جهان به كدام سو مي رود؟ (جنگ اقليت عليه اكثريت)

هم اكنون جنگي در جريان است كه مدت هاست آغاز گرديده و جهاني است، و رنگ و بويي اجتماعي و داخلي دارد. جنگي «حذفي»، كه جنگ قدرت است عليه مردم كه جمعيت شان رو به فزوني گذارده و بسيار پرهزينه گرديده اند. و اين جنگ را كه با هدف حذف تدريجي آنها انجام مي پذيرد، برگزيدگان و نخبگان «خودخوانده»به راه انداخته اند.
هم اكنون جنگي در جريان است كه مدت هاست آغاز گرديده و جهاني است، و رنگ و بويي اجتماعي و داخلي دارد. جنگي «حذفي»، كه جنگ قدرت است عليه مردم كه جمعيت شان رو به فزوني گذارده و بسيار پرهزينه گرديده اند. و اين جنگ را كه با هدف حذف تدريجي آنها انجام مي پذيرد، برگزيدگان و نخبگان «خودخوانده» كه زمام امور جهان را بواقع غصب كرده اند، به راه انداخته اند.
از ويژگي هاي اين جنگ نيز، استقرار نوع جديدي از نظام برده داري است كه آن را «ليبراليسم» مي خوانند، و هم زمان، تشديد روند سركوب شهروند عادي به منظور به اطاعت واداشتن او.
جنگ پولداران عليه فقرا
«مبارزه طبقاتي» آن گونه كه «كارل ماركس» از آن سخن مي گفت، مبارزه فقيران و اقشار مستضعف جامعه عليه ثروتمندان بود، مبارزه «استثمار شدگان» عليه «استثمارگران». اما، 20سال است كه سير اين مبارزه طبقاتي تغيير يافته و كاملاً وارونه شده است. چراكه، جنگ جاري جنگ پولداران است برضد فقيران. و هدف آن نيز حذف يك قرن «پيشرفت اجتماعي» در غرب، افزايش چندين برابري سود شركت ها و مجاز ساختن كسب ثروت به هر شيوه ممكن و اندوختن بي سابقه آن از سوي نخبگان سركرده جهان به زيان مردم عادي است كه به منبعي جهت بهره كشي هرچه بيشتر، تبديل گرديده اند. اما، اين جنگ اجتماعي اهدافي گسترده تر و درازمدت تر را نيز مدنظر دارد...
در انديشه اربابان جهان چه مي گذرد؟
آنها كه درحال حاضر جهان را رهبري مي كنند، براين اعتقادند كه كره زمين بيش از اندازه و گنجايش خود جمعيت دارد، و اين مازاد جمعيت خطري است كه قدرت آنان را تهديد مي كند. به عبارت ديگر، هرچه بر رقم جمعيت افزوده شود، اين خطر بيشتر مي رود كه روزي قدرت از كف اين اقليت حاكم كه جهان را به زيان منافع اكثريت و در راستاي بلندپروازي هاي خود هدايت مي كند، برود.
علاوه بر اين، اربابان جهان چنين مي پندارند كه غالب مردم وجودي بي حاصل اند و جز زيان ثمري ندارند. و اين كه، اكثريت «شهروندان معمولي» براي نظام اقتصادي ارزش هايي منفي اند.
از ديگرسو، از ديدگاه اين اربابان خودخوانده، دليل اصلي آلودگي كره زمين ازدياد جمعيت است. و اگر تعداد افراد بشر به يك پنجم جمعيت كنوني مي رسيد، آلودگي نيز به يك پنجم كاهش مي يافت. به عبارت ديگر، هرچه تعداد افراد بشر برروي كره زمين فزوني يابد، ميزان آلودگي و گاز كربنيك حاصل از تنفس و فعاليت هاي بشري كه اكوسيستم قادر به جذب آن است، نيز تنزل پيدا مي كند. و البته، سهم منابع طبيعي قابل دسترسي براي هر فرد بشر (آب، غذا، انرژي، مواد اوليه) نيز كاهش مي يابد.
به عنوان مثال، چنانچه تمامي مردم جهان همانند آمريكايي ها زندگي كنند، بشريت به پنج سياره ديگر همانند كره زمين نياز خواهد داشت. اما، اگر رقم انسان ها يك پنجم آنچه كه هست باشد، تنها يك سياره براي زندگي كافي خواهد بود. بدينسان، معضل آلودگي و منابع طبيعي حل و فصل خواهد شد بي آن كه نياز به چشم پوشي از سازمان اقتصادي و شيوه زندگي كنوني باشد.
