IRNON.com
دولت و سياستهاي اقتصادي امير المومنين علي (ع)/ قسمت پاياني
 

دولت علوى براى تحقق عدالت اجتماعى، كمك به عمران شهرها، رشد و رفاه عمومى، از ابزار ماليات‏ها و مخارج استفاده مى‏كرد. مخارج دولت علوى، هنگام بحث درباره وظايف حكومت علوى بيان و اندازه آن اشاره گرديد. سياست‏هاى مالياتى در بيانات امام على(ع)از جايگاه خاصى برخوردار است كه با تفصيل بيش‏تر بدان مى‏پردازيم.


 

2ـ . 5 سياست‏هاى مالى
سياست‏هاى مالى، شامل مجموعه تدابيرى است كه در رابطه با هزينه‏هاى دولت و درآمدهاى عمومى ـ به ويژه ماليات‏ها ـ براى نيل به اهداف اقتصادى مختلف اتخاذ مى‏گردد. دولت علوى براى تحقق عدالت اجتماعى، كمك به عمران شهرها، رشد و رفاه عمومى، از ابزار ماليات‏ها و مخارج استفاده مى‏كرد. مخارج دولت علوى، هنگام بحث درباره وظايف حكومت علوى بيان و اندازه آن اشاره گرديد. سياست‏هاى مالياتى در بيانات امام على عليه السلام از جايگاه خاصى برخوردار است كه با تفصيل بيش‏تر بدان مى‏پردازيم.

منظور از ماليات‏ها وجوهى است كه دولت اسلامى از مردم دريافت مى‏كند تا با آن مخارج عمومى را تأمين كرده، اهداف اقتصادى خود را جامه عمل بپوشاند. از ميان منابع مالى دولت علوى، ماليات‏ها شامل زكات و صدقات، خمس، خراج و جزيه مى‏شد.

خمس در صدر اسلام عمدتا در خمس غنايم جنگى منحصر بود. در زمان خلافت عمر، به علت فتوحات عظيم مسلمانان درجنگ با ايران و روم و دستيابى آنان به غنايم بسيار جنگى، منابع خمس به صورت بى‏سابقه‏اى افزايش يافت. دامنه فتوحات اسلامى همچنان در زمان عثمان گسترش يافت و غنايم فراوانى نصيب مسلمانان گشت. يعقوبى، غنايم جنگ آفريقا را بالغ بر 2520000 دينار ذكر كرده است. (154) به روايت ابن اثير در زمان عثمان مسلمانان تمام آفريقا را در دو جنگ فتح كردند كه عثمان خمس حمله اول را به عبدالله بن سعد بن ابى‏الشرح و خمس جنگ دوم را به مروان‏بن حكم داد . (155) در دوران كوتاه خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام سه جنگ عمده جمل، صفين و نهروان روى داد كه هر سه آنها داخلى بود و غنيمتى گرفته نشد؛ يا قابل توجه نبود. (156) به همين جهت در عصر خلافت آن حضرت از غنايم سرشار دوران عمر و عثمان خبرى نبود و در موارد نادرى هم كه وجوهى از خمس به دست مى‏آمد، با رضايت اقرباى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم درمصالح اهم و براى رفع فتنه‏هايى كه كيان اسلام را تهديد مى‏كرد، صرف مى‏شد . چنان كه بيهقى در سنن كبرى مى‏نويسد: «امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) و ابن‏عباس و عبدالله بن جعفر ـ رضى‏الله عنهما ـ سهم خويش را از خمس از حضرت مطالبه نمودند؛ امام فرمودند: اين حق شما است ولى من درگير جنگ با معاويه هستم، اگر مايل هستيد از اين حق خود درگذريد.» (157) بنابراين زكات، خراج و جزيه، عمده‏ترين ماليات‏ها يا منابع مالى حكومت علوى را تشكيل مى‏دادند و امام نيز در اين باره، سخنان ارزنده‏اى دارند كه سياست‏هاى مالياتى دولت علوى را روشن مى‏سازد.

2ـ5ـ.1 زكات
زكات (صدقه) يكى از دو منبع مهم مالى دولت اسلامى در صدر اسلام بود. زكات، واجب عبادى ـ مالى است كه موجب تقرب به سوى پروردگار مى‏شود. امام على عليه السلام در اين باره مى‏فرمايد: [و بدانيد كه‏] زكات همراه نماز مايه تقرب مسلمانان به خداوند است. بنابراين كسى كه زكات را با طيب خاطر بدهد، كفاره [گناهان‏] او محسوب شده، مانع و حاجبى از آتش براى او خواهد بود. پس نبايد كسى چشم به دنبال آنچه پرداخته بدوزد و در اداى آن براى خويش مشقت ببيند، يا به خاطر آن حسرت خورد؛ زيرا آن كس كه بدون طيب نفس براى دريافت مزد بيش‏ترى آن را بپردازد به سنت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم جاهل است و از اجر و ثواب مغبون و در عمل گمراه و بسيار پشيمان خواهد شد. (158) زكات در انديشه امام عليه السلام علاوه بر بعد اخلاقى، داراى فوايد اجتماعى ـ اقتصادى نيز هست. امام مى‏فرمايد: پرداخت زكات، موجب صرف ثمرات زمين و غير آن به نيازمندان و مستمندان مى‏گردد. (159) و خداوند زكات را وسيله رزق قرار داده است. (160) زكات دارائى‏ها را بيمه مى‏كند. (161) زكات مالياتى است كه موارد مشمول، مقدار و مصارف آن مشخص شده است. (162)

بنابراين در تعليمات حكيمانه امام بيش‏تر بر اجراى آن تأكيد شده است. در نامه‏اى به يكى از كارگزاران خود كه مأمور اخذ زكات بود، نوشت: برو با پرهيزگارى و ترس از خداوندى كه يگانه است و او را شريكى نيست. مسلمانى را مترسان و اگر خود نخواهد به سراغش مرو و بيش از آنچه حق خداوند است، از او مستان. چون به قبيله‏اى برسى بر سر آب آنها فرود آى و به خانه‏هايشان داخل مشو. آن‏گاه با آرامش و وقار به سوى ايشان رو تا به ميانشان برسى. سلامشان كن و تحيت گوى و در سلام و تحيت امساك منماى؛ سپس بگوى كه اى بندگان خدا، ولى خدا و خليفه او مرا به نزد شما فرستاده تا سهمى را كه خدا در اموالتان دارد، بستانم . آيا خدا را در اموالتان سهمى هست، كه آن را به ولى خدا بپردازيد؟ اگر كسى گفت نه، به سراغش مرو، و اگر كسى گفت: آرى، بى‏آن‏كه او را بترسانى يا تهديدش كنى [يا] بر او سخت گيرى يا به دشواريش افكنى، به همراهش برو و آنچه از زر و سيم دهد، بستان و اگر او را گاو و گوسفند و شتر باشد، جز به اجازت صاحبانش به ميان رمه مرو؛ زيرا بيش‏تر آنها از آن او است و چون به رمه چارپايان رسيدى، مانند كسى مباش كه خود را بر صاحب آنها مسلط مى‏شمارد و يا مى‏خواهد بر او سمت گيرد. چارپايى را رم مده و مترسان و صاحبش را در گرفتن آن مرنجان. پس مال را هر چه هست به دو بخش كن و باز او را در گرفتن يكى از آن دو بخش مخير نماى و در آنچه براى خود برمى‏گزيند متعرض آن مشو. سپس باقى را باز به دو بخش كن و باز او را در گرفتن يكى از آن دو بخش مخير نماى و در آنچه براى خود برمى‏گزيند، سرزنش منماى، و پيوسته چنين كن تا آن قسمت كه حق خداوند در آن است بر جاى ماند. پس سهم خدا را از او بستان و اگر پنداشت كه مغبون شده و خواست آن‏گونه قسمت كردن را برهم زند، از او بپذير و بار ديگر دو قسمت را يكى كن و باز قسمت از سر گير، تا سهم خدا را از مال او معين كنى و بستانى. و ستور پير و سالخورده و پاى و پشت شكسته و بيمار و لاغر و معيوب را مگير.

