داستانهايي خواندني در باب فخر عالم، اميرمومنان (عليهالسلام)

حضرت علي(عليهالسلام) افزود: خداوندا! من نميشناسم بندهاي از امت پيغمبرت را كه قبل از من، همراه پيغمبرت نماز خوانده باشد، چون از سنّ هفت سالگي با او نماز خواندهام .
به مناسبت سالروز شهادت موليالموحدين حضرت علي ابن ابي طالب(ع)، 6 داستان از زندگاني آن حضرت را كه در ويژهنامه "تبيان " به مناسبت شهادت اميرالمومنين، منتشر شده است را تقديم ميكند:
* اولين نماز در هفت سالگي
يكي از راويان حديث و اصحاب اميرالمومنين، امام علي(عليهالسلام) حكايت كند:
روزي حضرت اميرالمؤمنين(صلوات الله عليه) را در مسجد ديدم كه بر بالاي منبر نشسته است و در حالي كه مشغول صحبت و سخنراني بود، تبسّمي نمود به طوري كه دندانهايش نمايان گشت، و در ادامه سخنانش فرمود:
من در سن هفت سالگي، با رسول خدا(صلّي الله عليه و آله) در بيابان مشغول چوپاني بوديم، چون موقع نماز شد، نماز را دو نفري به جماعت خوانديم، ابوطالب وارد شد و اظهار داشت: چه ميكنيد؟
رسول خدا(صلّي الله عليه و آله) در جواب چنين اظهار نمود: خداي سبحان را عبادت و پرستش ميكنيم، تو هم اسلام بياور و با ما نماز بخوان؛ و خداوند متعال را پرستش نما.
سپس حضرت علي(عليهالسلام) در ادامه داستان افزود: خداوندا! من نميشناسم بندهاي از امت پيغمبرت را كه قبل از من، همراه پيغمبرت نماز خوانده باشد، چون از سنّ هفت سالگي با او نماز خواندهام .
و در روايتي ديگر وارد شده است كه امام علي(عليهالسلام) فرمود: پيش از آن كه كسي با حضرت رسول نماز بخواند، من سه سال همراه آن حضرت نماز ميخواندم.
* تحويل وصاياي نبوت و امامت امام علي عليه السلام
چون آخرين روزهاي عمر پر بركت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليهالسلام) فرا رسيد، وصايا و كُتُب امامت را تحويل فرزندش امام حسن مجتبي(عليهالسلام) داد و او را به عنوان وصي و جانشين خود معرفي نمود.
و ديگر فرزندش حسين(عليهالسلام) با محمد حنفيه و ساير فرزندان و دوستان و سران شيعه را بر اين وصيت شاهد گرفت.
و هنگامي كه آن حضرت خواست كُتب و سِلاح و ديگر وصاياي امامت را به امام حسن مجتبي (عليهالسلام) تحويل دهد، فرمود: اي فرزندم! رسول خدا مرا دستور داده است تا وصايا و آنچه را كه تحويل من داده بود، نزد تو قرار دهم.
و همچنين حضرت رسول(صلوات الله عليه) فرمود: به تو بگويم كه تو نيز در آخرين لحظات عمرت، بايد اين وصاياي امامت را، به برادرت حسين واگذار نمايي.
پس از آن امام علي(صلوات الله عليه) فرزندش حسين(عليهالسلام) را مورد خطاب قرار داد و فرمود: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرموده است كه تو نيز بايستي در آخرين لحظات عمرت آنها را به فرزندت امام سجاد(عليهالسلام) تحويل دهي.
و سپس دست علي بن الحسين زين العابدين(عليهالسلام) را كه كودكي خردسال بود گرفت؛ و فرمود: جدّت رسول الله امر فرموده است كه تو هم اين وصايا را به فرزندت، محمّد بن علي باقرالعلوم بسپاري، و سلام رسول خدا و همچنين سلام مرا به او برسان.
