خط امام و مولفه هاي آن
مفهوم خط امام براي اولين بار به صورتي گسترده در جريان تسخير لانه جاسوسي از سوي جمعي از دانشجويان مطرح شد. مسلما " پيش از آن تاريخ ، از امام و راه و انديشه و سيره ايشان سخن گفته مي شد اما اين عنوان به صورتي گسترده به كار برده نمي شد .
1-تاريخ يك مفهوم:
مفهوم خط امام براي اولين بار به صورتي گسترده در جريان تسخير لانه جاسوسي از سوي جمعي از دانشجويان مطرح شد. مسلما " پيش از آن تاريخ ، از امام و راه و انديشه و سيره ايشان سخن گفته مي شد اما اين عنوان به صورتي گسترده به كار برده نمي شد . در جريان تسخير لانه جاسوسي ،اين مفهوم وارد ادبيات سياسي ما شد. اگر به اسناد و مداركي كه از دانشجويان پيرو خط امام به جامانده مراجعه كنيد ،ملاحظه خواهيد كرد كه حداكثر مقصودي كه هسته مركزي انها از اين مفهوم (خط امام) داشتند چيزي بيشتر از اين نبود كه آمريكا را در عرصه سياست خارجي به عنوان دشمن اصلي تلقي كنند و حساب پيروي از امام را از وابستگي به احزاب( حتي احزاب حزب اللهي آن زمان يعني حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب )جدا كنند، بي آنكه براي اين "داعيه استقلال خواهي " توجيه نظري مشخص و شفافي ارائه دهند. از اين رو خط امام در اولين معنا و برداشت از آن، بيشتر ، مفهومي در حوزه سياست خارجي بود؛ ظاهرااين جماعت ذهنيت چندان واضح و مشخصي از مباني فلسفي خط امام، مياني اعتقادي خط امام، و ايده هاي هاي امام در حوزه فرهنگ يا سياست داخلي نداشتند. گفتار دانشجويان خط امام در آن زمان يبشتر در حوزه سياست خارجي متمركز بود .برداشت ايشان از مناسبات جهاني نيز برداشت بسيط و ساده اي بود ،به عنوان مثال نه نظريه اي راجع به مناسبات جهاني داشتند، ونه كتاب، يا بيانيه اي را مي توان اكنون ارائه داد كه هسته مركزي دانشجويان پيرو خط امام مثل آقايان اصغرزاده، ميردامادي و ...( كه نسبت به كل دانشجويان خط امام در اقليت بودند ) و رهبر ايشان آقاي خوئينيها در اين زمينه ها نوشته باشند يا منظور خود را از دشمن اصلي انقلاب يا سازو كار فعاليت آن در داخل كشور تبيين كرده باشند، ، مفهوم مبارزه با امريكا به شكل بسيار ساده و غير شفافي براي ايشان مطرح بود .( بگذريم از آنكه برخي از ايشان تمايلاتي هم به جريانهاي التقاطي و منور الفكر داشتند كما اينكه آقايان بني صدر ، پيمان ، حبيبي و مجتهد شبستري علاوه بر آيه الله خامنه اي گروهي از شخصيتها بودند كه به عنوان مشاور براي خود برگزيده بودند.آيه الله خامنه اي را هم امام به اين عنوان كه حال كه آقاي مطهري نيست ايشان باشند به ايشان توصيه كرده يا تاييد كرده بود - اين مطلب اكنون در صحيفه امام مذكور است) .
