دولت و سياستهاى اقتصادى امام على (ع) / قسمت اول

دولت علوى افزون بر رفاه عمومى، اهتمام خود را براى سعادت مردم به كار بست و اولين رسالت خود را اجراى احكام و آموزههاى الهى قرار داد، و در اين مسير، برقرارى عدالت اجتماعى را مهمترين هدف فعاليتهاى سياستهاى اقتصادى خود نهاد.
مقدمه
نقش دولت (1) در اقتصاد، از دير باز تاكنون، تحولات بسيارى يافته است. تقابل ميان دولت و بخش خصوصى، هم در دولتهاى حد أكثر و هم در دولتهاى حد أقل تنشزا بوده است. نگاه تحكمآميز دولتها به مردم و همچنين منحصرشدن اهتمام دولتها به رفاه مادى، زاويه ديد دولتها و مردم را نسبت به يكديگر تنگ ساخته است؛ تا جايىكه هدف حداكثر ساختن منافع كارگزاران دولت، امر نامعقولى به نظر نمىرسد. مسئله سهم دولت در اقتصاد به مقدار بسيار زيادى بر مبناى ذهنيتها و شرايطى استوار است كه نتيجه طبيعى كاركردهاى نظريهپردازان و سياستگذاران ـ در تمام عرصههاى اجتماعى ـ بوده است. ترسيم چهرهاى ولايى و ارزشى از دولت خدمتگزار، مسئول، قانونمدار و مقتدر علوى، مىتواند تمايز ماهوى حكومت عدل را با حكومتهاى رقيب روشنتر كرده، راهحل پايدارى براى تقابل دولت و ملت را نشان دهد.
دولت علوى افزون بر رفاه عمومى، اهتمام خود را براى سعادت مردم به كار بست و اولين رسالت خود را اجراى احكام و آموزههاى الهى قرار داد، و در اين مسير، برقرارى عدالت اجتماعى را مهمترين هدف فعاليتهاى سياستهاى اقتصادى خود نهاد. سياستهاى اقتصادى امام به گونهاى طراحى و اجرا شد كه كرامت و عزت انسانها رعايت شده، به واقعيات و شرايط موجود نيز توجه كافى گرديد.
بنابراين اساس مقاله حاضر در دو بخش تنظيم گرديد: در بخش اول، نقش و ماهيت دولت، رابطه آن با مردم، وظايف و منابع مالى و سرانجام اندازه دولت مورد بحث قرار مىگيرد. سپس در بخش دوم، سياستهاى اقتصادى دولت، تعريف سياستهاى اقتصادى، تبيين وضعيت اقتصادى در زمان خلافت حضرت و اهداف سياستهاى اقتصادى به ويژه سياستهاى مالى، بررسى و تحليل مىگردد . خلاصه و نتيجهگيرى نيز در آخر ارائه مىشود.
.1 نقش دولت در اقتصاد
مسئله نقش دولت به گونهاى نزديك با سازمان اجتماعى كه در آن وجود دولت مسلم فرض مىشود مرتبط است، سازمان اجتماعى كه براى جامعه متصور است، احتمالا طيف پيوستهاى از ديدگاه آزادسازى (حدأقلكننده دولت) تا ديدگاه جمعگرا (حداكثر كننده دولت) را در بر مىگيرد . بر اساس هر يك از اين ديدگاهها، اهداف، وظايف، امكانات و اختيارات دولت قابل ترسيم است. بحث درباره سازمان اجتماعى و فلسفه سياسى حكومت از منظر امام على عليه السلام از حوصله اين مقاله بيرون است، ولى به اجمال درباره ماهيت و هدف دولت و مردم اشاره كرده، تمايزات اساسى دولت اميرالمؤمنين را با دولتهاى رقيب برمىنماييم. سپس با بررسى وظايف و منابع دولت علوى به گمانهزنى در حدود دخالت دولت در اقتصاد در انديشه امام على عليه السلام مىپردازيم.
1ـ.1 ماهيت دولت اسلامى
دولت، تجلى برتر وحدت سياسى مردم يك جامعه است. اساس اين وحدت، عاطفه (جغرافيا، نژاد، خون، زبان و تاريخ) يا فكر (الهى يا الحادى و ...) است. (2) اما آنچه كه هر جامعهاى را وا مىدارد تا دولت تشكيل دهد، انگيزه اجتماعى زيستن انسانها است. تنظيم روابط متقابل انسانها، اجراى مقررات و ضمانت اجرايى، مستلزم وجود دستگاه قدرتمندى است. از اين رو امام على عليه السلام در پاسخ به شعار لا حكم الالله از سوى خوارج چنين پاسخ مىدهند: مردم، به زمامدار نيازمندند، خواه نيكوكار باشد يا بدكار؛ تا مؤمنان در سايه حكومتش به كار خويش مشغول و كافران هم بهرهمند شوند و مردم در دوران حكومت او زندگى را طى كنند و به وسيله او اموال بيتالمال جمعآورى گردد و به كمك او با دشمنان مبارزه شود. نيكوكاران در رفاه و مردم از دست بدكاران در امان باشند. (3) ايجاد امنيت، نظمآفرينى و پاسدارى از حقوق مردم و جلوگيرى از تعدى، شأن هر حكومتى است . برخى از سخن على عليه السلام چنين فهميدهاند كه تنها عامل تعيينكننده قوه اجرايى، توانمندى در تدبير امور كشور، حفظ امنيت و حراست از مرزها است؛ (4) يعنى حكومتها وظيفهاى جز رسيدگى به حاجات اوليه مردم ندارند، خواه حكومت دينى و خواه حكومت غيردينى. (5) حال آنكه مراد امام در اين خطبه، بيان اهميت نظم و امنيت است؛ زيرا بنابر فرموده ديگرى از امام على عليه السلام، «پيشواى دادگر از باران پيوسته بهتر است و جانور درنده و آدمخوار از فرمانرواى ستمكار بهتر مىباشد و فرمانرواى بيدادگر از فتنه دائمى نيكوتر است.» (6) شارح اين كلمات در اين مقام مىگويد: «بديهى است كه ظلم يك كس هر چند بسيار ولى سهل باشد نسبت به اين كه فرمانروا و حاكمى نباشد كه آن سبب هرج و مرج مىشود. و هر كه را قدرتى بر فتنه و شر مىباشد آن را پيشه گيرد و فتنه دائمى گردد.» (7) افزون بر اين، تأمل در بيانات اميرالمؤمنين نشان مىدهد كه اجراى قانون اسلام وظيفه اصلى حكومت اسلامى است: (8) وجود امام براى امت لازم است تا امورشان را برپا دارد و آنان را امر و نهى نمايد و حدود را در بينشان اجرا نموده و با دشمنان بستيزد و (9) ... . بنابراين حوزه وظايف دولت اسلامى، پيگيرى مصالح مردم و سامان بخشيدن به امور جامعه است، و در يك جامعه اسلامى اين امور، اعم از امور دنيوى و آخرتى است. به عبارت ديگر هدف دولت، سعادت بشر (اصلاح مردم) است. (10) برقرارى حاكميت خداوند و استوارسازى ارزشهاى الهى و رشد كرامتهاى انسانى، محور تمام نقشهاى دولت در تمام زمينههاى اجتماعى است؛ چنان كه امام على عليه السلام مىفرمايد : همانا، زمامدار امين، خدا در زمين و برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگيرى از فساد و گناه در ميان مردم است. (11) البته از منظر اسلامى ارزش امور دنيايى مردم به اعتبار ارزش امور اخروى است. در واقع دولت اسلامى با فراهم نمودن رفاه و آسايش افراد جامعه، زمينه ديندارى را مهياتر نموده، ارزشهاى الهى را ترويج مىكند. همچنين مسئوليت امور اخروى، بعد جديدى به نقش دولت مىدهد و بنابراين امكان مىدهد تا دولت سياستهايى را پيش گيرد كه با تحقق آنها مسلمانان تكاليف دينى خود را به نيكى انجام داده، كمالات الهى و انسانى را كسب نمايند.
چنين دولتى تنها مىتواند در محدوده شريعت عمل كند. متفكران اسلامى ميان دو حوزه عمليات دولت در محدوده شريعت فرق مىگذارند. (12) اولين حوزه اختيارات دولت، شامل اجراى مقررات و قوانين ثابت ـ مانند وضع زكات و منع ربا ـ است، و دومين حوزه جايى است كه شريعت در اختيار حاكم اسلامى قرار داده است (منطقةالفراغ) (13) تا با توجه به شرايط و ضرورتهاى اجتماعى، قوانين و مقرراتى را وضع و اجرا نمايد و يا در مقام تزاحم قوانين ثابت، تصميم لازم را اتخاذ نمايد؛ چنان كه امام عليه السلام بر اسب زكات بستند و بدين وسيله مالياتى غيرثابت (حكومتى) را وضع كردند. (14) همچنين براى مبارزه با احتكار و گرانفروشى تمهيداتى انديشيدند و حفظ سطح زندگى مردم را بر لوازم و پيامدهاى مالكيت شخصى ترجيح دادند.
بنابراين دولت علوى ـ و به طور كلى دولت اسلامى ـ هم در هدف و هم در محدوده عمل، با دولتهاى ديگر فرق ماهوى دارد. دولتهاى ليبرال و سوسياليستى در جهان امروز، يا به دنبال رفاه مادى عمومى و يا در پى حداكثر كردن رفاه كاركنان دولت (نظريه انتخاب عمومى) و يا هر دو هستند. (15) اما در انديشه جامعنگر امير عدالت، هدف غايى دولت سعادت مادى و معنوى همه مردم است . از اين رو تشخيص سعادت و رسيدن به آن از توان انديشه محدود انسان خارج است و نيازمند رهبرى امت كه از غيب مدد گيرد (16) و لاجرم در محدوده شريعت عمل نمايد. بر اساس آموزههاى علوى، هيچ چيزى جز برقرارى عدالت ـ به عنوان هدف ميانى وظايف دولت ـ به اصلاح جامعه كمك نمىكند. آنچه حكومت علوى را در اين زمينه از ديگر دولتها متمايز و برتر مىسازد، آن است كه عدالت در اين حكومت، نه يك آرمان دور بلكه يك برنامه نزديك و عملى است. (17)
1ـ.2 رابطه دولت و مردم
دولت علوى، به حسب ماهيت و جوهر خود، دولتى خيرخواه و خدمتگزار است؛ زيرا چنين دولتى هدفش تحقق حاكميت الهى، و استوارسازى ارزشهاى انسانى و تكريم انسانها (تعقيب سعادت مردم) مىباشد.
