IRNON.com
امام حسن مجتبي در كلام رهبر معظم انقلاب؛
عامل شكست امام حسن(ع) نبودن تحليل سياسي در مردم بود
 

مقام معظم رهبري فرمودند: بنده در قضاياى تاريخ اسلام اين مطلب را مكررا گفته‌ام كه، چيزى كه امام حسن مجتبى عليه‌السلام را شكست داد، نبودن تحليل سياسى در مردم بود. مردم، تحليل سياسى نداشتند.


 

آنچه در ذيل مي‌خوانيد بخشي از فرمايشات رهبر معظم انقلاب درباره امام حسن مجتبي(ع) است؛

مردم ما از صلح امام حسن چيز زيادى نمى‌دانند؛ فقط چند تا كلمه‌ شعارى مى‌دانند؛ درحالى‌كه درباره اين صلح كتاب نوشته شده و بحث و تحليل شده است؛ درباره امام حسن، ذهن‌ها و فكرها بايد حرف نو بگويند؛ اما همانها هم گفته نمى‌شود؛ اينها مايه تأسف است.

عامل شكست امام حسن(ع)نبودن تحليل سياسي در مردم بود
خدا را شكر مى‌كنيم كه ملت ما بيدار است. خدا را شكر مى‌كنيم كه جوانان ما بيدارند. خدا را شكر مى‌كنيم كه شما دانشجويان بيداريد. اما دانشجويان! بيدار بمانيد. دانشجو بايد احساس سياسى داشته باشد، درك سياسى داشته باشد، تحليل سياسى داشته باشد. بنده در قضاياى تاريخ اسلام اين مطلب را مكررا گفته‌ام كه، چيزى كه امام حسن مجتبى عليه‌السلام را شكست داد، نبودن تحليل سياسى در مردم بود. مردم، تحليل سياسى نداشتند. چيزى كه فتنه‌ خوارج را به‌وجود آورد و اميرالمؤمنين عليه‌السلام را آن‌طور زير فشار قرار داد و قدرتمندترين آدم تاريخ را آن‌گونه مظلوم كرد، نبودن تحليل سياسى در مردم بود والا همه‌ى مردم كه بى‌دين نبودند. تحليل سياسى نداشتند. يك شايعه دشمن مى‌انداخت؛ فورا اين شايعه همه جا پخش مى‌شد و همه آن را قبول مى‌كردند!(1)

غبارغليظ نفاق در زمان امام حسن(ع)
دوران دشوار هر انقلابى، آن دورانى است كه حق و باطل در آن ممزوج بشود. ببينيد اميرالمؤمنين از اين مى‌نالد: "ولكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنا لك يستولى الشّيطان على اوليائه ". در دوران پيامبر، اين‌طورى نبود. در دوران پيامبر، صفوف، صفوف صريح و روشنى بود. آن طرف، كفار و مشركان و اهل مكه بودند؛ كسانى بودند كه يكى‌يكى مهاجرين از اينها خاطره داشتند: او من را در فلان تاريخ زد، او من را زندانى كرد، او اموال من را غارت كرد؛ بنابراين شبهه‌يى نبود. يهود بودند؛ توطئه‌گرانى كه همه‌ى اهل مدينه - از مهاجر و انصار - با توطئه‌هاى آنها آشنا بودند. جنگ بنى‌قريظه اتفاق افتاد، پيامبر دستور داد عده‌ كثيرى آدم را سر بريدند؛ خم به ابروى كسى نيامد و هيچ‌كس نگفت چرا؛ چون صحنه، صحنه‌ روشنى بود؛ غبارى در صحنه نبود. اين‌طور جايى، جنگ آسان است؛ حفظ ايمان هم آسان است. اما در دوران اميرالمؤمنين، چه كسانى در مقابل على(ع) قرار گرفتند؟ خيال مى‌كنيد شوخى است؟ خيال مى‌كنيد آسان بود كه "عبداللَّه‌بن‌مسعود "، صحابى به اين بزرگى - بنا به نقل عده‌يى - جزو پابندهاى به ولايت اميرالمؤمنين نماند و جزو منحرفان به حساب آمد؟ همين "ربيع‌بن‌خثيم " و آنهايى كه در جنگ صفين آمدند گفتند ما از اين قتال ناراحتيم، اجازه بده به مرزها برويم و در جنگ وارد نشويم، در روايت دارد كه "من اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود "! اين‌جاست كه قضيه سخت است.
وقتى غبار غليظ‌تر مى‌گردد، مى‌شود دوران امام حسن؛ و شما مى‌بينيد كه چه اتفاقى افتاد. باز در دوران اميرالمؤمنين، قدرى غبار رقيقتر بود؛ كسانى مثل عمار ياسر - آن افشاگر بزرگ دستگاه اميرالمؤمنين - بودند. هرجا حادثه‌‌اى اتفاق مى‌افتاد، عمار ياسر و بزرگانى از صحابه‌ پيامبر بودند كه مى‌رفتند حرف مى‌زدند، توجيه مى‌كردند و لااقل براى عده‌اى غبارها زدوده مى‌شد؛ اما در دوران امام حسن، همان هم نبود. در دوران شبهه و در دوران جنگ با كافر غيرصريح، جنگ با كسانى كه مى‌توانند شعارها را بر هدفهاى خودشان منطبق كنند، بسيار بسيار دشوار است؛ بايد هوشيار بود.(2)

