IRNON.com
فلسفه سياسي مردم‌سالاري ديني
 

رهبر انقلاب در حكم تنفيذ رياست‌جمهوري پس از انتخابات دهم نوشته‌اند: "به پيروى از ملت بزرگوار ايران، رأى آنان را تنفيذ و اين مرد شجاع و سختكوش و هوشمند را به رياست‌جمهورى اسلامى ايران منصوب مي‌كنم. " حال اين پرسش مطرح مي‌شود كه رابطه‌ي رأي مردم و تنفيذ رهبري چيست؟


 

رهبر انقلاب در حكم تنفيذ رياست‌جمهوري پس از انتخابات دهم نوشته‌اند: "به پيروى از ملت بزرگوار ايران، رأى آنان را تنفيذ و اين مرد شجاع و سختكوش و هوشمند را به رياست‌جمهورى اسلامى ايران منصوب مي‌كنم. " حال اين پرسش مطرح مي‌شود كه رابطه‌ي رأي مردم و تنفيذ رهبري چيست؟

از مقبوليت به مشروعيت
يكي اين‌كه از نصب و مشروعيت آغاز شود و بعد با رأي و مقبوليت مردم مواجه شود. ممكن هم هست چيزي از خواست مردم شروع شود و بين مردم مقبول واقع گردد اما نبايد در حد مقبوليت باقي بماند، بلكه بايد به حد مشروعيت برسد. مقوله‌ي تنفيذ، مربوط به شكل دوم است. يعني مردم چيزي را يا كسي را انتخاب مي‌كنند و مي‌پذيرند و بعد رهبري با تنفيذ خود، اين مقبوليت و خواست را به حد مشروعيت مي‌رساند. اين‌جا مقبوليت و مشروعيت در كنار هم‌اند.

در بحث از مردم‌سالاري ديني و جمهوري اسلامي دو ديدگاه متفاوت داريم. گروهي معتقدند جمهوريت بر اسلاميت غلبه دارد. آن‌ها كفه‌ي مقبوليت را آن‌قدر بالا مي‌برند تا كفه‌ي مشروعيت پايين بيايد. حتي برخي روشنفكران ديني هم همين را مي‌گويند و دست‌كم معتقدند اين‌ دو كفه بايد مساوي و در عرض هم باشند. در مقابل گروهي نيز از آن طرف بام مي‌افتند و مي‌گويند اگر همين مقبوليت هم نباشد، چه اتفاقي مي‌افتد؟ اين ديدگاه نه به جمهوري اسلامي كه به حكومت اسلامي مي‌رسد.

مردم‌سالاري ديني تبيين ديدگاه امام
اصطلاح مردم‌سالاري ديني را ظاهراً براي اولين‌بار آيت‌الله خامنه‌اي به‌كار برده‌اند و آن را وضع نموده‌اند. ما در كلام امام اين اصطلاح را نداريم؛ هرچند در مباني فكري و سيره‌ي عملي ايشان مضمون آن وجود داشته است. مردم‌سالاري ديني در واقع تبيين ديدگاه امام در باب مشروعيت و مقبوليت در نظام جمهوري اسلامي است. حتي مي‌توان پيشينه‌ي تاريخي اين بحث را به مشروطه‌ي مشروعه در سيره‌ي علماي صدر مشروطه رساند. البته آن‌ها خواستار جمهور اسلامي نبودند و در چارچوب نظام مشروطه‌ مي‌انديشيدند.

به هر حال وقتي مي‌گوئيم مردم‌سالاري ديني، بايد آن را از چند نوع نظام سياسي مشابه جدا كنيم. يكي از خود نظام دموكراسي زيرا مردم‌سالاري در اين‌جا معادل دموكراسي نيست. از سوي ديگر، مردم‌سالاري ديني، دموكراسي اسلامي هم نيست. بعضي‌ها فكر مي‌كنند "مردم‌سالاري " معادل "دموكراسي " و "ديني " معادل "اسلامي " است؛ اما واقعيت اين‌گونه نيست. زيرا وقتي مي‌گوئيم دموكراسي، بار ارزشي مكاتب غربي را با خود دارد كه با آن‌چه در مردم‌سالاري ديني هست، متفاوت است. مردم‌سالاري ديني، حكومت اسلامي هم نيست و از آن جداست.