امام على عليه السلام به كارگزاران خود خاطر نشان مىكند: پس خود داد مردم را بدهيد و در معاشرت با آنان انصاف را فرو مگذاريد و براى برآوردن نيازهايشان، حوصله به خرج دهيد. شما خازنان رعيت هستيد و وكيلان امت و سفيران امامان. (18) در انديشه امام على عليه السلام حكومت طعمهاى نيست كه دولتمردان بدان طمع ورزند؛ بلكه امانتى است در دست آنان. اشعث بن قيس كه در دوران حكومت خليفه سوم، استاندار آذربايجان بود، حكومت را به معناى رايج عصر خود، يعنى خود محورى و خودكامگى مىپنداشت؛ از اين رو امام بدو نوشت: كارى كه به عهده تو است طعمه تو نيست، بلكه بر گردنت امانتى است. آن كه تو را بدان گمارده، نگهبانى امانت را به عهدهات گذارده. تو را نرسد كه آنچه خواهى به رعيت فرمايى، و بىدستورى به كارى دشوار درآيى. در دست تو مالى از مالهاى خدا است عز و جل، و تو آن را خزانهدارى تا آن را به من بسپارى. اميدوارم براى تو بدترين واليان نباشم. والسلام. (19) امام واليان را نه فقط به انصاف با مردم بلكه به خوشرفتارى و مهرورزى سفارش بسيار فرموده است؛ چنان كه به مالك اشتر نيز مىنويسد: مهربانى به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ايشان را شعار دل خود ساز. چونان حيوانى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى؛ زيرا آنان دو گروهند: يا همكيشان توأند هستند يا همانند تو در آفرينش ... . (20) كارگزارى در دولت علوى با توجه به اهداف بلند و انسانساز دولت، قبل از تخصص نيازمند تعهد و خودسازى است؛ هرچند تنظيم دقيق وظايف و حقوق كارگزاران و نظارت بر عملكرد آنان از سياستهاى مهم دولت علوى بوده است. آن كه خود را پيشواى مردم مىسازد، پيش از تعليم ديگرى بايد به ادب كردن خويش پردازد، و پيش از آن كه به گفتار تعليم فرمايد، بايد به كردار ادب نمايد، و آن كه خود را تعليم دهد و ادب اندوزد، شايستهتر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهد و ادب آموزد. (21) علاوه بر نيت خيرخواهانه و سلوك متواضعانه كارگزاران، اساس روابط مردم و دولت بر حقوق متقابلى استوار است كه در كلام على عليه السلام بزرگترين حقوق واجب الهى بشمار آمده، موجب پايدارى روابط و اصلاح امور دولت و جامعه و برپائى دين و آشكار شدن عدالت و .. . مىگردد: بزرگترين حقها كه خدايش واجب كرده است، حق والى بر رعيت است، و حق رعيت بر والى، كه خداى سبحان آن را واجب نموده و حق هر يك را بر عهده ديگرى واگذار فرمود، و آن را موجب برقرارى پيوند آنان كرد و ارجمندى دين ايشان. پس حال رعيت نيكو نگردد جز آن گاه كه واليان نيكورفتار باشند، و واليان نيكورفتار نگردند جز آن گاه كه رعيت درستكار باشد. پس چون رعيت حق والى را بگزارد و والى حق رعيت را به جاى آورد، حق ميان آنان بزرگمقدار شود، و راههاى دين پديدار، و نشانههاى عدالت بر جا، و سنت چنان كه بايد اجرا. پس كار زمانه آراسته گردد و طمع در پايدارى دولت پيوسته و چشم آز دشمنان بسته (22) و... . يكى از حقوق مهم در دولت علوى مشاورت با مردم و مشاركت آنان در تصميمگيرىها است كه امام عليه السلام آن را يكى از سياستهاى اصولى خود در ابتداى خلافت اعلام فرمودند : اى مردم اين امر (حكومت) امر شما است؛ هيچكس جز آن كه شما او را امير خود گردانيد، حق حكومت بر شما را ندارد. ما ديروز هنگامى از هم جدا شديم كه من پذيرش ولايت شما را ناخوشايند داشتم، ولى شما اين را نپذيرفتيد و جز اين كه من تشكيل حكومت دهم، رضايت نداديد . آگاه باشيد كه من كسى جز كليددار شما نيستم و نمىتوانم حتى يك درهم به ناروا از بيتالمال برگيرم (23) ... . على عليه السلام امور مردم را آشكارا اداره مىكرد و در هر امر بزرگ و مهمى با آنان به مشورت مىنشست. اگر آنان در امرى مخالفت مىكردند، رأى آنها را مىپذيرفت و بدان عمل مىكرد و همين امر سبب مىشد كه آنان گستاختر شوند. (24) در دولت علوى از آن جا كه قانون شريعت حاكم است و بر اساس آن حقوق متقابل مردم و حكومت تعيين مىگردد، نيازى به انداختن پرده جهل راولزى براى تعيين معيارهاى عدالت اجتماعى نمىباشد. (25) دولتها نيز در الگوى حكومت علوى، اسرارى جز آنچه براى حفظ مصالح ملى لازم است، ندارند : بدانيد، حقى كه شما بر عهده من داريد، اين است كه چيزى را از شما مخفى ندارم، جز اسرار جنگ را، و كارى را بىمشورت شما نكنم، جز اجراى حكم خدا را و ... . (26)
1ـ.3 وظايف دولت علوى
دوران حكومت امام عليه السلام با آشفتگىهاى سياسى و توطئههاى فراوان داخلى توأم بود . عدم ثبات و كشمكشهاى داخلى، فرصتهاى بسيارى را براى تحول و اصلاحات اقتصادى مورد نظر حضرت از بين برد. بنابراين دستورالعملهاى اميرالمؤمنين به كارگزاران، منبع مغتنم و مناسبى براى ترسيم چند و چون وظايف دولت در انديشه حكيمانه حضرت مىباشد. اهم اين وظايف كه در واقع احياى وظايف دولت نبوى و برخاسته از ماهيت متمايز دولت اسلامى است، به شرح زير است:
1ـ3ـ.1 تعليم و تربيت
آموزش مردم و ايجاد زمينههاى پرورش كرامت انسانها و اصلاح مردم، از مهمترين وظايف دولت اسلامى است. امام عليه السلام تلاش براى اصلاح مردم را از وظايف واجب پيشوايان شمرده، مىفرمايد: (27) بر امام واجب است كه حدود اسلام و ايمان را به افراد جامعهاش بياموزد. (28) در عهدنامه خود به مالك اشتر اصلاح مردم را وظيفه حكومت قلمداد مىكند. (29) در جاى ديگر مىفرمايد: «اما حق شما بر من اين است كه شما را نصيحت كنم ... و به شما آموزش دهم تا جاهل نمانيد و شما را تربيت كنم تا بياموزيد [و بر طبق آن رفتار كنيد] ....» (30) در ضمن خطبهاى وظيفه امام را چنين مىشمارد: همانا بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده: كوتاهى نكردن در موعظه و كوشيدن در نصيحت و زنده كردن سنت و ... . (31) عملكرد خود را نيز در اين باره چنين توصيف مىنمايد:
آيا حكم قرآن را ميان شما جارى نداشتم و ...؟ رايت ايمان را ميان شما پابرجا كردم و مرزهاى حلال و حرام را برايتان جدا ... و با گفتار و كردار خويش معروف را ميان شما گستردم و با خوى خود شما را نشان دادم كه اخلاق گزيده چيست، ... . (32)
1ـ3ـ.2 حفاظت از دين و مبارزه با بدعتها
حكومت علوى با اجراى حدود الهى و سنت نبوى سهم بزرگى در برپايى نظام اسلامى داشت و وظيفه خود مىدانست تا از دين پاسدارى و با كجانديشىها و بدعتها مبارزه منطقى كند. امام عليه السلام اين مهم را در شمار وظايف دولت نبوى برشمرده، مىفرمايد: بدو حكمهاى نادانسته را آشكار كرد و بدعتها را كه در آن راه يافته بود، كوفت و بر كنار كرد، و حكمهاى گونهگون را پديدار. (33) وظيفه پاسدارى از دين را براى دولت اسلامى برترين عبادت قلمداد مىكند و خطاب به عثمان مىفرمايد: بدان كه فاضلترين بندگان خدا نزد او امامى است دادگر، هدايت شده و راهبر، كه سنتى را كه شناخته است بر پا دارد و بدعتى را كه ناشناخته است، بميراند. (34) در نامهاى به عمر بن ابىسلمه مخزومى هنگام عزل او ازولايت بحرين، دليل عزل او را چنين بيان مىكند: من مىخواهم به سروقت ستمكاران شام بروم، و دوست داشتم تو با من باشى؛ چه تو از كسانى هستى كه از آنان در جهاد با دشمن يارى خواهند و بديشان ستون دين را برپا دارند. انشاءالله. (35) نيز كارنامه امام در مبارزه با تحجرگرايى خوارج و پافشارى بر اصول مسلم شريعت در مقابل طمع مارقين گواه صدقى بر اهتمام امام عليه السلام بدين امر بوده است.
1ـ3ـ.3 ايجاد امنيت
برقرارى امنيت در سرحدات و داخل كشور، همواره از دغدغههاى اصلى دولتها است. بنابراين امام على عليه السلام فلسفه تشكيل حكومت را برقرارى امنيت برمى شمارند و مىفرمايند : مردم به زمامدار نيازمندند، خواه نيكوكار باشد يا بدكار؛ تا مؤمنان در سايه حكومتش به كار خويش مشغول و كافران هم بهرهمند شوند و مردم در دوران حكومت او زندگى را طى كنند و به وسيله او اموال بيتالمال جمعآورى گردد و به كمك او با دشمنان مبارزه شود، جادهها امن و امان، حق ضعيفان از نيرومندان گرفته شود، نيكوكاران در رفاه و مردم از دست بدكاران در امان باشند. (36) آن جا كه رابطه انسان با انسان، رابطه ظالم و مظلوم، غارتگر و غارت شده و آزادىستيز و آزادىخواه است، هدف دولت علوى ايجاد امنيت براى مظلومان است: فيا من المظلومون من عبادك. (37) معيار تقدس جامعه و دولت اسلامى طبق بيان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وجود آن اندازه از امنيت است كه حق ضعيف را بتوان بدون اضطراب و لكنت زبان از قوى بستاند: لن تقدس امتى يؤخذ للضعيف حقه منالقوى غير متمتع. (38) اين معيار شامل دو مطلب است: يكى اين كه مردم بهطور كلى روحيه ضعف و زبونى را از خود دور كنند و در مقابل قوى ـ هر اندازه كه قوى باشد ـ شجاعانه بايستند، به لكنت زبان نيفتند و ترس نداشته باشند، و ديگر اين كه اصلا نظامات اجتماعى بايد طورى باشد كه در مقابل قانون، قوى و ضعيفى وجود نداشته باشد. (39)
1ـ3ـ.4 تأمين اجتماعى
امام على عليه السلام وصيت رسول گرامى اسلام را درباره نيازمندان در دوران حكومت خود به جد پىگرفت. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به اميرالمؤمنين فرمودند: امور طائفه ديگر از مساكين و نيازمندان را پايمال نكن و لازم است كه براى آنها بخشى از مال خدا را اختصاص ده و حق معينى را كه خداوند متعال از زكات براى آنان قرار داده است، بين آنها توزيع نما. (40) بنابراين امام عليه السلام ضمن سفارش به مالك اشتر نسبت به افراد تهيدست، مىفرمايد : براى رضاى خدا آنچه را كه از حق خود درباره ايشان به تو امر فرموده به جا آور و قسمتى از بيتالمال كه در دست دارى و قسمتى از غلات و بهرههايى كه از زمينهاى غنيمت اسلام به دست آمده در هر شهرى براى ايشان مقرر دار. (41) حكومت علوى تأمين از كارافتادگان و بازنشستگان را سرلوحه برنامه خود قرار داده است. امام به مالك توصيه مىكند كه: تيماردار يتيمان باش و غمخوار پيران از كارافتاده كه بيچارهاند و دست سئوال پيش كسى دراز نكنند و اين كار بر واليان دشوار و گران است و هرگونه حقى دشوار و گران آيد ... . (42) به قثم بن عباس، كارگزار خود در مكه مىنويسد: در مال خدا كه نزد تو گرد مىآيد، نظر كن! آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه نزديكت هستند بده، و آنان كه مستمندند و سخت نيازمند . و مانده را نزد ما بفرست تا ما نيز آن را به نيازمندانى كه نزد ما هستند، قسمت كنيم . (43) اين حكايت نيز از اميرالمؤمنين معروف است كه روزى پيرمردى نصرانى را ديد كه تكدى مىكند از حاضران پرسيد، او كيست؟ گفتند: نصرانى است. حضرت فرمود: «او را به كار گرفتهايد تا آن جا كه پير و ناتوان گرديده و رهايش نمودهايد.» سپس دستور داد تا از بيتالمال بر او انفاق نمايند. (44) برنامههاى تأمين اجتماعى حكومت علوى چنان گسترده بود كه هيچكس در كوفه به سر نمىبرد ـ حتى از پايينترين طبقات مردم ـ مگر اين كه از گندم (خوراك)، مسكن و آب فرات بهرهمند بود. (45)
1ـ3ـ. 5 مبارزه با تبعيضها و بىعدالتىهاى اقتصادى
يكى از برنامههاى روشن حكومت علوى، برقرارى عدالت و احقاق حق مظلومان و برخورد شديد با تبعيضها، انحصارات، رانتخوارىها، و پايمالكنندگان اموال عمومى بوده است. امام در روز دوم خلافت، سياستهاى خود را در اين زمينه به اطلاع مردم رساند: (46) سوگند به خدا [اگر بخشيده عثمان را بيابم] به مالك آن بازگردانم، اگر چه از آن زنها شوهر داده و كنيزكان خريده شده باشد؛ زيرا در عدل و درستى، وسعت و گشايش است و آن كه عدالت را برنتابد، ستم را سختتر يابد. (47) كلبى مىگويد: آن گاه فرمان داد همه سلاحهايى را كه در خانه عثمان پيدا شده بود و آنها را عليه مسلمانان به كار گرفته بودند، بگيرند و در بيتالمال نهند. همچنين مقرر فرمود شتران گزينه (نجائب) زكات را كه در خانهاش بود، تصرف كنند و شمشير و زره او را هم بگيرند؛ اما كارى به سلاحهايى كه در خانه عثمان بود و بر ضد مسلمانان از آن استفاده نشده بود، نداشته باشند و از تصرف همه اموال شخصى عثمان كه در خانهاش و جاهاى ديگر است، خوددارى شود. نيز دستور فرمود اموالى كه عثمان به صورت پاداش و جايزه به ياران خود و هر كس ديگر داده است، برگردانده شود. چون اين خبر به عمرو بن عاص رسيد، (48) براى معاويه نوشت: «هر چه بايد انجام دهى انجام بده كه پسر ابىطالب همه اموالى را كه دارى از تو جدا خواهد كرد؛ همانگونه كه پوست عصا و چوبدستى را مىكنند.» (49) امام عليه السلام بر اساس همين شيوه زمامدارى مالك را به شدت از رانتجويى اطرافيانش برحذر مىدارد و به او چنين مىنگارد: و بدان كه والى را خويشاوندان و نزديكان است و در ايشان خوى برترىجويى و گردنكشى است و در معاملات با مردم رعايت انصاف نكنند. ريشه ايشان را با قطع موجبات آن صفات قطع كن؛ به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به اقطاع مده؛ مبادا به سبب نزديكى به تو پيمانى ببندند كه صاحبان زمينهاى مجاورشان را در سهمى كه از آب دارند يا كارى كه بايد به اشتراك انجام دهند، زيان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند؛ پس لذت و گوارايى نصيب ايشان شود و ننگ آن در دنيا و آخرت بهره تو گردد. امام عليه السلام در يك كلام انحصارطلبى دولت را نفى مىكند؛ آن جا كه به مالك مىفرمايد: و اياك و الاستئثار بما الناس فيه اسوة؛ (50) و بپرهيز از اين كه به خود اختصاص دهى، چيزى را كه همگان را در آن حقى است.»