اگر امام حسن(ع) مي جنگيد و شهيد مي شد ، خونش به هدر مي‌رفت
امام حسن مجتبى عليه‌السلام مى‌دانست كه اگر با همان عده‌ى معدود اصحاب و ياران خود با معاويه بجنگد و به شهادت برسد، انحطاط اخلاقى زيادى كه بر خواص جامعه‌ى اسلامى حاكم بود، نخواهد گذاشت كه دنبال خون او را بگيرند! تبليغات، پول و زرنگيهاى معاويه، همه را تصرف خواهد كرد و بعد از گذشت يكى دو سال، مردم خواهند گفت "امام حسن عليه‌السلام بيهوده در مقابل معاويه قد علم كرد. " لذا، با همه‌ى سختيها ساخت و خود را به ميدان شهادت نينداخت؛ زيرا مى‌دانست خونش هدر خواهد شد.
گاهى شهيد شدن آسان‌تر از زنده ماندن است! حقا كه چنين است! اين نكته را اهل معنا و حكمت و دقت، خوب درك مى‌كنند. گاهى زنده ماندن و زيستن و تلاش كردن در يك محيط، به مراتب مشكلتر از كشته شدن و شهيد شدن و به لقاى خدا پيوستن است. امام حسن عليه‌السلام اين مشكل را انتخاب كرد.
وضع آن زمان چنين بوده است. خواص تسليم بودند و حاضر نمى‌شدند حركتى كنند. يزيد كه بر سر كار آمد، جنگيدن با او امكان‌پذير شد. به تعبيرى ديگر: كسى كه در جنگ با يزيد كشته مى‌شد، خونش، به دليل وضعيت خرابى كه يزيد داشت، پامال نمى‌شد. امام حسين عليه‌السلام به همين دليل قيام كرد. وضع دوران يزيد به گونه‌اى بود كه قيام، تنها انتخاب ممكن به نظر مى‌رسيد. اين، به‌خلاف دوران امام حسن عليه‌السلام بود كه دو انتخاب "شهيد شدن " و "زنده ماند " وجود داشت و زنده ماندن، ثواب و اثر و زحمتش بيش از كشته شدن بود. لذا، انتخاب سخت‌تر را امام حسن عليه‌السلام كرد. اما در زمان امام حسين عليه‌السلام، وضع بدان گونه نبود. يك انتخاب بيشتر وجود نداشت. زنده ماندن معنى نداشت؛ قيام نكردن معنى نداشت و لذا بايستى قيام مى‌كرد. حال اگر در اثر آن قيام به حكومت مى‌رسيد، رسيده بود. كشته هم مى‌شد، شده بود. بايستى راه را نشان مى‌داد و پرچم را بر سر راه مى‌كوبيد تا معلوم باشد وقتى كه وضعيت چنان است، حركت بايد چنين باشد.(3)

امام حسن (ع) و امام حسين فرقي با هم ندارند
اگر در زمان معاويه، امام حسين مى‌خواست قيام كند، پيام او دفن مى‌شد. اين به خاطر وضع حكومت در زمان معاويه است. سياستها به گونه‌اى بود كه مردم نمى‌توانستند حقانيت سخن حق را بشنوند. لذا همين بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاويه، امام بود، ولى چيزى نگفت؛ كارى، اقدامى و قيامى نكرد؛ چون موقعيت آن‌جا مناسب نبود.

قبلش هم امام حسن عليه‌السلام بود. ايشان هم قيام نكرد؛ چون موقعيت مناسب نبود. نه اين‌كه امام حسين و امام حسن، اهل اين كار نبودند. امام حسن و امام حسين، فرقى ندارند. امام حسين و امام سجاد، فرقى ندارند. امام حسين و امام على النقى و امام حسن عسكرى عليهم‌السلام فرقى ندارند. البته وقتى كه اين بزرگوار، اين مجاهدت را كرده است، مقامش بالاتر از كسانى است كه نكردند؛ اما اينها از لحاظ مقام امامت يكسانند. براى هر يك از آن بزرگواران هم كه پيش مى‌آمد، همين كار را مى‌كردند و به همين مقام مى‌رسيدند.(4)

