سياست علوي نسبت حق و شبهه

با مروري بر حوادث اخير بسيار ديده شد كه گروهي به مالك اشتر، طلحه و زبير، ابن عباس، معاويه و حتي خود علي(ع) تشبيه شدند و پيرو اين شباهت ها و نقل ها، اين مردم به ويژه نسل جوان هستند كه بيش از پيش دچار شبهه و ترديد مي شوند و هر روز در تصور اينكه بالاخره حق با كيست به سر مي برند.
مدتي است كه در تحليل هاي مطبوعاتي، استناد به قرآن، نهج البلاغه و صحيفه نور بسيار به چشم مي خورد. به هر كجا كه نظر مي اندازي مي بيني عده اي پرچم حقانيت بلند كرده و داعيه علامت محوري و حق گرايي و قرآن پژوهي دارند و نداي ايمان و اعتقاداشان بلند است. اما آيا واقعاً نظر هر آنكس كه با لفظ، خود را پيرو امام، قرآن و علي(ع) دانست قابل قبول است؟ چه خوب است كه انسان معاصر همانگونه كه به پيشرفت علم و تكنولوژي معتقد و معترف است به پيشرفت فهم نظريه ها و تئوريهاي ديني و مرتبه صحت و سقم آن نيز صحه بگذارد. هر رخداد اجتماعي و سياسي را نمي توان به گذشته و تاريخ پيوند داد مگر آنكه اصول اين پيوند رعايت شود. مثلا اگر بگوييم چون نمك سفيد است و برف هم سفيد پس نمك همان برف است، نتيجه اشتباهي است.
با مروري بر حوادث اخير بسيار ديده شد كه گروهي به مالك اشتر، طلحه و زبير، ابن عباس، معاويه و حتي خود علي(ع) تشبيه شدند و پيرو اين شباهت ها و نقل ها، اين مردم به ويژه نسل جوان هستند كه بيش از پيش دچار شبهه و ترديد مي شوند و هر روز در تصور اينكه بالاخره حق با كيست به سر مي برند. اما به راستي آيا كساني كه در اين جريانات عمل ناصوابي انجام دادند اما رنگ و لعاب مذهبي و شعارهاي انقلابي اشان اذهان را به تشويق و ترديد انداخت حق دارند و يا كساني كه حقيقتاً تكرار تاريخ اند و كردارشان با گفتارشان در توازن است صاحب حقند؟ در جامعه اسلامي معمولا نسل جوان حق گراتر هستند به جهت اينكه دل مشغولي هاي اجتماعي و شغلي براي آنها از جهتي اهميت بيشتري دارد و از جهت ديگر آسيب پذيرتر نيز جلوه مي نمايد. در اين مقال سعي بر آن است به ارائه ملاك هاي حقيقي و برداشت هاي صحيح و نه منفعت گرايانه پرداخته شود تا هر ذهن آگاه و بيداري تنها با مراجعه به كلام حضرات معصومين و تطبيق منصفانه آن با عصر حاضر بتواند شبهه را از حقيقت تشخيص داده و فريفته ظواهر نشود. اما در ابتدا بايد به بررسي خود واژه شبهه بپردازيم. اصولا شبهه به چه معناست؟! در نهج البلاغه واژه شبهه صراحتاً معنا شده است. حضرت در خطبه 38 مي فرمايد: شبهه را براي اين شبهه ناميدند كه به حق شباهت دارد. (انما سميت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق) از اين كلام نوراني حضرت اين نكته استفاده مي شود كه هر چيزي شبيه حق بود لزوماً حق نيست. و هر اعتقاد و سخني كه به حق استناد كرد را نمي توان حق انگاشت. مطلبي كه جالب به نظر مي رسد اين است كه گويي حضرت توجه مخاطبين را به گونه اي جلب مي كند كه در برابر شنيده ها و ديده ها قضاوت عجولانه و سطحي نداشته باشند. بلكه اندكي صبر پيشه كنند و مسايل را حلاجي كرده و به صرف اينكه آن رخداد يا بخشي از آن با مفاهيم مذهبي بيان شده، همه آن را در جرگه دين و مذهب جاي ندهند. مطلبي كه به نظر مي رسد اين روزها بسيار موردتوجه است واقعيت هاست. اما ذكر اين نكته لازم مي آيد كه هر واقعيتي حقيقت ندارد و همين مسئله است كه حضرت را برآن مي دارد تا بگويد شبهه، شبيه حق است. اما بسياري ازرخدادهاي جامعه امروز ما واقعيت هايي است كه برخي از آنها با حقيقت منطبق اند و برخي منطبق نيستند. و اين هوش و ذكاوت مردم را مي طلبد كه وقتي در برابر وقايع آميخته با حقيقت قرار مي گيرند سره را از ناسره تشخيص داده و بدانند كه هر الله اكبري، الله اكبر نيست. حضرت علي(ع) در حكمت 13 نهج البلاغه يكي از راه هاي تشخيص شبهه را از حقيقت بيان مي دارد. پس بادقت نظر در كلام امير بايد بتوان حق را از غيرحق تشخيص داد و به سؤالات بسياري از نسل جوان كه مي پرسند حق با كيست پاسخ قابل قبولي ارائه كرد.