امروز همه‌ي نظام‌هاي سياسي دنيا به جايگاه مردم و نقش آن‌ها به‌گونه‌اي توجه نشان مي‌دهند. اين به‌خاطر رشدي است كه در تفكر مردم پيدا شده و ديگر هيچ نظامي- حتي نظام‌هاي ديكتاتوري كمونيستي- نمي‌تواند نقش مردم را ناديده بگيرد. گاهي اين توجه به جايگاه و نقش مردم، واقعي هم نيست اما به آن تظاهر مي‌شود تا نشان دهند كه مردم را به‌حساب مي‌آورند.

سايه‌اي از مردم
چهار ايدئولوژي سياسي اصلي قبل از جنگ جهاني دوم كه بر كشورهاي غربي مسلط بودند- يعني فاشيسم، نازيسم، كمونيسم و ليبراليسم- همه به ظاهر با توده‌هاي مردم سر و كار داشتند، اما هر كدام به سبك خودشان.

با شكست آلمان و ايتاليا در جنگ جهاني دوم، فاتحه‌ي دو ايدئولوژي نازيسم و فاشيسم، خوانده شد. هرچند وقتي صحنه‌ي سخنراني‌هاي‌ هيتلر يا موسوليني را مي‌بينيد، سيلي از مردم را كه به آن‌ها دلخوش كرده‌اند مشاهده مي‌كنيد اما وقتي تاريخ سال‌هاي بين جنگ جهاني اول تا دوم را مرور مي‌كنيد، متوجه مي‌شويد شعارهاي افراطي نازيست‌ها و فاشيست‌ها و پررنگ شدن ناسوناليسم در اين ايدئولوژي‌ها باعث مقبوليت آن‌ها شده بود؛ اگرنه آن‌ها هيچ‌گاه در ذات خود به مردم توجه نداشتند. سرخوردگي‌هاي ناشي از جهان اول و لزوم ترميم روحيه‌ي آسيب‌ديده‌ي ملي آلمان و ايتاليا بود كه باعث رشد اين ايدئولوژي‌ها شد اما آن‌ها در ذات خود، به صورت افراطي مادي و كاملاً قدرت‌طلبانه بودند و در نهايت نيز شكست خوردند.

قفسي نو
اكنون نزديك به دو دهه است كه ايدئولوژي كمونيسم هم ديگر فروغي ندارد و به تعبير امام بايد آن را در موزه‌هاي تاريخ سياسي دنيا جست. البته آن‌ها هم ادعاي مردم‌گرايي و دموكراسي داشتند اما هر كسي كه ماهيت نظام‌هاي كمونيستي را از نزديك درك كرده باشد، مي‌داند در آن‌جا مردم قدرت حقيقي ندارند. اين مسئله علت‌هاي زيادي دارد كه يكي از آن‌ها نگرش يك‌سويه و تك‌بعدي كمونيست‌ها به انسان و جهان است و اين‌كه تنها بُعد مادي و حيات ناسوتي انسان را مي‌بينند. حقيقت واقعي انسان در اين ايدئولوژي در نظر گرفته نمي‌شود و به دنبال آن‌، حقوق اوليه‌اي مانند حق مالكيت خصوصي از او سلب مي‌شود. ايده‌آل‌هاي انساني و اجتماعي آن‌ها چيزي جز تحميل بُعد مادي انسان بر ساير ابعد وجودي او نيست؛ و وقتي چنين شد، يك قفس براي انسان پديد مي‌آيد كه او را از آرمان‌ها و ايده‌آل‌هايش بازمي‌دارد.

با خارج شدن كمونيسم از صحنه، ليبراليسم يا دموكراسي ليبرال، رقيب انديشه‌ي سياسي ديني به‌شمار مي‌رود يا دست‌كم چنين ادعايي دارد. البته بر سر تركيب دموكراسي و ليبراليسم، بحث است. دموكراسي مقوله‌اي قديمي است و ريشه‌هايش به تمدن يونان مي‌رسد. براي نمونه در تاريخ انديشه‌ي سياسي، دموكراسي آتن را داريم. اما پسوند ليبرال به چه معناست؟ يعني نظام دموكراسي كه توسط مردم ايجاد شده يا مردمي است، بايد معطوف به تأمين حداكثر آزادي‌هاي فردي باشد. همچنان‌كه سوسيال دموكراسي، معطوف به تأمين و اجراي جنبه‌‌هاي گوناگون‌ سوسياليسم است.