و چون مال مسلمانان را مى‏فرستى، آن را به كسى بسپار كه به ديندارى او مطمئن باشى تا آن را به ولى امر مسلمانان برساند و او ميان مسلمانان قسمت نمايد. و به نگهدارى آنها مگمار، مگر مردمى نيكخواه و مهربان و امين را كه نيكو نگهبانى كند؛ كسى كه با ستوران درشتى نكند و آنها را تند نراند و خسته‏شان نگرداند. پس، هر چه گرد آورده‏اى، زود به نزد ما فرست تا ما نيز در جايى كه خداوند مقرر فرموده، صرف نماييم. (163) ... با بررسى و تأمل در اين نامه، نكات مهمى را درباره زكات به ويژه اجرا و اداره آن مى‏توان به شرح زير برآورد:

.1 زكات و بودجه دولت. اعزام مأمور مالياتى و تبيين وظايف او نشان مى‏دهد كه دولت علوى جمع‏آورى و هزينه كردن زكات را وظيفه خود مى‏دانسته است. بنابراين زكات جزء بودجه دولت اسلامى به شمار مى‏رود. امام عليه السلام همانند رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مأمورانى را براى جمع‏آورى زكات و هزينه كردن آن به كار گماشتند؛ از جمله خنف بن سليم را بر صدقات بكر بن وائل گمارد و عهدى براى او نوشت كه در آن آمده است: پس هر كس از پيروان ما، از اهالى جزيره و مابين كوفه و شام، ادعا كند زكات خود را به عمال شام داده است، در حالى‏كه در حوزه (امنيتى) ما به سر مى‏برد، پس تو او را از اين كار منع كن؛ زيرا نيروهاى سواره و پياده ما از او حمايت كرده‏اند، تو اين اجازه را به او نده، اگر چه حق آن‏گونه باشد كه او گمان كرده است، زيرا براى او نيست كه در سرزمين ما باشد و زكات مالش را به دشمنان ما بدهد. (164) روايت فوق دليل روشنى است بر اين كه زكات منبع مالى دولت است و بخشى از آن براى حفظ امنيت شهروندان هزينه مى‏شود.

.2 ادب مأمور مالياتى در هنگام شناسايى مؤديان. مأمور مالياتى بايد پرهيزگار، نرم‏خو و متواضع باشد و آشنايى لازم را با قوانين زكات داشته باشد. امام عليه السلام در نامه 26 نيز مأموران را به تقوا در پنهان و خلوت امر مى‏نمايد؛ زيرا براى مأمورانى كه در ارتباط پنهانى با مؤديان هستند، بسيار امكان لغزش و سوء استفاده (رشوه گرفتن) بسيار است.

.3 ماليات‏ستانى مطابق قانون. هيچ مأمورى و يا مسئول حكومتى نمى‏تواند بيرون از قانون، مالياتى را وضع نمايد و يا بيش از مقدار مقرر در قانون از مردم ماليات بگيرد.

.4 زمينه اعتقادى و فرهنگى زكات. زكات واجب حقى است كه از سوى خداوند تعيين شده است . شايد بدين روى كه منابع طبيعى از آن عموم است و خداوند تبارك و تعالى به بندگانش اجازه داده است تا از آن بهره‏بردارى كنند، ولى براى ديگران كه به نحوى در اين مال الهى شريك‏اند، حقى را واجب نموده است. از اين رو مؤديان زكات با اين اعتقاد، تكليف الهى خود را در برابر خداوند و نعمت‏هايش ادا مى‏نمايند و همان‏گونه كه اشاره شد، بدهى خود را با طيب خاطر مى‏پردازند تا بر درجات خود نزد خداوند بيافزايند.

. 5 اصل اعتقاد و خودتشخيصى. پرداخت زكات به عنوان يك واجب شرعى بر عهده مؤدى گذاشته شده است. از اين رو، اظهارات، ارزيابى و حتى ادعاى پرداخت از طرف او مسموع است. وقتى مؤدى اظهار مى‏دارد كه زكات بر گردن ندارد، مأمور نبايستى متعرض او گردد؛ در اين صورت طبيعى است كه امام به ارزيابى مؤدى اعتماد نموده است. (165) همچنين از اين رو است كه امام عليه السلام در نامه 26 به مأمور زكات سفارش مى‏كند كه نبايد به مردم بهتان زد و نسبت دروغ به آنان داد.

. 6 رفتار مأمور مالياتى هنگام جمع‏آورى زكات. امام عليه السلام درباره برخورد با مؤدى كه رأسا به بدهكارى خود اقرار مى‏كند، چنين توصيه مى‏نمايد:

يك. مأمور نبايستى موجب ترس و وحشت مؤدى شود.

شايان ذكر است كه در طول تاريخ در بسيارى از جاها مأمور مالياتى در نزد مردم ترسناك‏ترين افراد بحساب مى‏آمده است.

دو. مأمور نبايستى مؤدى را تهديد نمايد.

حتى امروزه نيز در بسيارى از جاها به دليل ساختار غلط نظام مالياتى كشورها مأموران، براى تحصيل ماليات بيش‏تر اقدام به تهديد مؤديان مى‏نمايند.

سه. مأموران حق ندارند بر مؤدى ستم كنند و بيش از مقدار مقرر از او بگيرند.

چهار. مأمور نبايستى در جمع‏آورى زكات بر مؤدى سخت‏گيرد. بنابراين بايستى با مؤدى نهايت مدارا و همراهى را در پيش گيرد. امام عليه السلام حتى هنگام جمع‏آورى جزيه مراعات حال مؤدى را مى‏كردند و از هر صاحب حرفه‏اى كالاى او را به عنوان جزيه مى‏پذيرفتند. ابوعبيد روايت مى‏كند: «على عليه السلام از هر صنعتگرى چنين جزيه مى‏گرفت: از سازنده سوزن، سوزن و از سازنده مسان، مسان و از بافنده ريسمان، ريسمان (166) ...». ابوعبيد معتقد است كه على عليه السلام اين كار را براى انفاق و آسان گرفتن بر مؤديان انجام مى‏دادند. (167) پنج. مأمور نبايد سرزده وارد ملك ديگرى شود؛ زيرا بيش‏تر مال از آن صاحب آن مى‏باشد . امام عليه السلام همچنين در نامه 26 مى‏فرمايد: ولا يرغب عنهم تفضلا بالامارة عليهم فانهم الاخوان فى‏الدين والاعوان على استخراج الحقوق.

