هبوط شجريان در كوير آمريكا (واكاوي رفتارهاي اخير محمدرضا شجريان)

شجريان كه مسلماً بخش عظيمي از طرفداران خود را بايد در ميان 25 ميليون رأي دهنده به احمدينژاد و در قشر متوسط به پائين جامعه جستجو كند، اين روزها ناجوانمردانه عليه اين طرفداران خود به نفع يقهچاككنندگان خوانندههاي تازه به دوران رسيده سطح پائين ميتازد.
"خبرنامه دانشجويان ايران " در يادداشتي به قلم جواد كرمي دانشجوي كارشناسي دانشگاه شاهد به واكاوي رفتارهاي اخير محمدرضا شجريان پرداخته است.
متن اين يادداشت به شرح ذيل است:
بيشتر انسانها فرازي دارند و فرودي ابدي، برخي هم فرودي دارند و سپس فرازي ابدي؛ دسته اول بيچارگاناند و دسته دوم رستگاران.
كسي نيست كه اندك آشنايي با موسيقي داشته باشد و شجريان را نشناسد، شايد هم بتوان گفت كسي نيست كه ايراني باشد وشجريان را نشناسد اما …
خسروي آواز ايران، تاج تاراك موسيقي ايران، زرگر اشعار حافظ، مسلطترين آوازخوان تاريخ موسيقي ايران و … عناويني است كه شجريان در اين سالها به دوش ميكشيد.
اما شجريان چه بود و چه شد؟
شجريان همان كسي است كه به گفته خود در همان اوان نوجواني و هنگامي كه در تظاهراتهاي خياباني عليه رژيم پهلوي نقش قاري قرآن معترضان به رژيم پهلوي را بر عهده داشت، در ميان مردم مشهد محبوبيت فراواني به دست آورد.
شجريان در حدود سالهاي 56 و 57 نيز به گفته خود به دليل ابتذال در راديو و تلويزيون، صدا و سيماي آن روز را رها كرد و از اجراي برنامه استعفا داد.
اما پس از انقلاب اسلامي در سال 57 كه همه اقشار جامعه در آن حضوري فعال داشتند، بسياري از خوانندگان پيش از انقلاب، بعد از انقلاب يا پس از آن نتوانستند يا نخواستند با مردم همراه شوند و در ميان چهرههاي نامدار، تنها دو تن خواستند كه به اين موج بپيوندند. شجريان و ناظري با تأثير گرفتن از حركات انقلابي محمدرضا لطفي نوازنده تار و آهنگساز برجسته و همچنين هوشنگ ابتهاج (سايه) وارد اين عرصه شده و آثار انقلابي بسياري را در اين دوره خلق كردند كه "سپيده " معروف نيز محصول همين دوران است: "ايران اي سراي اميد؛ بر بامت سپيده دميد... "
رزم مشترك، جانباز، ميهن، برادر غرق خونه و ... نيز توسط شجريان با همكاري گروههاي شيدا و عارف در اين دوران ساخته شدند. و به اينها اضافه كنيد كنسرتهاي استاد شجريان با استاد فرامرز پايور كه اكثرا مضموني انقلابي داشتند كه از جمله آنها تصنيف زيباي "از خوان جوانان وطن لاله دميده " بود.
اما شجريان رفته رفته و آرام آرام تغيير جهت ميداد و به سويي ديگر حركت ميكرد، كاست "بيداد " شجريان با همراهي پرويز مشكاتيان در اوايل دهه 60، تغيير جهت نسبتا محسوسي را در شجريان خبر مي داد.
آهنگ سنگين مشكاتيان بر روي شعر حافظ (ياري اندر كس نميبينيم، ياران را چه شد) بيش از آنكه مردم را به ياد رفتن دولت موقت و همفكران شجريان و مشكاتيان بياندازد،به اشتباه برخيها را به ياد "شاه "انداخته بود. و اگر نبود دوستي كساني مثل صادق طباطبايي ، معلوم نبود آيا هرگز اين اثر به بازار مي آمد يا نه. خود شجريان در "راز مانا " به حساسيت ها بر "بيداد " اشاره مي كند و يكي از دلايل بازداشتش را در آن سالها، همين حساسيتها مي داند .
