مروري بر نقش دشمن در طراحي فتنه اخير (1)

وقايع تلخ پس از انتخابات رياست جمهوري، عليرغم تلخي ها و ناخوشايندي هايش، تجارب و عبرت هاي گرانسنگي را در خود داشت كه توجه و التفات ويژه به اين درس ها، مي تواند دولت و ملت ما را در بحران هاي آتي هوشيارتر كند؛ بحران هايي كه بي شك با هزاران شكل و رنگ متفاوت از سوي دشمنان ايران، رقم خواهد خورد.
وقايع تلخ پس از انتخابات رياست جمهوري، عليرغم تلخي ها و ناخوشايندي هايش، تجارب و عبرت هاي گرانسنگي را در خود داشت كه توجه و التفات ويژه به اين درس ها، مي تواند دولت و ملت ما را در بحران هاي آتي هوشيارتر كند؛ بحران هايي كه بي شك با هزاران شكل و رنگ متفاوت از سوي دشمنان ايران، رقم خواهد خورد و البته با درايت و هوشياري هميشگي مردم، چون هميشه فرجامي جز ناكامي پيدا نخواهد كرد.
يكي از اين عبرت ها لزوم دشمن شناسي و عدم غفلت از خدعه هاي دشمناني است كه براي سرنگوني و منكوب كردن ايران و ايراني، لحظه اي آرام و قرار ندارند. حقيقتا اگر در وقايع اخير، سياستمداران، احزاب و جريان ها، چهره ها و فعالان سياسي و نخبگان كمي هوشيارتر عمل كرده و در دام سناريونويسان و طراحان انقلاب رنگي نمي افتادند. كشور متحمل اين همه هزينه نمي شد.
غفلت نخبگان و بازيگران عرصه سياسي كشور از نقش دشمن در طراحي و عملياتي كردن پروژه انقلاب مخملي و بي توجهي مسئولان و رسانه ها نسبت به افشا و «تشريح» نقش بيگانگان در طراحي آشوب ها، عواملي بود كه باعث گسترش و ادامه ناآرامي ها شد.
متاسفانه مسئولان كشور و همچنين رسانه ها بدون تشريح سناريوي دشمن كه از ماه ها پيش از انتخابات توسط عمله هاي داخلي كليد خورده بود، تنها به «اشاراتي» بسنده كردند و اين شد كه شد.
البته پي بردن به ماهيت و روند نقشه دشمن، كار دشواري نيست و با كمي دقت و تحليل، حتي بدون اطلاع از اخبار پنهان، نيز مي شود تا حد قابل توجهي به ماهيت اين سناريو پي برد.
قبل از پرداختن به اصل ماجرا، لازم مي دانم به بخشي از يك سند تاريخي مربوط به پروتكل هاي 24 گانه يهود كه ساختار فكري و تشكيلاتي صهيونيزم را تشكيل مي دهد. اشاره اي كنم:
در پروتكل دوازدهم از مجموعه پروتكل هاي 12 گانه يهود، با تاكيد با تاثيرگذاري جنگ رواني و در راس آن «شايعه» به عنوان ابرسلاح و بمب مخرب اجتماعي و لزوم استفاده از اين ابزار در نبرد با دشمنان صهيونيزم در هر نقطه اي از جهان، آمده است: «ما مي توانيم هر وقت كه لازم باشد، افكار عمومي را درباره يك موضوع سياسي تهييج يا آرام كنيم و يا آن را به او بقبولانيم، يا ذهن او را درباره آن موضوع دچار شك و تشويش سازيم، امروز مطلب درست و حق را منتشر مي كنيم و فردا مطالب كذب و باطل و بهتان آميز را، گاه واقعيت ها را و زماني مطالب ضد و نقيض آنها را؛ و در اين ميان، همواره مواظبيم كه پايمان نلغزد...»
البته در بخش ديگر اين پروتكل با تأكيد بر مخفي ماندن نقش عوامل نفوذي و «كارگردانان پنهان» سناريوهاي عمليات رواني، آمده است: «ملت ها و نيز حكومت هاي آنها از لحاظ ميزان آگاهي بر اسرار حكومت ما در طول تاريخ، همچون كودكي نابالغ بوده اند...»