.7 مراعات نظر مؤدى در هنگام وصول. امام عليه السلام به مأمور خود سفارش مى‏كند كه به مؤدى اختيار دهد تا زكات را از هر قسمت از مال خود، با حفظ شرايط آن، به دلخواه تحويل دهد؛ حتى درخواست تجديدنظر او را نيز بپذيرد.

. 8 رعايت مصالح بيت‏المال. امام عليه السلام همان‏گونه كه درباره مؤديان سفارش مى‏كند، درباره بيت‏المال نيز توصيه مى‏نمايد كه: اولا آنچه به عنوان زكات گرفته مى‏شود بايستى سالم باشد (پير، ضعيف، معلول، بيمار و معيوب نباشد) و دوم اين‏كه آنها را به دست امينى بسپارد كه از سلامت دينش اطمينان دارد.

تحليل توصيه‏هاى حضرت امير در شرايط كنونى مى‏تواند روشنگر انديشه ژرف آن حضرت در ميدان اقتصاد باشد. البته تأكيد اين نكته به جا است كه دستورالعمل‏هاى حكيمانه حضرت پيش از آن‏كه در زاويه تنگ ماديات تفسير شود، حكايت از بينش الهى او نسبت به انسان دارد. آن گاه كه كارگزار زكات را از فرود آمدن بر خانه‏هاى مؤديان نهى مى‏نمايد، مى‏خواهد تا حريم امن خانواده و خلوت مردم از چشم اغيار دور باشد و بر فقر و غنا و احوال شخصى آنان دسترسى نباشد. (168) آن جا كه بر ادب كارگزار تأكيدات فراوان مى‏نهد و او را از بهتان زدن و نسبت دروغ دادن برحذر مى‏دارد، حفظ كرامت انسان را در حكومت اسلامى نشانه گرفته است. حتى با نهى از تجاوز از حد مشخص زكات و همچنين نهى از بى‏توجهى نسبت به اموال مردم هنگام تحصيل زكات (رم ندادن گوسفندان)، احترام مال مردم را از نظر دور نمى‏دارد. اگر اجراى احكام الهى بر تقرب مردم به سوى خدايشان نيفزايد پس چه فرقى بين اين احكام و ساير قوانين وجود دارد، البته كه اعتماد تمكين مى‏آورد و هزينه‏هاى جمع‏آورى زكات را كاهش مى‏دهد و بسترساز فرهنگ پرداخت زكات در جامعه اسلامى مى‏گردد. آشكار است كه حفظ بيت‏المال و چگونه هزينه نمودن اموال آن نيز در ساختن چنين زمينه‏هائى اثر فراوان دارد، كه اين نيز از نگاه تيزبين امير حكمت بيرون نمانده است.

2ـ5ـ.2 خراج
خراج به مالى گفته مى‏شود كه مانند اجاره بر زمين خاصى وضع مى‏شود و مقاسمه نيز به معناى خراج است؛ با اين تفاوت كه مقاسمه بخشى از محصول زراعت است، ولى خراج به مقدار نقد مى‏باشد . همچنين مراد از قباله و طسق در كلام فقها همين خراج است. ميزان خراج از نظر شرعى معين نشده است و به نظر امام و مصلحت مسلمين بستگى دارد. (169) خراج، هر چند شباهت زيادى به خالصجات دولت دارد (170) ، بى‏شباهت به ماليات نيست؛ زيرا مالى است كه همچون ماليات از طرف دولت براى حفظ نظام اسلامى بر صاحبان زمين‏هاى خاص (خراجية) وضع مى‏شود. (171) به هرحال خراج جايگاه خاصى در سياست‏هاى مالى حكومت علوى داشت. چون ميزان خراج با نظر دولت اسلامى تعيين مى‏شود، دولت مى‏تواند با توجه به شرايط مؤديان، اهداف سياسى و مصالح جامعه اسلامى، مبادرت به تنظيم آن نمايد. امام على عليه السلام مهم‏ترين سياست‏هاى خود را در نامه معروف خود به مالك اشتر، هنگام نصب او بر ولايت مصر بيان داشته‏اند كه ضمن ذكر آن، به دستاوردهاى آن نيز اشاره مى‏كنيم و سپس به تحليل و بررسى آن مى‏پردازيم.

امام على عليه السلام در فرازى از نامه خود به مالك اشتر مى‏نويسد: در كار خراج نيكو نظر كن؛ به گونه‏اى كه به صلاح خراج‏گزاران باشد. زيرا صلاح كار خراج و خراج‏گزاران، صلاح كار ديگران است و ديگران حالشان نيكو نشود، مگر به نيكو شدن حال خراج‏گزاران. زيرا همه مردم روزى‏خوار خراج و خراج‏گزارانند؛ ولى بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه آبادى زمين باشى، كه خراج حاصل نشود، مگر به آبادانى زمين و هر كه خراج طلبد و زمين را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاك كرده است و كارش استقامت نيابد، مگر اندكى. هرگاه از سنگينى خراج يا آفت محصول يا خشك شدن چشمه‏ها و يا كمى باران، يا دگرگونى زمين در اثر آب‏گرفتگى و فساد بذرها و يا تشنگى بسيار زراعت و فاسد شدن آن، شكايت نزد تو آورند، از هزينه و رنجشان بكاه، آن‏قدر كه اميد مى‏دارى كه كارشان را سامان دهد و كاستن از خراج بر تو گران نيايد؛ تا اندوخته‏اى شود براى آبادانى بلاد تو و زيور حكومت تو باشد و تو را به نيكى ستايش كنند و در گسترش عدالت از ناحيه تو با خرسندى سخن گويند. تو نيز خود در اين ميان مسرور و شادمان خواهى بود. افزون بر آن، تو مى‏توانى با تقويت آنها از طريق ذخيره‏اى كه برايشان نهاده‏اى اعتماد كنى، و نيز مى‏توانى با اين عمل كه آنها را به عدالت و مهربانى عادت داده‏اى، به آنان مطمئن باشى، چرا كه گاهى براى تو گرفتارى‏هايى پيش مى‏آيد كه بايد بر آنها تكيه كنى. در اين حال آنها با طيب خاطر، پذيرا خواهند شد و عمران و آبادى تحمل همه اين‏ها را دارد. اما ويرانى زمين را تنگدستى مردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند كه همت واليان، همه گردآوردن مال شود و به ماندن خود بر سر كار اطمينان نداشته باشند و از آنچه مايه عبرت است، سود برنگيرند. (172) از بيانات امام عليه السلام اين نكات، برمى آيد:

.1 خراج مهم‏ترين وسيله تأمين مخارج رفاه عمومى است. امام عليه السلام اصلاح حال مردم و قوام لشكريان را در وجود خراج مى‏دانند.

.2 سامان يافتن خراج و خراج‏گزاران، بسته به وجود امنيت قضايى و كارگزاران حكومتى به ويژه دست‏اندركاران مالياتى باانصاف و مردمدار است.

.3 خراج‏ستانى نبايد مانع رشد توليد گردد. بنابراين دولت بايد ميزان خراج را با توجه به توانايى پرداخت و انگيزه‏هاى سرمايه‏گذارى در مردم وضع نمايد.

.4 تخفيف‏هاى مالياتى سرمايه‏اى در دست مردم است كه با به‏كارگيرى آن در امر توليد، عايدات آن به دولت نيز بازمى‏گردد.

. 5 تخفيف مالياتى موجب جلب اعتماد مردم و در نتيجه موجب مشاركت عمومى مى‏گردد.