خط امام در اين قرائت ،چندان مفهوم پر مايه اي نبود و لذا چرخشهائي چنين شگفت در كارنامه سياسي برخي از دانشجويان مزبور نبايد هم چندان شگفت جلوه كند. بدين ترتيب ، اولين روايت از خط امام در پاييز سال 58 در جامعه ما مطرح شد . اما دومين روايت، يا دومين معناي خط امام ! از تابستان 59 روي كار آمدن دولت شهيد رجايي ، نقطه عطف بود براي چالشي در درون نظام كه در آن طرفداران آيه الله خامنه اي ، شهيد رجائي،شهيد بهشتي، اقاي هاشمي و ديگر شخصيتهايي كه طرفدار امام محسوب مي شدند از يك طرف و آقاي بني صدر و احزابش كه اطراف او را گرفته بودند مثل نهضت آزادي، مجاهدين خلق، جبهه ملي ، حزب ملت ايران و .. از جانب ديگر، در مقابل هم صف آرائي كرده بودند. در اين مقطع بود كه خود را با روايت دوم از خط امام يا دومين كاربرد آن روبه رو مي ديديم . در اين مقطع ، خط امام تابلويي بود براي مجموعه اي از نيروها كه مقابل بني صدر وموتلفين وي صف آرايي كرده بودند. با اين حال اين عنوان هم عنواني بي بديل نبود. مثلا اگر به روزنامه هاي سال 59 مراجعه كنيد مشاهده مي كنيد كه هواداران امام منحصرا " از عنوان خط امام استفاده نمي كردند . عناوين ديگري هم مثل مكتبي و حزب اللهي هم در آن ايام براي مشخص كردن اين طيف، كاربرد داشت. ولذا عنوان اين سنخ سياسي - اجتماعي فقط خط امام نبود . اين چالش ادامه داشت تا بهار سال 60 كه مجاهيدن خلق عليه نظام اعلام قيام مسلحانه كرد. از آن پس تا يكي دو سال ،نظام سخت درگير دفع شرارت گروهكها بود چون وضعيت در سال 61-60 وضعيتي قريب به جنگ داخلي بود. نه تنها مجاهيدن خلق كه گروهك هاي ماركسيستي و تجزيه طلب هم مشغول فعاليت بودند و ما در نقاط مختلفي از كشور شاهد حداقل امنيت هم نبوديم. وقتي مشكل گروهكها رفع شد ، مناقشه انگيز شدن اين سوال قابل انتظار بود كه " اكنون يايد حكم راني را در چه جهتي سامان داد؟ " البته آنچه در آن ايام بيشتر محل مناقشه بود معناي اقتصادي اين سوال بود بدين معنا كه سياستها و تصميم سازيهاي اقتصادي حكومت بايد در چه جهتي شكل گيرد؟ در اين مقطع ،شاهد پديد آمدن مناقشاتي ميان مجموعه طرفداران امام (يا كساني كه خود را طرفدار امام معرفي مي كردند) حول مسائل اقتصادي بوديم.. گروهي معتقد بودند كه جهتگيري هاي اقتصادي حكومت بايد در چارچوب همين احكام موجود در رساله ها و فقه سامان پيداكند. به زعم ايشان دخالت دولت وقت در اقتصاد ، جهتگيري اسلامي و كارامدي ارزيابي نمي شد بلكه دولت سالارانه و سوسياليستي بود ، به اين جريان، جريان راست گفته مي شد؛ به جريان مقابلش كه به حضور دولت در عرصه اقتصاد معتقد بود، عنوان چپ اطلاق مي شد ؛ پس اختلاف چپ و راست در دهه 60 بيشتر( و به حسب ظاهر )حول مسائل اقتصادي شكل گرفت و مثلا " اگر هم اختلافي در حوزه فرهنگ بود چندان آشكار نمي شد. اين دو جناح در حوزه سياست خارجي هم اختلافاتي داشتند. مثلا جريان چپ غالبا "معتقد به برخورد راديكال با آمريكا بود،( البته اينكه در عمل چگونه رفتار مي كردند ، مطلب ديگري است) برخي از ايشان هم قائل به اولويت حمايت از جنبش هاي آزادي بخش بودند . اما بيشتر نيروهاي موسوم به راست معتقد بودند كه ما مشكل خود را با امريكا،مي توانيم در چارچوب مذاكره هم سامان دهيم( ونه اينكه لزوما " از تضاد بنيادي ما با