آفات نفاق درجامعه اسلامي (جريان شناسي نفاق جديد /قسمت دوم)
در شماره قبلي اين مقاله، «معنا و مفهوم نفاق»، «دسته بندي نفاق» «منافقين در دوران تاويل» و «چرايي پديد آمدن نفاق جديد» مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.دراين شماره، سه جريان اصلي نفاق و آثار مخرب آن در جامعه اسلامي بررسي مي شود.
نحله هاي جريان نفاق در دوران تأويل
نفاق جديد در دوران تأويل داراي نحله هاي متعددي است كه در هدف داراي وحدت مي باشند. پيامبر عظيم الشان اسلام(ص) پس از اتمام جنگ احد به امام علي(ع) فرمودند: «واقعا تو ما را ياري كردي و همراه من با شمشير خود مبارزه كردي و با جانت از من دفاع نمودي، چه خواهي كرد هنگامي كه پس از من با ناكثين و قاسطين و مارقين رودررو شوي.» امام علي(ع) كه از اين سخنان در شگفت شده بودند از حضرت پرسيدند: «آيا واقعا چنين اتفاقي خواهد افتاد؟ «رسول خدا(ص) به ايشان فرمودند: «به خدا سوگند آري» (14)
دراين حديث شريف به وضوح پرده از نحله هاي نفاق جديد كنارمي رود و ماهيت جريان هايي سه گانه منافقين در دوران تأويل آشكار مي گردد.
ناكثين؛ نحله اي از نفاق جديد
«ناكثين» محصول پيوند چهار عنصر «وجاهت»، «ثروت»، «سياست» و «قدرت» هستند. امام علي(ع) درخصوص اين نحله نفاق مي فرمايند: «به چهار نفر گرفتار شدم كه هيچ كس به مانند آنان دچار نشده است.
گرفتار شدم به شجاع ترين مردم «زبير»، زيرك ترين مردم «طلحه»، مطاع ترين مردم «عایشه» و ثروتمندترين مردم «يعلي ابن مينه». (15)
در حقيقت جريان ناكثين با قدرت «زبير»، ثروت «يعلي ابن مينه»، نفوذ و وجاهت «عايشه» و طراحي «طلحه» بوجود آمد. «زبير» يكي از رزمندگان دلير اسلام بود كه لقب «سيف الاسلام» را بر او نهاده بودند. شمشير او گره هاي زيادي را گشوده بود. وي از جمله چهار نفري بود كه براي بيعت با حضرت امير(ع) ثابت قدم ماند. نقل شده است كه هنگامي كه حضرت از دفن پيامبر(ص) فراغت يافت، حضرت زهرا(س) را بر مركب سوار كرد و به درب خانه مهاجرين و انصار رفت و از بيعت پيغمبر(ص) و واقعه غديرخم و ساير احاديث سخن گفت و از آنها درخواست حمايت كرد. دراين ميان چهل و چهار نفر از صحابه تعهد كردند درسلب حق او خودداري نكنند. حضرت (ع) دستور داد كه سرهاي خود را بتراشند تا از ديگران ممتاز شوند و درب خانه امام حاضر شوند و براي احقاق حق او قيام نمايند. فردا صبح تنها چهارنفر حاضر شدند:
«سلمان»، «مقداد»، «ابوذر» و «زبيرابن عوام»(16)
«طلحه» نيز در نوع خود يكي از عناصر سياسي و هوشمند محسوب مي شد. «عايشه ام المؤمنين» از چهره هاي بانفوذ درميان مسلمانان به شمار مي رفت و حرف و سخن او خريدار داشت. «يعلي ابن منيه» هم كه ازطرف عثمان فرماندار يمن بود، با غارت بيت المال به ثروت فراواني دست يافت. به صورتي كه درتاريخ نقل شده يكي از كاروان هاي او چهار صد شتر بار زر همراه داشته است. «يعلي ابن منيه» براي فتنه آفريني ناكثين شصت هزاردينار از بيت المال هزينه كرد. (17)
قاسطين
يكي از نحله هاي جريان نفاق در دوران تاويل «قاسطين» مي باشند. «حسادت و كينه ورزي»، «قدرت طلبي و دنياطلبي»، «تزوير و نيرنگ» و «باورهاي التقاطي و سست» عناصر تشكيل دهنده اين جريان بود.
