مرز خرافه و معنويت

لزوم مبارزه با خرافه در روزگار ما، اصلي ترديدناپذير است، اما گاه افراد در شناخت خرافه و مصاديق آن دچار اشتباه ميشوند.
در قرآن كريم درباره پيامبر اسلام (ص) آمده است: «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ؛ (پيامبر) بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بسته شده بود بر ميدارد (باز ميكند)». اين غل و زنجيرهايي كه اعراب جاهلي را در برگرفته، چه بوده است: بيترديد، غل و زنجيرهاي آهني نبوده است، بلكه خرافات و اوهامي بوده كه مانع رشد خرد و انديشه آنها ميشده است و به حتم، اينها سهمگينتر از غل و زنجير آهنين بوده است؛ چون تا هنگام مرگ بر دست و پاي انسانها بسته شده و آنها را از هرگونه حركتي در مسير كمال و سعادتخواهي باز ميداشته و اسباب گمراهي آنان را فراهم ميآورده است.
قرآن، از جمله مفاخر پيامبر اكرم (ص) را مبارزه جدي با اين اوهام و خرافات ميداند و او را به شست و شوي عقلها از شوائب ميستايد؛ و همين نشانه و قرينه بندگي بر صدق گفتار اوست؛ چه اينكه بسياري از سياستمداران جهان در دورههاي گوناگون تاريخ، براي رسيدن به قدرت و رياست بر مردم، گاه از خرافات بهره ميجستند و به ترويج آنها ميپرداختند. گويي تسلط بر مردم خرافه پرست بسي آسانتر و پرشتابتر است؛ در اين ميان، اگر صاحب نظران و انديشمندان جوامع به مبارزه با اين اوهام ميپرداختند، آنها را به برچسبهايي مانند دشمني با آداب، سنتشكني و مانند آن متهم ميساختند و به بهانه دفاع از حقوق و رأي مردم با آنها مبارزه ميكردند.
ويژگي پيامبر اكرم (ص) اين بود كه شخصاً به مبارزه با خرافههايي كه براي جامعه ضرر داشت، نپرداخت، بلكه با افكار و ديدگاههاي انحرافي كه او را نيز تأييد ميكرد و به نوعي، تأييد اسلام بود، ستيز ميكرد. او ميكوشيد مردم را به گونهاي تربيت كند كه پيرو منطق و دليل باشند، نه پيرو قصهها و خرافات.
برقي در كتاب المحاسن با سندي از حضرت امام موسي بن جعفر (ع) نقل ميكند كه آن حضرت فرمود: هنگامي كه ابراهيم، فرزند رسول اكرم (ص) رحلت كرد، آفتاب گرفت و مردم نزد خود گفتند: اين خورشيد گرفتگي به سبب مرگ فرزند پيامبر (ص) بوده است. اما پيامبر خدا (ص) بر منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: اي مردم، ماه و خورشيد دو آيه از آيات الهياند كه به امر او در جريان هستند و هيچگاه به سبب مرگ يا زندگي كسي كسوف و خسوف پديد نميآيد. پس هنگامي كه كسوف يا خسوف رخ داد، نماز بخوانيد. سپس از منبر پايين آمد و همراه مردم نماز خواند.
هر چند انتشار اين خبر كه كسوف به سبب مرگ ابراهيم بوده است، باعث ارادت بيشتر مردم به پيامبر خدا (ص) ميشد و مقبوليت رسالتش را بيشتر ميكرد، پيامبر اسلام (ص) نميخواست كه خرافات مورد تأييد قرار گيرد و ذهن مردم به آن خو بگيرد. اين مسئله تنها مربوط به دوران رسالت پيامبر نبود. بلكه پيش از آن نيز جريان داشت. حليمه سعديه، داية پيامبر (ص) نقل ميكند كه آن حضرت سه ساله بود، روزي به من گفت: اي مادر! چرا امروز برادرانم را نميبينم؟ گفتم آنها گوسفندان را به چرا بردهاند. به من گفت: چرا مرا با آنها نفرستادي؟ گفتم: آيا اين كار را دوست داري؟ گفت: بله، پس صبح روز بعد او را بيدار كردم و روغن بر موي او ماليدم و بر چشمانش سرمه كشيدم و گردنبندي را كه داراي نگين بود به گردنش آويختم. پس آن را در آورد و گفت: دست نگهدار مادرم! به همراه من كسي هست كه در همه حال مرا حفظ ميكند!