آن كاسته شود) يا مثلا مشكل خود را با بعضي كشورهاي منطقه به همين ترتيب مي توانيم حل كنيم. سياست خارجي كه انها توصيه مي كردند نسبت به سياست خارجي چپها ، مسالمت جويانه تربود . با عنايت به مواضعي كه امام خميني (ره) در دهه 60 و در اواخر عمر شريف خود اختيار كردند به نظر مي رسيد كه مواضع اقتصادي جناح چپ با مواضع امام سازگارتر است اما واقعيت اين است كه اين گونه " به نظر مي رسيد "آنهم تنها در برخي مواضع ! چرا كه امام ،مواضع اقتصادي چپها را هم مكررا " با تاكيد بر ضرورت مشاركت مردمي در اقتصاد ، با دفاع از فقه سنتي و و با دفاع از مجاز شمردن مدارس ودانشگاههاي غير دولتي مورد انتقاد قرار ميداد .كما اينكه مواضع راستها را هم با تاكيد بر اختيارات ولايت فقيه ، در نظر گرفتن مصلحت نظام و اولويت داشتن حفظ حقوق محرومين مورد انتقاد قرار مي داد . اما به هر تقدير جريان چپ با منتسب كردن خود به امام ، خود را خط امام مي ناميد و ديگران هم با تصور اينكه اين جريان به مواضع امام نزديكتر است آنرا اين چنين مي ناميدند .حال آنكه گفتيم اين نام گذاري نام گذاري دقيقي نبود.داستان امروز، البته، داستان متفاوتي است چراكه برخي از عناصر اين جناح علاوه بر اشكالات سابق خود اشكالاتي كه امام از راستها مي گرفت را هم از آن خود كرده اند . امام از سه موضع، جماعتي از عناصر راست دهه شصتي را مورد نقد قرار مي داد ، بي توجهي به حوزه اختيارات ولي فقيه ، بي توجهي به عنصر مصلحت نظام در نقد دولت و بي توجهي به اولويت منافع محرومين و زجر كشيدگان انقلاب! حال اگر وضعيت فعلي جماعتي از چپهاي آن زمان را ملاحظه كنيد خواهيد ديد كه هم اشكالات راست هاي آن زمان را دارند وهم اشكالات خاص خودشان را !اين نكته را هم تذكر دهم كه شباهت برخي از مواضع ايشان با مواضع امام هم، بيشتر صوري بود تا مبنائي .يعني برخي از ايشان گرچه سخني مشابه امام مي گفتند(كه گفتيم همين مشابهت صوري هم به شكل يك جانبه اي ادراك ميشد .مثلا " جانبداري امام از دخالت دولت در اقتصاد را مي ديدند اما تاكيد ايشان بر مشاركت مردمي را ناديده مي گرفتند)اما همان مشابهت يك سويه هم لزوما " از مباني مشتركي نشات نمي گرفت.مثلا آنها در چارچوب التقاطيگري امثال آقاي پيمان و حال و هواي فكري " چپ مذهبي غير خط امامي " از دخالت دولت در اقتصاد سخن مي گفتند و امام با مبنا قرار دادن فقه سنتي جواهري و طرح ولايت مطلقه فقيه ! مي دانيد كه پيش از اين مقطع، يعني حدود سالهاي 56 تا 58 امثال پيمان در جمعي از دانشجويان خط امام ( و فقط جمعي از ايشان )داراي نفوذ بود و آقاي مير حسين موسوي نيز در انتشارات قلم ناشر آثار التقاطيوني همچون حبيب الله پيمان ، ابوذر ورداسبي( از منافقين معدوم در عمليات فروغ جاودان) ، عزت الله رادمنش و مصطفي حسيني طبا طبا ئي ( از رهبران جريان شبهه وهابي) بودند و هردو دسته نيز از موضع دفاع از مرحوم شريعتي با استاد شهيد مطهري مخالفتهائي داشتند (آقاي محمد مهدي جعفري نقل كرده اند كه در جلسه اي حدود سالهاي 55-56، آقاي موسوي با استناد به آقاي طالقاني، ماركسيستها را " شهيد " مي خوانند و استاد مطهري شديدا "با وي مخالفت مي كنندو ايشان را مورد عتاب قرار مي دهند) اين در حالي است است كه در آن سالها، امام عليه ماركسيستها و خط التقاط موضع داشت و به گروهاي مبارز مسلمان ، آقاي مطهري را توصيه مي كرد .