بنابراين دموكراسي، چيزي غير از دموكراسي ليبرال است. برخي مي‌پرسند: مگر مي‌شود مردم‌سالاري معطوف و محدود به دين باشد؟ ما مي‌گوئيم: بله؛ همان‌گونه كه دموكراسي به ليبراليسم محدود و معطوف شده است. ارزش‌هاي موجود در مكاتب ليبراليسم و سوسياليسم جهت‌دهنده‌ي به دموكراسي هستند؛ اگر نه دموكراسي ذاتاً چنين اقتضائي ندارد. در اسلام هم مردم‌سالاري كه البته با مباني دموكراسي و اقضتائاتش سازگار نيست، به ارزش‌هاي اسلامي، الهي و معنوي معطوف شده است.

شبيه‌سازي انقلاب
رهبر انقلاب در مراسم تنفيذ حكم رياست‌جمهوري، گفتند: "آنچه كه جمهورى اسلامى را به‌عنوان يك پديده‏ى بديع، ممتاز مي‌كند، همين است كه حضور مردم و انتساب به معنويات و به حكم الهى و خشوعِ در مقابل پروردگار، حقيقت واحدى را تشكيل داده‏اند. اين بحث كه در نظام اسلامى، جمهوريت مقدم است يا اسلاميت مقدم است، يك بحث بى‏معنى و انحرافى است. اسلاميت و جمهوريت دو عنصر جدا نيستند كه به يكديگر وصل شده باشند و يك حقيقت را به وجود آورده باشند؛ در دل اسلاميت، جمهوريت هست. در دل اتكا به حُكم الهى، تكيه‏ى به مردم و احترام به خواست و رأى مردم هست. جمهورى اسلامى يك حقيقت واحد است كه هديه‏ى انقلاب اسلامى به ملت ايران است. اين، آن چيزى است كه در اين سى سال، امتحان كارآمدىِ خود را به بهترين وجهى داده است. "

بنابراين كاريكاتوري كه برخي‌ها از ماهيت انقلاب اسلامي، ساختار جمهوري اسلامي و راه امام در ذهن دارند، نزد مردم يك چيز خنده‌دار است! در رويدادهاي پس از انتخابات دهم رياست‌جمهوري، چيزهايي مانند الله‌اكبر‌هاي شبانه و بعد، ادعاي خط امام بدون عمل به قانون و رهنمودهاي رهبري، واقعاً كاريكاتوري از يك جنبش مردمي و شبيه‌سازي مسخره‌اي از حقيقت انقلاب بود. اما مردم چون منطق سياسي‌شان مبتني بر يك ايمان ديني است، با آگاهي از كنار اين تصويرسازي‌ها مي‌گذرند و آن را نمي‌پذيرند.

اگر اين منطق ايماني مردم نبود، خدا مي‌داند با طرح‌‌هايي مانند انقلاب‌ نرم يا انقلاب رنگي، چه بر سر مردم مي‌آوردند. اگر دقت كنيم، مي‌بينيم اين پروژه بيشتر در كشورهاي كمونيستي جواب داده است كه در آن‌ها چنين ايماني وجود ندارد و بُعد مادي بر ساير ابعاد برتري يافته يا آن‌ها را از بين برده است. اما در ايران اين توطئه علي‌رغم اين‌كه سنگين‌تر بود و بيشتر هم براي آن هزينه شده بود، جواب نداد؛ به خاطر ارزش‌هايي كه در مردم‌سالاري ديني در باور مردم و نگرش‌ آن‌ها نهادينه شده است.