شجريان پس از اين سالها آستان جانان، سر عشق، نوا، دستان، قاصدك، آسمان عشق، ياد ايام، "شب، سكوت كوير "، شب وصل، معماي هستي، دل مجنون، نوا، درخيال، خلوت گزيده، آهنگ وفا، بوي باران و چند اثر ديگر را در كنسرتهاي مختلف خود خواند و هر چند اكثرا در ظاهر نمايهاي عاشقانه و بعضا عارفانه داشتند، اما همگي از يك سير فكري آرام شجريان حكايت داشت و اختتام اين سير به آثاري همچون زمستان است و
"فرياد " غيرمنتظره نبود.
آري شجريان از "سپيده " 57 به "فرياد " رسيده است.
از اين روي ميتوان گفت كه نه تنها اقدامات اخير محمدرضا شجريان و مصاحبههاي او با بيبيسي فارسي و صداي آمريكا تعجبآور نبود، بلكه روال منطقي انحراف فكري وي از سال 60 به بعد، چنين فرجامي را محتوم جلوه ميداد.
صد البته كه به اعتقاد نگارنده، انحراف شجريان به دليل چهره هنري وي و از آن روي كه مردم او را يك چهره فرهنگي ميشناسند تا سياسي، بسيار ديرتر از همفكران ليبرال خود يعني مهندس بازرگان و رفقايش به چشم آمد.
شجريان كه شايد به دليل عدم بصيرت سياسي و به احتمال بيشتر با اين توهم كه مردم! را همراهي ميكند، در برهههاي مختلف به موضعگيريهاي عجيب روي آورده است، در برهه اخير نيز با همين توهم، خبط بزرگي را مرتكب شده و انشاءالله نادانسته در آغوش دشمنان ملت جاي گرفته است.
شجريان كه در مصاحبه خود پس از كنسرت باشكوه "همنوا با بم " مدعي ميشود كه در آثارش ميتوان تاريخچه تغيير و تحولات اجتماعي ايران بعد از انقلاب را مشاهده كرد، يا تغيير و تحولات اصلي اجتماعي كشور را نميبيند و يا ناديده ميانگارد.
شجريان كه اين روزها در ميان موج خبري رسانههاي غربي گرفتار شده و فرصتي براي انديشيدن به خود نميدهد، در حالي به زعم خود براي همراهي با ملت ايران، به صداي آمريكا و بيبيسي فارسي روي آورده كه گويا نميداند اكثر بدبختيهاي اين ملت نتيجه توطئههاي همين آمريكا و انگليس است.
معلوم نيست استاد شجريان كه آثار خود را تغيير و تحولات اجتماعي بعد از انقلاب ايران ميداند، با چه توجيهي در جريان اقدام ناو آمريكايي در سرنگون كردن هواپيماي ايرباس ايراني و به شهادت رساندن تعداد زيادي از همميهنانمان هيچ اقدامي انجام نداد و گويا اين روز از تاريخ به هيچ وجه در تقويم شجريان وجود نداشت.
شجريان كه در جريان فوت يادگار امام حاج احمد آقاي خميني ذيل بيانيهاي كه تقريبا همه هنرمندان كشورمان در تسليت وفات ايشان صادر كردند را با اين توجيه كه نميخواهم وارد سياست باشم، امضا نكرد، بايد پاسخ دهد كه ملت بايد قسم حضرت عباس او را باور كنند يا دم خروسي كه در جريان آلبوم بيداد كه در رثاي بازرگان خوانده شد را. ملت بايد توجيهات مذكور شجريان را باور كنند يا مصاحبههاي عجولانه و نابخردانه وي با بيبيسي و صداي آمريكا را.
در نهايت اينكه هر چند استاد شجريان از صدايي ملكوتي و زيبا برخوردار است و تمرينهاي طاقتفرساي روزانه 11 ساعت، از وي استادي تمام عيار در زمينه موسيقي كلاسيك ايراني ساخته است، اما عدم بينش سياسي از وي چهرهاي به جاي گذاشته كه به راحتي مورد سوءاستفاده بيگانگان قرار گيرد.
شجريان كه مسلماً بخش عظيمي از طرفداران خود را بايد در ميان 25 ميليون رأي دهنده به احمدينژاد و در قشر متوسط به پائين جامعه جستجو كند، اين روزها ناجوانمردانه عليه اين طرفداران خود به نفع يقهچاككنندگان خوانندههاي تازه به دوران رسيده سطح پائيني همچون ساسي مانكن و... ميتازد و همين امر موجب دلخوري بخش وسيعي از طرفداران پراپاقرص وي شده است.
باشد كه استاد برگردد.