IRNON.com
متن كامل خطبه‌هاي نماز جمعه‌ تهران
 

متن كامل خطبه‌هاي حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در نماز جمعه‌ تهران منتشر شد.


 

متن كامل خطبه ها به نقل از پايگاه دفتر مقام معظم رهبري به شرح ذيل است:
بسم‏اللَّه‌‏الرّحمن‏الرّحيم‏
الحمد للَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نؤمن به و نستغفره و نتوكّل عليه‏ و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه سيّد خلقه بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه فى العالمين.‏
اللّهمّ صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.
برادران و خواهران عزيز نمازگزار را توصيه ميكنم به تقواى الهى. اين ماه، ماه تقواست. و امروز كه روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان است، روز تقواى مجسم است؛ اميرالمؤمنين تقواى مجسم بود. درس بگيريم؛ تقوا را توشه‏ى دنيا و آخرت خود قرار بدهيم.
در اين خطبه‏‌ اول، درباره‏ اميرالمؤمنين عرايضى را عرض مي‌كنيم. روز اميرالمؤمنين است. در مثل ديشبى - كه شب جمعه هم بود؛ از اين جهت هم با امسال شباهت بيشترى دارد - در شب بيست و يكمى، بشريت على را از دست داد. جسم اميرالمؤمنين، صداى اميرالمؤمنين، نفس گرم اميرالمؤمنين، چشم نافذ اميرالمؤمنين از دنياى آن روزِ بشر گرفته شد. ولى مي‌توان على (عليه‏السّلام) را با خود داشت؛ پيشاپيش حركت خود و پيش روى خود داشت، مشروط بر اينكه ما سيره‏ اميرالمؤمنين و رفتار اميرالمؤمنين را مثل يك سرمشق مورد توجه قرار بدهيم. بنده امروز يك بخشى از اين زندگى سراسر افتخار و اين حكومت كوتاه، اما متلألي و درخشان را به شما برادران و خواهران عزيز عرض مي كنم.
بحثى كه در اطراف آن چند نكته‏‌اى عرض خواهم كرد، بحث سلوك سياسى اميرالمؤمنين است. اين نكته را بايد در نظر داشت و توجه كرد كه سلوك سياسى اميرالمؤمنين از سلوك معنوى و اخلاقى او جدا نيست؛ سياست اميرالمؤمنين هم، آميخته‏ با معنويت است، آميخته‏ با اخلاق است، اصلاً منشأ گرفته‏ از معنويت على و اخلاق اوست. سياست اگر از اخلاق سرچشمه بگيرد، از معنويت سيراب بشود، براى مردمى كه مواجه با آن سياستند، وسيله‏ كمال است، راه بهشت است؛ اما اگر سياست از اخلاق جدا شد، از معنويت جدا شد، آن وقت سياست‏ورزى مي‌شود؛ وسيله‏اى براى كسب قدرت، به هر قيمت؛ براى كسب ثروت، براى پيش بردن كار خود در دنيا. اين سياست مي‌شود آفت؛ براى خود سياست‏ورز هم آفت است، براى مردمى هم كه در عرصه‏ زندگى آنها اين سياست ورزيده مي‌شود هم آفت است.
اميرالمؤمنين اين حكومتى را كه در آن سه جنگِ مفصل نظامى با هزارها كشته اتفاق افتاد - شما در نهج البلاغه نگاه كنيد - با تعبيراتى معرفى مي‌كند كه نشان دهنده‏ تحقير او نسبت به اين حكومت است. يك وقت او را - در خطاب به ابن‏عباس - از بند كفش كهنه‏ وصله‏زده‏ خود بى‏ارزشتر معرفى مي‌كند. يكجا درباره‏ همين حكومت مي‌فرمايد: «لألفيتم دنياكم هذه ازهد عندى من عفطة عنز»؛ آن رطوبتى كه از عطسه‏ يك بزغاله حاصل مي‌شود چقدر ارزش رطوبتى و حياتى دارد؟ هيچ. مي‌فرمايد: اين حكومت، اين قدرت، نشستن بر اين اريكه براى على، از اين كمتر و كم‏اهميت‏تر است. يك جا در همان خطبه براى اينكه چرا اين حكومت را قبول كرد، استدلال مي‌كند: «لو لا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود النّاصر»؛ ديدم مردم آمدند، اصرار مي‌كنند، نصرت خودشان را عرضه مي كنند، قبول كردم. باز در مقام استدلال: «و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لايقارّوا على كظّة ظالم و لا سغب مظلوم»؛(1) مي‌فرمايد: خداى متعال بر عالمان، بر دانايان عالم، تكليف معين كرده است كه بر سيرى ظالم و تهيدستى و گرسنگى مظلوم صبر نكنند، تحمل نكنند. اينهاست چيزهايى كه اميرالمؤمنين را به سمت حكومت ميكشاند، يا در مقابل كسانى كه عليه او بغى مي‌كنند، به مقاومت، به ايستادگى، به حتّى جنگ نظامى مي كشاند؛ والّا حكومت براى اميرالمؤمنين ارزشى ندارد.