اصالتِ هدايت
اصولاً اسلام بر خلاف مكاتب سياسي ديگر كه همگي اصالت را به قدرت مي‌دهند، در زمينه‌ي سياست و نظام سياسي هم اصل را بر هدايت مي‌گذارد و مكتبش، مكتب هدايت است. اسلام قدرت را ابزاري براي محقق شدن هدايت مي‌داند؛ اگرنه هيچ‌گاه نمي‌توان سياست و قدرت افسارگسيخته را مقدس دانست. اصل وجود نظام ديني براي هدايت مردم است نه براي مسلط شدن بر آن‌ها. اين نظام جامعه را براي رشد در همه‌ي ابعاد هدايت مي‌كند.

معمولاً نظام‌ اجتماعي ايده‌آل در هر مكتب، به نگرش آن مكتب نسبت به انسان برمي‌گردد. اگر كمال انسان را در ثروتمند شدن بدانيم، جامعه‌اي هم كه مورد نظر و ايده‌آل آن مكتب است، انسان ثروتمند يا انسان اقتصادي خواهد بود. اگر قدرت را كمال انسان بدانيم، جامعه‌ي قدرتمند ايده‌آل مي‌شود. اما در اسلام، انسان كامل و ايده‌آل كسي است كه از نظر عقل و ايمان به كمال رسيده باشد. بنابراين جامعه‌ي مطلوب اسلامي هم بايد اين صفات را داشته باشد و در همه‌ي ابعاد انساني هدايت‌شده و هدايت‌كننده به سوي خوبي‌ها باشد.

اين‌كه مي‌بينيم در چهارسال گذشته يكي از انتقادهاي رهبر انقلاب به دولت نهم، مظلوم واقع‌ شدن فرهنگ در ديدگاه‌ها و برنامه‌هاي اين دولت است، به‌خاطر نقش فرهنگ در ساختن نگرش‌ها نسبت به انسان است. البته فرهنگ مقوله‌اي نيست كه به صرف برنامه نوشتن و با دستور از بالا درست شود و دولتي كه از مردم و عدالت صحبت مي‌كند، نمي‌تواند اين مسئله را ناديده بگيرد. ساخت مسكن يا راه‌سازي و... نمي‌تواند هدف غايي يك دولت اسلامي باشد. آنچه عدالت اسلامي را از ساير مفاهيم مشابه و رقيب، متمايز مي‌كند، همين فرهنگ‌سازي اسلامي است. اگر رويكرد ما به ارزش‌هاي اسلامي، نظام سياسي و وظايف دولت اسلامي اين‌گونه باشد، در بلندمدت نتيجه‌‌ي آن، رسيدن به تمدن اسلامي خواهد بود.

موتور محرك جامعه
نكته‌اي كه نبايد از آن غفلت كرد، نقش خواص و نخبگان جامعه‌ي اسلامي در فرآيند فرهنگ‌سازي و الگوپردازي است. مرحوم استاد مطهري در فلسفه‌ي تاريخ بحثي دارند درباره‌ي اين‌كه موتور محرك جامعه يا آنچه جامعه را متحول مي‌كند، چيست؟ البته ايشان تعبير نوابغ را به جاي نخبگان و خواص به كار مي‌برد كه حلقه‌ي واسط ميان رهبران و مردم هستند.

آيا اين رهبران الهي هستند كه جامعه‌ي اسلامي را به حركت درمي‌آورند؟ شهيد مطهري معتقد است اين رهبران، بهتر از ساير افراد جامعه، قوانين هستي و لزوم تحول را درك مي‌كنند و مي‌دانند جامعه در روح خود، به چه چيزي احتياج دارد. اما به تنهايي و بدون همراهي مردم، نمي‌توانند جامعه را به آن‌سو ببرند.

از همين‌روست كه امام به عنوان بنيان‌گذار جمهوري اسلامي همواره تأكيد داشتند امور بايد از طريق مردم انجام شود نه با كودتا يا قدرت نظامي و حزب و باندبازي و... تحول بايد توسط توده‌ي مردم ايجاد شود. اين همان روش امامان معصوم و رهبران الهي است كه مبتني بر بيدار ساختن مردم توسط نخبگان و خواص است تا آن‌ها خود اين راه را بپيمايند. بنابراين مردم‌اند كه حركت مي‌كنند و تحول مي‌آفرينند.

