ناتوي فرهنگي و غفلت خواص

در اين مقاله خصلتهاي فرهنگ مهاجم غربي بيان و سپس به راهكارهايي براي مقابله و احياناً تهاجم به اين جريان بررسي خواهد شد.
معمولاً هرگاه مقام معظم رهبري در مجامع دانشجويي سخناني را مطرح ميكنند به لحاظ نوع مطالب و نكات نهفته در آن نياز به موشكافي و دقت بيشتري وجود دارد كه در همين راستا سخنان معظمله در جمع دانشجويان مورخ 4/6/88 مبني بر اينكه دانشجويان افسران مبارزه با جريان نرم زر، زور و تزوير هستند حائز دقتي بسيار اساسي است. ايشان در سال 85 نيز در جمع دانشجويان استان سمنان بر نكتهاي ويژه و اساسي به نام ناتوي فرهنگي اشاره كردند: "باندهاي بينالمللي زر و زور كه براي تسلط بر منافع ملتها سازمان نظامي ناتو را تشكيل داده بودند، اكنون براي نابودي هويت ملي جوامع بشري و تحقق بيشتر اهدافشان در پي تشكيل ناتوي فرهنگي هستند تا با استفاده از امكانات زنجيرهاي متنوع و بسيار گسترده رسانهاي سررشته تحولات سياسي، اقتصاي، اجتماعي، فرهنگي كشورها و ملتها را به دست گيرند كه بايد هوشيارانه اين مسأله را در نظر داشت ".
در جوامع امروزي تقريباً تمامي امور به طور مستقيم يا غيرمستقيم متأثر از فرهنگ هستند و حتي نظم اجتماعي نيز از طريق فرهنگ توليد ميشود. بسياري از متخصصان علوم اجتماعي در غرب شاخصه جوامع مدرن امروزي را نامعين و بيثبات بودن فرهنگ ارزيابي ميكنند كه به استناد همين امر سازوكاري به نام ناتوي فرهنگي را ايجاد كردهاند تا ساير فرهنگها و خصوصاً فرهنگ جامعه اسلامي ما را دچار بيثباتي كنند و مؤلفههاي اصيل فرهنگي را از ميان بردارند. در اين مقال خصلتهاي فرهنگ مهاجم غربي بيان و سپس به راهكارهايي براي مقابله و احياناً تهاجم به اين جريان بررسي خواهد شد.
1 - ساختارشكني:
از آنجا كه رسوم، نهادها و عقايد مشترك، عوامل تثبيت در جامعه هستند اين عناصر با ثبات به هيچ روي مورد قبول مهاجمان فرهنگي نبوده و به نابودي ساختارهاي مهم و اساسي خواهند پرداخت.
2 - عدم توجه به حقيقت:
فرهنگ مهاجم عمدتاً به آنچه موجود است و نه آنچه بايد باشد توجه دارد و تلاش دارد تا افراد ساير جوامع نيز صرفاً به بررسي ظواهر زندگي اجتماعي به جاي عمق بپردازند. انسانهايي كه از اين نحوه نگرش به مسائل تربيت ميشوند نهايتاً به پوچي و نهيليسم دچار ميشوند و از درك حقيقت پنهان و ذاتي نهفته در تعاملات اجتماعي عاجز شده و به دركي نسبي از ظواهر بسنده خواهند كرد.
3 - مركزيتزدايي از جامعه:
همانطور كه در قبل اشاره شد به اين دليل كه در فرهنگ مهاجم هيچ نهاد مركزي (مانند دولت) و هيچ معناي اساسي (مانند حقيقت) وجود ندارد كه بتواند جنبههاي مختلف زندگي اجتماعي را حول اين محورها سازماندهي كند بنابراين عملاً اين مفاهيم عقيم و بيتأثير خواهند شد.