آزادشدگان پيامبر(ص) همواره پس از رحلت آن حضرت مترصد بودند تا قدرت را از آن خود نمايند و يك حكومت موروثي ايجاد كنند. «عبدالفتاح عبدالمقصود» دراين باره مي نويسد: «پس از آنكه عثمان به كار خلافت گماشته شد، ابوسفيان در جمع خانواده خويش گفت: بني اميه آن را (خلافت را) همچون گوي بربايند. سوگند به كسي كه ابوسفيان بدان قسم مي خورد، پيوسته اين اميدواري را دارم كه (حكومت) براي كودكان شما به صورت وراثت درآيد. (18)
معاويه با دراختيارگرفتن حكومت در شام، اسلام نبوي را به اسلام قيصر و كسري مبدل ساخت و با دستگاه تبليغاتي خود آنچنان فضاي مسمومي را در سرزمين شام ايجاد نمود كه مردم تصور مي كردند كه امام علي(ع) فرمان قتل عثمان را صادر كرده است.
پس از كشته شدن عثمان، معاويه با طلحه، زبير و عايشه درمكه ميعاد گذاشت و با يكديگر عليه حكومت حضرت امير(ع) هم پيمان گرديدند. وي با به نمايش گذاردن پيراهن خونين عثمان در مسجد اموي، به بهانه خونخواهي عثمان، با تزوير و نيرنگ، سپاهي را براي جنگ با امام علي(ع) آماده نمود.
قاسطين در شام اجتماعي از حاسدين و كينه ورزان نسبت به امام علي(ع) را بوجود آورده بودند. يكي از اين افراد «وليدابن عقبه» بود كه خصومت ديرينه اي با امام (ع) داشت. نقل است كه در زمان پيامبر(ص) وليد كه مرد فاسقي بود به حضرت امير(ع) گفت: «نيزه من از تو تيزتر و فصاحت من از تو بيشتر و بازوي من از تو قويتر است.» امام علي(ع) درپاسخ به وليدابن عقبه فرمودند: «خاموش باش فاسق». وليد درغضب شد به پيامبر(ص) شكايت كرد. آنگاه آيه «افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لايستون» نازل شد.(19)
در زمان خلافت عثمان، «وليد ابن عقبه» والي كوفه گرديد. وي اكثر اوقات، مست و لايعقل بود. درتاريخ آمده است: «يكروز صبح، درحال مستي به مأمومين گفت اگر بخواهيد به جاي دو ركعت، چهار ركعت نماز براي شما بخوانم. مردم موضوع بدمستي وي را به خليفه گزارش دادند و حتي گروهي به مدينه آمدند و شهادت دادند به شرب خمر وليد. او هم با حضرت علي(ع) مشورت كرد و امام فرمود: اگر ثابت باشد بايد او را حد زد. وليد با اين كينه ديرينه نسبت به امام، از جمله كساني بود كه معاويه را به جنگ عليه اميرالمؤمنين (عليه السلام) تحريك كرد. (20)
مارقين
در ادبيات عرب «مارق» به تيري گفته مي شود كه از كمان رها گرديده است. از اين رو مارقين، خروج كردگان از دين و ولايت الهي مي باشند. شكل گيري اين جريان نفاق، ريشه در عواملي همچون «عدم بصيرت در تشخيص حق و باطل»، «عصبيت»، «خرافه گرايي» و «عدم تبعيت از ولايت» دارد.
مارقين جريان نفاق اسلام منهاي ولايت بود كه با شعار «حسبنا كتاب الله» خروج نمودند. اين نحله از جريان نفاق، حضرت علي(ع) و معاويه را به يك چشم مي نگريستند. خوارج معتقد بودند معاويه مردي متجاهر به فسق، مكار و نالايق است و حضرت امير(ع) هم به دليل راضي شدن به حكميت، مرتد گشته و تا توبه نكند به اطاعت او نبايد سر نهاد.
سركرده خوارج فردي به نام «عبدالله» بود كه نژادي يهودي داشت. در اثر القائات و شبهه افكني اين جريان نفاق، دوازده هزار نفر به آنها پيوستند. هنگاميكه امام(ع) با سپاه خود قصد داشت به جنگ معاويه برود، ناچار گرديد ابتدا فتنه خوارج را دفع كند. حضرت قبل از آغاز جنگ، به اتمام حجت با آنان پرداخت. به طوري كه قريب هشت هزار نفر از جماعت آنان جدا شدند و تنها چهار هزار نفر باقي ماندند كه شعار «لاحكم الاالله و لو كره المشركون» را سر مي دادند. از اين تعداد نيز تنها نه نفر زنده ماندند.