توجه به حقوق مردم در بيتالمال و دقت در رساندن حقشان به طور كامل به آنان، نكته بسيار عميقى است كه بايد كسانى كه پيروى از الگوى حكومت علوى در سر مىپرورانند از امامشان بياموزند. حقى را كه خداوند براى مردم قرار داده است با بهانههايى حتى نظير فسق و نفاق نمىتوان از آنان دريغ نمود. در بلنداى نظر امير مؤمنان، بهاى ايمان در ظرفهاى كوچك دنيايى نمىگنجد. سنت نبوى و سيره علوى سفره رحمت خداوند را آن چنان گسترده مىدانند كه براى تمامى مخلوقات خداوند در آن نصيبى است و از اين رو على عليه السلام از پيروانش مىخواهد كه اين حق الهى را پاس دارند و خود را به اين صبغه كريمانه الهى بيارايند. امام خطاب به كژانديشان خوارج، سنت نبوى را چنين يادآور مىشود: ... مىدانيد كه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ... دست كسى را كه مرتكب دزدى شده بود قطع كرد و زناكار غير محصن را تازيانه زد؛ ولى سهمى را كه از غنايم نصيبشان مىشد به آنان پرداخت و رخصت داد كه با زنان مسلمان ازدواج كنند. رسولالله صلى الله عليه وآله وسلم آنان را به سبب گناهى كه مرتكب شده بودند، مؤاخذه كرد و حد خدا را بر ايشان جارى ساخت؛ ولى از سهمى كه اسلام برايشان معين كرده بود، منعشان ننمود و نامشان را از ميان مسلمانان نزدود. (51)
1ـ3ـ. 6 عمران و آبادى
حكمت علوى به پيروى از تعليمات الهى، انسانها را مأمور عمران و آبادى زمين و بهرهمندى از آن مىداند. درباره وظيفه آدم عليه السلام پس از هبوط به زمين مىفرمايد: فاهبطه بعد التوبة ليعمر ارضه بنسله
خداوند آدم عليه السلام را پس از توبه به زمين فرود آورد، تا با نسل او زمين خود را آباد گرداند. (52) امام براى به فعليت رساندن وظيفه ياد شده به دست مردم، دولت را موظف به آباد كردن زمين مىنمايد. از اين رو در ابتداى نامه خود به مالك، يكى از وظايف اصلى او را آباد كردن مصر برمىشمارد. (53) حكومت علوى با درك توان بخش خصوصى در آبادكردن زمين، مسئوليت عمده دولت را حمايت از اين بخش و كاستن از موانع بر سر راه توليد مىداند. از اين رو به مالك مىنويسد كه خراج را طورى تنظيم كند كه مانع توليد نشود و نسبت به امور بازرگانان و صنعتگران توجه خاصى مبذول داشته، به آنان كمك نمايد. (54) امام على عليه السلام براى حمايت از بازار ـ همانند زمان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ـ به ساختن بازار اقدام كرده و سپس آن را در اختيار تجار قرار داده است. (55) از ايشان روايت شده است كه از حجرههاى بازار كرايه نمىگرفت. (56) در روايتى ديگر آمده است كه از گرفتن اجاره كراهت داشت. (57) در نامهاى به فرظةبن كعبالانصارى كارگزار بهقباذات (58) به او سفارش مىكند، در لايروبى نهرها به كشاورزان كمك نمايد. بلاذرى نامه حضرت را چنين گزارش كرده است: اما بعد؛ گروهى از مردم منطقه مأموريت تو نزد من آمدند و يادآورى كردند كه نهرى از آنها پنهان و از بين رفته است و در صورتى كه آن نهر را حفر نموده و آماده سازند، ديار آنها آباد مىگردد و بر پرداخت خراج خود توانايى پيدا مىكنند و بر بيتالمال مسلمين نيز افزوده مىشود. از من خواستند نامهاى به تو بنويسم تا آنها را به كار گرفته، براى حفر نهر و لايروبى آن، آنها را جمع نمايى و در اين راه به آنان كمك مالى كنى. اما من اين را صحيح نمىدانم كه كسى را مجبور به كارى بكنم كه كراهت دارد. آنها را دعوت نما، پس اگر نهر آن گونه بود كه آنها مىگفتند، هر كسى بخواهد او را براى كار بفرست و نهر از آن كسى است كه روى آن كار كند، نه آنان كه مايل به همكارى نيستند. اگر آن را آباد سازند و قوى گردند، براى من محبوبتر است از آن كه ضعيف شوند. والسلام. (59)
1ـ3ـ.7 افزايش رفاه و درآمدهاى مردم
بهبود زندگى مردم و افزايش درآمدها و بهرهمندى آنان از بيتالمال نيز از وظايف مهم حكومت علوى بود. دولت اسلامى نه تنها براى تأمين نيازهاى اساسى از كارافتادگان و بازنشستگان و فقرا تلاش مىكند، بلكه مىكوشد تا جامعه اسلامى از رفاه در شأن خود برخوردار باشد . امام على عليه السلام افزايش درآمدهاى مردم را حق مردم بر دولت برمىشمارد: فاما حقكم على ... و توفير فيئكم عليكم (60) همچنين در ترسيم وظايف زمامدار مىفرمايد: و اصدار السهمان على اهلها؛ (61) يعنى تقسيم اموال بيتالمال در بين مستحقان. (62)
1ـ3ـ. 8 نظارت بر بازار و تنظيم آن
امام على عليه السلام شخصا اوضاع بازار را زيرنظر داشتند و ضمن دعوت بازاريان به رعايت موازين اخلاقى و شرعى، نرخها را بررسى كرده، بر معاملاتى كه بين مشترى و فروشنده در جريان بود نظارت مىكردند و با احتكار و گرانفروشى نيز سخت مبارزه مىنمودند.
از امام باقر عليه السلام چنين روايت شده است كه آن حضرت، بامداد هر روز، از منزل خود در كوفه، به طرف بازار روانه مىشد و در حالى كه تازيانهاى دو سويه به نام سبيبه بر دوش آويخته بودند، بازار به بازار مىگشتند. در هر بازار نزد سوداگران مىايستادند و ندا مىدادند كه اى گروه تجار، از خداوند ـ عزوجل ـ بترسيد. چون تجار صداى حضرت را مىشنيدند، دست از كار كشيده، گوشها بدو سپرده و چشم بر او مىدوختند. آن گاه حضرت مىفرمود: پيش از كار از خدا خير بخواهيد و با تسهيل كار داد و ستد بركت جوييد، و به خريداران نزديك شويد و خود را به حلم بياراييد كنيد و از سوگند باز ايستيد و از دروغ كناره گيريد و از ستم دورى جوييد... ربا نگيريد و با پيمانه و ترازوى درست كار كنيد، و مال مردم را كم نگذاريد و در زمين فساد نكنيد. سپس بازارهاى كوفه را مىگشتند و آن گاه باز مىگشت و [در دارالحكومه] براى رتق و فتق امور مردم مىنشست. (63) در فضايل الصحابه از ابىالصهبار چنين نقل مىكند:
«على بن ابىطالب را در شط كلاء ديدم كه از قيمتها مىپرسيدند.» (64) در دعائم الاسلام روايت شده است كه على عليه السلام در حالى كه تازيانهاى در دست داشت، در بازارها قدم مىزد و هر كس را كه كم فروشى مىكرد و يا در تجارت غش مىنمود، با آن مىزد. اصبغ مىگويد: روزى به حضرت گفتم يا اميرالمؤمنين، بگذار اين كار را من به جاى شما انجام دهم و شما در خانه بنشينيد. حضرت فرمود: «اى اصبغ اين چه نصيحتى است كه به من مىكنى؟.» (65) امام، به اين نيز بسنده نمىكردند و افرادى را براى نظارت و رسيدگى به امور بازار در مناطق ديگر مىگماشتند؛ چنان كه به رفاعة بن شداد قاضى منصوب خود بر اهواز نامهاى نوشت و در آن امر نمود كه ابن هرمه را از بازار بردارد و شخص ديگرى را متولى بازار نمايد . (66) امام عليه السلام هم بازاريان را به رعايت حال خريداران و ارزان فروشى تشويق مىكرد و هم پيوسته بر قيمتها نظارت و با احتكار و گرانفروشى مبارزه مىكردند. از اين رو به مالك چنين دستور مىدهند: از احتكار منع كن كه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم از آن منع كرده است و بايد خريد و فروش به آسانى و بر موازين عدل صورت گيرد؛ به گونهاى كه در بها نه فروشنده زيان ببيند و نه بر خريدار اجحاف شود. پس از آن كه احتكار را ممنوع داشتى، اگر كسى باز هم دست به احتكار كرد، كيفرش ده و عقوبتش كن تا سبب عبرت ديگران گردد؛ ولى كار به اسراف نكشد. (67) امام همچنين از شكلگيرى انحصار در بازار نهى كردهاند. به مالك مىنويسند: و اعلم مع ذلك أن فى كثير منهم ضيقا فاحشا، و شحا قبيحا، و احتكارا للمنافع، و تحكما فى البياعات و ذلك باب مضرة للعامة و عيب على الولاة؛ «با اين همه بدان كه بسيارى از ايشان [ بازاريان] را روشى ناشايسته است و حريصاند و بخيل، احتكار مىكنند و به ميل خود براى كالاى خود بها مىگذارند. با اين كار به مردم زيان مىرسانند و براى واليان نيز مايه ننگ و عيب است.» (68) مرحوم خويى در معناى «تحكما فى البياعات» مىنويسد كه آن حرص جهنمى است كه موجب تشكيل شركتها و انحصارات جبارانه مىشود. از اين رو كالاهاى مورد نياز مردم را با انواع حيله و با نيروى سرمايه جمعآورى كرده و بهر قيمتى كه خود مىخواهند و با هر شرط و قراردادى آنها را مىفروشند و منافع خود را دو چندان مىنمايند. (69) مرحوم خويى برداشت خود را با معناى احتكار منافع تأييد مىكند و احتكار را بر دو قسم مىداند:
.1 احتكار اجناس، كه موضوع بحث فقها در باب بيع است و برخى حكم به حرمت و برخى ديگر حكم به كراهت آن دادهاند.