مبارزين مسلمان پيرو امام نيز غالبا " چه داخل زندان و چه بيرون از زندان از سال 54 به بعد ( و برخي از ايشان پيش از مقطع مزبور)حساب خود را به طور كامل از مجاهدين خلق و ماركسيستها جدا كرده بودند( در اين زمينه مي توان به فتواي نجاست ماركسيستها از سوي جمعي از علما در زندان اشاره كرد كه متاسفانه برخي از روحانيون جوان همچون اقاي سيد هادي هاشمي و سيد احمد هاشمي نژاد( برادر شهيد هاشمي نژاد كه بعد از انقلاب هم با منافقين بود و بعد اعلام برائت كرد و اكنون از طرفاران آقاي موسوي است ) با فتواي مزبور مخالف بودند.البته مخالفت آقاي موسوي با استاد مطهري ( يگانه فردي كه از سوي امام آثارش سودمند دانسته شده) به جلسه مزبور منحصر نيست . ايشان در جريان صدور نامه مشترك استاد مطهري و مرحوم بازرگان نيز به همراه جمعي از نيروهاي چپ گراي نهضت آزادي و افرادي همچون پيمان مخالفتهائي را عليه استاد مطهري و به اسم دفاع از مرحوم شريعتي صورت داده بودند. ذكر اين نمونه براي آن است كه فضاي فكري ايشان و امثال ايشان را كه بعدها با عنوان خط امام نام بردار شدند درك كنيم و تمايزات آن را با مواضع خود امام درك كنيم و ببينيم آيا به رغم تشابه برخي مواضع ( وحتي علاقه منديهاي عاطفي به امام) آيا ميتوان آنها را در سنت فكري امام و هم مبنا با ايشان شمرد؟ به خصوص آنكه اين ذهنيت وتربيت اوليه بعدها نيز در مواضع و عملكرد ايشان نمود داشته است و از حيث اجتماعي آسيب زا هم شده است ( واز همين رو اكنون ديگر، بايد آن را متذكر شد).ذكر اين نكته هم در پايان اين بخش ضروري است كه آن دسته از طرفداران امام كه بعد از سال 54 به استاد مطهري اقبال كردند ، اين چنين نبود كه همه آنها شريعتي را به تمامي كنار گذارند بلكه موضع آنها، پذيرش آسيب شناسي فكري مطهري از شريعتي در عين پذيرش نكات مثبت شريعتي بود.در اين زمينه در آن مقطع،موضع بسياري از مبارزين مسلمان در زندان وبيرون زندان و من جمله برخي از عناصري كه بعدها در جناح مشهور به خط امام قرار گرفتند از برخي از دانشجويان خط امام، آقاي موسوي و برخي ديگر از عناصر اين جريا ن، در زمينه التقاط و ماركسيستها به مواضع امام نزديكتر بود اما .فضاي فكري برخي از كساني كه در دهه شصت با عنوان خط امام شناخته مي شدند اين چنين نبود و مطهري بر خلاف توصيه امام براي آنها اولويت فكري نبود و در آن مواردي كه آقاي مطهري يا خود امام انحرافات فكري شريعتي ،( يا آقاي مطهري ، انحرافات فكري پيمان و ..) را گوشزد مي كرد آنها سمت و سوي متفاوت وگاه متقابلي داشتند . ذكر همه اينها براي اين بود كه به يك سنخ بصيرت و دقت تاريخي در مورد نيروها دست يابيم و با طرح برخي ادعاهاي آسيب زا به لحاظ اجتماعي ، اغوا نشويم و خط اصيل امام را گم نكنيم (و دست كم در بحث حاضر ) متوجه باشيم كه كساني كه در دهه 60 خود را خط امامي معرفي مي كردند لزوما "( به قيد لزوما " توجه فرمائيد ) از مبنا و فضاي فكري همسان با امام برخوردارنبودند. به اين ترتيب، اولين كاربرد خط امام در جريان تسخير لانه جاسوسي، دومين آن در جريان چالش با بني صدر و سومين كاربردش در جريان اختلافات دروني بين هواداران امام در دهه شصت بروز كرد. در اين مقطع خط امام عنوان يك جناح خاص شد.