امام عليه السلام در نامه‏اى ديگر ضمن تأكيد بر اهميت كارگزارى خراج، به مردمدارى و مراعات بدهكاران مالياتى سفارش بسيار مى‏كنند: ... شما رعيت را گنجورانيد و امت را وكيلان و امامان را سفيران. حاجت كسى را روا ناكرده مگذاريد، و او را از آنچه مطلوب او است بازمداريد [و براى گرفتن‏] خراج، پوشش زمستانى و تابستانى [رعيت‏] را مفروشيد و چارپايى كه بدان كار كنند و بنده‏اى را كه [در اختيار دارند]. و براى درهمى كسى را تازيانه مزنيد و دست به مال كسى مبريد. (173) مردى از قبيله ثقيف مى‏گويد: على ابن ابى‏طالب عليه السلام مرا به امارت بانقيا و بخشى از سواد كوفه برگزيد و در حالى‏كه گروهى از مردم حضور داشتند به من فرمود: «خراجت را بنگر! پس تمام كوشش خود را در آن به كار ببر و درهمى ازآن را ترك نكن. پس هرگاه اراده رفتن به محل خدمتت را داشتى نزد من بيا.» وقتى نزد آن حضرت رفتم به من فرمود: «آنچه از من شنيدى يك نقشه بود، مبادا مسلمان يا يهودى و يا نصرانى را به خاطر درهمى از خراج مورد ضرب و شتم قرار دهى و يا چهارپايى را كه وسيله كار مردم است، براى درهمى خراج بفروشى . همانا ما امر شده‏ايم كه از مردم آنچه زائد بر نيازشان است، بگيريم.» (174) خراج ـ همان‏گونه كه اشاره شد ـ يكى از مهم‏ترين منابع دولت‏هاى اسلامى است. عمر پس از فتح سواد (عراق) به سال 14 هجرى، از تقسيم اراضى ميان فاتحان مسلمان خوددارى كرد و به جاى آن نظام مالياتى خراج را جايگزين ساخت و اين كار مبدأ وضع خراج در اسلام بود . از نظر تاريخى تقريبا مسلم است كه اين كار با راهنمايى و ارشاد اميرمؤمنان على انجام گرفته است. مآخذ سنى و شيعى و زيدى همه نقل نموده‏اند كه وى پس از فتح سواد از عمر خواست از تقسيم كردن اراضى ميان سپاهيان خوددارى كند و آن را به عنوان يك منبع درآمد براى جامعه اسلامى باقى نگاه دارد. عمر با آن كه برخى ديگر از صحابه پيامبر اصرار بر تقسيم اراضى داشتند، نظر اميرمؤمنان على را پذيرفت و بدان عمل كرد. (175) از نظر تاريخى ترديدى نيست كه اميرمؤمنان على عليه السلام در دوران خلافت خود عملا روش عمر را كه خود به او توصيه نموده بود، در پيش گرفت (176) ؛ چنان كه خراج روستاهاى مدائن را به روش مساحت مقرر داشت. (177) البته ميزان خراجى كه على عليه السلام در اين موارد وضع نمودند، در رواياتى از شيعى و سنى و زيدى مشخص شده است كه با مقررى عمر در بيش‏تر محصولات اختلاف دارد. (178) از مصعب بن يزيد انصارى روايت شده است:

«اميرالمؤمنين على عليه السلام مرا بر چهار روستاى مدائن، بهقياذات، نهر سير (ياشير) و نهر جوير به كار گمارد و به من دستور داد تا بر هر جريب زراعت پر محصول يك و نيم درهم و بر هر جريب زراعت متوسط يك درهم و بر هر جريب زراعت كم محصول دو سوم درهم و بر هر جريب انگور ده درهم و بر هر جريب خرما ده درهم و بر هر جريب باغى كه در آن انگور و خرما كاشته شده است، ده درهم [خراج‏] وضع كنم و امر نمود كه نخل‏هاى تكى را براى استفاده رهگذران و ابن سبيل، ناديده گرفته، چيزى از آنها نگيرم... .» (179) از امام حسين عليه السلام نيز روايت شده است كه امام على عليه السلام بر زمين‏هاى خراج بر هر جريب زراعت گندم پر محصول دو درهم و دو ثلث درهم و يك من گندم و بر هر جريب گندم وسط دو درهم و بر هر جريب گندم كم محصول يك درهم و بر هر جريب نخل و درخت ده درهم و بر هر جريب نيشكر و انگور ده درهم خراج وضع نمود. (180) از دو روايت ياد شده بر مى‏آيد كه اميرالمؤمنين عليه السلام ميزان خراج را بر اساس توانايى پرداخت مردم، وضع مى‏كردند.

عايدات خراج براى مصالح مشترك مسلمانان مصرف مى‏شد كه موارد آن مانند تشكيل و تقويت سپاه اسلام و تشكيلات قضايى و حفاظت مرزهاى سرزمين اسلامى و بناى پل‏ها و راه‏ها و ساير نيازمندى‏هاى جامعه بود. (181) بنابراين درآمد خراج، جزيه و زكات، مهم‏ترين منابع تأمين مالى دولت علوى بود. ميزان وصول اين درآمد به‏طور كلى به ساختار نظام مالياتى و همچنين اداره آن بستگى داشت. در وضع ماليات، دقت در انتخاب پايه مالياتى و جدول نرخ مناسب، بايستى مورد توجه قرار گيرد . نرخ مالياتى تصاعدى بالا معمولا به منظور كسب درآمد مالياتى بيش‏تر و همچنين توزيع مناسب‏تر درآمد و ثروت در نظر گرفته شده‏اند؛ ولى هم در نظر و هم در عمل نتايج خوشايندى در پى نداشته است. رابطه منفى بين نرخ‏هاى ماليات بردرآمد و رشد اقتصادى و در نتيجه افزايش ظرفيت و درآمد مالياتى از مباحث عمده و مشاجره برانگيز بوده است. وضع ماليات‏هاى سنگين، پيامدهايى به شرح زير خواهد داشت:

الف. نرخ‏هاى بالا موجب اختلال در قيمت‏هاى نسبى تعيين شده توسط بازار و آثار جانشينى منفى مى‏شود. اين اثر احتمالا رفتار اقتصادى توليدكنندگان و عرضه‏كنندگان عوامل توليد را مختل مى‏سازد؛ زيرا ماليات‏هاى سنگين بازدهى نهايى پس‏انداز، سرمايه‏گذارى و تلاش كارى را كاهش داده، موجب كاهش اراده و رغبت و نااميدى در مؤديان مى‏شود و در نتيجه سطح فعاليت‏هاى اقتصادى كم شده و توليد پايين مى‏آيد. امروزه اقتصاددانان طرف عرضه، از اين ديدگاه حمايت مى‏كنند. (182)