و آنگاه پس از اين سخنان، دو مرتبه امام حسن مجتبي(عليهالسلام) را مورد خطاب قرار داد؛ و فرمود: و تو اي حسن! ولي امر مسلمين بعد از من ميباشي، و نيز ولي خون من خواهي بود.
لذا اگر خواسته باشي، ميتواني قاتل مرا عفو نمايي و يا اين كه او را قصاص كني، ليكن اگر خواستي قصاص نمايي متوجه باش كه تنها يك ضربت شمشير، به جاي آن يك ضربتي كه بر من وارد ساخت، بر او وارد كني.
و هنگامي كه ابن ملجم را كشتي، جسدش را در كناسه كوفه كه يكي از واديهاي دوزخ ميباشد زير خاك پنهانش كن.
* خاموشي چراخ و شنيدن خواسته
حارث همداني يكي از اصحاب و دوستان حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليهالسلام) است حكايت كند:
شبي به منزل اميرالمؤمنين، امام علي(عليهالسلام) وارد شدم و ضمن صحبتهايي به آن حضرت عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! از شما خواستهاي دارم؟
حضرت فرمود: اي حارث! آيا مرا سزاوار و شايسته شنيدن خواستهات ميداني؟
گفتم: بلي، يا اميرالمؤمنين! شما از هر كسي والاتر و شايستهتر هستي.
حضرت فرمود: ان شاءالله كه خداوند به وسيله من جزاي خيري به تو دهد؛ و سپس از جاي خود برخاست و چراغ را خاموش نمود و اظهار داشت: علت اين كه چراغ را خاموش كردم، چون دوست نداشتم ذلت پيشنهاد و خواستهات را در چهرهات بنگرم؛ و بتواني به آسودگي و بدون هيچ واهمهاي خواستههايت را بيان كني.
بعد از آن، افزود: از حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: حوايج و خواستههاي انسان به عنوان امانت خداوندي است، كه بايد در درون او مخفي بماند؛ و براي كسي غير از خداي سبحان بازگو نكند.
پس از آن فرمود: هركس حاجت و خواسته برادرش را بشنود بايستي او را كمك نمايد و خواستهاش را برآورده كند البته تا جايي كه مقدور باشد نبايد او را نااميد و مأيوس گرداند.
* قضاوت يا علم آشكار حضرت امام علي عليہ السلام
عبدالله بن عباس حكايت نموده است:
روزي عمر بن خطاب به امام علي بن ابي طالب(عليهالسلام) گفت: يا اباالحسن! تو در حكم و قضاوت بين افراد، بسيار عجول هستي و بدون آن كه قدري تامل كني، قضاوت مينمايي؟!
امام علي(عليهالسلام) به عنوان پاسخ، كف دست خود را جلوي عمر باز كرد و فرمود: انگشتان دست من چند عدد است ؟
عمر پاسخ داد: پنج عدد ميباشد.
امام فرمود: چرا در پاسخ عجله كردي و بدون آن كه بينديشي جواب مرا فوري دادي؟
عمر گفت: موضوعي نبود كه پنهان باشد بلكه آشكار و ساده بود؛ و نيازي به تامّل نداشت .
امام علي بن ابي طالب(عليهالسلام) فرمود: مسائل و قضايايي كه من پاسخ ميدهم و قضاوت ميكنم براي من آشكار و ساده است و نيازي به فكر و انديشه ندارد.
و چيزي از اسرار عالم بر من پنهان و مخفي نيست همان طوري كه تعداد انگشتان دست من بر تو ساده و آشكار بود.
* بهترين خواسته و بهترين پند؛ امام علي(ع) در نگاه جرج جرداق
نوف بكائي كه يكي از اصحاب و علاقهمندان حضرت اميرالمؤمنين علي(صلوات الله عليه) است، حكايت كند: در آن هنگامي كه حضرت علي(عليهالسلام) در حوالي كوفه در محلي به نام رَحبه اقامت داشت، به ديدارش رفتم و پس از احوالپرسي؛ به ايشان گفتم: مرا پندي ده .