2- خط امام، براي امروز و آينده:
الف: ملاحظاتي براي دريافت خط امام در معنائي غير تاريخي:
پر پيدا است كه صرف روايت تاريخ ،گره از كار نسل امروز نمي گشايداز اين رو به جا است اگر بپرسيم كه آيا سخن و عمل خط امام به معناي سوم ( يا گفتار و كردار جناح تاريخي خط امام) با سيره نظري و عملي امام انطباق تام داشته است ؟ و حتي به فرض نا ديده گرفتن عدولها و تجديد نظر هاي فاحش اين جريان، مي تواند براي نسل امروز راهنما باشد؟ واقعيت اين است كه اين طور نيست. بسياري از حساسيت ها و جهت گيريهاي امام با هر دو جناح چپ و راست دهه شصت فاصله داشت . به عنوان مثال امام اعتقاد داشت دولت مي تواند در بازار نرخ گذاري كند، مي تواند در بازار از احتكار اقلام مورد نياز مردم جلوگيري كند (ولو اينكه ان اقلام در شمار اقلامي كه در فتاواي رايج ، احتكارشان تحريم شده ، نباشد) يا در شرايطي كه برخي نيروهاي موسوم به راست در آن ايام ، تنها من باب ضرورت قايل به ماليات عليحده اي نسبت به خمس و زكات بودند، امام قائل به حق وضع ماليات براي دولت يا ولايت مطلقه فقيه بود. يا مثلا در گفتار برخي از افراد جناح راست در آن زمان ، اصل قانون كار ( صرف نظر از به ميان آوردن عناوين ثانوي يا عنصر ضرورت) نمي توانست معنائي داشته باشد. در چارچوب ذهنيت ايشان ،كارگر و كارفرما با هم قراردادي مي بستند ، قرارداد آنها هم مبتني بر تراضي طرفين بود و در اين صورت معني نداشت كه كارفرما از جانب طرف ثالثي مثل دولت ملزم به در نظر گرفتن حداقل مزد براي كارگر شود .يا دولت نمي توانست كارفرما را ملزم كند كه ، كارگر خود را بيمه كند. در اين زمينه و زمينه هاي مشابه با آن ،بين فعالين سياسي طرفدار نظام و مديران دستگاههاي مختلف حكومتي اختلاف پيش آمد ،در اين زمينه جناحي كه بعدها به عنوان چپ مشهور شد ، بيشتر ،وضعيتي انفعالي داشت و جناح راست فعال بود و نقش منتقد را در آن سالها ايفا مي كرد . بدين ترتيب كه فعالين موسوم به چپ براساس الگوهاي متعارف و روتين انقلابيگري يا مديريت يك حكومت برخاسته از انقلاب عمل مي كردند ( به نحوي كه گوئي اين نحو رفتار كردن عادي است و نه اين كه لزوما " متكي به نظريه و راهبردي انديشيده شده باشد )و آنگاه عمدتا اين جناح راست بود كه از در انتقاد وارد مي شد. در گفتار انتقادي جناح راست نيز بيشتر به شرعي يا اسلامي نبودن سخن و عمل چپ گرايان اشاره مي شد و گاه هم بحث ناكارامدي سياستهاي ايشان را در حوزه اقتصاد به ميان مي كشيدند. به تدريج وقتي اين مناقشات، شدت بيشتري پيدا كرد امام هم بيشتر ناظر به موضو ع مناقشات موضعگيري مي كرد . در جريان اين موضعگيريها مشخص مي شد كه مواضع اقتصادي يكي از طرفين منازعه و فهم آن از شريعت با طرز تلقي امام ومواضع ايشان متفاوت است. اما واقعيت اين است كه مبناي موضعگيري اقتصادي امام يعني ولايت مطلقه فقيه براي بسياري از نيروها در هر دو جريان چپ و راست ، بديع بود. در يك جنين فضائي، جريان مخالف راست كه چپ هم خوانده مي شد ،عنوان خط امام را هم براي خود به كار مي برد .