در اين راستا، گزينه نخست اينست كه افراد بشر از ادامه راه در جامعه مصرفي و منافع حاصل از آن صرف نظر كنند، كه از ديدگاه اربابان جهان راه حلي غيرقابل قبول است. گزينه دوم آن كه، بشريت در انرژي هاي نو و تكنولوژي هاي جديد كه آسيب كمتري به محيط زيست وارد مي آورند، به طور گسترده سرمايه گذاري كند. اما، انرژي هاي جايگزين به طور كل نمي توانند پاسخگوي نيازهاي سطح مصرف كنوني باشند. و بالاخره اين كه، اين راه حل بسيار پرهزينه بوده، از خطر بي ثباتي اجتماعي نيز نمي كاهد.
از اين رو، اربابان خود خوانده جهان راه حل نخست را برگزيده اند: اين كه، پولداران قدرتمند اجازه يابند امتيازات جامعه اي صنعتي و به شدت آلاينده را براي خود محفوظ بدارند، و در عين حال با كاهش رقم جمعيت كره زمين به يك ميليارد تن تا اواسط قرن بيست و يكم، از فشار كلي بر محيط زيست بكاهند.
كنترل نهايي انرژي
يكي از اهداف استراتژيك «اربابان جهان»، دستيابي به كنترل كامل و اتوماتيك توليد انرژي و منابع از طريق جايگزين ساختن تمامي حقوق بگيران به وسيله ماشين ها و دستگاه هاست. سند مربوط به «سلاح هاي بي صدا» در اين ارتباط بسيار واضح و گويا است: «چنانچه بتوان رشد طبقات زيرين جامعه را به مدت كافي تحت كنترل درآورد، نخبگان و برگزيدگان خواهند توانست به تسلط كامل بر انرژي دست يابند، و مردم نيز - به صورت توافقي- ديگر در جايگاه يك منبع انرژي مهم و اساسي قرار نخواهند داشت. و مادامي كه چنين استيلايي بر انرژي به طور مطلق حاصل نگرديده، موافقت مردم براي كار كردن و واگذاري اداره امور خود به ديگران، بايد مد نظر قرار گيرد، بدين معنا كه شكست در اين زمينه مردم را به دخالت در امر انتقال نهايي منابع انرژي به نخبگان و برگزيدگان عالم واخواهد داشت.»
از حدود 20 سال پيش به اين سو، تمامي تلاش ها در راستاي دستيابي به مرحله خودكار شدن كامل روند توليد متمركز گرديده است. اربابان جهان به منظور مهيا ساختن اين جايگزيني انسان توسط رايانه ها و روبات ها، بر آن شده اند كه شيوه هاي كاري انسان و دستگاه ها را با يكديگر هم سو سازند. به همين دليل نيز، در كارخانجات شاهد «ماشيني شدن» روش هاي كار، از جمله در بخش خدمات، بوده ايم. حقوق بگيران هر روز بيش از گذشته از حق تصميم گيري خود محروم گرديده، كار آنها به پي گيري روندهاي سخت و انعطاف ناپذير و از پيش تعيين شده، محدود گرديده است. رويه هايي كه دقيقاً به منظور تسهيل جايگزيني حقوق بگيران توسط ماشين ها و دستگاه ها، به طرز عمل رايانه ها بسيار نزديك شده است.
بدينسان، توليد و حمل و نقل انرژي و كالا مي تواند خيلي زود به لطف روباتي شدن، انفورماتيك و هوش مصنوعي، تقريباً به طور كامل توسط سيستم هاي خودكار انجام پذيرد. تعداد اشخاصي كه براي طرز عمل درست نظام توليد لازم اند بسيار كمتر از رقم حقوق بگيران كنوني است. و اين موضوع به ويژه در صورت كاهش تقاضاي منابع در سطح كلي براثر حذف مردم بي فايده و بي مصرف، كاملاً مشهود خواهد بود.
راه حل نهايي
بنابراين، جنگي «حذفي» عليه جمعيت جهان آغاز گرديده است. اما، افراد بشر كه اكنون «بي مصرف» شده اند در اردوگاه هاي كار اجباري از صحنه و از سطح كره زمين «حدف» نمي گردند، بلكه با حذف تدريجي امكان دستيابي شان به فضاي حياتي، مواد غذايي، بهداشت، آموزش، اطلاعات و انرژي، از بين مي روند. افزايش شديد قيمت مواد غذايي، حذف و يا كاهش بيمه بيكاري، كاهش حقوق بازنشستگي، انحلال نظام هاي آموزشي و بهداشت عمومي و خصوصي سازي بازار برق از جمله تدابيري هستند كه اخيراً در اين راستا اتخاذ گرديده اند.