تفاوت امام و غير امام
حال مي‌توان پرسيد: تفاوت رهبران الهي با رهبران غير الهي چيست؟ مثلاً تفاوت امام با گاندي در چيست؟ استاد مطهري معتقد است تفاوت آن‌ها در اين است كه رهبران الهي راه ايجاد نمي‌كنند؛ راه را نشان مي‌دهند. زيرا راه پيش از اين توسط انبياء الهي و اديان حقيقي مشخص شده. رهبران الهي فقط اين راه را نشان مي‌دهند اما رهبران غير الهي- هرچند به مردم توجه مي‌كنند- معمولاً مي‌خواهند راه ايجاد كنند؛ كاري شبيه كار پيامبران. در صورتي كه رهبران غيرالهي معصوم نبوده و مبتلا به همه‌گونه آلودگي و خطاهاي بشري هستند. در نتيجه نمي‌توانند مردم را به سرمنزل مقصود برسانند.

از سوي ديگر در برهه‌هايي از تاريخ، رهبران الهي راه را نشان مي‌دهند و مردم هم در همان سو به حركت درمي‌آيند اما برخي از نخبگان بشري مي‌پندارند و مي‌خواهند راهي را كه نشان داده شده، كنار بگذارند و خودشان راه ايجاد كنند و مردم را به آن فرابخوانند. در اين وضعيت آن‌ها به نخبگان ناسوتي تبديل مي‌شوند و نقطه‌ي سقوطشان هم همين‌جاست. يكي از نكات برجسته در آسيب‌شناسي جامعه‌ي ديني همين است.

انحراف دوام ندارد
كساني كه روزي خود را در خط امام مي‌ديدند، كافي است درست نگاه كنند تا ببينند مردم دارند در همان مسير حركت مي‌كنند و نمي‌توان با يك تفسير غلط از راه امام، آن‌ها را به انحراف كشاند. مردم اين راه را يافته‌اند و به پيش مي‌روند اما قرائت‌هاي جديد و انحرافي در مقابل فهم مردم مي‌خواهند خودي نشان دهند. اين‌جاست كه مي‌توان گفت: مردم فهم‌شان به‌خاطر فطرت ايماني، از فهم خواص جلوتر و بالاتر است. شايد آن خواص هم روزي اين ايمان فطري را داشته‌اند اما امروز فاقد آن شده‌اند و از راه خارج مي‌شوند.

البته گاهي نيز خواص دچار اشتباه و سرگرداني مي‌شوند. در اين صورت اگر دعوت‌شان همان دعوت به راه انبياء اما با سليقه‌ و برداشت ديگري باشد، مي‌شود آن را توجيه كرد. اما اگر اين‌گونه نباشد، مردم ارزيابي و قضاوت مثبتي نسبت به اين خواص نخواهند داشت. تفسير جديدي كه به راه انحرافي فرابخواند، با واكنش رهبران الهي و مردمي كه پويندگان اين راه هستند، مواجه مي‌شود.

اشتباه برخي نخبگان و خواص جامعه‌ي ما در مناقشه بر سر نظارت بر انتخابات و صحت آن نيز دقيقاً به چنين مبنايي برمي‌گردد. اگر اين بحث‌ها هنگامي مطرح مي‌شد كه هنوز نظام سياسي رسمي و حقوقي مبتني بر مردم‌سالاري ديني شكل نگرفته بود، مي‌‌توانستيم بگوييم: ما چندين راه پيش رو داريم و بهتر است فلان راه و فلان راه را برگزينيم اما هنگامي‌كه نظام سياسي تشكيل و قانون اساسي مصوب و سال‌ها اجرا شده، ديگر سليقه‌هاي شخصي نمي‌تواند مطرح شود.