در اين سياست‏ورزى، اميرالمؤمنين يكى از خصوصياتش اين است: از مكر و فريب دور است. در يك جمله‏اى از حضرت نقل شده كه: «لو لا التّقى لكنت ادهى العرب»؛(2) اگر تقوا دست و پاى مرا نمى‏بست، از همه‏ آحاد و مكاران عرب، مكر و حيله را بهتر بلد بودم. يك جاى ديگر در مقام مقايسه‏ معاويه با خودش - چون معاويه به دهاء و مكر در حكومت معروف بود - به حسب آنچه كه نقل شده، فرمود: «واللَّه ما معاوية بأدهى منّى»؛(3) معاويه از من زرنگتر نيست. منتها على چه كند؟ وقتى بناى بر رعايت تقوا و رعايت اخلاق دارد، دست و زبانش بسته است. روش اميرالمؤمنين اين است. تقوا كه نبود، دست و زبان انسان باز است، مي‌تواند همه چيز بگويد، خلاف واقع مي تواند بگويد، تهمت ميتواند بزند، دروغ به مردم مي‌تواند بگويد، نقض تعهدات مي‌تواند بكند، دلبستگى به دشمنانِ صراط مستقيم مي‌تواند پيدا كند. وقتى تقوا نبود، اينجورى است. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: من سياست را با تقوا انتخاب كردم، با تقوا اختيار كردم؛ اين است كه در روش اميرالمؤمنين، مكارى و حيله‏گرى و كارهاى كثيف و اين چيزها وجود ندارد؛ پاكيزه است.
يكى از خطرهاى جدايى دين از سياست كه عده‏اى آن را هميشه در دنياى اسلام ترويج ميكردند - در كشور ما هم بود، امروز هم متأسفانه بعضى نغمه‏هايى را در جدايى دين از سياست بلند مي‌كنند - همين است كه وقتى سياست از دين جدا شد، از اخلاق جدا خواهد شد، از معنويت جدا خواهد شد. در نظامهاى سكولار و بى‏رابطه‏ با دين، اخلاق در اغلب نزديك به همه‏ موارد، از بين رفته است. حالا يك وقت استثنائاً در جايى يك عمل اخلاقى ديده بشود، اين ممكن است؛ استثناء است. وقتى دين از سياست جدا شد، سياست مي‌شود غير اخلاقى، مبنى بر همه‏ محاسبات مادى و نفع‏طلبانه. سلوك سياسى اميرالمؤمنين بر پايه‏ معنويت است و از سلوك معنوى او جدا نيست.
رفتارهاى سياسى اميرالمؤمنين. اولاً تا حد ممكن با مخالفان خودش، حتّى با دشمنان خودش مدارا كرد. اينى كه مى‏بينيد اميرالمؤمنين سه جنگ را در دوران حدود پنج سالِ حكومت خود مجبور شد و تحمل كرد، بعد از اين بود كه همه‏ مداراهاى لازم انجام گرفته بود. اميرالمؤمنين كسى نبود كه بدون رعايت مداراهاى لازم با مخالفان، اول دست به شمشير ببرد. حالا چند تا از جملات اميرالمؤمنين را بشنويد:
يك جا در اول خلافت، يك عده‏اى آمدند دور اميرالمؤمنين - اشاره مي كردند به بعضى - آقا! تكليف اينها را يكسره كن. اصرار مي‌كردند. اميرالمؤمنين در جواب، اينها را نصيحت به صبر كرد و از جمله‏ى چيزهايى كه فرمود، اين بود: اين نظرى كه شما داريد، يك نظر است. «فرقة ترى ما ترون»؛ يك عده همين نظر شما را قبول دارند. «و فرقة ترى ما لاترون»؛ يك عده حرفى را قبول دارند كه شما معتقد به او نيستيد، او را قبول نداريد. «و فرقة لاترى هذا و لا ذاك»؛ يك عده‏اى هم نه آنطرفى و نه آنطرفى، يك نظر سومى دارند. «فاصبروا»؛ صبر كنيد تا اميرالمؤمنين با حكمت كار خود را انجام بدهد. «حتّى ... تؤخذ الحقوق مسمحة»؛ بگذاريد با سماح، با ملاطفت، با ملايمت، حق ذى‏حق را بگيريم، احقاق حق بكنيم. «و اذا لم‏اجد بدّا فاخر الدّواء الكىّ»؛(4) تا مي‌توانيم با تسامح، با سماح، با خوشرفتارى، حق را به حقدار برگردانيم، احقاق حق بكنيم. اگر ديديم چاره‏اى نماند، زير بار حق نمي روند، آن وقت «اخر الدّواء الكىّ». اين يك مثل معروف عربى است؛ «اخر الدّواء الكىّ»؛ يعنى آخرين چاره را ديگر با قاطعيت انجام مي‌دهيم. تا آنجائى كه ممكن است، با دارو و مرهم‏گذارى عمل مي‌كنيم براى اينكه اين زخم را علاج كنيم و شفا بدهيم؛ مرهم مي گذاريم؛ وقتى نشد، آخر كار داغ مي‌كنيم؛ چاره‏اى نيست.