.2 احتكار منافع، كه مقصود از آن حرص در گرفتن سود و فايده از معاملات، بيش از مقدار مشروع است؛ به طورى كه اين حرص و ولع موجب تشكيل شركتهاى انحصارى شود.
از نظر وى گويا منظور حضرت، قسم دوم احتكار است؛ زيرا اولا امام على عليه السلام نتيجه ضيق فاحش و بخل قبيح را احتكار خوانده است؛ در حالى كه منظور از احتكار در فقه، احتكار اجناس و حبوبات مىباشد. دوم اين كه حضرت «تحكما فى البياعات» را به احتكار منافع عطف نمودهاند كه ال در البياعات (جمع معرف به الف و لام) افاده عموم مىكند؛ در حالى كه احتكار فقهى چنين معنايى را نمىرساند. (70) برخى از فقها چنين تفسيرى را از احتكار منافع خيلى روشن نمىپندارند؛ ولى در معناى «تحكما فى البياعات» تفسير فوق را ممكن مىدانند؛ زيرا «زورگويى در خريد و فروش به اين است كه يك چيزى از قيمت عادله گرانتر فروخته شود در اثر اين انحصاراتى كه توليد كردند و سطح قيمتها را يك عده خاصى در اختيار خودشان گرفتند. اين سبب مىشود كه در خريد و فروش زورگويى بشود و اين عمل غير از احتكار است.» (71)
1ـ3ـ.9 جمعآورى ماليات و تنظيم بيتالمال
دولت اسلامى براى تأمين وظايف خود اقدام به جمعآورى ماليات و تنظيم بيتالمال كرد. (72) از اين رو امام على عليه السلام كارگزارانى را براى جمعآورى زكات، خراج، جزيه و .. . تعيين نمودند. (73)
1ـ.4 منابع مالى دولت علوى
دولت علوى، براى اداره جامعه و اداى وظايفى كه بيان شد، داراى اموال و درآمدهايى است . برخى از اين اموال به طور مستقل متعلق به دولت است (انفال) و برخى ديگر متعلق به عموم مسلمانان، كه در عين حال در اختيار دولت اسلامى قرار دارد. در واقع دولت اسلامى از آن جا كه حافظ منافع و مصالح عامه جامعه است، سرپرستى اين اموال را بر عهده دارد. امام عليه السلام درباره انواع مختلف مالها، مىفرمايد: قرآن بر پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم نازل گرديد و مالها چهار قسم بود: مالهاى مسلمانان كه آن را به سهم هر يك ميان ميراثبران قسمت نمود؛ غنيمت جنگى كه آن را بر مستحقانش توزيع فرمود؛ خمس كه آن را در جايى كه بايد نهاد، و صدقات كه خدا آن را در مصرفهاى معين قرار داد. (74) در كلام امام عليه السلام اموال غيرشخصى شامل فىء، خمس و صدقات شود.
قرآن كريم فىء را در سوره حشر چنين معرفى مىنمايد:
وما أفاء الله على رسوله منهم فما أوجفتم عليه من خيل ولا ركاب ولكن الله يسلط رسله على من يشاء والله على كل شيء قدير ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله وللرسول ولذي القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل كي لا يكون دولة بين الأغنياء منكم (75)
محققان درباره مفهوم فىء در آيه شريفه و روايات، نظرهاى مختلفى دادهاند. (76) شايد با توجه به ظاهر روايات بتوان گفت فىء شامل غنائم جنگى، انواع انفال، خراج و جزيه مىشود. آيه انفال در غنائم جنگ بدر نازل شده است، اما بعد از آن لفظ انفال در اموالى كه از طريق غير جنگ به دست آمده، استعمال شد. بنابراين بر خراج و جزيه اطلاق نمىگردد . غنائم جنگى نيز قسيم انفال و فىء است و بر حسب استعمالات شايع، لفظ فىء مساوى با لفظ انفال و يا ـ اگر خراج و جزيه را شامل انفال ندانيم ـ اعم از آن است. فىء و انفال نيز قسيم صدقات و خمساند. (77) البته فىء در سخنان متعدد اميرالمؤمنين عليه السلام گويا شامل غنائم جنگى نيز مىشود . (78) امام عليه السلام در نامهاى به يكى از كارگزاران خود ـ كه در اموال عمومى خيانت كرده بود ـ فىء را ملك مجاهدان بر مىشمارد: ... تبتاع الإماء و تنكح النساء من أموال اليتامى والمساكين والمؤمنين والمجاهدين الذين أفآءالله عليهم هذه الاموال. (79) تو چگونه از مال يتيمان، مساكين و مؤمنان مجاهد ـ كه خداوند اين اموال را بدانان بازگرداند ـ كنيز مىخرى و زنان به نكاح درمىآورى؟ به هر روى امام عليه السلام هر يك از منابع مالى را به طور جداگانه بيان مىكند؛ چنان كه آيه شريفه انفال را اين گونه شرح مى دهد : ان للقائم بامورالمسلمين الانفال التى كانت لرسول الله، قال عزوجل يسألونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول. فما كان لله و لرسوله فهو للامام. (80) در طليعه نامه خود به مالكاشتر نيز وظيفه او را جمعآورى خراج (و جبايةخراجها) برمىشمرد . (81) جزيه نيز از منابع مالى حكومت اسلامى است كه از اهل ذمه گرفته مىشود. (82) بنابراين منابع مالى در حكومت علوى، بدين قرارند:
ـ زكات و صدقات.
ـ خمس.
ـ غنائم جنگى.
ـ فىء كه شامل خراج و جزيه مىشود.
ـ انفال.
همچنين ماليات حكومتى را نيز مىتوان بر منابع مالى دولت افزود. زيرا بنابر نقل امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) حضرت امير عليه السلام بر هر اسب از اسبهايى كه آزاد مىچريدند، در هر سال دو دينار و بر اسبهاى تندرو در هر سال يك دينار وضع نمود. (83) بنابر ظاهر اين روايت، حضرت ماليات جديدى قرار داده است. هر چند اغلب فقها اين روايت را بر زكات مستحبى حمل كردهاند، از ظاهر روايت چنين برمى آيد كه امام عليه السلام چنين زكاتى را مىگرفتند. بنابراين مىتوان حكم در اين روايت را در برابر رواياتى كه زكات را منحصر بر نه چيز مىشمارند، حكم حكومتى ولى امر دانست.
منابع مالى در دوران على عليه السلام از وضعيت مناسبى برخوردار نبود و اولين خلل بعد از مرگ عثمان و روى كار آمدن على پيدا شد؛ زيرا مصر ديگر مالى را براى مدينه و برخى مناطق حجاز نفرستاد. (84) بيتالمال بصره بر اثر تسلط عايشه و طلحه و زبير، بر آن پخش و پراكنده شد. (85) آشوبهاى خراسان در اين دوره نيز موجب ضعف منابع دولت شد. (86) علاوه بر موارد پيش گفته، جنگهاى آزادىبخش كه در دوران سابق، موجب عايدات فراوانى مىشد، به سبب جنگهاى داخلى متوقف شد و به طور كلى اوضاع و احوال اقتصادى دوران على را آشفته كرد و درآمد جامعه را تنزل داد؛ در حالى كه در دوران عثمان، درآمدها در اوج خود بود. (87) اميرالمؤمنين عليه السلام با وجود درگيرىهاى سياسى و نظامى فراوان، هرگز از حفظ درآمدهاى عمومى غافل نشد و آن چنان در امر بيتالمال سختگير بودند كه بعضى از كارگزاران متخلف از ترس مجازات شديد به دشمن حضرت پيوستند. تصرف در بيتالمال، هر چند به ظاهر پسنديده ولى خارج از حكم قانون و شرع ـ از بازرسى امام عادل استثنا نشد و خطاكار همانند خائنى كه اموال بيتالمال را براى خود و اطرافيانش مصرف كرده است، حسابرسى و مجازات مىشد . داستان مصقلة بن هبيره را براى نمونه در اين جا ذكر مىكنيم: معقل بن قيس (يكى از سرداران سپاه على) در نبردى نصاراى بنى ناجيه را اسير كرد و در مسير به مصقلة بن هبيره شيبانى، كارگزار على عليه السلام در «اردشير خره» برخورد. عدد اسرا پانصد تن بود. زنان و بچهها با ديدن مصقله، شروع به گريه كردند و فرياد مردان بلند شد: «اى ابوالفضل، و اى پناه دهنده ضعفا، ... بر ما منت نهاده، ما را خريده و آزادنما.» مصقله تحت تأثير احساسات واقع شده، گفت: «به خدا قسم كه بر آنها صدقه مىدهم؛ زيرا خدا صدقهدهندگان را پاداش مىدهد ....» آنان را به پانصد هزار درهم خريد. معقل اسرا را به او تحويل داد و گفت در فرستادن مال براى اميرالمؤمنين شتاب نما. مصقله گفت الان مقدارى از آن را مىفرستم و همين طور تا اين كه چيزى از آن باقى نماند. معقل حضرت را از ما وقع مطلع ساخت ... حضرت متوجه شد كه مصقله اسرا را آزاد كرده و از آنها مالى جهت آزاديشان نگرفته است. از اين رو فرمود: «من مصقله را نمىبينم جز اين كه مسئوليتى را به عهده گرفته است كه به زودى در آن گرفتار خواهد شد.» سپس حضرت طى نامهاى به او نوشت. «اما بعد. از بزرگترين خيانتها، خيانت به جامعه است و بزرگترين غش به مردم شهر، غش و خيانت به امام و رهبر . پانصد هزار درهم از حق مسلمين پيش تو است، وقتى كه فرستاده من آمد، به وسيله او آنها را بفرست و گرنه وقتى كه نامه مرا مطالعه كردى، به جانب من حركت كن. همانا به فرستاده خود گفتهام كه حتى يك ساعت تو را تنها نگذارد. مگر اين مال را بفرستى.» (88) مهمترين نكتهاى كه از حكومت حكيمانه علوى بايد آموخت حركت اصولى و رسالتمدارانه حضرت است: در حالى كه درآمدهاى دولت كاهش يافته و از سوى ديگر هزينههاى آن ـ بر اثر درگيرىهاى نظامى و بسط عدالت و رفع فقر از چهره جامعه ـ رو به فزونى است، امام حكيم، افزايش زودگذر منابع دولت را وجهه همت دولت خود نساخت و در جمعآورى مالياتها مصلحت مردم را بر هر چيز ديگرى مقدم داشت، و سياستها و تدابيرى را به كار بست كه الگوى مناسبى براى سياستگذاران و كارگزاران كشورهاى اسلامى شد.