مولاي متّقيان، علي(عليهالسلام) فرمود: اي نوف! به همنوعان و دوستان خود محبّت و مهرورزي كن، تا آنان نيز به تو مهر ورزند.
به حضرتش گفتم: اي سرورم! بر نصايح خود بيفزاي.
فرمود: به همگان نيكي و احسان كن، تا احسان ببيني.
گفتم: باز هم پندي ديگر بيفزاي تا بيشتر بهرهمند گردم؟
حضرت فرمود: از مذمّت و بدگويي نسبت به ديگران دوري كن وگرنه طُعمه سگهاي دوزخ خواهي گشت .
سپس اظهار داشت: اي نوف! هر كس دشمن من و دشمن امام بعد از من باشد، اگر بگويد: حلالزادهام دروغ گفته است .
نيز هر كس زنا و فحشاء را دوست دارد و بگويد: حلال زادهام، باز دروغ گفته است .
همچنين كسي كه نسبت به گناه بي باك و بي اهميت باشد، اگر ادعاي ايمان و خداشناسي كند، بدان كه او هم دروغ گفته است.
اي نوف! رفت و آمد و ديدار با خويشان خود را قطع مكن تا خداوند بر عمرت بيفزايد.
خوش اخلاق و نيك خوي باش، تا خداوند محاسبهات را ساده و سبك گرداند.
اي نوف! چنانچه بخواهي كه در روز قيامت همراه و همنشين من باشي، هيچگاه يار و پشتيبان ستمگران مباش .
و بدان كه هر كس ما را در گفتار و عمل دوست بدارد، روز قيامت با ما اهل بيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) محشور خواهد شد، چه اين كه در روز قيامت، خداوند هر كسي را با دوست مورد علاقهاش محشور مينمايد.
اي نوف! مبادا خود را براي مردم بيارايي؛ و با معصيت و گناه، با خداوند مبارزه كني، چون روز قيامت شرمسار و رسوا خواهي شد.
سپس در پايان فرمود: اي نوف! به آنچه برايت گفتم اهميت ده و عمل نما، كه سبب سعادت و خير تو در دنيا و آخرت خواهد بود.
* حال خياط ها، در قيامت
بعضي از محدثين و مورخين آوردهاند: روزي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(صلوات الله و سلامه عليه)، در بازار شهر كوفه، عبورش به يك مغازه خياطي افتاد.
حضرت علي(سلام الله عليه) جلوي مغازه خياط آمد و ضمن فرمايشاتي، خياط را به سفارشاتي چند توصيه نمود: سعي در دوختن لباسها از نخ محكم و سالم استفاده كني، درز پارچهها و لباسها را دقيق و كامل بدوز؛ و كوكها و بخيهها نيز نزديك يكديگر و ريز باشد.
سپس حضرت در ادامه فرمايشات خود چنين اظهار داشت: روزي در محضر رسول خدا(صلّي الله عليه و آله) بودم، از آن حضرت شنيدم كه فرمود: خياط هايي كه در كار خود دقت كافي نداشته باشند؛ و به امانات و پارچههاي مردم خيانت كنند، روز قيامت در حالي محشور ميشوند كه نوعي از همان پارچههايي را كه دوخته و در آن خيانت كردهاند، خواهند پوشيد و مورد عذاب و عقاب الهي قرار ميگيرند.
بعد از آن حضرت علي(عليهالسلام) به خياط فرمود: سعي كن پارچهها را كمتر تكّه تكّه كن، و حتي الامكان تمام آن پارچه مورد استفاده قرار گيرد، و چنانچه تكّههايي از پارچه اضافه ماند و مورد استفاده قرار نگرفت، هر چند ناچيز و بي ارزش باشد دور ريخته نشود؛ بلكه به صاحبش تحويل داده شود.