بدينسان، فقيران كه اوضاعي نابسامان دارند و نيز طردشدگان جامعه، به مرگي تدريجي و پنهان كه به واسطه فقر، سوء تغذيه، بيماري و يا خودكشي حاصل مي گردد، محكوم اند. مازاد جمعيت همچنين مي تواند از طريق اپيدمي ها (انتشار عمدي ويروس در هوا، آب و يا مواد غذايي صنعتي) و نيز جنگ ها از بين بروند.
و بالاخره، اربابان جهان به اين نتيجه رسيده و تصميم گرفته اند كه اين ديگر امكان پذير نيست كه به مردم اجازه داده شود آزادانه توليد مثل كنند.
پايان دموكراسي
در حال حاضر، در تمامي كشورهاي غربي «امنيت» صرفاً بهانه اي است براي افزايش سركوب و تنزل بي سابقه دموكراسي.
پايان دموكراسي، تشديد سركوب و استقرار حكومتي پليسي مكمل هاي لازم و موردنياز ليبراليسم اقتصادي به حساب مي آيند. و اين نيز به منظور پيشگيري از واكنش هاي خشونت بار و اجتناب ناپذير (مانند دزدي، غارت، شورش،...) حاصل از كاهش منابع و افزايش روزافزون حجم توده هاي فقيران و طردشدگان جامعه، تقويت ميزان تسليم بودن و سرسپردگي جمعيت و اجتناب از شورشي عليه اين سياست خرابكاري و «تخريب اجتماعي» كه از سوي دولت ها و شركت هاي چند مليتي انجام مي پذيرد، در نظر گرفته شده است. سرسپردگي در برابر نظم نوين اقتصادي از طريق «خرف» كردن جمعيت از خيلي پيشتر به لطف و كمك رسانه ها، تضعيف حس انتقادي مردم به كمك تبليغات، مشروط ساختن آنها به بايدها و نبايدها از طريق برقراري شيوه اي زندگي كه نه انرژي و نه فرصتي براي تعمق باقي مي گذارد و بالاخره، تهاجم انرژي هاي فردي (زشتي محيط زيست هاي شهري، استرس، آلودگي شيميايي و الكترومغناطيسي، مواد غذايي تقلبي و تاريخ مصرف گذشته، داروهاي خواب آور، آرام بخش ها، عوارض جانبي داروها) ميسر و تسهيل گرديده است.
«وارن بافت»، ميلياردر آمريكايي كه در سال 2008 پولدارترين فرد جهان شناخته شده است، در اين ارتباط مي گويد: «اين واقعيتي است كه جنگي طبقاتي در جريان است. اما طبقه من، قشر پولداران، است كه اين جنگ را هدايت مي كند، و ما در آستانه پيروزي قرار داريم...»
تجربه قورباغه
«اوليويه كلرك»، نويسنده و فيلسوف سوئيسي دركتاب خود تحت عنوان «قورباغه اي كه نمي دانست پخته شده است... و ديگر درس هاي زندگي»، مي نويسد: «ديگي پر از آب سرد را تصور كنيد كه قورباغه اي در آن باخيال آسوده در حال شنا كردن است. حال، آتش زير ديگ روشن و آب به آرامي گرم مي شود. اكنون، آب ولرم است. قورباغه آن را مطلوب مي يابد و به شنا كردن ادامه مي دهد. دماي آب رفته رفته زياد مي شود. اكنون، آب گرم است. و اين گرما كمي بيش از آن است كه قورباغه آن رامطلوب بيايد، پس او را كمي خسته مي كند. اما، قورباغه بابت اين موضوع كوچك دستپاچه نمي شود. حالا، آب واقعاً گرم است. قورباغه آهسته آهسته آن را نامطلوب مي يابد، اما در عين حال ضعيف شده است، پس آن را تحمل مي كند و واكنشي نشان نمي دهد. بدينسان، دماي آب همچنان افزايش مي يابد، تا بدانجا كه قورباغه سرانجام بسادگي در آن مي پزد و جان مي سپارد، بدون آن كه هرگز سعي در خروج از ديگ كرده باشد.
اين تجربه سرشار از آموزش است و نشان مي دهد هنگامي كه تغييري منفي به شيوه اي كند و آهسته حاصل مي گردد، از آگاهي ما بدور مي ماند و اغلب اوقات هيچ واكنش، مخالفت و شورشي را بر نمي انگيزد. اكنون اگر به تماشاي آنچه از دهه ها پيش در جامعه مان مي گذرد بنشينيم، متوجه مي شويم كه متحمل انحرافي آهسته و تدريجي شده و بدان خو گرفته ايم. بسياري چيزها كه 20، 30 يا 40 سال پيش ما را شوكه و وحشت زده مي كرد، به تدريج به موضوعاتي عادي و پيش پا افتاده تبديل و به رنگ هاي ريا مزين گرديده اند و كمتر آزارمان مي دهند... و يا اين كه غالب افراد را بي تفاوت باقي مي گذارند.
به نام پيشرفت و علم وحشتناكترين آسيب ها با همدستي دائم و پابرجاي خود قربانيان - كه جاهل و در عين حال فقيرند - بيرحمانه و تدريجاً به آزادي هاي فردي، خوشبختي و نشاط حاصل از زنده بودن و زندگي كردن، بي نقصي طبيعت، زيبايي و وقار و شرافت انساني وارد آمده است.
تصاوير زشت و سياهي كه براي آينده ترسيم و اعلام گرديده، به جاي برانگيختن واكنش ها و اقدامات پيشگيرانه، صرفاً مردم را به لحاظ رواني آماده پذيرش شرايطي اسف بار و رو به قهقرا براي زندگي، مي سازند. و مغزها آنچنان ازبمباران اطلاعاتي رسانه ها اشباع شده اند كه ديگر قادر به تشخيص هيچ چيز از هيچ چيز نيستند.»
استراتژي هاي كنترل مردم
استراتژي ها، تدابير و تكنيك هاي اربابان جهان براي اداره و كنترل مردم و آلت دست قرار دادن آنها عبارتند از:
1- استراتژي انحراف افكار عمومي : عنصر اصلي واساسي كنترل جامعه و عبارت است از منحرف ساختن توجه عمومي از مسائل مهم و تغييرات انجام گرفته به تصميم نخبگان و برگزيدگان سياسي و اقتصادي، به كمك سيلي مداوم از سرگرمي ها و اطلاعات هجو و بي معنا.
استراتژي انحراف افكار عمومي به منظور ممانعت از جلب توجه مردم به شناخت هاي اساسي در زمينه هاي علمي، اقتصادي، روان شناختي، زيست شناسي اعصاب و سايبرنتيك نيز لازم و ضروري است. به عبارت ديگر، بايد كه توجه عمومي بدور از مسائل واقعي اجتماعي، جذب موضوعاتي فاقد اهميت واقعي گردد. بايد كه مردم را آنچنان مشغول نگاه داشت كه بهنگام بازگشت به مزرعه به همراه ساير «حيوانات»، فرصتي براي انديشيدن نيابند.
2- خلق مشكلات، و سپس ارائه راه حل ها: اين روش «مشكل- واكنش- راه حل» نيز نام گرفته است. چرا كه، ابتدا مشكلي را پديد مي آورند، «وضعيتي» پيش بيني شده به منظور برانگيختن يك واكنش عمومي در راستاي اين هدف، طوري كه خود مردم خواستار اقداماتي گردند كه نخبگان قصد قبولاندن آن را دارند. به عنوان مثال، اجازه گسترش خشونت در شهرها، و يا سازماندهي انفجارهاي خونين با اين هدف كه مردم خود خواستار تدوين «قوانين امنيتي» محدودكننده آزادي گردند. و يا اين كه، ايجاد يك بحران اقتصادي به منظور قبولاندن تنزل حقوق اجتماعي و انحلال خدمات عمومي به عنوان دردي لازم.
3- استراتژي تدريجي: به منظور قبولاندن اقدامي غيرقابل قبول، كافي است آن را به طور تدريجي و ظرف 10 سال به اجرا درآورد. شرايط اجتماعي اقتصادي كاملاً جديد نيز به همين شيوه در سال هاي 1980 تا 1990 بر مردم تحميل گرديده است. بيكاري گسترده، نابساماني وضعيت كاري و اقتصادي، تغيير پذيري، جابه جايي، حقوق و دستمزد بسيار اندك و بسياري تغييرات ديگر كه در صورت اجراي ناگهاني و يكباره بدون شك سبب وقوع يك انقلاب مي گرديد.
4- استراتژي تأخيري يا تعويقي: شيوه اي ديگر براي قبولاندن تصميمي نامحبوب، ارائه آن به عنوان راه حلي «دردناك اما لازم» و كسب رضايت و موافقت مردم به منظور اجراي آن در آينده است. چرا كه، يك فداكاري و از خودگذشتگي آينده پيوسته قابل قبول تر از اجبار فداكاري فوري و قريب الوقوع است. نخست، بدين دليل كه تلاش لازم بدين منظور نبايد بلافاصله انجام پذيرد و سپس، بدان خاطر كه مردم پيوسته در اين جهت حركت مي كنند كه «فردا همه چيز روبراه خواهد شد» و فداكاري خواسته شده مي تواند اجتناب پذير باشد. و بالاخره، اين ترفند فرصت لازم را به آنها مي دهد كه با انديشه تغيير خو گرفته، در موعد مقرر آن را بناچار بپذيرند.
نمونه اي كه اخيراً اتفاق افتاده است: تبديل ارزهاي اروپايي به «يورو» و از دست دادن حاكميت مالي و اقتصادي در سالهاي 45-1944 به منظور اجرا در سال 2001 مورد پذيرش كشورهاي اروپايي قرار گرفت. نمونه اي ديگر: توافق هاي چندجانبه «فضاي آزاد تجاري ميان كشورهاي آمريكا» (FTAA Free Trade Area of the Americas)، كه ايالات متحده در سال 2001 به كشورهاي قاره آمريكا تحميل كرد، اما پذيرفت كه اجراي آن تا سال 2005 به تعويق افتد.
5- گفت وگو با مردم همانند كودكان خردسال: غالب تبليغاتي كه جهت مردم تهيه و تنظيم گرديده است، گفتمان، استدلال و شخصيت هايي را به كار مي گيرد كه مخاطب را در جايگاه كودكان خردسال و يا حتي انسان هاي كم عقل و بي خرد قرار مي دهد، انگار كه بيننده تلويزيوني اين تبليغات حقيقتاً كودكي خردسال و يا معلول ذهني است. نمونه بارز اين روش، عمليات تبليغاتي فرانسه براي تبديل «فرانك» به پول واحد اروپايي (به نام «روزهاي اورو (يورو)») .
هرچه تلاش ها بيشتر بر فريب بيننده متمركز گردد، لحن به كار گرفته شده نيز بيشتر به لحني كه براي گفت وگو با كودكان مورد استفاده قرار مي گيرد، شباهت مي يابد. دليل اين امر چيست؟ چنانچه با شخص مخاطب به گونه اي برخورد كنيم كه انگار 12 ساله است، همين عمل القاكننده احتمالاً پاسخ و يا واكنشي را بر خواهد انگيخت كه به اندازه پاسخ يك فرد 12 ساله فاقد جنبه انتقادآميز خواهد بود.
6- بازي با احساسات به جاي برانگيختن تعمق: تأثير گذاردن براحساسات مردم روشي متعارف است كه با هدف بريدن راه تجزيه و تحليل منطقي، و بنابراين حس انتقاد افراد، انجام مي پذيرد. علاوه بر اين كه، استفاده از آنچه احساسات را برمي انگيزد راه را براي دستيابي به ناخودآگاه به منظور پاشيدن بذر انديشه ها، تمايلات، ترس ها، انگيزش ها و يا رفتارهاي خاص، مي گشايد.
7- حفظ مردم در ناآگاهي و حماقت: رفتار كردن به گونه اي كه مردم قادر به درك تكنولوژي ها و روش هايي كه در راستاي كنترل و بردگي آنها به كار گرفته مي شود، نباشند.
به عبارت ديگر، كيفيت آموزشي كه به اقشار پايين تر جامعه داده مي شود، بايد بسيار نامطلوب باشد، به گونه اي كه اين جهالت كه همچون خندقي ميان اين اقشار و طبقات بالاتر فاصله انداخته، فقيرترها را منزوي مي سازد، براي اقشار پايين غيرقابل درك باشد و اينچنين نيز باقي بماند.
8-تشويق مردم به لذت بردن از ابتذال: به معناي تشويق مردم به اين كه درحماقت دست و پـا زدن، در ابتذال غوطه خوردن و بي فرهنگي را كاملاً لذت بخش بيابند.
9-جايگزيني شورش با احساس گناه: اين باور را در فرد به وجود آوردن كه به دليل بي كفايتي هوش، توانايي ها و يا تلاش هايش، تنها مسئول بد اقبالي خود است. بدينسان، فرد به جاي شورش عليه نظام اقتصادي، ارزش خود را پايين مي آورد و احساس تقصير مي كند، و همين امر نيز او را به وادي افسردگي مي كشاند كه يكي از عوارض آن عدم تلاش است. و البته، بدون عمل نيز انقلابي نمي تواند به وقوع پيوندد!...
10- شناختن افراد بهتر از خود آنها: طي 50سال گذشته، پيشرفت هاي برق آساي علم فاصله اي فزاينده ميان معرفت و آگاهي مردم و آنچه شناخت برگزيدگان و نخبگان حاكم را تشكيل مي دهد، پديد آورده است. به لطف زيست شناسي، زيست شناسي اعصاب و روان پزشكي اجرايي، «نظام» به شناخت عميق موجود بشر به لحاظ فيزيكي و رواني، دست يافته است. در واقع، «نظام» موفق گرديده است فرد متوسط را بهتر از خود او بشناسد. اين بدان معناست كه در اغلب موارد، «نظام» كنترل و قدرتي بسيار بيشتر از خود افراد بر روي آنها دارد.
برنامه جهاني جمعيت زدايي
روزنامه انگليسي «ساندي تايمز» مورخ 24 مه گذشته درمقاله اي تحت عنوان «باشگاه ميلياردرها مي كوشد رشد جمعيت را مهار كند»، برپايي نشستي مخفي را فاش مي سازد كه از اراده سياسي نخبگان مالي در زمينه جمعيت زدايي پرده برمي دارد.
اين ديدار كه 5 مه گذشته در «نيويورك» برگزار گرديد، از سوي «بيل گيتس» بنيانگذار «مايكروسافت»، مبلغ بزرگ شبيه سازي انواع قتل در رايانه،«وارن بافت» ميلياردر، از سرمايه گذاران «بنياد گيتس» و «ديويد راكفلر» سازماندهي شده بود. علاوه براين سه شخصيت، نشست مخفي «نيويورك» همچنين ميزبان «مايكل بلومبرگ» شهردار «نيويورك»، بنيانگذار يك آژانس اطلاعات مالي به همين نام، «پيتر پترسون» بنيانگذار گروه مالي «بلك استون» (Blackstone) و مدافع سرسخت رياضت بودجه اي، «جولين رابرتسون» رئيس بنياد «تايگر منيجمنت» (Tiger Management)، «ديويد راكفلر جونيور» فرزند «ديويد راكفلر»، «تدترنر بنيانگذار» «سي ان ان» (CNN) و تعدادي ديگر بوده است. اين افراد ضمن تأكيد بر اين كه «ازدياد جمعيت» عامل اصلي تمامي آلام كره زمين است، برنياز استقلال از آژانس هاي دولتي «كه قادر به رويارويي با فاجعه اي كه درراه است و آنها نمي بينند»، اصرار ورزيده اند.
«تدترنر» درمصاحبه اي اين باور را فاش مي سازد كه جمعيت جهان براي رسيدن به رقم ايده آل بايد تا 95درصد كاهش يافته، به 250 تا 300 ميليون تن برسد. «ترنر» دراين راستا يك ميليارد دلار در اختيار «بنياد سازمان» ملل قرارداده است. كه همراه با «بنياد ترنر» (Turner Foundation) تمامي تلاش خود را بر كنترل جمعيت به هر طريق ممكن متمركز ساخته اند. درست مانند «بيل و مليندا گيتس» كه مبالغي هنگفت در راستاي هدف جمعيت زدايي به «سازمان هاي خيريه» اهدا كرده اند.
و اما، اين انديشه «پاكسازي نژاد» كه به اختصار «پروژه» نام گرفته، از سال 1920 طرحي متعلق به «بنياد راكفلر» و قدرت هاي مالي است كه هدف از آن، ايجاد نژادي از اربابان از طريق دستكاري هاي ژنتيكي است، كه «هيتلر» و نازي ها آن را نژاد «اربابان آريايي» مي ناميدند. در واقع، بخش اعظم بودجه طرح پاكي نژادي «هيتلرو نيز از سوي «بنياد راكفلر» تامين مي شده است. دانشمنداني كه در طرح پاكسازي نژادي «هيتلر» شراكت داشتند، در پايان جنگ جهاني دوم بدون كمترين دغدغه به آمريكا انتقال يافتند تا با آسودگي خاطر به تحقيقات خود در اين زمينه ادامه دهند. آنها بدين سان بخش اعظم اساس «نبوغ ژنتيك در اشكال مختلف زندگي» را بنيان نهادند كه علنا حتي در بطن «رايش سوم» نيز توسط «بنياد راكفلر» سخاوتمندانه حمايت مالي مي شده است.
«صندوق جهاني طبيعت» در 29 اكتبر گذشته در گزارشي تحت عنوان «گزارش سياره زنده» تاكيد كرده است: «اكنون كه نيازهاي انسان به موادغذايي، آب، انرژي و مواد اوليه بزرگترين تهديد را براي محيط زيست و انواع موجود در آن به وجود آورده، لازم است كه براي شروع، مصرف انسان دست كم 30 درصد كاهش يابد.»
اين گزارش كه توصيه هاي آن در صورت اجرا صدها هزار تن را به كام مرگ خواهد فرستاد، «پرنس برنارد» هلند و «پرنس فيليپ ادينبورگ»، همسر ملكه انگليس، را نيز در شمار تهيه كنندگان خود دارد. «پرنس برنارد» يك نازي از اعضاي «اس اس»ها بود كه مجبور شد به دليل مشغله «سلطنتي» از حزب خود استعفا دهد. او استعفانامه خود را نيز با عبارت «هايل هيتلر» امضا كرد.
«جاناتان پوريت»، يكي از مشاوران اصلي نخست وزير «گوردن براون» در زمينه محيط زيست، هشدار داده است كه چنانچه انگليس قصد ايجاد جامعه اي پايدار را دارد، بايد كه قاطعانه از شمار جمعيت خود بكاهد. او اين اظهارات را در كنفرانس سالانه «Optimum Population Trust«، يك بنياد انگليسي كه خود رياست آن را برعهده دارد، بيان داشته است. طبق تحقيقات آنها، جمعيت انگليس بايد به 30 ميليون تن، يا به عبارت ديگر نصف جمعيت كنوني، كاهش يابد.
در استراليا، گروهي لابي گر در زمينه محيط زيست كه «Sustainable Population Australia« نام دارد، بر اين باور تأكيد مي ورزد كه براي نجات جهان، بايد كه جمعيت آن قاطعانه كاهش يافته، و در عين حال سياست «فرزند واحد» اتخاذ گردد. به گفته اين گروه كه 1300 فعال دارد، اين تنها راه اجتناب از يك «خودكشي زيست محيطي» است. «ساندرا كانك»، رئيس اين گروه، توصيه مي كند كه به منظور مقابله با تغييرات آب و هوايي، بايد كه جمعيت استراليا از 22 ميليون به 7 ميليون تن كاهش يابد.
به همين ترتيب، «بي بي سي» در مقاله اي به قلم «جان فيني» اعلام داشته است كه رشد كنترل نشده جمعيت تلاش هاي متعدد در راستاي نجات كره زمين را بر باد مي دهد. وي از جنبش سبز خواسته است به فرار خود از اين موضوع جنجال برانگيز خاتمه دهد.
دانشمندان وابسته به گروه هاي مختلف مانند «Global Population Speak Out« نيز به نوبه خود به رسانه ها فشار مي آورند تا تابوي «ازدياد جمعيت جهان» را شكسته، حقايق را در مورد رشد بي رويه جمعيت و ارتباط مستقيم آن با تنزل منابع زيست محيطي فاش سازند.
دكتر «اريك آر پيانكا»، زيست شناس آمريكايي از «دانشگاه تگزاس» در شهر «اوستين»، در اظهاراتي در يك كنفرانس بين المللي از انديشه «نسل كشي جمعي» 90درصد نژاد بشري به منظور نجات كره زمين بشدت دفاع كرده و مورد تشويق تمامي حضار نيز قرار گرفته است.
در سال 2002، نشريه «ملبورن ايج» گزارش داد، اسناد تازه كشف شده از طرحي دقيق حكايت دارند كه باني آن «سر مك فارلين برنت»، ايمونولوژيست معروف بوده و بر كمك به دولت استراليا براي توليد سلاح هايي ميكروبي در راستاي استفاده عليه اندونزي و ديگر كشورهاي پرجمعيت آسياي جنوب شرقي تاكيد مي ورزد. «سر مك فارلين» در اين گزارش مخفي مورخ 1947 توصيه كرده است كه سلاح هاي شيميايي و ميكروبي مي توانند براي نابودي كشتزارهاي كشورهاي پرجمعيت آسيايي به كار گرفته شده، بيماري هايي عفوني را منتشر سازند كه صرفا به اين كشورهاي مناطق حاره آسيب وارد آورند، و نه استراليا. و «سرمك فارلين» فردي است كه در سال 1960 جايزه نوبل پزشكي را نيز دريافت كرده است. وي در سال 1985 دارفاني را وداع گفت، اما نظريه هاي او در مورد مصونيت و «گزينش شبيه سازي انواع» اساس «بيوتكنولوژي» كنوني و مهندسي ژنتيك را تشكيل داده است.
«هنري كيسينجر» در گزارشي در سال 1974 (زماني كه مشاور امنيت ملي آمريكا بود) مي نويسد: «جمعيت زدايي محور عمده سياست خارجي آمريكا در كشورهاي جهان سوم را تشكيل مي دهد.» گزارش مزبور بر اجراي اين سياست در سيزده كشور جهان سوم تأكيد دارد و راه هاي اجراي آن را گرسنگي، عقيم كردن مردم و جنگ ذكر مي كند. اين سند دولتي كه در سال 1989 انتشار يافته است، از كشورهاي ذكر شده به عنوان كشورهايي كه منفعت ويژه اي براي اهداف ژئوپلتيك آمريكا دارند ياد كرده و تصريح مي كند به چه دليل رشد جمعيت، به ويژه جمعيت جوان، تهديدي انقلابي براي بنگاه ها و شركت هاي آمريكايي محسوب مي گردند. اين كشورها عبارتند از: هند، بنگلادش، پاكستان، نيجريه، مكزيك، اندونزي، برزيل، فيليپين، تايلند، مصر، تركيه، اتيوپي و كلمبيا.
لرد «برتراند راسل» در كتاب خود تحت عنوان «تأثير علم بر جامعه» مي نويسد: «در حال حاضر، جمعيت جهان رو به افزايش است. جنگ تاكنون تأثير چنداني بر اين روند نداشته است. ادعا نمي كنم كه كنترل مواليد تنها راه جلوگيري از افزايش جمعيت است. راه هاي ديگري نيز وجود دارد. جنگ در اين زمينه نااميد كننده بوده است، اما شايد جنگي ميكروبي مؤثر واقع گردد. چنانچه بتوان «مرگي سياه» را در هر نسل در جهان انتشار داد، بازماندگان خواهند توانست آزادانه به توليد مثل بپردازند بي آن كه جهان را پرسازند.»
«اشكال پيشرفته جنگ ميكروبي كه در آن ها صرفاً انواع خاصي از ژن ها هدف قرارمي گيرند، مي توانند جنگ ميكروبي يك سرزمين را به ابزاري مبدل سازند كه به لحاظ سياسي كاملا عملي است.» چه كسي اين واژه ها را در سند استراتژي خود به كار برده است؟ نازي ها؟ رژيم «پل پوت»؟
خير. «پل ولفوويتز»، «ديك چني»، «ويليام كريستول»، «دونالد رامسفلد» و ديگر همكاران نومحافظه كاران بودند كه آنچه را كه «پروژه براي قرن جديد آمريكا» نام گرفته بود، تشكيل دادند. اين پروژه چهارچوب ايدئولوژيك دولت سابق «بوش» بوده است.
امروز سلاح هايي ميكروبي وجود دارند كه قادرند صرفاً بر برخي از انواع خاص ژن ها- مانند ژن هاي آفريقاييان، آسيايي ها و... تأثيرگزارده، آنها را «بكشند». «جرجيا گايدستونز» در 22مارس 1980 در ايالت «جرجيا»ي آمريكا در نزديكي «البرتون» بنا شده است. ده فرمان «جديد» بر دو روي اين بنا كه از چهار سنگ عمودي تشكيل گرديده، به هشت زبان مختلف (انگليسي، روسي، عبري، عربي، هندو، چيني، اسپانيايي و سواحيلي) حك شده است. برخي از اين فرمان ها عبارتند از:
1- حفظ بشريت در راستاي تعادل دائم با طبيعت در زير رقم 500ميليون تن.
2- هدايت و كنترل هوشمندانه توليد مثل از طريق بهبود شكل فيزيكي و گوناگوني.
3- عدم وجود به عنوان سرطاني بر روي زمين، باقي گذاردن جايي براي طبيعت.
از سال 1932 تا سال 1972، گروه مطالعاتي «تاسكيگي » در اقدامي عمدي فقيران جوامع سياهپوست ايالت «آلاباما» را بدون رضايت قبلي آنان به بيماري «سفليس» مبتلا ساخت و سپس حتي حاضر به درمان آنها نشد، در حالي كه اين افراد با انتشار بيماري خود در سراسر شهر خانواده هاي بسياري را به نابودي كشاندند. و اين نيز، در راستاي تجاربي بر روي افراد بشر، بدون آگاهي قبلي و يا رضايت آنان، از سوي مقاماتي كه مدعي بودند خواستار «مشاهده» آنچه بر سر مردم خواهد آمد، هستند، انجام پذيرفت.
منابع: سايت هاي سيتي نت، لوپست، موندياليزاسيون
ترجمه و تنظيم : مژگان نژند