1ـ .5 اندازه دولت علوى
دولتها بسته به تركيب عواملى چون فرهنگ، موهبتهاى طبيعى، فرصتهاى تجارى و توزيع قدرت، در شكلها و اندازههاى مختلف بودهاند. (89) تقسيمبندىهاى متفاوتى درباره انواع دولت از جهات مختلف (رابطه دولت با شهروندان، اهداف اقتصاد كلان، در رابطه با توسعه و ...) صورت گرفته است. (90) يكى از مهمترين معيارهاى دستهبندى، تقسيم بر پايه قلمرو دخالت دولت در اقتصاد است . بر اين پايه دولتها را به سه دسته كلى تقسيم مىكنند:
.1 دولت حداقل (كلاسيك)؛
.2 دولت متوسط (رفاه)؛
.3 دولت حداكثر (برنامهريزى متمركز). (91)
تبيين امورى كه دولتها بر عهده دارند، مىتواند در جهت تمايز اين دولتها و همچنين تا حدودى در سنجش اندازه دولت علوى در بين دولتهاى رقيب مفيد باشد. اين امور در اصطلاح بودجه شامل موارد زير مىباشند: (92) امور عمومى: مجموعهاى از وظايف كلاسيك و عمومى دولت كه موجبات برقرارى عدالت، حفظ نظم و امنيت داخلى، روابط خارجى، وضع قوانين و مقررات و اعمال حاكميت دولت را در تنظيم روابط دستگاههاى دولت با يكديگر، تنظيم روابط دستگاههاى دولت با مردم و تنظيم روابط دستگاه دولت با نيروى كار و سرانجام تنظيم روابط افراد با يكديگر در برابر قانون به منظور حفظ نظام كشور تعيين مىنمايد.
امور دفاعى: مجموعهاى از وظايف دولت كه در جهت حفظ و حراست از مرزهاى كشور و برقرارى ثبات سياسى از طريق دفاع نظامى و غيرنظامى كشور به منظور حفظ و گسترش امكانات توسعه اقتصادى و اجتماعى را فراهم مىآورد.
امور اجتماعى: مجموعهاى از وظايف دولت كه امكانات زيست مطلوب انسان را در اوقات مختلف كار، فراغت و استراحت جهت تعادلهاى اجتماعى برقرار مىكند.
امور اقتصادى: مجموعهاى از وظايف دولت كه امكانات توليد به توزيع و مصرف را از طريق ايجاد و توسعه ظرفيتهاى اقتصادى در جهت تعادلهاى اقتصادى در جامعه برقرار مىسازد .
.1 دولت حداقل
در اين نوع دولت، هم مالكيت عمومى و هم ميزان مداخله دولت در حداقل لازم است. ترجيحات انفرادى محترم بوده و منافع اجتماعى مبتنى بر منفعت فردى است. دولت، تنها نقصها و كاستىهاى مكانيزم بازار را جبران مىكند. حد تصدىگرى در اين نوع دولت، محدود به امور عمومى، امور دفاعى و تا حدود اندكى به امور اجتماعى (آموزش و ...) است.
.2 دولت حداكثر
دولت برنامهريز متمركز، قطب مخالف دولت حداقل است. در اين دولت افزون بر تمامى ابزارهاى توليد كه به تملك دولت در مىآيد، همه تصميمات اقتصادى نيز به طور متمركز از سوى دولت اتخاذ مىشود، و دولت در تمام امور چهارگانه فعال است.
.3 دولت متوسط
طيفى از انواع دولتها است كه در حد فاصل ميان دو حد افراطى اين تقسيمبندى قابل شناسايىاند . دولت رفاه، دولتى است كه علاوه بر امور عمومى و دفاعى، در امور اجتماعى و اقتصادى نيز فعال است. البته مفهوم دولت رفاه، مانند مفاهيم فقر و برابرى فرصت، اگر غيرممكن نباشد، بسيار سخت است. (93) طيف گستردهاى از دولتها در اين عنوان جاى دارند.
دولتها با ايفاى نقش بيشتر در زمينه امور اجتماعى و همچنين تصدى بيشتر در امور اقتصادى به دولت حداكثر نزديك مىشوند. اما دولتهايى نيز با واگذارى امور اقتصادى به بخش خصوصى، به سمت دولت حداقل گرايش دارند؛ هر چند بر عهده گرفتن وظايف در امور اجتماعى نيز مىتواند اين دولتها را از يكديگر متمايز سازد. نمودار زير انواع دولتها را در رابطه با نقش آنها در اقتصاد، نشان مىدهد. (94) سهم دولت در اقتصاد 100% .
دولت برنامهريزى متمركز .
دولت برنامهريزى بخشى .
دولت سوسيال ـ دموكرات .
دولت رفاه .
دولت كينزى .
دولت حداقل كلاسيكى اكنون با توجه به وظايف و منابع مالى و اختيارات دولت علوى، مىتوان جايگاه آن را كمابيش روشن ساخت.
دولت علوى، مانند ديگر دولتها، در امور دفاعى فعال بود. در انديشه امام على عليه السلام، برقرارى سپاه جز به وسيله خراج امكانپذير نيست. (95) بنابراين هزينه تجهيزات و استحكامات دفاعى و پرداخت حقوق پرسنل نظامى، مانند زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله از بيتالمال تأمين مىشد.
در تشكيلات ساده دولت علوى، امور داراى ويژگىهاى خاص است. هر چند قانون حكومتى در دايره شرع تعيين مىشود، حكومت علوى در سه زمينه زير براى خود اختيارات حقوقى قائل بود:
الف. اختيار قانونگذارى در قلمرو آزاد
در مقابل احكام ثابت و دائمى، احكام متغيرى وجود دارد كه بنابر مقتضيات و مصالح زمان به وجود آمدهاند. محدوده پيدايش اين احكام متغير، مباحات است. ولىامر بر مبناى ولايتى كه بر جامعه دارد، در دايره اين مباحات تصرف مىكند و بنابر مقتضيات و مصالح مورد نظر حكم الزامى را تشريع و وضع مىنمايد. سياستهاى اقتصادى امام از قبيل جلوگيرى از احتكار، ضامن دانستن رنگرزان و طلاسازان به منظور رعايت احتياط در مورد اموال مردم (و مراقبت در حفظ آنها) (96) دستور اخذ ماليات از اسب، (97) و غيره ... (98) اساس حق قانونگذارى وى در اين دايره مىباشد.
ب. تشخيص اولويتها و نيازها و عناوين ثانويه
اجراى حقوق اقتصادى در بعضى موارد موجب تزاحم دو حق اجتماعى و يا يك حق اجتماعى و يك حق فردى مىگردد. تشخيص حق و حكم اهم و تقديم آن بر حكم الزامى از وظايف و اختيارات حقوقى ولى امر است.
ج. ولايت بر تطبيق اقتصاد اسلامى
يكى ديگر از مسئوليتهاى حقوقى ولى امر، ولايت و اختيارات وى درباره اجرا و تطبيق قوانين و احكام اسلامى و تعيين شكل و قالب مناسب با روح اين قوانين است. تعيين قضات، استانداران، كارگزاران، بازرسان و ناظران بر بازارها و دستوراتى كه حضرت براى اجراى دقيق و نحوه آن به كاركنان دولت مىدادند، بر پايه همين اختيار حقوقى بوده است.
حفظ امنيت، مبارزه با ظلم و تعدى و احقاق حقوق مظلومان در دستگاه حكومت علوى ـ همچنان كه گذشت ـ از اهميت بسيار بالايى برخوردار است. از اين رو امام به مالك اشتر درباره دستگاه قضاوت مىنويسد: آن گاه، با جديت هر چه بيشتر قضاوتهاى قاضى خويش را بررسى كن و در بذل و بخشش به او سفره سخاوت را بگستران، آن چنان كه نيازمنديش از بين برود و حاجت و نيازى به مردم پيدا نكند. (99) همچنين روايت شده است كه حضرت نمىپسنديدند حقوق قاضى از طرفين دعوا گرفته شود؛ بلكه بيتالمال را منبع تأمين حقوق قاضى مىدانستند. (100) معتقد بودند وضع زندگى كارمندان دولت بايستى از چنان كيفيتى برخوردار باشد كه جلوى خيانت آنان را از بيتالمال بگيرد. سپس حقوق كافى به آنها بده؛ زيرا اين كار آنان را در اصلاح خويش تقويت مىكند و از خيانت در اموالى كه زير دست آنها است، بىنياز مىسازد. به علاوه اين حجتى در برابر آنها است، اگر از دستورات سرپيچى كنند، يا در امانت خيانت ورزند. (101) حكومت علوى به دليل مسئوليت در برابر امور دينى و معنوى جامعه، با كسانى كه درصدد تخريب اعتقادات مردم و بدعتگذارى در دين مردم بودند، مبارزه منطقى و سخت مىكرد. از اين رو بر هزينه اداره دستگاه حكومت علوى افزوده مىشد.
دولت علوى بر اثر آرمان عدالتخواهى، در امور اجتماعى هزينه سنگينى را متحمل شد. محو سايه شوم فقر از جامعه اسلامى، حمايت از سطح زندگى مطلوب براى كليه اعضاى جامعه و تأمين بازنشستگان، قلم عمدهاى از منابع مالى دولت علوى، به ويژه زكات و نيمى از خمس را به خود اختصاص مىداد.
هزينه آموزش و پرورش نيز يكى از موارد و مصرف بيتالمال بود؛ هر چند در آن دوران وظيفه دولت به گستردگى امروز نبوده است. عمران و آبادى شهرها و روستاها نيز از دغدغههاى اصلى حكومت علوى است. (102) گفتنى است كه نقش بخش اختيارى (103) (خيريه) در تأمين امور دفاعى و اجتماعى در اسلام بسيار حائز اهميت است. انفاقات شبانه و حمايت مستمر از مستمندان و اوقاف متعدد و گسترده كه توسط امام على حتى در دوران خلافت صورت گرفت، گواه صدقى است كه اين بخش مىتواند دولت را در اين امور يارى رساند و از گسترش حجم دولت بكاهد.
برخلاف امور عمومى، دفاعى و اجتماعى كه حكومت علوى در آنها بسيار فعال بود، در امور اقتصادى كمتر دخالت كرده است. نظارت بر بازار و حمايت از بخش خصوصى از طريق كمك به ايجاد امور زيربنايى و رفع موانع توليد و كاهش بار مالياتى، موضوعاتى هستند كه دولت در اين زمينه نقش داشت. تصدى دولت در امور اقتصادى شايد در سطح حفظ و نگهدارى چارپايان متعلق زكات و احتمالا زمينهايى كه براى چراى اين گونه حيوانات و نظاير آن قرق مىشده است، محدود مىگرديد. البته زمينهاى خراجيه در مالكيت دولت بود كه براى كشت، در اختيار زارعان قرار مىگرفت؛ در عوض از آنها خراج دريافت مىشد. ولى زمينها و شغلهايى نيز مالكيت خصوصى داشتند.
بنابراين دولت علوى را مىتوان دولت متوسط قلمداد نمود كه در امور اجتماعى مسئوليت زيادى را بر عهده داشت. ولى ذكر يك نكته درباره اين گمانهزنى لازم است:
تبيين اندازه دولت علوى با توجه به معيارهاى وظايف، منابع و اختيارات قانونى صورت گرفته است؛ اما اين كه آيا اندازه دولت در زمان فعلى نيز بدينسان است، احتياج به يك بررسى فقهى و تطبيق احكام با توجه به شرايط و مقتضيات زمان دارد. در حالى كه منابع فقهى عمدتا قرآن و روايات ساير ائمهعليهم السلام بوده و رواياتى كه از امام على عليه السلام موجود است براى استنباط تمام احكام مسئله كافى به نظر نمىرسد، جهتگيرى كلى دولت علوى با توجه به آنچه گذشت و همچنين اهداف و سياستهاى اقتصادى حضرت ـ كه در بخش دوم بدان اشاره مىشود ـ به سمت دولت متوسط با وضعيت پيشگفته مىباشد.
.2 سياستهاى اقتصادى دولت علوى
سياستهاى اقتصادى هر دولتى، تبلور انديشه و منش دولتمردان در حل مشكلات اقتصادى ـ اجتماعى جامعه است. در دولت مسئول و خدمتگزار علوى ـ همانگونه كه در بخش پيشين گذشت ـ دغدغه اصلى، حفاظت از كرامت مردم و نه بقاى خود است. اقدامات و تدابير به گونهاى اتخاذ شدهاند كه مردم نقش برجستهاى را ايفا كنند. دولت در اين راه بسترساز و حامى حركتهاى مردمى در تمامى عرصههاى اجتماعى مىباشد؛ زيرا نه تنها به توانايى مردم اعتماد بود، بلكه اين مردم هستند كه بايد مسئوليت اداره زندگى خود را در ابتلائات، رونق و ركود برعهده گرفته، نردبان ترقى را بپيمايند. مهمترين ويژگى و برترى دولت علوى بر دولتهاى رقيب، مراقبت از اين اصول و روى نتافتن از آن، در وضعيتهاى دشوار است. امام على عليه السلام با درك صحيح از نابهسامانىها و انحراف از آرمانهاى مقدس و بلند نبوىصلى الله عليه وآله، كوشيد تا علىرغم مشكلات تحميلى، تدابيرى در پيش گيرد كه اهداف عالى اسلام را تضمين نمايد. بخش دوم مقاله، براى اثبات اين مدعا به بررسى وضعيت جامعه اسلامى تا پيش از خلافت امام عليه السلام، اهداف و سياستهاى اقتصادى دولت علوى مىپردازد.