اگرچه برخي در خوش خيالي مطلق بر اين باورند كه اساس شايعات و شبهاتي كه امروزه جامعه سياست زده ايران را پر كرده است، ماحصل يك فرايند سياسي اجتماعي است، اما شك ندارم اين خام انديشي ساده انگارانه نيز طي پروسه اي برنامه ريزي شده توسط همان دشمني كه پيشتر به آن اشاره شد، به بدنه اجتماعي ما تزريق شده است. پيگيري، موشكافي و تحليل اتفاقات سه ماهه اخير و روند شكل گيري وقايع و نهايتاً رواج شايعات مختلف- باتوجه به ترتيب و چينش آنها- صحت اين ادعا را اثبات مي كند.
در وقايع اخير، دشمن در اولين گام خود سعي كرد با تخريب وجهه و شخصيت دولت و حاكميت، اعتماد عمومي به حكومت و كل نظام را مخدوش كرده و از اثرات اين اقدام كثيف خود در مراحل بعدي سناريو به خوبي استفاده كند. شاهد بوديم كه در جريان انتخابات اخير، كانديداي مورد حمايت غرب و جريان مطلوب آنها، به شيوه هاي مختلف غيراخلاقي و غيرقانوني سعي كردند رقيب را تخريب و وجهه او را نزد افكار عمومي خدشه دار كنند.
«دروغگو» خواندن رئيس جمهور قانوني كشور، با روش هاي نوين تبليغاتي، آن هم به شكلي ناجوانمردانه، اولين قطعه پازلي بود كه زمينه را براي فاز دوم سناريو يعني موضوع «تقلب»، مهيا مي كرد؛ طراحان سناريو به خوبي مي دانستند كه اگر دروغگو بودن دولتمردان و مجموعه حاكميت را در باور افكار عمومي حك كنند، آنگاه قطعه دوم پازل يعني همان موضوع تقلب خود به خود اجرا خواهدشد.
از سوي ديگر بازيگردانان اصلي اين سناريو با استفاده از روش هاي نوين تبليغاتي، از جمله استفاده از نمادها، حضور پررنگ همراه با نمادها در خيابان ها، به راه انداختن كاروان هاي شادي و پايكوبي، استفاده از ابزارهاي تبليغي جديد مانند اس ام اس، بلوتوث، گروه هاي ايميلي، وبلاگ، فرندفيد، تويتر و...، كانديداي مطلوب خود را در هاله اي از توهم پيروزي فرو بردند. تا جايي كه نه تنها شخص ميرحسين موسوي و طرفدارانش، بلكه بخشي از هواداران كانديداي رقيب نيز مقهور و مرعوب اين فضاي تبليغي شده بودند. البته طراحان سناريو، از سوي ديگر «حباب سبز» حاصل از اين فرآيند تبليغاتي را هر لحظه با علامت هشدار «تقلب» آماده انفجار مي كردند.
به هرحال پس از سپري شدن دوره تبليغات كه حقا و انصافاً در تاريخ انتخابات هاي ايران ازنظر نوع و شيوه اجرا، بي نظير بود، انتخابات با مشاركت 85 درصدي مردم انجام شد و پس از يك روز، و با اعلام نتايج اوليه آرا، مشخص شد كه مهره مطلوب غرب شكست سختي خورده است. طبق برنامه، سناريوي تقلب با حمايت و پوشش رسانه اي بنگاه هاي خبري انگليسي- آمريكايي كليد مي خورد. بخشي از مردم به خيابان ها ريخته و سراغ رايشان را مي گيرند! آنها ديگر نيازي به دليل و سند و مدرك براي اثبات تقلب ندارند. همين كه كانديداي سبزپوش پيروز نشده، دليل تخلف و تقلب است!
سازمان هاي انتظامي و امنيتي بواسطه شرايط ويژه و حساس كشور، و تهديداتي كه نظم و امنيت عمومي را تهديد مي كند، با هرگونه تجمع خياباني مخالفند. گزارش هاي امنيتي حاكيست تيم هاي متعددي از گروهك هاي تروريستي از جمله منافقين، پژاك و جندالله با هدف سوءاستفاده از تجمعات خياباني و ترتيب دادن اقدامات تروريستي وارد كشور شده اند. (كمك هاي مالي، سياسي، امنيتي، برخي كشورهاي غربي و عربي به اين سه گروهك تروريستي را چندي پيش يك رسانه غربي با جزئياتش فاش كرد.)