در ميان عرب جاهلي عقايد مضحكي وجود داشت. آنها هنگام خشكسالي مقداري هيزم جمع ميكردند و به دنبال گاو نري ميبستند و او را به دامنه كوهي هدايت ميكردند. آنگاه آن پشتة هيزم را به آتش ميكشيدند. آنگاه كه آتش شعلهور ميشد، گاو نر ميدويد و خرناسه ميكشيد و اعراب جاهلي آن را به منزلة رعد و برق ميدانستند؛ يعني آتش را نشانة برق و خرناسة گاو نر را نشانة رعد ميدانستند و معتقد بودند كه اين كار براي نزول باران مفيد است! گاه گلهاي از گاوها را پيش آب ميبردند و در اين هنگام گاو نر آب ميخورد؛ ولي گاوهاي ماده آب نميخوردند. آنها علت اين كار را وجود جن در شاخهاي گاو نر ميدانستند و او را كتك ميزدند تا گاوهاي ماده آب بنوشند!
هنگامي كه شخص كريم و بزرگي از آنها فوت ميكرد، شتري را براي پذيرايي از مهمانها نحر ميكردند و نزديكانش اين شتر را بر بالاي قبرش قرباني ميكردند تا به اصطلاح ميت را تكريم كرده باشند! به باور آنها اگر مار و عقرب گزيده، تكهاي از مس به همراهش داشت، ميمرد و براي همين گردن بندي از طلا و نقره به گردنش ميآويختند تا درمان شود و اگر شخصي به وسيله سگ هار گزيده ميشد، مقداري از خون بزرگ قبيله يا شيخ عشيره را بر جاي زخم ميگذاشتند تا شفا يابد!
اين خرافهها از عوامل عقب ماندگي عرب جاهليت از ساير ملل آن روزگار بود. براي همين، پيامبر اسلام (ص) كوشيد تا آن اساطير و اوهام را از صفحة ذهن اعراب جاهلي پاك كند. و معاذ بن جبل را به يمن فرستاد و به وي فرمود: «تمام سنتهاي جاهليت را نابود كن، مگر آنچه مورد تأييد اسلام باشد و تمام دستورهاي كوچك و بزرگ اسلام را آشكار كن».
لزوم مبارزه با خرافه در روزگار ما، اصلي ترديدناپذير است. بيگمان در ميان جامعة ما هنوز هم برخي انديشهها خرافي وجود دارد؛ باور به نحس بودن 13 نوروز، آتش بازي در شب چهارشنبه آخر سال و مانند آن از مصاديق بارز انديشه خرافي است. اما گاه افراد در شناخت خرافه و مصاديق آن دچار اشتباه ميشوند.
به تازگي برخي جريانها كه خود را منتقد دولت ميدانند، يك جنگ رواني در برخي رسانهها و محافل به راه انداخته و با برخي شيوههاي غير اخلاقي، غير حرفهاي و شتابزده به صورت غيرمستقيم برچسب تحجر، خرافهگرايي، اخباريگري و مانند آن را به رييسجمهور ميزنند. بحث دربارة اين پديده، پرسشها و نكات بسياري را برانگيخته است كه خوب است به آنها پرداخته و پاسخ برخي مطالب را روشن نماييم.
بايد به درستي معناي خرافه را شناخت و آن را در موارد خرافي به كار برد و در مسير نفي خرافه، كرامات، امور خارقالعاده غيبي و معنويتگرايي را نفي نكرد. البته اين مسئله لزوم حذف خرافات از جامعه را نفي نميكند.
انديشه منسوخ اخباريگري را در عالم تشيع نميتوان به راحتي خرافهپرستي دانست؛ چه اينكه اين مسئله به معناي خرافه پرست دانستن برخي از عالمان بزرگ شيعه خواهد بود، حال آنكه بسياري از آنان به دنبال كشف حقيقت بودند و شايد اگر از برخي ادله امروز دانشمندان اصولي آگاه ميشدند، دست از اخباريگري برميداشتند. همچنين بايد جانب اعتدال را از دست نداد. كرامات بيشمار ائمه اطهار(ع) كه در طول قرون متمادي با تلاش دانشمندان شيعه به ما ارث رسيده است، مطلبي نيست كه به اين آساني بتوان از كنار آن گذشت.
بايد مراقب بود كه شناخت خرافه، خود را با ابزار خرافي انجام نگيرد! چنان كه گاه برخي افراد براي پالايش باورهاي خود به سراغ علوم تجربي صِرف ميروند و از اين حقيقت غافلاند كه اين علوم در موارد فراواني دست خوش تغييرات و تحولات ميشود و نميتواند ابزار مناسبي براي بازشناخت باورهاي ديني باشد.
منبع: رسا