2ـ.1 مفاهيم كلى
2ـ1ـ.1 تعريف سياست اقتصادى
سياست اقتصادى بخشى از سياست دولتها است. سياست اقتصادى به معناى خاص، كليتى از تدابير اقتصادى است. با ديدگاهى محدودتر ـ مىتوان آن را كاربرد تدابير خاص براى وصول به اهداف معين تلقى كرد. (104) امروزه از علم اقتصاد دو گونه استفاده مىشود: نخست استفاده، تشريح، تبيين و پيشبينى سير توليد، تورم و درآمدها است؛ ليكن بسيارى برآنند كه ثمره تلاشهاى فوق را بايد در كاربرد دوم اين علم، يعنى بهبود بخشيدن به عملكرد اقتصادى يافت. (105) در اين صورت سياستهاى اقتصادى در حوزه اقتصاد دستورى قرار مىگيرد؛ زيرا تدابير اقتصادى معمولا شامل قضاوت درباره ارزشها است؛ يعنى با مسائل «چه بايد باشد» و «چه نبايد باشد» سر و كار دارد. از اين جهت سياست اقتصادى منشأ مجادلههايى درباره ارزش نظريههاى اقتصادى و سياست اقتصادى واقع مىشود. (106) البته سياست اقتصادى به منزله يك علم اثباتى در علم اقتصاد، درباره ديدگاههاى گوناگون در اين حوزه بحث مىكند. اين علم مىكوشد ابتدا واقعيات محسوس و عينى را كه ضمن عمل به دست آمده است، بهطور منظم بيان و درجهبندى كند. مهمترين وظيفه اين علم در اين زمينه توضيح اين مطلب است كه چرا عاملان اقتصادى در شرايط معين بهطور نمونهاى و خاص رفتار مىكنند. در مرحله بعدى، تحليل هدفها و مناسبات بين هدفها و پيشبينى تأثيرات ناشى از تدابير اقتصادى را ـ كه با روشهاى گوناگون و در مشاهده با مقامات صلاحيتدار سياسى حاصل مىشود ـ مورد بحث قرار مىدهد. بنابراين مبانى توضيحى علم سياست اقتصادى ـ در مقايسه با مبانى تئورىهاى اقتصادى ـ عموما كمتر انتزاعى است. (107)
2ـ1ـ.2 ساختار منطقى مسائل سياستهاى اقتصادى
مسائل فراوانى كه سياست اقتصادى با آنها درگير است، جدا از ويژگىهاى خاص زمان و مكان وقوع آنها، ساختار منطقى مشابه و واحدى دارند. در واقع مسئله سياست اقتصادى از سه عنصر تشكيل مىشود:
ـ وضعيت.
ـ اهداف.
ـ ابزارها.
وضعيت به منزله اولين عنصر، عبارت است از وضعيت كنونى اقتصاد. وضعيت، همچنين شامل عوامل على و چگونگى ادامه توسعه و روند احتمالى آن در آينده نيز مىشود. اين وضع ممكن است مستقل از هر فعاليت سياسى و صرفا از طريق تحقيقات اقتصادى تحليل شود. به هر روى بايد در نظر داشت كه هميشه هدفها و ابزارها به وسيله عاملان سياستها به يك وضعيت معين مرتبط مىشوند. (108) اهداف، به منزله عناصر تشكيلدهنده سياست اقتصادى، گوياى مسير حركت عمل سياسىاند. اصولا براى اينكه بتوان دست به عمل زد، مقامات سياسى بايد ذهنيت روشنى درباره اين كه در اصل چه مىخواهند و چه شرايطى را در بررسى وضعيت مطلوب مىدانند، داشته باشند. از اين رو مىتوان هدفها را نوعى تصورات مربوط به وضعيت مطلوب سياسى تعريف كرد.
يك هدف ممكن است در عين حال ابزارى در راه نيل به اهداف بالاتر باشد. در چنين حالتى، اين هدف از هدفهاى اوليه يا هدفهاى بينابين است. در حالى كه هدف بالاتر را مىتوان هدف نهايى يا عالى ناميد. ويژگى هدف ناب ـ اگر بخواهيم اين اصطلاح را در جاى خود و با دقت به كار بريم ـ در اين است كه به سهم خود ابزار رسيدن به هدفهاى ديگر قرار نگيرد .
در تشريح مسائل سياست اقتصادى، اين مشكل هست كه در قلمرو خاص اقتصاد به هيچ وجه هدف نهايى مطرح نمىشود، حتى رفاه ملى و اعتلاى سطح زندگى مردم كه همواره و بيشتر به منزله هدف نهايى سياست اقتصادى در نظر گرفته مىشود، در نهايت فقط ابزارى براى تحقق هدفهاى اجتماعى ـ سياسى دولت است. (109) روابط بين هدفها از وضعيتى ناشى مىشود كه در آن چندين هدف مطرح مىباشد. در اين صورت بايد ميان سه دسته از هدفها تفاوت گذاشت؛ يعنى:
.1 اهداف خنثا؛
.2 اهداف رقيب؛
.3 اهداف مكمل و هماهنگ.
ابزارها براى تغيير وضعيت طبق هدفها استفاده مىشوند. در منابع علمى و تحقيقى از واژههاى ابزار، متغير ابزار، شاخصها (پارامترها)ى عمل، وسيله، تدابير، اسباب، دخالت و مداخله، غالبا به يك معنا استفاده مىشود. در كنار آن رسم و سنتى هست كه به موجب آن «ابزار» را در معناى عام مىفهمد؛ اما هنگام كاربرد، آن را به صورت تدابير يا اقدامات درمىيابد . مثلا تعرفه گمركى يك ابزار و تغيير دادن آن يك تدبير يا اقدام مىباشد. (110) ابزارها با توجه به شكل و محتواى آنها و بر حسب ديدگاههاى گوناگون طبقهبندى مىشوند . در فهرست زير نظم و ترتيب آن از لحاظ آموزشى، منطقى و درست جلوه مىكند. از اين لحاظ ابزارها به سه دسته تقسيم مىشوند:
.1 رهنمود اخلاقى ـ معنوى يا كاربرد ابزارى اطلاعات. در اين موارد پايه و اساس قانونى وجود ندارد و طبق محاسبات در عمل تقريبا نيمى از امور سياست اقتصادى را تشكيل مىدهد .
.2 ابزارهاى كيفى يا شرايط چهارچوبى حقوقى. بر اساس چهارچوبهاى حقوقى براى تنظيم فعاليت عاملان اقتصادى در سطح اقتصاد خرد و براى فعاليتهاى اقتصاد خرد و كلان، دولت به كار گرفته مىشود.
.3 ابزارهاى كمى. ابزارهاى كمى بر اساس زيربناى حقوقى براى سياست اقتصاد خرد و اقتصاد كلان مورد استفاده قرار مىگيرند. (111) در مرحله اجرا، كاربرد ابزارها مسائل گوناگونى را به همراه دارد. يكى از مهمترين آنها مقاومت افراد و مقاماتى است كه مشمول اين سياستها مىشوند و همين امر به مشكل شدن اجراى تدابير و اقدامات سياستهاى اقتصادى مىانجامد. عاملان اقتصادى با انگيزههاى متعدد اقتصادى و غيراقتصادى در برابر سياستهاى اقتصادى از خود مقاومت نشان مىدهند.
2ـ1ـ.3 انواع سياستهاى اقتصادى، اهداف و ابزار در اقتصاد
در طول تاريخ، ملتها تلاش چندانى براى تأثيرگذاردن بر كاركرد اقتصادى خود نداشتهاند؛ اما با بسط اقتصاد كلان جديد، دانش چگونگى تأثير سياستهاى دولت بر اقتصاد پيشرفت كرده است. بدينسان اكنون شناخت بهترى نسبت به ابزارهاى سياست اقتصادى وجود دارد.
در ميان هدفهاى عمده، اشتغال كامل، ثبات قيمتها، توزيع مجدد درآمدها، رشد و ثبات بينالمللى (موازنه پرداختها) به درجات گوناگونى به وسيله بيشتر دولتهاى جديد و پيشرفته دنبال شدهاند. (112) هر دولتى براى دستيابى به اهداف اقتصاد كلان خود، انواع گوناگونى از ابزارها و سياستها را به كار مىگيرد كه مهمترين آنها عبارتند از:
.1 سياست مالى.
شامل مخارج دولت و مالياتبندى است. مخارج دولت نسبت ميان مصرف عمومى و مصرف خصوصى را كاهش مىدهد؛ ولى ممكن است بر سرمايهگذارى و توليد بالقوه نيز تأثير گذارد. سياست مالى، دستكم در كوتاهمدت بر مخارج كل و از اين رو بر توليد ناخالص ملى و تورم تأثير مىگذارد . (113) همچنين از سياست مالى مىتوان براى توزيع مناسب درآمد، استفاده كرد.
.2 سياست پولى.
بانك مركزى به منظور تنظيم حجم پول (عرضه پول)، سياست پولى در پيش مىگيرد. تغييرات عرضه پول موجب بالا يا پايين رفتن نرخ بهره (سود) شده، بر سرمايهگذارى، توليد ناخالص ملى (واقعى و بالقوه) مؤثر خواهد بود.
بانك مركزى از طريق به كارگيرى عمليات بازار باز (خريد و فروش اوراق)، تغيير نرخ تنزيل، تغيير نرخ ذخاير قانونى و همچنين از طريق تعيين اعتبارات (به طور مستقيم) مبادرت به سياست پولى مىكند. (114)
.3 سياستهاى درآمدى.
ابزارهاى مستقيم دولت براى تأثيرگذارى بر روند دستمزدها و قيمتها به منظور تعديل تورم است. البته اين سياستها معمولا با فشار بر دستمزدهاى واقعى، موجب تغيير توزيع درآمد نيز مىشوند.
در كشورهاى توسعهيافته، پنج نوع سياستهاى عمده درآمدى تجربه شده است. يك نوع از آن بر رهنمودهاى ناصحانه متكى است. اين نوع سياست تا حدودى كارفرمايان و كاركنان را تشويق مىنمايد تا نسبت به افزايش كمترى در دستمزدها و حقوق به توافق برسند. انواع ديگر شامل تثبيت دستمزدها، قراردادن يك حد قانونى براى افزايش دستمزدها و شاخصبندى دستمزدها است . (115)
.4 سياست اقتصادى خارجى.
در واقع همان بهكارگيرى سياستهاى مالى و پولى در رابطه با صادرات و واردات است.
طبيعى است كه با توجه به اطلاعات ناكافى و مسائل اقتصادى خاص دوران صدر اسلام، سياستهاى اقتصادى دولت علوى در يك مفهوم تقريبى و به معناى نسبتا عامترى مورد بررسى قرار مىگيرد .
2ـ.2 وضعيت اقتصادى به هنگام خلافت على عليه السلام
پيش از آنكه امير مؤمنان على عليه السلام زمام امور را به دست گيرد، تحولات اقتصادى عظيمى به تدريج در جامعه و حكومت روى داد و مناسبات متعادل اقتصادى عصر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به شدت دگرگون شد: و عدالت اقتصادى رخ برتافت و استكبار اقتصادى جلوه يافت. اين تحول در دوران خليفه سوم به صورت چپاول اقتصادى و مسكنت مالى، جامعه را به بحران كشاند. ثروتها و دارايىهاى عمومى در اختيار يك طبقه خاص قرار گرفت؛ به طورى كه جامعه به شدت گرفتار انبوهدارى و فزونخواهى از يك سو و نيازمندى و نادارى از ديگر سو شده بود.