4 - جوهر ستيزي:
در فرهنگ مهاجم غربي وجود افراد صاحب اراده و حاكم در معرض ترديد است و افراد هيچ صفت ذاتي ندارند و چيزي به معناي جوهر در روابط اجتماعي به طور كامل نفي ميشود. بيكو پارك از نويسندگان غربي بيان ميدارد:
"فرد فرهنگش را مانند يك لباس به تن ميكند و سپس از طريق بازانديشي ميتواند به منظور تفكر در مورد اعتبار و تبعاتش آن را از تن بيرون آورد. "
5 - تكثرگرايي (پلوراليسم):
براساس آموزههاي مدرنيته هيچ ارزش و حقيقت عام و جهاني وجود ندارد كه بين همه اعضاي جامعه مشترك و پذيرفته باشد. دو تن از انديشمندان غربي به نامهاي "بست " و "كلنر " تأكيد دارند پسامدرنيسم قبل از هر چيز با تسليم بوالهوسانه به نيروهاي اجتماعي موجود پيوند دارد. اما اكنون در عصر فراواقعيت زندگي ميكنيم كه در آن واقعيت جاي خود را به نشانهها و تصاويري داده كه محصول رسانههاست و بدين شكل حقيقت تبديل به مفهومي چند تكه و متكثر شده است. ميشل فوكو كه عقايد وي شديداً مورد توجه برخي احزاب سياسي امروزي ميباشد، ميگويد: "چيز خوب چيزي است كه از طريق نوآوري و بدعتگذاري ايجاد شود. خوب وجود ندارد... خوب به وسيله ما تعريف ميشود. "
6 - الگو بودن غرب و لزوم تبعيت ساير كشورها از غرب:
فرهنگ تهاجم غربي بدين شكل در جوامع ديگر به ريشهكني فرهنگ بومي و خوداتكايي ميپردازد به نحوي كه در تئوريهاي توسعه شديداً تأكيد ميشود كه اروپا مركز است و مابقي كشورها حاشيه و حاشيه براي رسيدن به توسعه واقعي بايد غرب را الگوي همه جانبه توسعه قرار دهند (رجوع شود به مباحث تئوري نوسازي).
روشهاي اجرايي و عملياتي ناتوي فرهنگي:
آنچه كه در تعبير مقام معظم رهبري به نام ناتوي فرهنگي مورد تأكيد قرار گرفته است، جرياني مهاجم است كه به قلع و قمع فرهنگ بومي ميپردازد كه قبلاً از طريق استحاله فرهنگي بسياري از كاركردهاي خود را از دست داده است. ناتوي فرهنگي ضمن نفي هويت ديني - بومي موجب ميشود ارزشهاي اصيل جامعه دچار تغيير اساسي شده و عناصر بيارزش و ضدفرهنگي طي فرآيندي تبديل به ارزشهاي والا شوند. غرب به خوبي دريافته كه براي تسلط اقتصادي، سياسي بر جهان ابتدا بايد فرهنگ مورد نظر خود را بر ساير كشورها تحميل كند و شدت اين تأثيرگذاري فرهنگي به حدي است كه همچون ناتوي نظامي به ويرانسازي اساسي جامعه ختم ميشود. در حقيقت غرب نه به دنبال تغيير بلكه در پي نابودي فرهنگي است كه با به كارگيري مجموعهاي عظيم از جامعهشناسان و روانشناسان دست به توليد نيازهاي كاذب و ايدهآلهاي غيرواقعي براي جامعه ايراني زده و سپس به تبليغ فرهنگي خود ميپردازد و چرخشي عظيم در جريان فرهنگي جامعه پديد ميآورد اما روشهاي اجرايي جريان ناتوي فرهنگي به شرح ذيل است:
- كاستن از محوريت مساجد و پررنگتر شدن نقش ساير نهادها مانند فرهنگسراها و...
- كمرنگ كردن نقش هيأتهاي مذهبي و منابر و اجتماعات خانوادگي و جايگزين كردن قهوهخانهها و...
- شكلگيري الگوهاي كاذب مانند فوتباليستها و هنرپيشههاي بيگانه به جاي الگوهاي ديني و ملي
- جدايي بين انديشه و عمل و مباحث تئوريك با صنعت و عدم يكپارچگي ملي
- ترويج مصرفگرايي به جاي توليد و ترويج شعار مانميتوانيم
- گسترش ابتذال در گفتار و رفتار خصوصاً با گسترش مراكز فساد و مواد مخدر و...