ب. نرخ‏هاى بالاى مالياتى يكى از عوامل مهم فرار و اجتناب مالياتى است. مؤديان هنگامى كه تصميم مى‏گيرند كه ماليات خود را بپردازند (تمكين مالياتى) و يا به انحاى مختلف قانونى، نظير رهاكردن شغل مشمول ماليات و يا عدم كشت محصول (اجتناب مالياتى) (183) و يا به روش‏هاى غيرقانونى مانند عدم اعلام درآمد و يا كم‏تر گزارش كردن آن (فرار مالياتى) (184) از زير بار مالياتى شانه خالى كنند، به انگيزه‏هاى موجود در نظام‏مالياتى توجه مى‏نمايند . تجربه نشان داده است هر گاه نرخ‏هاى مالياتى پايين باشد، افراد تمكين مالياتى خود را افزايش مى‏دهند. (185) ماليات‏هاى سنگين به دلايل پيش‏گفته در بند الف، موجب مهاجرت متخصصان، سرمايه و ثروت‏هاى بزرگ از كشور مى‏شود. صاحبان عوامل توليد به دنبال تحصيل سود بيش‏تر، امكانات خود را در جايى به كار خواهند گرفت كه بازدهى بيش‏ترى عايد آنها كند. اساسا مردم ظلم را به هر شكل آن بر نمى‏تابند. اميرالمؤمنين چون زيادبن ابيه را به جاى عبدالله‏بن عباس به فارس و شهرهاى تابع آن حكومت داد، بدو گفت: استعمل العدل و احذر العسف و الحيف، فان العسف يعود بالجلاء و الحيف يدعو الى السيف؛ «كار به عدالت كن و از ستم و بيداد بپرهيز كه ستم رعيت را به آوارگى وادارد و بيدادگرى شمشير را در ميان آرد.» (186)

د . هر گاه مؤديان، سنگينى ماليات را بيش از طاقت خود احساس نمايند، تا حد امكان مى‏كوشند آن را بر دوش ديگران گذارند.

ه . نرخ‏هاى مالياتى بالا هر چند در كوتاه‏مدت درآمد مالياتى را افزايش مى‏دهد، در بلندمدت با تغيير رفتار مؤديان و كاهش توليد و فعاليت‏هاى اقتصادى درآمد مالياتى كاهش مى‏يابد . امكان رابطه معكوس پايين نرخ‏هاى مالياتى و درآمد مالياتى توسط ابن‏خلدون تبيين گرديد . (187) او معتقد است كه حكومت‏ها در اوايل سلطنت خود از طريق وضع مالياتى معين و اندك، درآمد وسيعى را كسب مى‏نمايند؛ در حالى‏كه در آخر سلطنت با وضع ماليات‏هاى سنگين، درآمد كمى را جلب مى‏كنند. (188) اقتصاددانان جديد همچون آدام اسميت، ژان باتيست سى (189) و دو پوئى، (190) بر واقعيت فوق صحه گذاشته‏اند.آرتور لافر (191) منحنى معروف خود را در سال 1974 ترسيم نمود. به طور خلاصه،نقطه‏شروع قضيه منحنى لافر اين ايده ساده است كه درآمد مالياتى در نرخ‏هاى مالياتى صفر يا 100 درصد صفر مى‏باشد و سپس با افزايش تدريجى نرخ‏ها، درآمد مالياتى نيز افزايش مى‏يابد؛ تا اين‏كه درآمد مالياتى در يك نرخ معين حداكثر شده و از آن به بعد با افزايش نرخ، كاهش مى‏يابد. بنابراين هر گاه نرخ مالياتى به قدرى بالا باشد كه در قسمت شيب منفى منحنى قرار گيرد، كاهش نرخ‏هاى مالياتى منجر به افزايش درآمدهاى مالياتى خواهد شد. (192) ابن‏خلدون در مزيت پايين‏بودن بار مالياتى مى‏نويسد: هنگامى كه ميزان تقسيم‏بندى و تكاليفى كه بر رعايا تحميل مى‏كنند، اندك باشد، مردم با شيفتگى و پشت كار به كوشش و فعاليت مى‏پردازند و در نتيجه آبادانى به طور روزافزون توسعه مى‏يابد؛ زيرا در نتيجه كمى باج و ناچيز بودن مقدار خراج، نيكو حال مى‏شوند و زندگانى آنان قرين بهبود و رفاه مى‏گردد و هر گاه آبادانى توسعه يابد بر شماره تكاليف و تقسيم‏بندى خراج‏ستانى افزوده مى‏شود و در نتيجه خراج كه از مجموعه اين تكاليف به دست مى‏آيد، نيز فزونى مى‏يابد. (193) امروزه در سطح وسيعى طرفداران عرضه از كاهش نرخ‏هاى نهايى بالاى مالياتى حمايت مى‏كنند . كاستن از تعداد و مقدار نرخ‏هاى مالياتى در دو دهه اخير تقريبا سرلوحه تمام اصلاحات مالياتى در جهان قرار گرفته است. تجربه اصلاحات نشان مى‏دهد كه اين اصلاحات از پيچيدگى نظام مالياتى كاسته، اجراى آن را آسان‏تر مى‏كند؛ ضمن اين‏كه تمكين مالياتى را نيز بهبود مى‏بخشد. همچنين اختلال‏زايى ماليات‏ها را كاهش داده، موجب رونق كار و رشد توليد مى‏گردد . (194) در واقع سياست كاهش نرخ‏هاى مالياتى و به‏طور كلى كاستن از بار مالياتى، سياست انبساطى مالى و در جهت افزايش اشتغال و رشد توليد مى‏باشد. اين سياست از طريق معافيت‏هاى مالياتى مناسب با شرايط و احوال اقتصادى و توانايى مؤديان نيز هدف افزايش توليد را محقق مى‏سازد؛ ضمن اين‏كه مصرف جامعه را در سطح مناسب حفظ مى‏كند تا بهره‏ورى نيروى كار و زندگى كريمانه فرد دستخوش تغييرات ناخوشايند نگردد. تحليل امام عليه السلام در اين مورد، حكايت ديگرى از بينش و خوش‏بينى حضرت نسبت به توانايى مردم در امر توليد است. امام عليه السلام تخفيف را به عنوان ذخيره و گنجينه‏اى مى‏داند كه بالاخره در عمران و آبادى كشور به كار گرفته مى‏شود و به عبارت ديگر تخفيف مالياتى بسان پس‏انداز و انباشت سرمايه در دست بخش خصوصى است كه اگر به دست دولت قرار گيرد، ممكن است مستقيما در چرخه توليد وارد نشود.

علاوه بر تبعات ناميمون اقتصادى كه بر شمرديم، در انديشه امام عليه السلام و در حكومت علوى، آثار ناخوشايندتر اخلاقى و اجتماعى ماليات‏هاى سنگين، از اهميت بيش‏ترى برخوردار است. مردم براى فرار از ماليات به دروغ و تقلب‏هاى گوناگونى متوسل مى‏شوند. كسانى كه توانايى فرار از ماليات يا نهادن آن بر گردن ديگرى را دارند، بار مالياتى كم‏ترى را تحمل خواهند كرد و در نتيجه عدالت مالياتى در دو سطح افقى و عمودى نقض مى‏شود. افراد با درآمد و توانايى پرداخت يكسان به يك اندازه ماليات نمى‏دهند و همچنين افراد با توانايى پرداخت بيش‏تر نيز به طور نسبى، ماليات كم‏ترى مى‏پردازند.

مشاهده تصوير ناعادلانه از نظام مالياتى، اعتماد بين مردم و دولت را سست نموده، به مشاركت عمومى لطمه زند. در چنين قضاى مسمومى عزم ملى بر خارج‏كردن كشور از بن‏بست‏هاى اقتصادى و تقاضاى ايثار از مردم، خيالى باطل خواهد بود. اگر اجراى نادرست و رفتار غير مردم‏دارانه دست‏اندركاران ماليات را بر وضع نامناسب ماليات اضافه كنيم، عمق آثار گفته شده، بهتر روشن خواهد بود.