نگاه مالكمدارانه حاكمان و زمامداران به مردمان و نيز به اموال و دارايىها سبب مىشد كه هرگونه كه خود مىخواستند با مردمان و حرمت ايشان و نيز اموال و امانتهايى كه در اختيار آنان بود، رفتار كنند.
على عليه السلام در خطبه شقشقيه عثمان را اينسان مىشناساند: ... تا سومين به مقصود رسيد و همچون چارپا بتاخت، و خود را در كشتزار مسلمانان انداخت، و پياپى دوپهلو را آكنده كرد و تهى ساخت. خويشاوندانش با او ايستادند، و بيتالمال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر كه مهار برد، و گياه بهاران چرد؛ ... (116) مسعودى دوره زمامدارى عثمان را چنين بيان مىكند:
در ايام عثمان بسيارى از صحابه، ملكها و خانهها فراهم كردند؛ از جمله، زبير بن عوام خانهاى در بصره ساخت كه تاكنون يعنى به سال سيصد و سى و دو معروف است ... در مصر و كوفه و اسكندريه نيز خانههايى بساخت ... موجودى زبير پس از مرگ پنجاه هزار دينار بود و هزار اسب و هزار غلام و كنيز داشت (117) ... عبدالرحمن بن عوف زهرى خانه وسيعى ساخت. در طويله او يكصد اسب بود. هزار شتر و ده هزار گوسفند داشت و پس از وفاتش يك چهارم از يك هشتم [132] مالش 84 هزار دينار بود. (118) [كه در مجموع 2688 هزار دينار مىشود] ابن ابىالحديد معتزلى در شرح بيانات پيشگفته على عليه السلام به بخشش عثمان از بيتالمال به اقوام خود تصريح مىكند: «عثمان چراگاههاى اطراف مدينه را به بنىاميه اختصاص داد و به مروان فدك را بخشيد و دستور داد تا از بيتالمال صد هزار درهم به او بدهند. زيد بن ارقم مسئول بيتالمال نزد عثمان آمد و در حالىكه مىگريست كليدها را جلوى او نهاد. عثمان گفت: آيا از اينكه دخترم را عروس كردم مىگريى؟ زيد گفت: نه، بلكه من گمان كردم كه تو اين مال را عوض اموالى كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم انفاق كردى، دريافت نمودى. به خدا قسم اگر به مروان صد درهم داده شود، بسيار زياد است. سپس عثمان گفت: پسر ارقم كليدها را بگذار تا غير تو را انتخاب كنيم». (119) در اين دوره بخشش قطائع و صوافى و زمين موات بسيار فزاينده شده بود، و با وجود اينكه عمربن خطاب در كوفه اقدام به اقطاع نمود، به طلحه و جرير بن عبدالله و الربيل بن عمرو بخشيد. (120) اما عثمان در بخشش قطائع فردى سخاوتمند و اهل مسامحه بود. بنابراين بسيارى از بزرگان صحابه، زمينهايى را كه گاه به مساحت يك روستا بود، بخشيد. عثمانبن عفان به عبدالله بن مسعود (رض) زمينهاى نهرين، به عمار بن ياسر استنيا و به خباب صنعاء را بخشيد. عثمان همچنين قريه هرمزان را به سعد بن مالك اعطاء نمود. (121) ابن آدم نقل مىكند كه نه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و نه ابوبكر و نه عمر زمينى را نبخشيدند و اول فردى كه زمين را بخشيد و آن را فروخت، عثمان بود. (122) چند نقل ابنآدم با ساير نقلهاى تاريخى درباره اقطاعات پيامبرصلى الله عليه وآله، ابوبكر و عمر سازگارى ندارد؛ ولى اين را كه اولين فروشنده زمينهاى عمومى، عثمان بود، تأييد مىكند.
مسعودى درباره ثروت شخص عثمان مىنويسد:
«عبدالله بن عقبه گفت كه دارايى عثمان در نزد خزانهدارش در روزى كه كشته شد، 150 هزار دينار و يك ميليون درهم بود و ارزش زمين او در وادىالقرى و حنين و غير آن به 100 هزار دينار مىرسيد و اسبان و شتران بسيارى بر جاى گذاشت.» (123)
بنابراين طبيعى بود كه مردم در زمان عثمان از فزونى خراج بر او شكايت برند. (124) تبعيضات ناروا و سياستهاى غلط عثمان، موجب شد تا تعليمات اسلامى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه تحول مهمى در مناسبات اجتماعى و اقتصادى ايجاد نمود، كمرنگ شود. امام على عليه السلام در خطبهاى نتيجه دورى جامعه از سنت محمدى صلى الله عليه وآله وسلم را، چنين بيان مىفرمايد: شما در زمانى زندگى مىكنيد كه نيكى از آن رخت بربسته و پيوسته دورتر مىرود و بدى بدان روى نهاده است و پيوسته پيشتر مىآيد. شيطان طمع در هلاكت مردم بسته و اكنون زمانى است كه اسباب كارش نيك مهيا شده و مكر و فريبش به همهجا راه يافته است. شكارش در چنگال او است. به هركجا كه خواهى چشم بگردان و مردم را بنگر؛ آيا جز درويشى كه از درويشىاش رنج مىبرد يا توانگرى كه نعمت خدا را كفران مىكند يا بخيلى كه در اداى حق خدا بخل مىورزد تا بر ثروتش بيفزايد يا متمردى كه گوشش براى شنيدن اندرزها گران شده است، چيز ديگرى خواهى ديد؟ اخيار و صالحان كجايند؟ آزادگان و بخشندگان چه شدهاند؟ كجايند آنان كه در داد و ستد پارسايى مىكردند و راه و روش پاكيزه داشتند. آيا نه چنين است كه همگى از اين جهان پست به جاى آنها ماندهايد؟ در ميان گروهى فرومايگان كه لبها از بههم خوردن و بردن نامشان و نكوهش اعمالشان ننگ دارد. در اين حال بايد گفت: انا لله و انا اليه راجعون. (125)
2ـ.3 هدفهاى سياستهاى اقتصادى دولت علوى
اهداف اقتصادى دولت علوى را مىتوان با توجه به تعريف دولت و مبانى تشكيل آن و همچنين وظايف دولت، استخراج كرد و بر شمرد. سياستهاى اقتصادى نيز تدابير و اقداماتى (ابزار) هستند كه براى رسيدن به اين اهداف اتخاذ مىشوند. اين اهداف براساس آنچه كه گذشت، شامل اهداف غايى و ميانى است كه مهمترين آنها بدين قرارند:
هدف غايى دولت اسلامى اصلاح و تعالى افراد جامعه است، و همانگونه كه بيان شد اصولا هدف تشكيل حكومت اسلامى برقرارى حاكميت الهى (ارزشها و حدود الهى) و نزديكتر نمودن مردم به سوى خداوند است. امام على عليه السلام در اين باره مىفرمايد: پروردگارا، تو مىدانى كه آنچه ما كرديم نه براى اين بود كه ملك و سلطنتى به چنگ آوريم و نه براى اينكه از متاع پست دنيا چيزى بيندوزيم؛ بلكه به خاطر آن بود كه نشانههاى از بينرفته دينت را بازگردانيم و اصلاح را در شهرهايت آشكار سازيم؛ تا بندگان ستمديدهات، امان يابند و قوانين و مقرراتى كه به دست فراموشى سپرده شده بود، بار ديگر عملى گردد (126) .... امام عليه السلام در طول حكومت خود بيش از هر چيزى مردم را به تقواى الهى مىخواند و آنان را از افتادن در دام دنيا و ماديگرى نهى مىفرمود. وى براى نيل به اين هدف عالى، اهداف ميانى را در حوزههاى فرهنگى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى پيگيرى كرد، كه مهمترين اهداف اقتصادى او، بسط عدالت اجتماعى ـ اقتصادى، عمران و آبادى (توسعه و رشد اقتصادى) و ثبات قيمتها بود.هر يك از اين اهداف ميانى را به شرح باز مىگوييم.
يك. بسط عدالت اجتماعى ـ اقتصادى
هنگامى كه امام على عليه السلام زمام حكومت را به دست گرفت، جامعه دچار فقر شديدى بود، و اين امر شكاف عميقى ميان دو طبقه ثروتمند و تهيدست به وجود آورد. از اين رو امام عليه السلام نهايت تلاش خود را صرف كرد تا چهره جامعه اسلامى را از اين ظلم مهلك پاك نمايد و مناسبات عادلانهاى را كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آورده بود، از نو حيات تازهاى بخشد. مبارزه همهجانبه و مستمر امام در راه عدالت، موجب شد تا نويسندگان از ايشان به عنوان صداى عدالت و شهيد راه عدالت، نام برند و در وصف دادگسترىهاى حضرت، دوست و دشمن سخن برانند. (127) آنچه عدالت را به عنوان هدف برنامهها و سياستهاى اقتصادى دولت علوى شاخص كرد، جايگاه عدالت در انديشه ناب و حكيمانه امام عليه السلام است عدالت عهد الهى است كه حضرت در خطبه شقشقيه چنين مىفرمايد: به خدايى كه دانه را شكافت، و جان را آفريد، اگر بيعتكنندگان نبودند و ياران، حجت بر من تمام نمىنمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمكار شكمباره را برنتابند و به يارى گرسنگان ستمديده بشتابند، رشته اين كار را از دست مىگذاشتم و پايانش را چون آغازش مىانگاشتم. (128) در انديشه امام عليه السلام نظام حكومت بر پايه عدل است (129) و قوام مردم بر عدل استوار. (130) حكومت پايدار نمىماند، مگر بر محور عدل. (131) يارى خداوند در صورتى شامل دولت مىشود كه بر پايه عدل و عقل بنا شود؛ آن چنان كه فرمود : هرگاه حكومت بر پايههاى عدل بنا شود و از حمايت عقل برخوردار باشد، خداوند طرفداران حكومت را يارى نموده، دشمنانش را خوار مىسازد. (132) احقاق حق ستمديدگان و جلوگيرى از هرگونه ظلم و جور، معيار مشروعيت حكومت است و تمام دلخوشى و انگيزه على در قبول زمامدارى، از كلامش به ابنعباس آشكار مىشود.
عبدالله بن عباس مىگويد: هنگامى كه على عليه السلام عازم جنگ با اهل بصره (جنگ جمل) بود، در ذى قار بر او وارد شدم، در حالىكه پارگى كفش خود را مىدوخت. پس به من گفت : قيمت اين كفش چند است؟ عرض كردم ارزشى ندارد، فرمود:
«سوگند به خدا اين كفش نزد من از امارت و حكومت بر شما محبوبتر است؛ مگر آنكه حقى را ثابت گردانم يا باطلى را براندازم (133) ...».
در ديدگاه امام على عليه السلام وجود فقر در جامعه، بر اثر عدم پرداخت حقوق واجب از سوى توانمندان است: خداوند سبحان روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته؛ پس هيچ فقيرى گرسنه نماند، مگر آنكه، توانگرى حق او را بازداشته است و خداى تعالى توانگران را بدينسبب بازخواست كند. (134)
دو. عمران و آبادانى (توسعه و رشد اقتصادى)
رشد و شكوفايى اقتصاد جامعه، هدف مهم ديگر سياستهاى اقتصادى امام على عليه السلام بود . عمران و آبادى زمين و تأمين نيازهاى مادى انسان از تعليمات قرآن است كه مردم را به آباد كردن زمين فراخوانده و مىفرمايد:
هو أنشأكم من الأرض واستعمركم فيها (135) . او است كه شما را از زمين آفريد و آبادى آن را به شما واگذاشت.
