IRNON.com
وبلاگ كامران نجف زاده
عطا ميرزا بنويس نبود...
 

مي بينمت كه حالا در هفتمين طبقه آسمان ها از اين درد لعنتي راحت شدي.شك ندارم كه داري مي خندي.مي خندي شايد به ما كه دوره مي كنيم شب را و روز را...هنوز را.


 

كامران نجف زاده در جديدترين نوشته سايت شخصي خود اينگونه درباره درگذشت عطا افشاري خبرنگار با سابقه كشورمان مي نويسد:
مي بينمت نشسته اي گوشه اي و خدا خدا مي كني. مي بينمت جوري كه پيش از اين نديدمت. تو را چه شد؟ چرا چين افتاده زير چشمانت؟ چرا چنين شدي ؟ چرا روزگار چنين است؟
عطا! مي بينمت با آن موهاي ژوليده و آن لبخند بازيگوش و آن چشم هايي كه چشمه اي بود براي خودش. مي بينمت كه مي خواهي از دردهاي تاريخي ملتي بگويي. مي بينمت كه آرام نداري. مي دوي. مي جنگي.
"خبر " براي تو فقط خبر نيست. ورنه مي شد مثل اين ميرزا بنويس هاي اطرافمان باشي. نه. مي بينمت كه ديده بان مردماني هستي كه نمي بينند. مي بينمت كه جفايت مي كنند. كه سكوت مي كني. كه مي داني همين سكوت سرشار ناگفته هاست.
ميبينمت كه مي بيني ام با شاخه گل قرنفلي آمدم به عيادتت. بيمارستان. بغض داري. بغض دارم. هي سعي مي كنم يك چيزي بگويم كه بخندي. مي خندي. تلخند. ماتم.
مي بينمت كه حالا در هفتمين طبقه آسمان ها از اين درد لعنتي راحت شدي. شك ندارم كه داري مي خندي. مي خندي شايد به ما كه دوره مي كنيم شب را و روز را ... هنوز را.
عطا! مي بينمت كه بار سفر بستي و سينا را جا گذاشتي. سالها بعد نسلي كه از راه مي رسد در خبر به سينا تبريك مي گويد. من باب داشتن پدري كه هيچ وقت ميرزا بنويس قدرتمداران نشد. آزاده بود. سينا خودش هم مي داند كه تنها نيست.