بي وجه هم نبود! چون صرف نظر از ارادت وعقيده (كه در مورد هر دو جناح چپ و راست بعضا " صادق بود )منتسب كردن خود به امام در شرايطي كه رهبر علي الاطلاق كشور، امام بود ،جناح مزبور را در چالش با رقيب نيروي بيشتري مي بخشيد ،اما آيا صرف اين عنوان مي توانست سيره اين جناح را با سيره امام منطبق كند ؟پاسخ، منفي است. نخست آنكه ، كه امام، اظهارات ديگري هم داشت كه با سخن وعمل جناح چپ در آنروزها ناسازگاربود و حتي در مواضعي با سخن و عمل ايشان ،برخورد، داشت .مثلا در مورد مدارس غير دولتي (ونيز دانشگاه هاي غير دولتي ) در ميانه دهه 60، امام موضعي اتخاذ كردند كه با موضع جناح موسوم به چپ در آن روزها و نيز دولت آقاي مير حسين موسوي منافات داشت . در آن مقطع ، وزير اموزش و پرورش وقت، يعني آقاي اكرمي ( كه اكنون خود يك دانشگاه خصوصي دارند!) دو مدرسه غير دولتي تهران يعني چيت چيان ومدرس را كه اتفاقا " صبغه مذهبي هم داشتند تعطيل كردند .تعطيلي اين دو، بارديگر آتش مناقشه بين دو جناح چپ و راست را روشن كرد . امام هم در پي اين چالش سخناني ايراد كردند و در ضمن آن به صراحت گفتند كه مردم را در اقتصاد كشور ،در اموزش و پرورش و در تاسيس دانشگاه ها مشاركت بدهيد.
يا مثلا امام يك اعلاميه 8 ماده اي تقريبا در سال 62-61 صادر كردند كه اگر دقت فرماييد [پيشنهاد مي كنم همه اين اعلاميه 8 ماده اي را بخوانند، اعلاميه كاملا مهجوري است و حتما " بايد آنرا در كنار برخورد قاطع امام با مخلين نظم عمومي و كساني كه به قانون موجود كشور تمكين نمي كنند يا آب به آسياب دشمن خارجي مي ريزند در نظر آورد ] در بيانيه مزبور تمام اعتراض امام متوجه اين است كه در جريان مبارزه با گروهك ها بايد مواظب بود كه حقوق مردم مخدوش نشود .مثلا اگر به بهانه اينكه كسي مي خواهد خانه تيمي درست كند، در حمله به ان مواظب باشيد اموال شخصي مردم را تصرف نكنيد، اموال شخصي مردم را تلف نكنيد. در جريان بازجويي ها شكنجه ها، زندان ها كه به اسم هاي مختلف تحقق پيدا مي كرد، مشاهده مي شود كه امام وارد معركه مي شوند و توصيه به انضباط مي كنند؛ كه اين توصيه به هر دو جناح چپ و راست است ولي از انجا كه جريان چپ در دهه 60 برخي از مراكز كليدي نظام را مثلا وزارت اطلاعات را اختيار كرده بود، طبيعي بود كه انها نيز آماج انتقاد امام قرار مي گرفتند.( علاوه بر اينكه شخصا " از يكي از شخصيتهاي برجسته جناح چپ شنيدم كه روي خطاب امام با آن جناح بود ). علاوه بر اين ،امام، ضمن نقد نحوه برخورد جناح راست با دولت و توصيه ايشان به در نظر گرفتن عنصر مصلحت نظام در انتقاد كردن و و نيز منافع محرومين ،دولت را هم به كرات به مشاركت دادن مردم نصيحت مي كرد . در فرازي از صحيفه امام ، مندرج است كه امام به صراحت مي فرمايند در دعواي دولت و بازار ما بايد هر دو طرف را در نظر گيريم و نصيحت ما به هردو طرف باشدو هر دو را بايد حفظ كنيم.اين ايده، با گفتار غالب چپها در آن ايام ،ناسازگار بود.