كانديداي شكست خورده مرتبا با صدور پيام و بيانيه و اطلاعيه، اعلام مي كند كه چيزي براي از دست دادن ندارد و تا احقاق حقوق از دست رفته مردم، ايستاده است. (اينجاست كه تحليل يكي از دوستان هنگام انصراف خاتمي از كانديداتوري در انتخابات، برايم بيش از بيش روشن مي شود. او معتقد بود خاتمي مهره اي منفعل و ترسو است و براي ايفاي نقش در شرايط حساس پس از انتخابات جسارت و تهور لازم را ندارد اما ميرحسين دارد...) او هم همانند حاميانش نيازي به ارائه دليل و مدرك براي اثبات تقلب گسترده نمي بيند؛ از يك ماه پيش از انتخابات تاكنون، او هر چه ديده، سبز بوده، آراي اصلاح طلبان، اصولگرايان مأيوس، هنرمندان، دانشجويان، دانشگاه آزاد، مخصوصا مردم شهر تهران همه سبز بوده است!
تا اينجا همه چيز طبق برنامه و سناريو انجام شده است، فقط كمي «خون» مي تواند كاتاليزور مناسبي براي تقويت و گسترش دامنه اعتراضات باشد. (سعيد حجاريان، تئوريسين و ايدئولوگ جريان اصلاحات، چندي پيش از انتخابات در اظهارنظري گفته بود: اصلاحات نياز به خون دارد...)
تجمعات خياباني روز به روز گسترده تر شده و- با ملحق شدن «مهمان هاي ويژه» از خارج كشور- «خشونت» چاشني آن شده است. آتش زدن بانك ها، اماكن و وسايل عمومي، تخريب ساختمان هاي دولتي و مساجد و البته تخريب اماكن و وسايل شخصي و خصوصي مردم با هدف ايجاد نارضايتي عمومي در دستور كار قرار مي گيرد.
همان طور كه گفته شد، براي عملياتي شدن فاز بعدي سناريو، بايد تعدادي قرباني- ترجيحا جوان، دانشجو، مونث و زيبارو- به مجموعه اضافه شود. بعضي گزينه ها انتخاب شده و برخي نيز به صورت اتفاقي و در درگيري ها با پليس كارشان ساخته مي شود!
ندا آقا سلطان، دختر جوان، زيبارو و احتمالا دانشجويي است كه به طرز مرموزي در خيابان اميرآباد تهران هدف اصابت گلوله قرار مي گيرد. صحنه كشته شدن ندا، به صورت كاملا اتفاقي! از چند جهت با دوربين هاي تقريبا حرفه اي تصويربرداري شده و پس از چند دقيقه! در صدر اخبار رسانه هاي معتبر جهاني از جمله CNN و يوتيوب قرار مي گيرد. پزشك جواني كه او هم به صورت كاملا اتفاقي! در صحنه قتل ندا حضور داشته، پس از مدت كوتاهي به خارج از كشور عزيمت كرده، و ماجراي غم انگيز مرگ ندا را با آب و تاب فراوان براي رسانه هاي مشتاق غربي تشريح مي كند.
مرگ ناجوانمردانه دختري كه حتي از صحنه تجمعات دور بوده و دخالتي در درگيري ها نداشته، به خوبي حس همدردي را چه در داخل و چه در خارج ايران با معترضين همراه مي كند. اما اين كافي نيست! مرگ ندا به زودي در لابه لاي اخبار درگيري ها گم مي شود و از يادها مي رود، پليس و نيروهاي مردمي هم سعي مي كنند باكمترين خشونت تجمعات را اداره كنند؛ پس بايد بر شدت اقدامات خشونت آميز در تجمعات افزوده شود. در تجمعات 25 و 30 خرداد، خشونت ها به اوج خود رسيده و با حمله تعدادي از عناصر گروهكي به ساختمان يك ارگان نظامي، درگيري شدت گرفته و چندين نفر از دو طرف كشته و زخمي مي شوند.
نويسنده:مهدي عرفاتي