خلاصه و نتيجه‏گيرى
از بررسى و مطالعه دولت و سياست‏هاى اقتصادى از نظر امام عليه السلام در دو بخش، نتايج زير را مى‏توان نام برد:

.1 دولت علوى با توجه به تعهد و مسئوليتش در برابر اجراى احكام و تعليمات الهى، درپى سعادت افراد جامعه است و حكومت بهترين وسيله براى تحقق چنين هدفى است.

.2 عدالت بهترين بستر و مناسب‏ترين زمينه براى تعالى انسان‏ها و مهم‏ترين هدف دولت علوى است.

.3 دولت علوى نماينده مردم و در نتيجه خدمتگزار آنها بود. البته روابط بر اساس حقوق متقابل است، و دولت علوى نيز رابطه ولايى با مردم داشت.

.4 دولت علوى در جهت كمك به سعادت مردم وظايفى را در دو حوزه معنوى و مادى نظير احقاق حقوق مظلومان، مبارزه با انحراف‏ها و بدعت‏ها و رانت‏ها، آموزش و تربيت، تأمين اجتماعى، و ايجاد رفاه و حمايت از رشد توليد توسط بخش خصوصى، بر عهده گرفت.

. 5 دولت علوى در جمع‏آورى منابع بيت‏المال، به ويژه در حفظ و جلوگيرى از حيف و ميل آن بسيار دقيق بود.

. 6 دولت علوى ضمن اين‏كه در امور دفاعى و امور عمومى به ايجاد امنيت، برقرارى عدالت قضايى و نظارت بر كارگزاران حكومت توجه خاص داشت، در امور اجتماعى نيز بسيار فعال بود؛ اما در امور اقتصادى به نظارت و تنظيم بازار و حمايت از بخش خصوصى و رفع موانع توليد بسنده مى‏كرد و در نتيجه دولتى متوسط و ظاهرا فعال ـ به جهت نظارت و تنظيم بازار ـ بود .

.7 با توجه به بحران‏هاى روحى و معنوى و انحراف از تعليمات اسلامى ـ به ويژه در دوران عثمان ـ هدف سياست‏هاى اقتصادى عليه السلام احياى سنت نبوى و برقرارى مناسبات اسلامى دوران حكومت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بود. بنابراين برقرارى عدالت، اولين هدف برنامه و سياست‏هاى دولت علوى را تشكيل مى‏داد، و امام با اين جهت‏گيرى نشان دادند كه جامعه رنجور از ظلم و تعدى حاكمان جور و روابط ظالمانه، جز با شربت عدالت، تلخ كامى خود را از ياد نمى‏برد و بر محور توحيد استوار نمى‏گردد.

. 8 امام عليه السلام عدالت اسلام را با ارائه برنامه‏ها و سياست‏هاى اصولى به ويژه در حوزه ماليات‏ها با واقع نگرى به تاريخ نشان داد. از اين رو امام از اهداف كلان عمران و رشد و حفظ سطح زندگى مردم (ثبات قيمت‏ها) در سياست‏هاى اقتصادى خود غافل نشد.

.9 سياست امام در ماليات‏هاى ثابت مانند زكات، اجراى صحيح آن بود. اعتماد به مردم و جلب مشاركت آنان از طريق اتخاذ روش خودارزيابى و خودتشخيصى در كنار اخلاق و رفتار پسنديده عاملان زكات و رعايت دقيق قوانين توسط آنان، ثمره‏اى است كه از سياست‏هاى معنوى و حكيمانه علوى به دست آمد.

.10 امام در وضع ماليات‏ها (اجرت) از املاك دولتى (زمين‏هاى خراجيه)، توجه خاصى به رشد و توليد و وضع مردم داشت. از اين رو به شدت از سنگينى بار ماليات در حكومت علوى نهى شده است. بخش خصوصى مورد اعتماد بود و در دولت كارآمد علوى رابطه دولت و مردم بر اساس هميارى و مشاركت استوار شده كه اين رابطه از اعتقاد همكيشى و برادرى نشأت مى‏گرفت كه رهبر و كارگزاران آن، خود را خدمتگزار مردم مى‏انگاشتند.

پى‏نوشتها:
1) در اين مقاله، دولت و حكومت، به يك معنا و شامل همه قوا به كار مى‏رود.

2) الصدر، محمدباقر، الاسس الاسلامية، ص . 346

3) نهج‏البلاغه، خ . 40

4) حائرى، مهدى، حكمت و حكومت، ص . 196

5) سروش، عبدالكريم، مدارا و مديريت، ص 370 ـ . 373

6) شرح غرر و درر، ج 6 ، ص . 236

7) همان .

8) نهج‏البلاغه، خ .105 در بحث از «وظايف‏دولت» در اين باره بيش‏تر سخن خواهيم گفت.

9) مجلسى، بحارالانوار، ج 93 ، ص . 40

10) و اصلاح اهلها، نهج‏البلاغه، نامه . 53

11) آمدى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 2 ،ص . 604

«~ .206 ـ P. 205«The Economic Role of state in Islam »Monzer Kahf ( 12 ~»

13) الصدر، محمدباقر، اقتصادنا، ص . 380

14) ر.ك: ص .16

«~ .P.III« ,Theeonies of state intervention »Karnik , Ajit ( 15 ~»

16) الفارابى، ابونصر، كتاب‏السياسة المدنية، ص . 78

17) ر.ك: ص 29 ـ . 30

18) نهج‏البلاغه، نامه . 51

19) نهج‏البلاغه، نامه . 5

20) نهج‏البلاغه، نامه . 53

21) نهج‏البلاغه، حكمت . 371

22) نهج‏البلاغه، خ . 216

23) ابن‏اثير، الكامل فى‏التاريخ، ج 3 ، ص 193 ـ 194؛ الطبرى، تاريخ‏الرسل والملوك، ج 3 ، ص . 450

24) ر.ك: طه حسين، على و فرزندانش، ص . 187

25) امامى، كريم و آذرنگ، عبدالحسين (گردآورندگان)، خرد و آزادى، ص . 331

26) نهج‏البلاغه، نامه . 50

27) شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 6 ، ص . 30

28) همان، ج 4 ، ص . 318

29) نهج‏البلاغه، نامه . 53

30) نهج‏البلاغه، خ . 34

31) نهج‏البلاغه، خ . 105

32) نهج‏البلاغه، خ 87 ؛ همچنين ر.ك: خ . 182

33) نهج‏البلاغه، خ . 161

34) نهج‏البلاغه، خ . 164

35) نهج‏البلاغه، نامه . 43

36) نهج‏البلاغه، خ . 40

37) نهج‏البلاغه، خ .131

38) نهج‏البلاغه، نامه . 53

39) مطهرى، مرتضى، قيام و انقلاب مهدى (عج)، ص . 60

40) حاجى نورى، مستدرك‏الوسائل، ج 13 ، ص . 158

41) نهج‏البلاغه، نامه . 53

42) همان.

43) نهج‏البلاغه، نامه . 67

44) الحر العاملى، وسائل‏الشيعه، ج 11 ، ص . 49

45) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 40 ، ص . 327

46) ابن ابى‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ص . 90

47) نهج‏البلاغه، خ . 15

48) در آن زمان عمروبن عاص به درايلة (از سرزمين‏هاى شام) گريخته بود.

49) ابن ابى‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ترجمه دكتر محمود مهدوى دامغانى، ج 1 ، ص 135 ـ . 136

50) همان.

51) نهج‏البلاغه، خ . 127

52) نهج‏البلاغه، خ . 91

53) نهج‏البلاغه، نامه . 53

54) نهج‏البلاغه، نامه . 53

55) عاملى، جعفرمرتضى، بازار در سايه حكومت اسلامى، ص . 27

56) الحر العاملى، وسائل الشيعه، ج 12 ، ص 300 ؛ الطوسى، تهذيب‏الاحكام، ج 7 ، ص . 9

57) الحرالعاملى، وسائل الشيعه، ج 6 ، ص .383

58) اسم سه منطقه در بغداد است كه از طريق شط فرات مشروب مى‏شوند. اهالى آن منسوب به قباد بن فيروز، پدر انوشيروان‏انند. (ذاكرى، على‏اكبر، سيماى كارگزاران على‏بن ابى‏طالب اميرالمؤمنين، ج 1 ، ص 176 ـ 177).

59) بلاذرى، انساب‏الاشراف، ج 2 ، ص 390؛ ذاكرى، على‏اكبر، همان، ج اول، ص 178 ـ 179؛ اليعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2 ، ص 203؛ المحمودى، نهج‏السعادة فى مستدرك نهج‏البلاغه، ج 5 ، ص 32 ـ . 33

60) نهج‏البلاغه، خ . 34

61) نهج‏البلاغه، خ . 105

62) المغنيه، محمدجواد، فى ظلال نهج‏البلاغه، ج 2 ، ص . 116

63) الكلينى، الكافى، ج 5 ، ص 153؛ الحرانى، تحف‏العقول، ص . 216

64) الريشهرى، موسوعة الامام على بن ابى‏طالب عليه السلام، ج 4 ، ص . 177

65) دعائم الاسلام، 2/538/.1913 همچنين براى رواياتى در همين زمينه رجوع كنيد به: الريشهرى، همان، ص 175 ـ . 182

66) همان، ص . 167

67) نهج‏البلاغه، نامه . 53

68) نهج‏البلاغه، نامه . 53

69) الخوئى، منهاج‏البراعة، ج 20 ، ص 70 ـ . 269

70) همان، ص 271 ـ . 272

71) منتظرى، درس‏هايى از نهج‏البلاغه، ص . 263

72) نهج‏البلاغه، نامه 53؛ الطبرى، تاريخ الرسل و الملوك، ج 4 ، ص . 543

73) ر.ك: ذاكرى، سيماى كارگزاران على‏بن ابى طالب و مقاله «بيت المال» در مجموعه حاضر .

74) نهج‏البلاغه، حكمت . 270

75) يعنى: و آنچه را خدا از آنان [بهره‏] به رسولش بازگردانده [و بخشيده‏] چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن، نه اسبى تاختيد و نه شترى ... آنچه راخداوند از اهل اين آبادى‏ها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.

76) بحث تفضيلى اين مطلب را در مقاله «بيت‏المال» در همين مجموعه ملاحظه نمائيد. همچنين به منبع زير مراجعه كنيد: المنتظرى، حسينعلى، در اسات فى ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلاميه، ج 3 ، ص 343ـ . 364

77) همان، ص 349 ـ . 350

78) نهج‏البلاغه، خطبه‏هاى، 34، 40، 232 ، نامه‏هاى 20 و . 43

79) نامه . 41

80) غررالحكم، ج 6، ص .370 انفالى كه به رسول خدا اختصاص دارد، از آن حاكم اسلامى است . خداوند مى‏فرمايد: «از تو درباره انفال مى‏پرسند؛ بگو: از آن خداوند و فرستاده او است .» پس هر چيز كه به خداوند و فرستاده‏اش اختصاص دارد، مال امام است.

81) نهج‏البلاغه، نامه . 53 همچنين ر.ك: خطبه‏هاى 34 و . 40

82) همان، نامه . 53

83) الحرالعاملى، وسائل‏الشيعة، ج 6 ، ص . 51

84) الطبرى، تاريخ‏الرسل و الملوك، ج 4 ، ص . 100

85) اليعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 2 ، ص . 168

86) البلاذرى، فتوح‏البلدان، ص . 399

87) نجمان ياسين، تطور الاوضاع الاقتصاديه فى عصرالرساله و الراشدين، ص . 340

88) ذاكرى، سيماى كارگزاران على‏بن ابى طالب، ج 1، 8 ـ . 366

89) بانك جهانى، نقش دولت در جهان در حال تحول، ص 44 ـ . 46

90) رنانى، محسن، ماهيت و ساختار دولت در ايران، ص 2 ـ 10 ؛ دادگر، يدالله، ماليه عمومى و اقتصاد دولت، فصل دوم.

91) همان.

92) فرزيب، على‏رضا، بودجه‏ريزى دولتى در ايران، 234 ـ . 250

«~ .9ـNicholas Barr, The Economics of the Welfare State,P.6 ( 93 ~»

94) رنانى، ماهيت و ساختار دولت در ايران، ص ؟

95) نهج‏البلاغه، نامه . 53

96) الحرالعاملى، وسائل الشيعه، ج 13 ، ص 272 ـ 274 ؛ الشيخ الطوسى، تهذيب الاحكام، ج 7 ، ص 219 ـ . 220

97) ر.ك: ص .16

98) عاملى، جعفرمرتضى، بازار در سايه حكومت اسلامى، ص 65 ـ . 75

99) نهج‏البلاغه، نامه . 53

100) الحكومة الاسلامية فى احاديث الشيعة الامامية، ص .6

101) نهج‏البلاغه، نامه . 53

102) همان .

«~ Voluntary Sector ( 103 ~»

104) ايسينگ، اوتمار، سياست اقتصادى عمومى، ترجمه هادى صمدى، ص . 8

105) ساموئلسن، پل و ويليام نوردهاوس، اقتصاد، ترجمه، نوروزى و جهاندوست، ج 1 ، ص . 25

106) تفضلى، فريدون، اقتصاد كلان، نظريه‏ها و سياست‏هاى اقتصادى، ص . 26

107) ايسينگ، همان، ص . 9

108) همان، ص . 10

109) همان، ص . 18

110) همان، ص . 23

111) همان، ص 2ـ . 5

112) ژاكمن، الكس و هانرى تولكان، مبانى علم اقتصاد، ص . 697

113) ساموئلسن و نوردهاوس، ص . 145

114) سياست‏هاى پولى در نظام بانكدارى غيرربوى با تغيير نرخ سود و اعتبارات صورت مى‏گيرد . ر.ك: فراهانى‏فرد، سعيد، سياست‏هاى پولى در بانكدارى بدون ربا.