امام عليه السلام درباره اين آيه مىفرمايد: پس خداوند سبحان مردم را به آباد كردن فرمان داده است، تا اين آبادنى ـ به سبب آنچه از زمين بيرون مىآيد، مانند حبوب و ميوهها و امثال آن، كه خداوند براى تأمين زندگانى بشر قرار داده است ـ زندگانى آنان را قوام بخشد. (136) در انديشه امام عليه السلام اصلاح مردم به اصلاح خراج و مؤديان آن مىباشد كه اين خود بستگى بسيارى به عمران و آبادى دارد. (137) سياستهاى امام عليه السلام در جهت حمايت از صنعتگران، تجار و اصلاح بازار به هدف رشد توليد و رونق اشتغال و رفاه عمومى بوده است.
على عليه السلام افزون بر برپايى عدالت براى محو فقر و تأمين نيازهاى اساسى فقرا، افزايش رفاه و درآمدهاى عمومى را نيز وجهه همت خود ساخت. تشويق مردم به كار و تحصيل معاش (138) و برنامههاى حمايت از بخش خصوصى، حتى با وقف قناتها و نخلستانهايى كه شخصا احداث كردند، به هدف افزايش اشتغال و بهرهمندى بيشتر مردم از مواهب الهى، صورت مىگرفت.
سه. ثبات قيمتها
يكى از مهمترين وظايف و سياستهاى حكومت عدل على ـ همانگونه كه گذشت ـ نظارت بر بازار و تنظيم آن بود. سياستهاى تشويقى حضرت براى پايين نگه داشتن قيمتها و مدارا نمودن با مصرفكنندگان، در كنار تدابير حقوقى و عملى حضرت براى حمايت از قيمتهاى عادلانه و مبارزه با گرانفروشى و احتكار و انحصارات به هدف مهار قيمتها و در نتيجه رفاه عمومى و رونق بازار صورت مىگرفت.
روابط مابين هدفها
اهداف سياستهاى اقتصادى به طور كلى به دو قسم عالى و ميانى تقسيم شد؛ بديهى است كه اهداف ميانى در طول هدف غايى قرار مىگيرند. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و پيروان حضرت به ويژه امام على عليه السلام براى اعتلاى كلمه توحيد و ارزشهاى الهى، مرارتهاى فراوانى را تحمل كردند. محاصره اقتصادى و تحميل جنگها را به جان خريدند. البته اهداف ميانى وقتى مىتواند سياستهاى اقتصادى دولت اسلامى را هدايت نمايد كه در راستاى حاكميت الهى و ارزشهاى والاى انسانى باشد. اصولا ـ همانگونه كه گفته شد ـ وجه اصلى تمايز دولت اسلامى با دولتهاى رقيب تقدم امور دينى و معنوى مردم بر مصالح مادى و دنيوى آنها است. امير سخن در اين باره مىفرمايد: بدانيد كه زيان نمىرساند شما را ضايع شدن چيزى از دنياى شما، از آن پس كه اساس دين خود را پاس بداريد. بدانيد كه سودى نبخشد شما را، پس از ضايع كردن دينتان، آنچه از دنياى خود در ضبط آريد. (139) بر اين اساس هر سياستى كه به آبادانى و فربهى معيشت دنيوى بينجامد، ولى به ارزشهاى معنوى صدمه وارد كند، از نگاه حضرت مردود است. البته چنانچه اين جدايى صورت گيرد و مسائل معنوى قربانى ماديات شود، باز هم مصالح دنيوى با شكست مواجه خواهد شد و حتى دنياطلبان هم به رفاه مطلوب خود نخواهند رسيد؛ زيرا حذف گرايشهاى معنوى، خسارتهاى دنيوى فراوانى بر جاى مىگذارد و زندگى اجتماعى را با بحرانهاى جديد و شديد رو به رو مىكند: (140) مردم هيچيك از امور دينى را براى بهبود امور دنيوى ترك نكنند، جز آنكه خداوند سبحان براى آنان وضعى پيش آورد كه زيان آن بيش از سودش باشد. (141) دو هدف بسط عدالت اجتماعى ـ اقتصادى و رشد و توسعه، مىتوانند مكمل هم باشند. سياستهايى كه در جهت بهبود وضع فقرا اتخاذ مىشود با افزايش بهرهورى، بر عمران و آبادانى تأثير مثبت دارد و همچنين تدابيرى كه منجر به رونق توليد مىشوند، بيكارى را كاهش داده، سطح زندگى بيكاران را به سطح زندگى ساير مردم نزديك مىسازد؛ اما ممكن است پىگيرى دو هدف پيش گفته با توجه به ظرفيتها و شرايط كشور، به تزاحم انجامد. در اين صورت جانب عدالت برترى دارد؛ زيرا در انديشه علوى تحمل فقر و احساس اختلافات فاحش طبقاتى، مفاسدى به بار مىآورد كه مسير جامعه را از هدف اصلى منحرف مىسازد و برگرداندن جامعه به مسير اصلى ـ اگر غيرممكن نباشد ـ تاوان بسيار سنگينى خواهد داشت. مشكلات حكومت علوى و كوتاه بودن دوران آن، پارهاى از هزينه سنگين اصلاح جامعه و برگرداندن آن به مسير اصلى بود كه على عليه السلام پرداخت. (142)
2ـ.4 سياستهاى اقتصادى (ابزارها و تدابير) در دولت علوى
امام على عليه السلام براى تحقق اهداف اقتصادى پيشگفته، سياستهايى را برنامهريزى كرد. برخى از اين سياستها در دوران حكومت حضرت به مرحله اجرا گذاشته شد، و پارهاى نيز در برنامه كار كارگزاران حكومت قرار گرفت. ابزارها ـ همانگونه كه اشاره شد ـ در يك تقسيمبندى كلى، شامل رهنمودهاى اخلاقى ـ معنوى، ابزارهاى كيفى (يا شرايط چهارچوبى حقوقى) و ابزارهاى كمى (يا كاربرد ابزارهاى كمى) مىشود.
رهنمودهاى اخلاقى ـ معنوى، مهمترين ابزار سياستهاى اقتصادى دولت علوى را تشكيل مىداد . اين ابزار هر چند پايه و اساس قانونى به خود نگرفتند، ريشه در اعتقادات مردمى داشتند كه بيش از سه دهه از دوره پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فاصله نگرفته بودند و هنوز تحول عظيم اعتقادى و اخلاقى از ذهن آنان محو نشده بود؛ هر چند انحرافات عميقى در تعليمات نبوى رخ داد. بنابراين فرهنگسازى، احياى مجدد اخلاقيات و اعتقادات و مبارزه با كجانديشىها محور سياستگذارى امام عليه السلام است.
انديشه اقتصادى در نزد امام عليه السلام بر پايه مسئوليتپذيرى استوار است؛ چه، انسان در برابر مردم و سرزمينها (بلاد) مسئول است. قلمرو مسئوليت او سرزمينهاى دور و چارپايان را هم دربر مىگيرد. او در برابر فقرا و مستمندان مسئول است تا غبار تنگدستى را از چهره آنان بزدايد. او در برابر هر قطعه زمين بايرى مسئول است و بايد آن را احيا كند تا گرسنهاى در جهان باقى نماند. اصل تلاش و جديت بر پايه مسئوليت استوار است.
كار از اركان هر اقتصادى است و امام عليه السلام با بيان اهميت كار در فرهنگ اسلامى، مردم را به كار و تلاش بيشتر ترغيب مىكرد. امام خطاب به مردم مىفرمودند: «هيچ حركتى در راه خدا مهمتر از تلاش شما براى رفع نيازهاى فرزندان و همسرتان نمىباشد». (143) امام اوقات مؤمن را به سه بخش تقسيم كرده، تأمين معاش را جزء اصلى برنامه مؤمن قرار دادهاند: مؤمن را سه ساعت است: ساعتى كه در آن با پروردگار خود راز مىگويد و ساعتى كه در پى تحصيل معاش خويش است و ساعتى كه به خوشىها و لذات حلال و نيكو مىپردازد. و عاقل در پى سه كار باشد: يا در پى اصلاح معاش يا در كار معاد يا در پى لذتهاى غيرحرام و نامكروه. (144) همچنين امور مفيد و كار هدفمند را به مردم مىشناساند. از حكمتهاى امام است كه «هر كس آب و زمين داشته باشد اما فقير بماند، خداوند او را از خود دور سازد». (145) در جاى ديگر مىفرمايد: حرفةالمرء كنز؛ (146) «گنجينه انسان شغل اوست.» درباره اهميت دامدارى فرمودهاند: فرشتگان خانهاى را كه در آن گوسفندى باشد، مقدس مىشمارند. (147) امام عليه السلام خود با كار سخت و احداث نخلستانها و قناتها و وقف آنها براى مردم نيازمند، نشان دادند كه كار در انديشه ايشان از اهميت بالايى برخوردار است. حتى در هنگام زمامدارى، شيوهاش را تغيير نداد و همچنان كار مىكرد: زمين شخم مىزد، چاه حفر مىكرد و به زراعت مىپرداخت و ... نوشتهاند: مردى اميرالمؤمنين را با بار شترى از هسته خرما ديد؛ از او پرسيد: چه حمل مىكنى؟ امام فرمود «صد هزار نهال خرما.» پس حضرت آنها را كاشت و هيچكدام فاسد نشد. (148) ابزارهاى كيفى استفاده از قواعد و قوانين حقوقى است كه با وضع قوانينى مناسب سعى در نيل به اهداف جامعه دارد. در اين مورد نيز امام على عليه السلام با تجديد سنت نبوى و احياى قوانين فراموش شده و اجراى آنها از اين ابزار نيز بسى سود جست.
مهمترين ابزار كمى در دولت علوى، سياستهاى مالى است. سياستهاى پولى تنها منحصر به حفظ ارزش پول بوده است. (149) قبل از هر چيز، دولت به نظارت بر كيفيت و عيار سكههاى دينار و درهم مىپرداخت تا قدرت خريد را حفظ كند. اعراب به علت فقر اقتصادى، قادر به ضرب سكه نبودند؛ از اين رو در داد و ستدها از سكههاى رايج در كشورهاى همسايه ـ مثل ايران، روم، يمن ـ استفاده مىكردند . (150) اين سكهها بر اثر تجارت اعراب با همسايگان وارد جزيرةالعرب مىشد و چون حجم تقاضاى پول در جزيره نسبت به تقاضاى كل ايران و روم ناچيز بود، تقاضاى منطقهاى جزيره تأثيرى بر تقاضا يا عرضه پول در ايران و روم نداشت بدين روى ارزش پول براى اقتصاد جزيرةالعرب به طور برونزا تعيين مىشد. (151) بر اين اساس تنها اقدام لازم براى حفظ ارزش پول در منطقه، مراقبت بر عيار سكههاى وارد شده بود كه از سوى دولت صورت مىگرفت.
با گسترش فتوحات اسلامى در سرزمينهاى تحت نفوذ روم و ايران، و كسب موفقيتهاى اقتصادى، مسلمانان به تدريج به فكر ضرب سكههاى طلا و نقره افتادند. (152) در زمان خلافت على عليه السلام در سال چهلم هجرى، سكههايى ضرب شد كه تمام آثار غيراسلامى از آن محو شده بود، و بر يك طرف آن به خط كوفى عبارت اللهالصمد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد و در اطراف آن عبارت محمد رسولالله ارسله بالهدى و دين الحق ليظهره علىالدين كله و لو كره المشركون، حك شده بود. ولى پس از حكومت آن حضرت، ضرب سكههاى اسلامى متوقف شد و از رواج افتاد و نتوانست جايگزين سكههاى قبلى گردد. (153) در رابطه با سياستهاى درآمدى كه به منظور مهار تورم صورت مىگيرد علاوه بر اندرزهاى على عليه السلام به صاحبان مشاغل و نظارت ايشان بر قيمتهاى بازار شاهد تاريخى بر اتخاذ چنين سياستى به نظر نمىرسد. بنابراين با توجه به موقعيت و شرايط اقتصادى آن دوران و با توجه به ممنوعيت ربا، محور سياستهاى اقتصادى حكومت علوى را سياستهاى مالى تشكيل مىداده است كه در قسمت بعد به تشريح آن خواهيم پرداخت. همچنين به ابزارها و سياستهاى اخلاقى و حقوقى درضمن بحث اشاره مىكنيم.
نويسنده:دكتر محمدتقى گليك حكيمآبادى
ادامه دارد....