- از بين بردن تعلقات ديني و ملي در نسل جوان و شبههپردازي در اذهان
هانتينگتون نظريهپرداز جنگ تمدنها ميگويد:
" در قرن هجدهم جنگها بين شاهزادگان و امپراتورها و در قرن نوزدهم جنگها بين ملتها و در قرن بيستم جنگ بين ايدئولوژيها و در قرن بيست و يكم جنگ بين فرهنگهاست و فرهنگ متخاصم اسلامي به يك بلوك قدرتمند تبديل شده و مسأله غرب ديگر اسلامگرايي نيست بلكه خود اسلام است. خصوصاً پيوند كنفوسيوسي - اسلامي از بانيان اين تخاصم خواهد بود. " شكي نيست كه ناتوي فرهنگي براي تغيير نظام ارزشي، عناصر جديد مدنظر خود را با سوءاستفاده از غفلت خواص و بهرهگيري از فعاليتهاي اطلاعاتي و سياسي (ابزار ناتوي فرهنگي) به نحوي به درون سنتهاي اصيل جامعه تزريق ميكند كه تشخيص سره از ناسره را ناممكن ميكند.
راهكارهاي مقابله با ناتوي فرهنگي:
هرگز يك غرب قوي وجود نداشته و اين نكته پاشنه آشيل ناتوي فرهنگي است. غرب اگرچه سعي دارد فرهنگ خود را عام و جهانشمول و يكپارچه معرفي كند و آن را تجسم ارزشهايي بداند كه هر كسي بايد آن را بپذيرد اما همين ديدگاه ليبرال غربي در حال حاضر درون جوامع آنان به شدت مورد چالش قرار گرفته و اين مطلب دقيقاً به واسطه نژادپرستي نهفته در مفاهيم ليبراليسم مورد ادعاي غرب است كه به غير از مرام و اصول خود هيچ نوع تفكر ديگري را برنميتابد. اين نژادپرستي در سخنان جانلاك از مدعيان بزرگ ليبراليسم بدين شكل مطرح ميشود: "اصول جهاني ليبراليسم شامل كساني كه اعتبارنامههاي فرهنگي لازم را ندارند، نميشود. "
موفه از انديشمندان جامعهشناسي نيز ميگويد: "اسلام تهديد عليه پلوراليسم دموكراتيك است زيرا اسلام جدايي بين قوانين خود و حكومت را قبول ندارد " بنابراين با درك اين مهم ميتوان به مقابله و ايجاد چالش در آموزههاي غربي پرداخت. اهم روشهاي مقابله بدين شرح است:
1 - اعمال سياستهاي سلبي و پيشگيرانه:
اگرچه اين روش معمولاً نتيجهبخش نيست و يكپارچگي ناشي از آن چندان پايدار نخواهد بود و به محض كاهش فشار مجدداً فعاليتها ادامه خواهد يافت وليكن به عنوان حداقلي براي مقابله با ناتوي فرهنگي بايد در نظر گرفته شود. جالب اينكه فرانسه در زمان ميتران به جهت جلوگيري از تسلط فرهنگي آمريكا شديداً به سياستهاي سلب از جمله سانسور و... روي آورده است.
2 - تكيه بر فرهنگ بومي ايراني - اسلامي:
از جمله تأكيد بر موسيقي ملي، ورزشها و هنرهاي بومي خصوصاً كه برخي رسانهها با فراموشي توليدات بومي هنري سعي در تغيير ذائقه مردم دارند.
3 - تأكيد بر آموزههاي ديني
4 - افزايش سطح آگاهيهاي مردم
5 - افزايش رفاه اجتماعي، اشتغال و عدالت اجتماعي
6 - تأكيد بر حفظ ظواهر مبتني بر درونيسازي
7 - گسترش پرسشگري و حفظ روحيه نقادي:
به اين دليل كه غرب علاقه دارد مظاهر فرهنگي او بدون پرسش از محتواي پوچ آن مورد قبول واقع شود.
8 - نقشآفريني گروههاي مرجع ديني و ملي در توليد ارزشها:
مصيبت آن است كه در جامعه مورد تهاجم توليد ارزشها و پايداري آنها دستخوش تغيير شده و معمولاً نهادهاي درون جامعه خصوصيت زايندگي و پويايي خود را از دست دادهاند به عنوان مثال به جاي نقشآفريني حوزههاي علميه و مساجد، طبقه مرفه و ثروتمند دست به تقليد ارزشهاي غربي مانند رفاه و تجملگرايي زده و اين موارد را به عنوان ارزش به جامعه ارائه ميدهند و همين ارزشها كه سمبل فرهنگ غربي هستند در آينده به هنجارهاي مورد قبول بخش عظيمي از جامعه تبديل خواهد شد. اين بيماري خطرناك اجتماعي كه نظم و امنيت و اخلاق را در جامعه بر هم ميزند دقيقاً شامل مؤلفههايي است كه مجموعهاي به نام ناتوي فرهنگي را تشكيل ميدهد.