حضرت مي فرمايند: شك و شبهه چهار بخش دارد 1-جدال در گفتار 2-ترسيدن 3-دودل بودن 4-تسليم حوادث روزگار شدن. هركدام از اين چهار بخش مقاله مفصلي مي طلبد و ما در اينجا فقط به تحليل يك نكته از آن مي پردازيم و آن ترسيدن است. همانطور كه مي بينيم حضرت خاطرنشان مي كند يكي از ملاك هايي كه نشان مي دهد در يك رخداد اجتماعي شبهه و غيرشبهه كدام است و عاملان آن واقعه حق اند يا نه اين است كه ببينيم مدعيان ترسو هستند يا نه صراحتاً اعتقاداتشان را بيان مي كنند يا نه. اصولاً كساني كه شبهه اي را ايجاد مي كنند سنگي در تاريكي مي اندازند به اميد آنكه به هدف بخورد و هيچ روش و منش صريح و روشني ندارند، شبهه ها اصولاً شبهه ها اصولا در فضايي كه آميخته با جنجال و هرج و مرج است صورت مي گيرد. و شبهه انگيزان از آنجايي كه خود مي دانند حق با آنان نيست از رويارويي با حق گريزان و ترسان هستند و هنگامي كه به آنها مجالي براي اثبات اعتقادات شبهه ناك شان داده مي شود مي ترسند و همين ترس كه بر پايه دانايي آنها از حق گريز بودنشان است آنها را بر آن مي دارد پاپس بكشند و به شبهه جديد ديگري توسل كنند. پس اگر كسي نظري را مطرح كرد و با شهامت بر سر اعتقاد خويش ايستاد داعيه حق گرايي اش قابل قبول است. در فراز بعدي همين حكمت، حضرت مي فرمايد: آن كس كه اهل ترس باشد همواره در حال عقب نشيني است. در توضيح اين نكته بايد بگوييم كساني كه براي گمراه كردن مردم به ايجاد شبهه دست مي اندازند و براي مقبول جلوه دادن فعاليت هاي خود از هيچ بدعتي فروگذار نكرده و انگشت اعمالشان، نخبگان جامعه را هدف قرار داده است، اين افراد به تضمين سخن علي(ع) همواره در جا مي زنند و هيچ پيشرفت و تازگي در كارشان مشاهده نمي شود. و دائما در تكرار مكررات غوطه مي خورند و از يك پله متزلزل به پله متزلزل ديگري مي پرند و عامل اين تشتت و ناهماهنگي همان ترس و عدم اعتقاد راسخ و عدم حق گرايي است. اينجاست كه اين انسان كتاب خدا را براساس آراء خويش تفسير مي كند و كلام معصومين را به نفع خويش مصادره نموده و براي پيشبرد اهداف خود و نه اجرا يا بيان حق، به آن توسل مي جويد. در اتفاقات اخير به وفور مشاهده كرديم كه بسياري از نخبگان علمي و سياسي روشنفكران، صاحب نظران و پژوهشگران جانب انصاف را فرو گذاشته و براي تأييد نظر خودشان به قرآن و نهج البلاغه نظر انداخته و شاهد مثال آوردند. غافل از اينكه خود اين مسئله تفسير به رأي در اسلام به شدت نكوهش و از آن پرهيز داده شده است. حق آن است كه عريان بيان شود به دور از منفعت و ترس و به دور از هرگونه تحريف. حضرت در خطبه 78 مي فرمايد: دانشمندنماها كساني اند كه مشتي جهالت از جاهلان و گمراهي از گمراهان برگرفته و دامي از ريسمان هاي فريب و دروغ براي مردم گسترده و قرآن را به آراء خود تفسير نموده و حق را به ميل و خواسته هاي خويش برمي گرداند. و مردم را از پيشامدهاي بزرگ ايمن مي دارد و گناهان بزرگ را در نظر آنان كوچك جلوه مي دهد. و مي گويند به كارهاي شبهه ناك نمي پردازم با آنكه مي پردازند.
با توجه به اين مسئله لازم است به تبيين جايگاه ولايت و گناه نافرماني از آن بپردازيم. براساس مفاهيم برآمده از متون مقدس اسلام، ولايت از مرتبه والايي برخوردار است و از آنجا كه ميزان اعمال در روز قيامت، حضرت علي(ع) مي باشد و براساس آيه مشهور ولايت كه فرمود: يا ايهاالذين امنوا اطيعوالله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم. نقش و جايگاه خطير ولايت و به تبع آن ولي فقيه در جامعه اسلامي به وضوح روشن مي شود. پس آنان كه به جدال با آن بپردازند، به جدال با قرآن و در نتيجه به جدال با پروردگار قرآن پرداخته اند. نتيجه اينكه: استفاده ابزاري كردن از دين و دين را تنها عامل نجات بخشي در شرايط موقت دانستن و نپذيرفتن حق و حقانيت ولايت از تبعات تفاسير هرمنوتيكي است كه بايد به شدت از آن دوري كرد.
نويسنده:مرضيه خاكساري