مسعود پورسيد آقايي

منبع: فصلنامه تخصصي مشرق موعود، شماره 8
* براي دستيابي به پي نوشت هاي اين مقاله به اصل فصل نامه مراجعه كنيد.