دور ريختن مدنيت، هرگز
چارچوب و راه قانوني براي مشاركت، رقابت و نظارت مردم در انتخابات كاملاً روشن است و خروج از آن معني ندارد. هيچ كشوري چنين اجازه‌اي به افراد يا گروه‌هاي سياسي نمي‌دهد. اصولاً اين‌جا ديگر نيازي به قرائت‌هاي خاص نيست و مكانيسم‌ها روشن است. نمي‌توان به 30 سال پيش برگشت و تفسيرهاي من‌درآوردي از قانون ارائه داد. قانون اساسي ما 30 سال است كه اجرا شده و مردم اين روند و سبك و سياق را پذيرفته‌اند و در چارچوب آن عمل كرده‌اند. بنابراين اين شيوه‌اي، تثبيت شده است. نمي‌توان ابزار‌هاي مشاركتي، رقابتي يا نظارتي پيش‌بيني شده در قانون را تغيير داد، ساختارها را فروريخت و چيز ديگري بنا كرد. البته ممكن است اجزاي كوچكي از اين ساختار اصلاح شود اما اصل بنا را نمي‌توان برهم زد. ساختارشكني به اين معني است كه تجربه‌ي مدنيت خودمان را دور بريزيم كه هيچ كشوري چنين كاري نمي‌كند. ابزار‌هاي نظارت مردمي هم برمي‌گردد به قانون اساسي و تفسيري از آن كه توسط مسؤول آن يعني شوراي نگهبان ارائه شده و مورد پذيرش مردم و مبناي عمل قرار گفته است.

در كشور ما گرچه قواعد رقابت سياسي چندان روشن نيست اما قانون، آزادي انتخاب را حق مردم مي‌داند و طبيعتاً لوازم آن را نيز پذيرفته است. حق رقابت نيز به دنبال حق انتخاب مي‌آيد. البته بازهم در همان چارچوب ديني و معطوف به ارزش‌هاي اسلامي، نه متكي به چارچوب‌هاي فاسد غربي. بنابراين قرائت‌هاي مختلف از برنامه‌ي اصلي نظام اسلامي، مي‌تواند تنوع لازم را براي تحقق شرايط رقابتي، فراهم كند.

قواعد رقابت سياسي در كشور ما تا اندازه‌اي با ديگر كشورها نزديك است اما بخشي از اين قواعد در هر كشور باتوجه به روح جمعي، هويت و منافع ملي آن شكل مي‌گيرد و در كشور ما نيز چنين است. مختصات بومي جامعه‌ي ماست كه اين قواعد را مشخص مي‌كند. براي نمونه اعتماد به قشرهاي مختلف به‌عنوان ناظر در انتخابات متفاوت است و چه بسا در مناطق مختلف سرزمين پهناور ايران، تفاوت داشته باشد. ممكن است در جايي اعتماد به استادان دانشگاه بيشتر باشد و در جايي ديگر به دانش‌‌آموختگان حوزه؛ و اين كاملاً طبيعي است. بافت جمعيت و سليقه‌ي مردم در مناطق گوناگون، اين‌ امور را روشن مي‌كند.

ملت‌ها به رهبران‌شان شناخته مي‌شوند
نكته‌ي آخر اين‌كه: اشاره‌اي كه رهبري درباره‌ي حقيقت واحد جمهوري اسلامي و مردم‌سالاري ديني و نقش ايمان مذهبي مردم در اين رابطه داشتند، برمي‌گردد به يك پيشنيه‌ي تاريخي دقيق؛ يعني به تفسير واژه‌ي "ملت ". اين واژه آن‌گونه كه برخي شرق‌شناسان و روشنفكران غرب‌گرا مي‌گويند، برگردان واژه‌ي "Nation " نيست. در قرآن مي‌خوانيم: "ملة إبراهيم حنيفاً " در اين‌جا ملت به معناي راه و روش خاص ديني است. به همين دليل استاد مطهري معتقد است در كُنه واژه‌ي ملت، رهبري الهي هم نهفته است. در قرآن كريم، ملت‌ها به رهبران‌شان مانند ابراهيم و موسي و... شناخته مي‌شوند. زيرا آن‌ها هستند كه مكتبي را آورده‌اند و مردم هم به اين مكتب، آئين و روش دل داده‌اند. در كشور ما نيز آئين اسلام ‌آن هم بيشتر به شيوه و تفسيري كه اهل بيت پيامبر ارائه مي‌دهند، پذيرفته شده است. اين دقيقاً با بحث مردم‌سالاري ديني و جمهوري اسلامي منطبق است كه بايد در فرصت ديگري به آن پرداخت.

نويسنده: دكتر موسي نجفي

منبع: پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري