IRNON.com
زلزله و بهداشت روان افراد بحران زده
 

توجه به ضايعات رواني و آسيب‌هاي به وجود آمده در بازماندگان حادثه، جهت بازگشت به زندگي آرام گذشته از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. چرا كه چنين آسيب‌هايي، جبران‌ناپذير و داراي اثرات طولاني مدت هستند.


 

با توجه به قرار گرفتن ايران بر روي گسل‌هاي متعدد اين كشور به عنوان يك منطقه زلزله‌خيز مستعد وقوع زلزله به حساب مي‌آيد (نمونه اخير اين حادثه در شهرستان بم رخ داد كه به عنوان يك فاجعه انساني حدود 40000 كشته بر جاي گذاشت) آنچه غالباً مشاهده مي‌شود توجه بسيار جهت رفع خسارات و صدمات حاصله مي‌باشد (در حالي كه توجه به ضايعات رواني و آسيب‌هاي به وجود آمده در بازماندگان حادثه، جهت بازگشت به زندگي آرام گذشته از اهميت ويژه‌اي برخوردار است) چرا كه چنين آسيب‌هايي، جبران‌ناپذير و داراي اثرات طولاني مدت هستند (لذا در اين مقاله به بررسي جنبه‌هاي مختلفي از اثرات روان‌شناختي زلزله پرداخته مي‌شود. همچنين به مسايلي از قبيل حمايت‌هاي اجتماعي و انساني، تأثيرپذيري افراد از عوامل مختلف، پيشگيري‌هاي مؤثر قبل و بعد از بروز زلزله و درمان‌هاي مطرح و مؤثر و تحقيقات انجام شده در اين زمينه پرداخته شده است) فشار رواني ـ استرس برخي از رويدادهاي زندگي را مي‌توان از عوامل بالقوه استرس‌زا معرفي كرد (استرس يكي از مفاهيم مهم در مطالعه روانشناسي و بهداشت رواني به شمار مي‌آيد كشور ايران به علت اين كه در منطقه زلزله‌خيز واقع شده، زندگي در اين منطقه مي‌تواند همواره يك تهديد بالقوه همراه با فشار رواني، استرس دائمي را بر فرد تحميل كند). با توجه به تفاوت‌ها و ويژگي‌هاي شخصيتي افراد در مقابل اين فشارها، واكنش‌هاي متفاوتي بروز مي‌دهند. استرس فرايندي است كه طي آن رويدادهاي محيطي رفاه و آسايش ارگانيسم را تهديد كرده و به چالش مي‌گيرند و ارگانيسم هم نسبت به اين تهديد پاسخ نشان مي‌دهد.
عمده‌ترين علايم و نشانه‌هاي روان شناختي و رفتاري كه پس از وقوع چنين حوادثي نمايان مي‌شوند عبارتند از تجسم دوباره حادثه در روياها، عالم خيال، بي‌حسي، اجتناب از محرك‌هايي كه يادآور آسيب هستند، تجربه نشانه‌هاي استراس و انگيختگي، مشكل خوابيدن، بيش‌هوشياري، مشكل تمركز، يكه خوردن افراطي، طغيان خشم، احساس گناه و عذاب وجدان از زنده ماندن. همچنين تحقيقات انجام شده نشان مي‌دهد كه علايم هشدار دهنده رواني شامل پنج احساس اضطراب پريشاني به طور پيوسته، فاصله گرفتن از فعاليت‌هاي اجتماعي به طور مداوم، كنار گذاشته شدن از جانب دوستان و خانواده، تغييرات شخصيتي، افزايش پرخاشگري، وابستگي شديد، كاهش كارايي و بيماري‌هاي مزمن فيزيكي مي‌باشند.
وضعيت تأهل: مطالعه‌اي در كاليفرنيا نشان داده است كه افراد متأهل و داراي فرزند نسبت به افراد مجرد به ميزان بيشتري دچار آسيب رواني مي‌شوند و اين ميزان در افرادي كه متاركه كرده‌اند بيشتر است.
در حالي كه نتايج تحقيقي كه بر روي بازماندگان حاصل از زلزله تركيه اجرا شده بود نتايج معكوسي بدست آورد به طوري كه ميزان آسيب در افراد مجرد بيشتر بوده است (چرا كه وجود همسر نقش مهمي در ايجاد يك محيط التيام‌دهنده جهت به وجود آمدن حمايت‌هاي اجتماعي پس از ضايعه رواني دارد)
جنسيت: از طرفي در گروه تحت مطالعه در تركيه تأثير جنسيت در ميزان ابتلا به آسيب‌هاي روان شناختي در مقايسه با گروه تحت مطالعه در كاليفرنيا بسيار قابل توجه بوده زيرا بيشترين ميزان آسيب‌هاي رواني و به طور خاص (pTSD) در تركيه پس از وقوع زلزله متعلق به زنان بوده است. پس از وقوع زلزله در ارمنستان زنان بيشترين صدمات رواني را دچار شدند. در حالي كه در مردان استفاده از مشروبات الكلي افزايش يافته است از طرفي از ديدگاه گاتجل و همكاران واكنش‌هايي كه افراد در مواجهه با استراس از خود بروز مي‌دهند، به سه دسته تقسيم مي‌شوند:‌
ـ واكنش‌هاي رواني، اضطراب، خشم، ناكامي، و نارضايتي شغلي ـ واكنش‌هاي جسمي، سرگيجه، سردرد، سرطان و بيماري‌هاي قلبي ـ واكنش‌هاي رفتاري، سيگار كشيدن، استفاده از دارو و تغيير و تعويض علاوه بر اين، ممكن است افراد واكنش‌هاي متفاوت ديگري نيز نشان دهند براي مثال (اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) خطري جدي است كه آسيب ديدگان را تهديد مي‌كند) اين اختلال در طبقه‌بندي اختلالات اضطرابي قرار دارد و به منزله واكنش حاد در روان‌شناختي در برابر رويدادهاي ضربه‌آميز شديد مي‌باشد. با توجه به اين كه تلاش‌هاي زيادي در امر توضيح و تبيين اين اختلال به عمل آمده در اين مقاله سعي بر آن شده كه بيشتر به جنبه‌هاي رهنمودي و راه حل‌هاي كاربردي پرداخته شد (غالباً پس از وقوع زلزله اكثر نجات يافتگان نياز به دريافت كمك و ياري جهت دست يافتن به سلامت رواني خواهند داشت) چرا كه پس از حوادث آسيب‌زايي همچون زلزله افراد در معرض خطرات بالقوه‌اي قرار مي‌گيرند كه مي‌تواند منجر به صدمات رواني شود كه در برخي وقت‌ها برگشت‌ناپذير هستند.






پيشگيري
پيشگيري شامل كليه تدابير و فعاليت‌هايي است كه از پيدايش و افزايش بيماري‌هاي عصبي و رواني كه مي‌تواند بر اثر انواع رويدادها و حوادث در زندگي فرد بوجود آيد، جلوگيري مي‌كند. پيشگيري شامل سه نوع اوليه، ثانوي و ثالث به قرار ذيل مي‌باشد:
پيشگيري اوليه ـ اين روش به منظور جلوگيري از پيدايش بيماري و علايم عصبي رواني است و جهت كاهش تظاهرات هيجاني، عاطفي در جامعه از طريق مبارزه با عوامل استرس‌زا و حالاتي كه منجر به عوارض رواني مي‌شوند، مي‌باشد يكي از روش‌هاي اساسي و مطرح شده توسط متخصصان بهداشت رواني آموزش بهداشت رواني همگاني است و هدف آن ارشاد و راهنمايي و آشنا ساختن افراد به اصول و روابط صحيح انساني و برخورد داشتن آنها از مخاطراتي است كه سلامت روان را تهديد مي‌كند. براي چنين اقدامي بي‌شك رسانه‌هاي گروهي با اطلاع‌رساني نقش برجسته‌اي را ايفا مي‌كنند به علاوه، چنين موقعيت‌هايي نيازمند تعهداتي طولاني مدت متخصصان بهداشت رواني و نيروهاي انساني است و از آنجا كه منابع انساني محدود و تقاضاي كمك بسيار زياد است نقش رسانه‌هاي گروهي در اين ارتباط اجتماعي بين افراد و قربانيان، تبديل واقعيت‌ها به نمايش و قانع‌سازي افراد مي‌تواند ستادهاي كمك‌رساني به چنين قربانياني را كثيرتر و قوي‌تر سازد.
روش ديگري كه مي‌تواند به عنوان پيشگيري اوليه بكار رود، روش ليندمن است كه توسط كاپلان ارايه شده است. در اين روش سعي مي‌شود افرادي را كه در معرض خطرند طوري آماده كنند كه در مواجهه با مشكلات و بحران‌ها دچار واكنش‌هاي رواني شديد نشوند اين روش در دو مرحله اجرا مي‌شود:
1- مرحله شناخت و آگاهي، راهنمايي كه معمولاً گروهي است.
2- مرحله تلقيح عاطفي.
پيشگيري ثانوي:
در اين نوع پيشگيري سعي مي‌شود كه با روش بيماريابي، تشخيص زودرس، اجراي درمان به موقع و پيگيري مرتب از نظر درماني، از بروز عوارض بيماري كاست (زيرا هر چه بيماري زودتر شناخته شود به مراتب كم‌خطر بوده، آسانتر درمان مي‌شود و عوارض و ناتواني حاصله نيز به مراتب كمتر خواهد بود)‌ از آنجا كه حوادثي چون زلزله بحران جدي و طبيعي است مداخله در آن، مفيد و ارزنده و نوعي پيشگيري ثانوي محسوب مي‌شود كه با تشخيص فوري بحران و درمان زودرس قطعي و مؤثر جهت كم كردن دوران بيماري همراه است. مداخله در بحران يك اقدام فوري و اضطراري است و يك روش درماني قاطع نيست بلكه باعث تسكين و آرامش موقت و جلوگيري از خطرات بعدي است مداخله در بحران داراي هدف مي‌باشد:
الف) كاستن از فشارها و استرس‌هاي به وجود آمده با مشاوره و راهنمايي.
ب) حمايت و قدرت بخشيدن در بكارگيري توانايي‌ها و شايستگي‌ها براي مبارزه با بحران‌ها براي خانواده خصوصاً د خصوص بچه‌ها خودكارآمدي افراد و حمايت‌هاي بين فردي براي مداخله در بحران از عواملي اساسي به حساب مي‌آيند.
پيشگيري ثالث:
اين نوع پيشگيري موقعي وارد عمل مي‌شود كه بيماري استقرار يافته و مدتي از آن گذشته و تا اندازه‌اي پيشرفت كرده است (پيشگيري به منظور جلوگيري از عوارض ديررس بيماري‌هاي رواني و مزمن و كم كردن ميزان از كار افتادگي بيماران است) براي مقابله با اثرات زيان‌بخش چنين حوادثي روش‌هايي براي درمان اختلالات حاصله تحت بررسي قرار گرفته‌اند كه به قرار زير مي‌باشند.
آموزش تلقيح استراس يكي از مهمترين رويكردهاي درماني استرس، آموزش تلقيح استرس (siT) مي‌باشد كه توسط ميچن بام ارايه گرديده است. اين رويكرد يك فن نيست بلكه تركيبي از فنون شناختي، رفتاري است و در آخرين فهرست درمان‌هاي داراي اعتبار تجربي درجه شده است. ميچن بام بيان مي‌كند اين رويكرد علاوه بر استرس در خصوص ساير مشكلات نزديك به آن مثل خشم، اضطراب، ترس، واكنش‌هاي استرس عمومي، مشكلات پزشكي، پيشگيري مشكلات مرتبط بهداشت و گروه‌هاي قرباني نيز كاربرد دارد، اين رويكرد از دوره‌هاي آموزشي نيمه سازمان يافته و از نظر باليني حساس تشكيل شده و نحوه اجراي آموزش ويژه متناسب با خصوصيات مراجعان تغيير مي‌يابد، siT شامل عناصري مانند تدريس آموزش بحث سقراطي، مسأله گشايي، آموزش آرميدگي، تمرين ذهني، رفتار خودبازبيني، خود آموزشي تقويتي مثبت مي‌باشد و به فرد كمك مي‌كند به شكل مؤثري با موقعيت‌هاي پراسترس مواجه شود. روش SIT شامل سه مرحله مي‌باشد:
مفهوم‌سازي: در اين مرحله تمركز اصلي بر برقراري رابطه‌اي مبتني بر همكاري با مراجعان و كمك به آنها جهت درك بهتر ماهيت استرس و اثرات آن روي هيجان و عملكرد آن و مفهوم‌سازي مجدد آن طبق روابط تعاملي وجود دارد در واقع در اين مرحله مراجعان مي‌آموزند كه چطور تفكر و ارزيابي آنها به استرس و هيجانات منفي و رفتارهاي نامناسب منجر مي‌شوند و در اين مرحله مي‌آموزند كه تهديدها يا ترس‌هاي بالقوه را شناسايي و با آنها مقابله كنند.
مرحله اكتساب و تمرين مهارت: طي اين مرحله مراجعان مهارت‌هاي مقابله‌اي متعدد مانند آرميدگي، بازسازي شناختي را كسب و ابتدا در درماندگي و بتدريج در واقعيت تمرين مي‌كنند.
مرحله كاربرد و پيگيري مستمر: در اين مرحله فرصت‌هايي در اختيار مراجع قرار مي‌گيرد تا مهارت‌هاي مقابله‌اي كسب شده را در واقعيت‌هاي پراسترس جهت استفاده قرار دهد. اين مرحله بيانگر اهميت نقش جلسات تقويت كننده و پيگيري جهت پيشگيري از عود مجدد است.
طي تحقيقي تحت عنوان تأثير درمان‌هاي شناختي رفتاري در درمان PTSD ناشي از خشم، اثربخشي دو روش مواجهه طولاني، آموزش تلقيح استرس (SIT) و تركيبي از دو روش را در درمان PTSD ناشي از خشم مقايسه كردند. نتايج اين تحقيق نشان مي‌دهد كساني كه تحت آموزش SIT قرار گرفته بودند، سطوح كمتري از PTSD را نسبت به روش تركيبي گزارش كرده‌اند اما بين سطوح PTSD گزارش شده توسط افرادي كه تحت درمان تركيبي قرار گرفته بودند تفاوت معناداري وجود نداشت، اسچالز در تحقيقي با عنوان مقايسه مواجهه درماني، SIT و تركيب اين دو رويكرد در كاهش اختلال PTSD در زنان قرباني تجاوز جنسي، چنين نتيجه گرفت كه رويكرد SIT در درمان زنان قرباني تجاوز جنسي مؤثر و اثربخش است.
استفاده از روش‌هاي درمانگري حمايتي و انساني‌نگر در درمان اختلالات اضطرابي و PTSD مؤثر هستند در ادامه به چند نمونه از كاركردهاي حمايت اجتماعي و كمك در حوادث اشاره خواهيم كرد.
حمايت افراد و خانواده‌ها قابل دسترس كردن منابع حمايت انساني براي آسيب‌ديدگان جلوگيري از مشكلات شديد جسماني و رواني، جلوگيري از، از هم پاشيدگي افراد، خانواده‌ها، گروه‌ها، سازمان‌ها و جوامع مدل بازسازي هيجاني و بازسازي شناختي، مدل‌هاي شناختي تك‌بعدي در تبيين برخي علايمي همچون كرختي هيجاني و بازگشت ناگهاني خاطره ضربه موفق نبوده‌اند، اخيراً مدلي چند بعدي توسط اهلرز و كلارك ارايه شده است كه توانسته به مشكلات مدل‌هاي تك بعدي فايق آيد. طبق اين مدل بيماران دچار اختلال‌هاي اضطرابي خصوصاً PTSD كه نتايج معمول چنين حوادثي مي‌باشند، حادثه و يا نتايج آن را به شيوه‌اي پردازش مي‌كنند كه منجر به احساس ترس مداوم و شديدي در آنها مي‌شود. اين مدل ـ متغير عمده را عامل ايجاد ترس مداوم فرض مي‌كند. اولي تفاوت‌هاي فردي موجود در ارزيابي از حادثه و يا نتايج آن، دومي نيز تفاوت‌هاي فردي موجود در ماهيت خاطره ضربه در ارتباط آن با ديگر خاطرات خود گزارشي مي‌باشد، روش‌هاي رفتاري و شناختي مشكل‌ساز مانع از تغيير در ارزيابي‌هاي منفي و ماهيت خاصره ضربه مي‌شود و بدين صورت به تداوم PTSD كمك مي‌كند. با توجه به اين مسايل، اين مدل بيان مي‌كند كه درمان مواجهه‌سازي اولاً علايم بيماري را تغيير مي‌دهد تا اين كه باورهاي شناختي بيمار را تغيير دهد، ثانياً روش‌هاي مقابله به بيمار ياد مي‌دهند، ثالثاً ممكن است بيمار به خاطر ماهيت ناراحت كنندگي اين درمان برايش همكاري لازم را با آن به عمل نياورد و يا حتي ممكن است ارزيابي‌هاي منفي بيمار را تأييد كند. براي مثال تحقيقي نشان داد افرادي كه در طي حادثه احساس شكست رواني كرده‌اند و يا احساس كرده‌اند كه حادثه باعث تغييري پايدار در زندگي آنها شده است علاوه بر درمان مواجهه سازي نياز به درمان بازسازي‌شناختي نيز داشتند. لذا به نظر مي‌رسد درمان شناختي ـ رفتاري مؤثرتر از مواجهه‌سازي خواهد بود.







روش تركيبي زيستي ـ رواني اجتماعي، اين روش متشكل از يك مرحله جهت بهبود افراد مي‌باشد. اين مدل يك مرحله‌اي كه پيشتر با نام بهداشت روان (MHOP) مطرح شده كه توسط كوالسكي و كلي‌جيان ارايه شده است همان طور كه ذكر شد اين روش داراي يك مرحله مي‌باشدكه عبارتند از:
ارزيابي تشخيص ميزان ضايعه رواني در فرد
اظهار احساسات و تخليه رواني در فرد
همدردي و تخليه فرد
پيدا كردن معناي مثبت در زندگي
بازگو كردن افكار و عقايد و آگاهي دادن به فرد تمرين‌هاي تنفسي جهت دستيابي به آرميدگي و آرامش. اين روش توسط كوالسكي و كلي‌جيان در استانبول بر روي دانش‌آموزان مدارس به اجرا درآمد و نتايج تأثير مثبت اين روش را در بهبود سلامت روان آنان نشان داد.
بهداشت روان كودكان و نوجوان احتمال بروز علايم روان‌شناختي پس از حوادث طبيعي در جوانان و نوجوانان بيشتر است. با توجه به اين كه بخش كثيري از جمعيت كشور ايران متعلق به قشر كودكان و نوجوانان مي‌باشد لذا بررسي موضوع در اين خصوص از اهميت ويژه‌اي برخوردار است و چه بسا حوادثي عظيم همانند زلزله براي كودكان بيشتر از بزرگسالان تهديدكننده مي‌باشد. چمتوب، ناكاشيما، كارلسون شناسايي قسمت‌هاي تهديدكننده فاجعه، وقتي با يك كودك در خصوص آن صحبت مي‌شود بسيار مهم است چنانچه والدين به اشتباه سعي در كوچك نشان دادن واقعه رخ داده و پيامد آن داشته باشند چيزي از نگراني كودك كم نمي‌شود. عوامل مختلفي روي پاسخ كودكان به فاجعه تأثير مي‌گذارد و روش كه با آن پاسخ والدينشان را درك مي‌كنند، مهم هستند و كودكان در اغلب اوقات از نگراني‌هاي والدينشان آگاهند لذا والدين بايد نگراني‌هاي خود را تصديق كنند و توجه داشته باشند كه كودكان براي كنار آمدن با موقعيت‌هاي سخت توانايي قابل توجهي دارند. عكس‌العمل كودك به شدت حادثه و اين كه فرد از دست رفته از ميان دوستان و يا اعضاي فاميل او بوده باشد و همچنين به ميزان تخريبي كه به خانه يا مدرسه او وارده شده است بستگي دارد. در چنين وقت‌هايي احتمال اين كه كودكان با مشكل دچار شوند بيشتر است به علاوه سن كودك هم عامل مؤثري در چگونگي پاسخ او به فاجعه رخ داده مي‌باشد. براي مثال كودك ممكن است نگراني‌اش را از حادثه با سر باز زدن از رفتن به مدرسه نشان دهد در صورتي كه والدين سعي كنند نگراني‌هاي خود را كوچك نشان دهند مخالفت و جر و بحث در كودكان زيادتر مي‌شود و حتي افت تحصيلي بالاتري نشان مي‌دهند. لذا مهم است رويداد را به صورتي كه براي كودك قابل فهم باشد براي او بدرستي روشن كنيم. كودكان مانند بزرگسالان ممكن است دچار PTSD شوند. والدين لازم است به تغييرات رفتاري زير در كودكان خود هشيار باشند.
اجتناب از رفتن به مدرسه و رفتار چسبندگي، ترس پايدار مرتبط با فاجعه رخ داده مثل ترس از جدايي از پدر و مادر، اختلالات خواب مثل كابوس‌هاي شبانه، فرياد، شب ادراري كه مدتي پس از فاجعه همچنان ادامه پيدا مي‌كند.
از دست دادن تمركز و تحريك‌پذير شدن، برانگيختگي و بي‌قراري مشكلات رفتاري، براي مثال بد رفتاري در مدرسه يا خانه به طوري كه در او معمول نبوده است، مشكلات جسماني، دل درد، سردرد، گيجي كه علل جسمي براي آنها يافت نمي‌شود. جدايي از خانواده و دوستان، غمگيني، بي‌حالي، كاهش فعاليت و مشغوليت زياد از حد با رويداد. در تحقيقي كه د پاره‌اي درمان PTSD در كودكان انجام شده يك روش شناختي رفتاري تحت آزمايش قرار گرفته و نتايج نشان داده است، از آنجا كه مبتلايان اين اختلال دچار حركات چشمي ناموزون و به دنبال آن افكار مزاحم ذهني وجود دارد در اين روش طي سه جلسه حساسيت‌زدايي حركات چشمي و پردازش دوباره اصلاحاتي انجام شده و مقايسه‌ها، تفاوت‌ معناداري در گروه آزمايشي و گروهي كه در انتظار قرار داشتند، نشان داد.

نويسندگان: هديه تواضع ـ ماهرخ رضايي ـ پويان زرفاني

منبع: پيام ساختمان و تأسيسات