از جانب ديگر، اگر چه امام ، در دهه 60 نسبت به ّ تحجر برخي عناصر در جريان راست، موضع داشتند و انها را توصيه مي كردند كه عنصر "زمان " را در نظر بگيريد، ولي در همان دهه تاكيد وافري داشتند كه فقه بايد در همان چارچوب سنتي و جواهري جريان پيدا كند و از اين حيث امام در مقابل روشنفكر مابي برخي از عناصر چپ قرار مي گرفتند.باز هم در چارچوب همين رويكرد، امام حساسيت خاصي نسبت به حفظ حريم شوراي نگهبان داشتند .به عنوان مثال بعد از ابطال آراء حوزه انتخابيه اصفهان در انتخابات مجلس دوم هواداران آيه الله طاهري امام جمعه وقت اصفهان و جريان موسوم به خط 3 تحركاتي را عليه شوراي نگهبان آغاز كردند كه امام با صدور بيانيه اي به شدت با ايشان برخورد كرد. نكته دوم همان مطلبي است كه پيش از اين به آن پرداختيم يعني اينكه مواضع امام در دهه 60 گرچه با مواضع يك جناح مشابهت بيشتري داشت اما بايد ديد كه مواضع امام و آن جناح تاريخي لزوما " از "مبادي "، "ادله " و "منضمات " يكساني هم برخوردار بود يا نه؟ خير! اين جناح به عمق مواضع امام و جامعيت آن نرسيده بود و لزوما " همه عناصر آن مبناي فكري مشتركي با امام نداشتند.و لذا خط امامي كه بايد امروز مطرح كنيم خط خود امام است نه آن عنواني كه تابلوي يك جناح تاريخي شده است. وانگهي ،واقعيت اين است كه هيچ وقت اين فرصت فراهم نشد كه به اختلاف چپ و راست به دور از غرض ورزي پرداخته شود و جناحبندي ها حالت منطقي تري پيدا كند بسياري از افراد در جناح چپ يا در جناح راست با مباني و نيتهاي مختلف به در چارچوب يك جناح هم موضع شده بودند .موضعي كه تنها از حيث ظاهر ميان ايشان يكسان به نظر مي رسيد. به هرحال مواضعي كه آنروزها به درست يا غلط به عنوان مواضع جناح راست مشهور شده بود به درستي از جانب امام مورد نقد و چالش قرار ميگرفت اما اين سخن را بايد به معناي حق دادن به خود امام در نظر گرفت و نه به آن جناح تاريخي كه عنوان خط امام را براي خود به يدك مي كشيده است . در حال حاضر حتي اگر كساني علاقمند به احياي آن جناح تاريخي باشند بايد بدانند كه احياي آن جناح نه سودمند است ونه امكان پذير ! امكان پذير نيست چون چرخه زمان را به عقب نمي شود برگرداند؛ آن جناح تاريخي در چارچوب يك سلسله علل تاريخي هويت پيدا كرده بود كه اكنون آنها موجود نيستند . گذشته را تنها در يك چارچوب جديد و با عنايت به شرايط نوين و با اتكاي به يك الگوي تئوريك مي توان احيا كرد ، به همين خاطر مي بينيد در تحليلي خوشبينانه ،كساني كه شعار بازگشت به اصول اوليه انقلاب يا بازگشت به امام را سر مي دهند چون در مورد اين مسئله تامل لازم را صورت نداده اند و مبناي تئوريك خود را مشخص نكرده اند ، سخن گفتن آنها از خط امام در حد زينت كلام باقي مي ماند وتمسك به امام در خط مشي آنها تاثير واقعي و عملي نمي گذارد . شايد يكي از علل اين كه واژه امام براي اين گروه از افراد به صرف يك زينت تبديل شده است اين باشد كه آنها در تحليلي خوشبينانه ،علاقه به امام دارند اما اراده و سرمايه معرفتي لازم براي بازتوليد خط امام در قالب يك الگوي تئوريك و راهبردي جديد را دارا نيستند و عملا كارشان به اينجا ختم مي شود كه ابتداي كار از امام سخن مي گويند اما وقتي در ضمن امواج سياسي و اجتماعي قرار مي گيرند ، همان ظواهر امر نيز فراموششان ميشود و نهايتا " سخت دچار عملزدگي وموج زدگي مي شوند. البته من حساب آنها را كه در سخن گفتن از امام از صداقت لازم برخوردار نيستند جدا مي كنم .