به عنوان نمونه غرب در يك حركت حساب شده مباحثي نظير آزادي بيان و آزادي انديشه و... را كه از مفاهيم مورد قبول اغلب جوامع است با حجمي از اصول ليبراليسم نژادپرستانه تركيب كرده و حاصل اين سنتز را كه شلمشوربايي به نام جامعه مدني است تحويل ميدهد و برخي افراد چنان مجذوب و دلباخته اين مقوله ميشوند كه غرب را به عنوان كعبه آمال و قبله حاجات خود قرار ميدهند كه نهايتاً مقام معظم رهبري با درك صحيح از اين ترفند ريشهدار بودن جامعه مدني ايراني در آموزههاي مدينهالنبي را مورد تأكيد قرار ميدهند.
جريان ناتوي فرهنگي عمده فشار و توجه خود را بر خواص جامعه متمركز ميكند و با تأثيرگذاري بر اين قشر آنان را از كاركرد عرفي و معمول خود غافل ميسازد. جريان ناتوي فرهنگي ابتدا در جامعه زمينه مسابقه ثروتاندوزي و رفاهطلبي را ايجاد كرده و بدين شكل طبقات پايين ضمن الگوگيري از طبقات مرفه تلاش ميكنند حتي به صورت ظاهري از الگوي خود تبعيت و همسويي داشته باشند.
بدين شكل طبقه مرفه نقش يك گروه مرجع بدلي را ايفا خواهد كرد. در مرحله دوم با توجه به نيازهاي كاذب طبقه پايين، واردات بيرويه و مصرفزدگي و اسراف به حد افراط در جامعه روي ميدهد و برخي از اين امور غيرضروري براي آنان از نان شب هم واجبتر ميشود (به عنوان مثال حمل گوشيهاي همراه گرانقيمت در بين كودكان و نوجوانان بدون نياز واقعي).
نهايتاً در مرحله سوم تضادهايي در جامعه بين سنتهاي اصيل و باورهاي مردم از يك طرف و ارزشهاي وارداتي فرهنگ غربي مانند ثروتاندوزي و عيش و نوش و... از سوي ديگر به تضاد و جدال با يكديگر ميپردازند. در اين ميان چنانچه مصاديقي از فاصله طبقاتي و فقدان عدالت اجتماعي در جامعه وجود داشته باشد آنگاه علاوه بر تزلزل جامعه بومي و اصيل، حجم نيازهاي كاذب و عدم دستيابي به اين نيازها موجب محروميت اجتماعي و گرايش به موادمخدر و... ميشود. جيمز روزنا از مفسران غربي پس از تحليل انقلابهاي مخملين اروپاي شرقي كه از سال 1989 به بعد صورت گرفته نيز به همين نيازهاي كاذب و نقش آن در شكلگيري انقلابهاي مخملين اشاره ميكند و ميگويد: "بسياري از ميدانهاي شهرهاي جهان از اين به بعد شاهد تجمعات گسترده مردمي خواهند بود كه تقاضاهاي بسيار متنوع دارند. آنها حتي در مقابل سركوب از سوي دولت دوباره بازميگردند. آنها مناقشه ايجاد ميكنند و بنبستها را تحكمي ميكنند.
وي ميگويد: سلاحهاي اين مبارزه مدني اعتراضهاي عمومي، اعتصاب كارگري، خرابكاري، بسيج افكار عمومي و فرآيندهايي از پايين (مورد اشاره برخي گروههاي افراطي سياسي داخل مبني بر فشار از پايين و چانهزني از بالا) است. در حقيقت ناتوي فرهنگي براي نفوذ هرچه بيشتر بر جامعه به دنبال عرصههاي محروميت است و هر نوع محروميت براي آنان خصوصاً محروميتهاي عقيدتي و علمي و فرهنگي به عنوان راهي براي نفوذ و اعمال خواسته است. ناتوي فرهنگي با سازمان و ساختاري به مراتب گستردهتر از ناتوي نظامي تأثير مخربتري از تهاجم نظامي بر جامعه تحميل خواهد كرد.
نويسنده:محمدعلي عباسزاده