عقيده باطل اين نحله از جريان نفاق در جامعه ديني باقي ماند و فرقه هاي مختلفي از آنها پديد آمد.
رهاورد جريان نفاق براي جامعه ديني
1- بحران حقانيت و مشروعيت
ايجاد بحران حقانيت و مشروعيت، مهلك ترين رهاورد جريان نفاق براي جامعه ديني است. افرادي كه تا پيش از اين در صفوف مؤمنين و از هم پيمانان آنان بوده و مورد توجه و اعتماد مردم قرار گرفته اند، آنگاه كه به دليل عدم استقامت و پايداري ديني تغيير ماهيت داده و تجديدنظرطلب مي شوند، جامعه را دچار حيرت و سردرگمي مي نمايند. در اين شرايط طبيعي است كه تشخيص حق از باطل براي بخشي از جامعه ديني دشوار گرديده و بحران حقانيت به وجود مي آيد و «مشروعيت جريان حق» در افكار عمومي زير سؤال مي رود.
امام علي(ع) در اين باره مي فرمايند: «اگر مردم مي دانستند كه او منافق است، دروغگوست، از او نمي پذيرفتند و گفتار دروغين او را تصديق نمي كردند. اما با آناگاهي مي گويند او از اصحاب پيامبر(ص) است، رسول خدا را ديده و از او حديث شنيده و از او گرفته است. پس حديث دروغين او را قبول مي كنند.»(21)
عنصر وجاهت در ايجاد بحران حقانيت و مشروعيت بسيار مؤثر مي باشد. همچنانكه در صدر اسلام و در فتنه ناكثين به آن اشاره شد و در فتنه مخملين نيز شاهد بوديم كه افرادي با سوءاستفاده از عنصر وجاهت و القائات دروغين، بخشي از جامعه را دچار بحران حقانيت و مشروعيت نمودند.
بحران حقانيت و مشروعيت آنچنان براي جامعه اسلامي زيان آور است كه پيامبر(ص) براي جلوگيري از اين بحران، در مقاطع مختلف بر ولايت اميرالمؤمنين(ع) و ائمه معصومين(ع) تأكيد ورزيدند. احاديث منزلت، ثقلين، سفينه و كساء و مصاديقي از اين دست، تأكيد در سيره نبوي براي جلوگيري از بحران مذكور مي باشند.
نكته قابل توجه اينكه امام عظيم الشأن راحل نيز گويا خطر بحران حقانيت را براي نظام و جامعه ديني پيش بيني مي نمودند و با تأسي از سيره پيامبر(ص) با تأكيد بر محوريت ولايت فقيه، بارها به صورت مصداقي در خصوص رهبر معظم انقلاب اسلامي مطالبي را اظهار داشتند. آن گوهر يكدانه حتي مدتي پس از تنظيم وصيت نامه سياسي و الهي خود، سطوري را بر آن اضافه نمودند. از جمله آنكه «ملاك حال فعلي افراد است»(22). اضافه نمودن سطور مذكور با اين هدف انجام شد كه هيچ كس نتواند بعدها از عنصر وجاهت، قرابت، و ملازمت با حضرت امام(ره) سوءاستفاده نموده و در جامعه بحران حقانيت و مشروعيت ايجاد كنند.
2- ايجاد بي تفاوتي در جامعه
يكي از پيامدهاي جريان شوم نفاق در جامعه ديني، ظهور طبقه جديدي از قاعدين و بي تفاوت ها مي باشد.
بحران حقانيت و مشروعيت، جامعه را به تفرقه و بيراهه كشانيده و گروه ديگري را نيز به كناره گيري و بي تفاوتي سوق مي دهد.
در خصوص اين رهاورد جريان نفاق، حضرت امير(ع) مي فرمايند: «منافق گمراه كننده، خطاكار و مشوق خطاكاري است.» (23)
ظهور جريان قاعدين و بي تفاوت ها در واقع نوعي ريزش در جامعه ديني و تداوم بحران حقانيت و مشروعيت است. «ابوموسي اشعري» يكي از مصاديق تاريخي و بارز جريان قاعدين مي باشد. او كه تحت تاثير القائات عايشه و وجاهت وي قرار گرفته بود، هنگامي كه امام حسن (عليه السلام) به همراه «عمار» به كوفه آمدند تا براي مقابله با فتنه ناكثين مردم را بسيج نمايند، با سوءاستفاده از صحابي بودن و عنصر وجاهت خطاب به مردم گفت: «صحابه رسول خدا(ص) از غيرصحابه به رسول او نزديكترند. شما بر گردن من حقي داريد كه بايد آن را ادا كنم. اين فتنه، يك فتنه كور است و لذا در اين فتنه انسان خواب بهتر از بيدار و نشسته بهتر از ايستاده وايستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از تلاش كننده و تلاش كننده بهتر ازسواره است. پس شمشيرهاي خود را غلاف كنيد تا فتنه روشن گردد.» (24)
در آن زمان «سعدابن مالك» و «عبدالله ابن عمر» نيز از جمله كساني بودند كه بي تفاوتي و كناره گيري را برمقابله با جريان نفاق ترجيح دادند. «حارث ابن حوط» نيز كه اسير بحران حقانيت شده بود، از امام علي(ع) درخواست كرد كه مانند «سعيد ابن مالك» و «عبدالله ابن عمر»، قعود را بر قيام ترجيح دهد.
حضرت پاسخي به او دادند كه مشخص مي كند كه قاعدين و بي تفاوتي ها نمي توانند الگوي خوبي در دوران تاويل براي مقابله با نفاق باشند و مومنان حقيقي و راستين نبايد فريب سخنان ظاهرالصلاح تجديدنظرطلبان را خورده و در دام فتنه هاي نفاق بيفتند.
حضرت امير(ع) در پاسخ «حارث ابن حوط» مي فرمايند: «عبدالله و سعيد حق را تنها گذاشتند و باطل را ياري نكردند. اينان چگونه مي توانند امام و پيشواي خير باشند تا پيروز شوند.» (25)
3-ظهور اصلاح طلبان دروغين
رهاورد نفاق براي جامعه ديني، تخريب و افساد است نه اصلاح. بر همين اساس قرآن كريم يكي از ويژگي هاي منافقان را ادعاي دروغين اصلاح طلبي آنان مي داند. از اين رو يقينا جامعه اي كه دچار پديده شوم نفاق گردد، شاهد ظهور اصلاح طلبان دروغين خواهد بود. در اين هنگام صف بندي سياسي جديدي در جامعه شكل خواهد گرفت.
قرآن مي فرمايد: «و اذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالو انما نحن مصلحون» و سپس در آيه بعدي تاكيد نموده، و مي فرمايد: «الا انهم هم المفسدون»: «هنگامي كه به آنان گفته مي شود روي زمين فساد نكنيد، مي گويند، ما اصلاح طلبيم، بدانيد كه اين ها همان فسادآفرينان هستند. (26)
درتاريخ آمده است كه جريان نفاق جديد (نحله ناكثين)، داعيه اصلاح داشته اند. هنگامي كه به حضرت علي(ع) خبر دادند كه سردمداران ناكثين با داعيه اصلاح طلبي به سوي بصره در حركت هستند، حضرت در جمع مردم خطبه خواندند و فرمودند: «اينان (ناكثين) مردم را به سوي اصلاح فرا مي خوانند.» آنگاه امام از مردم خواستند تا به مقابله با اين جريان فساد برخاسته و فسادآفريني آنها را به اصلاح واقعي تبديل كنند و مي فرمايند: «لعل الله يصلح بكم، افسد اهل الافاق». (27) عليرغم ادعاي دروغين اصلاح طلبي جريان نفاق، بايد اذعان نمود كه مومنان راستين اصلاح طلبان واقعي هستند و جريان تجديدنظر يا نقاق دوران تاويل، تنها گروهي واپس گرا مي باشند كه در دوره تاويل دچار بيماري هاي نفاق و ارتجاع شده اند.
4- ايجاد جنجال و تشنج در جامعه
«غوغاسالاري» رهاورد ديگر جريان شوم نفاق براي جامعه ديني است. از آنجا كه منافقين فضاي صميميت و دوستي را در جامعه ديني به عداوت و دشمني تبديل مي نمايند و مرزبندي خودي و غيرخودي را بر هم مي زنند، التهاب، هياهو و تشنج، فضاي جامعه را فرا مي گيرد. در چنين شرايطي هيجان گرايي و احساس گرايي بر جامعه حاكم مي شود و امكان انديشيدن و تصميم گيري براي گروهي از افراد جامعه از بين مي رود و فضاي سياسي و اجتماع آنچنان آلوده و غبار گرفته مي شود كه چشم ها از ديدن حق و حقيقت باز مي ماند و بصيرت ها مخدوش مي شود.