«~ .51 ـ PP.750« ,The New Palgrave a Dictionary of Economics » eds)Eatwell, John, Milgate and Newman ( 115 ~»

116) نهج‏البلاغه، خطبه . 3

117) المسعودى، مروج‏الذهب، ص . 332

118) همان، ص . 333

119) ابن ابى‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ص 9 ـ . 168

120) الطبرى، همان، ج 3 ، ص . 589

121) ابويوسف، كتاب‏الخراج، ص 62؛ البلاذرى؛ فتوح‏البلدان، ص 3 ـ . 272

122) ابن‏آدم، كتاب‏الخراج، ص . 79

123) المسعودى، همان، ص . 332

124) همان، ص . 337

125) نهج‏البلاغه، خ . 129

126) نهج‏البلاغه، خ . 131

127) بحث تفصيلى عدالت اقتصادى را در مقاله «توزيع درآمد» در همين مجموعه ببينيد.

128) نهج‏البلاغه، خ . 3

129) العدل نظام‏الامره. شرح غرر، ج 1 ، ص . 198

130) العدل قوام‏الرعية. همان، ج 1 ، ص . 198

131) من عمل بالعدل حصن الله ملكه. همان، ج 5 ، ص . 355

132) همان، ج 3 ، ص . 168

133) نهج‏البلاغه، خ . 33

134) نهج‏البلاغه، حكمت .320

135) هود، آيه . 61

136) حاجى نورى، مستدرك‏الوسائل، ج 13 ، ص 65 ـ . 66

137) در اين زمينه در مباحث بعدى به تفصيل سخن خواهيم گفت.

138) ر.ك: الرى‏شهرى، همان، ص 5 ـ . 169

139) نهج‏البلاغه، خ . 173

140) محمد سروش، هدف‏ها و آرمان‏هاى حكومت از ديدگاه امام على عليه السلام، در مجموعه حاضر.

141) نهج‏البلاغه، حكمت، . 103

142) على‏عليه السلام با تمام علم و تدبير و قدرت چنين تاوانى داد؛ حال تاوان دولت اصلاحگرى كه قطره‏اى از درياى على است، چقدر سنگين خواهد بود.

143) دعائم‏الاسلام، 2/15/ . 9

144) نهج‏البلاغه، حكمت . 390

145) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 103 ، ص . 65

146) الرى‏شهرى، همان، ص . 173

147) قمى، عباس، سفينةالبحار، ج 2 ، ص . 719

148) الكلينى، الكافى، ج 5 ، ص . 77

149) فقدان بانكدارى و به‏ويژه بانك مركزى و وجود مبادلات پاياپاى و حرمت ربا مى‏تواند دلايل محدوديت سياست‏هاى پولى باشند.

150) حسينى مازندرانى، العقد المنير ...، ج 1 ، ص 35؛ المقريزى، النقود الاسلامية، ص 3 ـ . 6

151) صدر كاظم، اقتصاد صدر اسلام، ص . 159

152) ر.ك: بخش فرهنگى جامعه مدرسين، پول و نظام‏هاى پولى.

153) المقريزى، همان، ج 1 ، ص . 46

154) اليعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2 ، ص 165 ، ر.ك: الطبرى، ج 4 ، ص . 256

155) ابن‏اثير، الكامل فى‏التاريخ، ج 2 ، ص‏ . 484

156) اين امتنانى از سوى امام بر اهل بغى بوده است؛ چنان كه امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد : «هرگاه على‏عليه السلام تمام اهالى بصره [ حاضران در جنگ جمل‏] را مى‏كشتند و اموال آنها را مى‏گرفتند، براى حضرت حلال بود؛ ولى حضرت بر آنان منت نهاد تا بر شيعيانش بعد از او امتنان كنند.» (الحرالعاملى، همان، ج 11 ، ص 58 ـ 59)

البته اگر چه حكم عفو و منت يك حكم ولايى بوده است، حكم موسمى و در مورد خاص نيست؛ بلكه حكم حكومتى مستمر تا عصر ظهور حضرت قائم عليه السلام است كه به خاطر حفظ شيعه و اتمام حجت بر دشمنان شيعه در مواجهه با شيعه است. (المنتظرى، همان، ج 3 ، ص 295 ـ 296 و 315)

157) البيهقى، السنن الكبرى، ج 6 ، ص 558 ، ح 12960 ؛ الهندى، كنزالعمال، ج 4 ، ص . 519

158) نهج‏البلاغه، خطبه . 199

159) نهج‏البلاغه، خ . 192

160) نهج‏البلاغه، حكمت . 252

161) و حصنوا اموالكم بالزكاة ... . نهج‏البلاغه، حكمت . 146

162) برخى از محققين زكات را به خاطر همين ويژگى‏ها شبه ماليات دانسته‏اند؛ ر.ك:«~ . Chaudhury, Masud ul Alam, Role of Zakah, the Islamic Quasi WealthTax inSource Allocation ~»

163) نهج‏البلاغه، نامه . 25

164) دعائم‏الاسلام، ج 1 ، ص 259؛ المحمودى، نهج‏السعادة، ج 4 ، ص . 142

165) البته هنگام امتناع مؤدى و يا به كار بردن حيله براى فرار از پرداخت زكات، به طورى كه حق جامعه از زكات ضايع شود، حاكم اسلامى مى‏تواند اقدام كرده زكات را بگيرد.

166) ابوعبيد، همان، ص . 49

167) همان.

168) ابن ابى‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 15 ، ص . 153

169) المحقق‏الثانى، قاطعةاللجاج فى تحقيق حل‏الخراج، ص . 70

170) ر.ك: حسين مدرسى طباطبائى، زمين در فقه اسلامى، ج . 2

171) امام خمينى، المكاسب‏المحرمه، ج 2 ، ص . 279

172) نهج‏البلاغه، نامه . 53

173) نهج‏البلاغه، نامه . 53

174) الكلينى، الكافى: ج 3 ، ص 535 ؛ الشيخ‏الطوسى، تهذيب‏الاحكام، ج 4 ، ص . 86

175) مدرسى طباطبائى، حسين، همان، ص . 68

176) الحرالعاملى، ج 11 ، ص 116؛ الشيخ‏الطوسى، تهذيب‏الاحكام، ج 4 ، ص . 120

177) همان.

178) مدرسى طباطبائى، همان، ص .258

179) الحرالعاملى، همان؛ الشيخ الطوسى، همان، ص . 105

180) زيد بن على، مسندالامام زيد، ص . 175

181) الشيخ الطوسى، المبسوط، ج 2 ، ص 29 و 34 و . 61 همچنين سخنان حضرت عليه السلام نيز اين موارد را تأييد مى‏نمايد.

«~ .P«,side Tax Policy to Developing countries, A summary ـelevance of supplyR» Ved , Gandhi ( 182 ~»

«~ .Tax avoidance ( 183 ~»

«~ .Tax evasion ( 184 ~»

«~ .13 ـ P. 603« ,Tax structure andTax compliance »,James, Alm and et.al ( 185 ~»

186) نهج‏البلاغه، حكمت . 476

187) هر فرد منصفى با تأمل در حكومت امام عليه السلام در مى‏يابد كه او در كشف چنين رابطه‏اى پيشقدم بوده است.

188) ابن‏خلدون، مقدمه ابن‏خلدون، ص . 279

«~ .Jean , Baptiste , say ( 189 ~»

«~ .Dupuit ( 190 ~»

«~ .Artur Laffer ( 191 ~»

192) . ؟

193) ابن‏خلدون، همان، ص . 344

194) ر.ك: محمدتقى گيلك حكيم‏آبادى، امكان جايگزينى ماليات بر درآمد با خمس و تبيين آثار آن بر برخى متغيرهاى اقتصاد كلان، فصل سوم.