بزرگترين ضربه به اسلام، تبديل حكومت از امامت به سلطنت بود
در صدر اسلام بزرگترين و مهمترين ضربه‌اى كه بر اسلام وارد شد، اين بود كه حكومت اسلامى از امامت به سلطنت تبديل شد. حكومت امام حسن و حكومت على‌بن‌ابى‌طالب عليهم‌السلام به سلطنت شام تبديل شد! البته امام حسن مجتبى عليه آلاف التحية والثناء آن روز به خاطر يك مصلحت بزرگتر - كه حفظ اصل اسلام بود - مجبور شد اين تحميل را به جان بپذيرد. حكومت را از امام حسن گرفتند. وقتى حكومت از مركز دينى خودش خارج شد و در اختيار دنياطلبان و دنياداران گذاشته شد، بديهى است كه بعد هم حادثه‌ى كربلا پيش مى‌آيد. آن وقت حادثه‌ى كربلا حادثه‌اى نيست كه بشود جلوش را گرفت؛ اجتناب ناپذير مى‌شود. بيست سال بعد از آن‌كه حكومت اسلامى از دست محور اصلى آن - كه امامت است - گرفته شد، امام حسين فرزند پيامبر در كربلا با آن وضع فجيع به خاك و خون كشيده شد. اساس حمله و نقشه‌ى دشمن اين است كه حكومت را از محور اصلى - محور امامت، محور دين - خارج كند. بعد خاطرش جمع است كه همه كار خواهد كرد! (5)

اگر دشمن فشار بياورد، حادثه كربلا را تكرار مي‌كنيم
من به شما عرض كنم كه امروز دشمن قادر نيست. امروز به بركت ملت هوشيارى مثل ملت ايران، به بركت افكار برانگيخته‌اى مثل افكار ملت ايران، به بركت انقلاب بزرگى مثل انقلاب اسلامى ايران، نه امريكا و نه بزرگتر از امريكا - اگر در قدرتهاى مادى باشد - قادر نيستند حادثه‌اى مثل حادثه‌ صلح امام حسن را بر دنياى اسلام تحميل كنند. اين‌جا اگر دشمن زياد فشار بياورد، حادثه‌ كربلا اتفاق خواهد افتاد.(6)

درباره‌ى امام حسن، ذهنها و فكرها بايد حرف نو بگويند
مردم ما از صلح امام حسن چيز زيادى نمى‌دانند؛ فقط چند تا كلمه‌ى شعارى مى‌دانند؛ درحالى‌كه درباره‌ى اين صلح كتاب نوشته شده و بحث و تحليل شده است. من خودم چندين سال قبل از اين، كتابى از شيخ راضى آل ياسين - از بزرگان علماى عراق - ترجمه كردم. ترجمه‌ى اين كتاب در سال 1348 منتشر شده است؛ الان بايد محتواى آن كهنه باشد. درباره‌ى امام حسن، ذهنها و فكرها بايد حرف نو بگويند؛ اما همانها هم گفته نمى‌شود؛ اينها مايه‌ى تأسف است!(7)

سرور جوانان بهشت
پيامبر درباره‌ امام حسن و امام حسين شش، هفت ساله فرمود: "سيدى شباب اهل الجنه "؛ اينها سرور جوانان بهشتند. اينها كه هنوز كودكند، جوان نيستند؛ اما پيامبر مى‌فرمايد سرور جوانان اهل بهشتند. يعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حد يك جوان است؛ مى‌فهمد، درك مى‌كند، عمل مى‌كند، اقدام مى‌كند، ادب مى‌ورزد و شرافت در همه‌ى وجودش موج مى‌زند. اگر آن روز كسى مى‌گفت كه اين كودك به دست امت همين پيامبر، بدون هيچ‌گونه جرم و تخلفى به قتل خواهد رسيد، براى مردم غيرقابل باور بود؛ همچنان كه پيامبر فرمود و گريه كرد و همه تعجب كردند كه يعنى چه؛ مگر مى‌شود؟!(8)

پي نوشت‌ها:
(1)بيانات در ديدار دانش‌آموزان و دانشجويان به مناسبت "روز ملى مبارزه با استكبار " 12/08/1372
(2)سخنرانى در پايان چهارمين مجمع بزرگ فرماندهان و مسؤولان دفاتر نمايندگى ولى‌فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 27/06/1370
(3)بيانات در جمع فرماندهان لشكر 27 محمد رسول‌الله(ص) 20/03/1375
(4)بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416) 19/03/1374
(5)بيانات در ديدار با جوانان در مصلاى بزرگ تهران 01/02/1379
(6) بيانات در ديدار با جوانان در مصلاى بزرگ تهران 01/02/1379
(7)بيانات در ديدار با اعضاى "گروه ويژه " و "گروه معارف اسلامى " صداى جمهورى اسلامى ايران 13/12/1370
(8)بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران 18/02/1377