جريان نفاق با هراس دائمي از روشن شدن حقايق و ماهيت پنهانشان، همواره دست به غوغاسالاري مي زند تا خود را استتار و اختفاء نمايد. منافقين براي ايجاد هياهو، جنجال و تشنج از سخنراني هاي آتشين و بيانيه هاي داغ و تحريم آميز استفاده كرده و سعي مي نمايند هيجانات زودگذر در جامعه ايجاد كنند.
حضرت علي (عليه السلام) درباره شيوه جنجال آفريني و تشنج زايي ناكثين در فتنه جمل مي فرمايند: «وقد ارعدوا و ابرقوا: اينان رعد و برق برپا كردند». (28)
ايجاد هياهو و غوغاسالاري بر سر قتل عثمان از سوي ناكثين و قاسطين و تحريك احساسات مردم از طريق سخنراني هاي آتشين و به نمايش گذاردن پيراهن خونين وي و سپس داعيه خونخواهي عثمان، از شيوه هاي جريان نفاق بود كه رهاورد آن منجر به ايجاد تشنج و جنجال در جامعه اسلامي گرديد.
5- تحريف باورهاي ديني و تضعيف ولايت و رهبري
پنجمين رهاورد جريان نفاق براي جامعه اسلامي، بدعت گذاري در دين و تحريف باورهاي ديني و هجمه به ولايت و رهبري است. جريان شوم نفاق با ترويج تسامح و تساهل و اباحه گري و همچنين تأكيد بر قرائت هاي مختلف از دين، جامعه را در تلاطم شبهات قرار داده و به سوي گمراهي مي برد.
در اين رابطه حضرت امير(ع)، «معاويه» سركرده قاسطين را چنين خطاب مي كند: «بسياري از مردم را به گمراهي خويش فريب دادي و به تباهي افكندي و به امواج نفاق خود سپردي. ظلمت، گمراهي، آنان را فرا گرفت و در تلاطم شبهه ها گرفتار آمدند و از راه راست خود دور گشتند.»(29)
در تاريخ آمده است كه اين جريان نفاق، كنيزي را به امامت جماعت منصوب و مردم را وادار به اقامه نماز نمود، نمازجمعه را در روز چهارشنبه اقامه كرده، شرب خمر و رقص و غناء را آزاد كرد.
جريان نفاق همواره در لباس حق ظاهر گرديده و باطل را ترويج مي كند. اين جريان در راه تضعيف باورهاي ديني، در برابر رهبري و ولايت قرار مي گيرد و دست به كارشكني، سرپيچي و طغيان مي زند.
حضرت علي (ع) به دليل اين رهاورد خطرناك جريان نفاق، بر ضرورت شناخت منافقين و برحذر بودن از آنان تأكيد نموده و در خطبه اي مي فرمايند: «شما بندگان خدا را به پرهيزگاري سفارش مي كنم و به درك و شناخت منافقين توجه مي دهم. زيرا اينان هم گمراه هستند و هم ديگران را به گمراهي مي اندازند، هم لغزنده اند و هم افراد را به لغزش مي اندازند. در هر راهي دام گسترده اند در برابر هر حقي، باطلي مي سازند، براي هر مستقيمي، انحرافي بوجود مي آورند. حرفي كه مي زنند همراه ايجاد عيب در دلهاست. حرف آنان ساختگي و ظاهري فريبنده دارد. راه انحراف را هموار مي سازند. اينان گروه شيطانند.»(30)
نفاق جديد در حال حاضر، اهتمام ويژه اي به تحريف باورهاي ديني و تضعيف ولايت و رهبري دارد. اين جريان مي كوشد با تمسك به قرائت هاي مختلف از دين، اسلام ناب محمدي (ص) را قرائت طالباني و فاشيستي از دين معرفي نموده و ولايت فقيه را نيز استبداد و ديكتاتوري بنامد.
در همين رابطه امام عظيم الشأن راحل با آينده نگري نسبت به ظهور جريان نفاق جديد مي فرمايند: «شما بعدها مبتلا به اين هستيد، مبتلا به يك همچون اشخاصي هستيد كه گاهي به صورت اسلامي وارد مي شوند. همين مسائلي كه حالا مطرح مي كنند كه بايد ولايت فقيه نباشد، اين ديكتاتوري است.»(31)
نويسنده:رضا سراج
ادامه دارد...