آنها حسابشان با كرام االكاتبين است! امام براي آنها صرفا "يك روكش زيبا براي تحقق بخشيدن به اهدافي است كه با نص فرمايشلت امام ناسازگار است.سومين نكته كه بايد مد نظر داشت، اين معنا است كه در خط امام تاريخي يعني همان خط امام دهه 60 ،جامعيت خط امام مغفول ماند و امروز نيز اشخاصي از ايشان كه هر از چندي از امام سخن مي گويند به عنصر "جامعيت "، "چند جانبگي " و اين معنا كه در سيره امام يك سخن يا عمل، سخن وعمل ديگر را تفسير مي كند توجهي ندارند.تا اينجاي بحث به معاني مختلفي اشاره كردم كه اصطلاح "خط امام "در طول تاريخ پس از انقلاب به خود گرفته است. اما آيا خط امام، مستقل از اين معاني تاريخي ، معناي ديگري هم مي تواند داشته باشد.اگر بخواهيم سخن گفتن ما از خط امام هم امكان تحقق داشته باشد ، هم ثمر بخش باشد و هم با متن به يادگار مانده از امام، بيشترين سازگاري را داشته باشد اين مفهوم را با كدام مولفه ها و ملاحظات بايد طرح كرد ؟ با پاسخ به اين پرسشها ، ما ، به اين سوال هم جواب داده ايم كه "خط امام واقعي كدام است؟ ". در موضع ديگري ( در مقاله ارتجاع در انقلاب ، مندرج در سايت احيا) اين مدعا را توضيح داده ام كه خط امام ، خط مشي اي است كه انقلاب را به وجود آورد و تداوم انقلاب نيز در گرو التزام همچنان به همان خط مشي است. براي اينكه خط مشي مزبور را بشناسيم صرفا مطالعه صحيفه امام يا صحيفه نور كفايت نمي كند، بلكه بايد آنها را با توجه به متن تاريخي صدورشان مطالعه كنيم، يعني توجه كنيم كه سخنان امام ، ناظر به كدام چالش يا مناقشه تاريخي ارائه شده است. اواخر دهه 50 شمسي ما با يك "مشكل " در جامعه خود رو به رو بوديم. آن مشكل اين بود كه غالب نيروهاي سياسي- فرهنگي به اين جمع بندي رسيده بودند كه چاره ي كار كشور در گرو سرنگوني رژيم پهلوي است. يك جمع بندي ديگر هم داشتيم و آن اينكه سرنگوني از طرق مسالمت اميز امكان پذير نيست، اين نظام را بايدحتما سرنگون كرد. در اين برهه، راه حل هاي مختلفي ارائه مي شد، براي مشخص نمودن اينكه اين سرنگوني چگونه بايد صورت بگيرد (و اينكه اصولا مسائل كشور را بايد در چه چارچوب و ظرفي فهميد) يكي از راه حل ها، راه حل امام بود. البته راه حل هاي ديگري هم چه از طرف طيف سنتي و چه از طرف طيف متجدد ارائه مي شد . اواخر دهه 50 به رغم رنگ و جلاي بسياري از آلترناتيوهاي امام، گفتار امام( كه بر خلاف "گفتار هاي رنگي "و تهييجي اين روزها ، رنگ، از بي رنگي و صداقت و صفا مي گرفت) بر آلتر ناتيو هاي خود غلبه كرد و رهبري انقلاب را در عهده گرفت . به نحوي كه حتي ،مخالفين هم خواسته يا نا خواسته تابع امام شدند . اين تبعييت به گونه اي بود كه حتي در جريان مبارزات سال 57، نهضت آزادي هم وقتي در مورد نخست وزيري مرحوم بازرگان اطلاعيه اي صادر كرد بر ولايت فقيه و اختيارات و حقوق آن آشكارا تاكيد كرد. بدين ترتيب ،خط امام توانسته بود حقانيت تاريخي خويش را نسبت به آلتر ناتيو هاي خود اثبات كند.{ادامه اين مقاله را با عنوان مؤلفه هاي خط امام در سايت احيا خواهيد خواند.
نويسنده: امير حسين تركش دوز