در جنگ صفين قبل از آنى كه جنگ شروع بشود، يك عده‏اى همينطور پا به زمين ميكوبيدند كه اميرالمؤمنين چرا حمله نمي‌كنى؟ اصرار مي كردند كه حمله كن. اميرالمؤمنين فرمود: «فواللَّه ما دفعت الحرب يوما الاّ و انا اطمع ان تلحق بى طائفة فتهتدى بى»؛(5) يعنى من دنبال جنگ نيستم، دنبال هدايتم؛ يك روز هم كه درگيرى و برخورد را عقب مى‏اندازم، براى اين است كه شايد يك عده‏اى دل به حقيقت بدهند، به راه صراط مستقيم بيايند. وقتى كه مأيوس شديم، ديديم نه، كسى نمى‏آيد، آن وقت شمشير را مي‌كشيم و جنگ را شروع مي‌كنيم.
درباره‏ اهل جمل، در قضيه‏ جنگ جمل - كه يكى از آزمايشهاى بسيار دشوار اميرالمؤمنين بود - فرمود: «انّ هؤلاء قد تمالئوا على سخطة امارتى»؛ اينها جمع شدند، دست به يكى كردند براى اينكه نسبت به اين حكومتى كه به اميرالمؤمنين رسيده است، خشم خود را آشكار كنند. «و سأصبر»؛ فرمود: من صبر خواهم كرد.اما تا كى؟ «ما لم‏اخف على جماعتكم»؛(6) آن وقتى كه ببينم حركت اينها دارد بين شما مسلمانها شكاف ايجاد مي‌كند، اختلاف ايجاد مي‌كند، برادران را در مقابل هم قرار مي‌دهد، آن وقت وارد عمل خواهم شد و فتنه را علاج خواهم كرد؛ تا آن وقتى كه ممكن است، صبر مي‌كنم و با نصيحت رفتار مي‌كنم.
يكى از خصوصيات اميرالمؤمنين در مشى سياسى‏اش اين بود كه با دشمنان خود و مخالفان خود با استدلال حرف ميزد و استدلال مي‌كرد. در نامه‏هايى كه حتّى به معاويه نوشته است - با اينكه دشمنى بين معاويه و اميرالمؤمنين شديد بود، در عين حال او نامه مي‌نوشت، اهانت مي‌كرد، حرفهاى خلاف مي‌گفت - استدلال ميكرد بر اينكه روش تو غلط است. با طلحه و زبير كه آمدند با اميرالمؤمنين بيعت كردند - اينها به عنوانى كه ميخواهيم عمره برويم، از مدينه خارج شدند، رفتند به طرف مكه. اميرالمؤمنين مراقب بود، از اول هم گفت كه اينها قصدشان عمره نيست. رفتند و كارهايى كردند؛ حالا تفاصيلش زياد است - حضرت اينجور مي‌فرمايد: «لقد نقمتما يسيرا و ارجأتما كثيرا»؛(7) شما يك چيز كوچك را وسيله و مايه‏ اختلاف قرار داديد، اين همه نقاط مثبت را نديده گرفتيد؛ دم از دشمنى مي‌زنيد، دم از مخالفت مي‌زنيد. با اينها متواضعانه اميرالمؤمنين حرف مي‌زند، توضيح مي دهد؛ مي‌گويد: من دنبال دشمن نمي‌گردم. اين مدارا را دارد. اما آن وقتى كه اين مدارا اثر نكند، آن وقت جاى قاطعيت علوى است؛ آن جايى است كه اميرالمؤمنين نشان مي‌دهد كه با كسانى مثل خوارج، آنجور رفتار مي‌كند كه خودش فرمود: «انا فقأت عين الفتنة»؛(8) چشم فتنه را من در آوردم. و كسى ديگر غير از على نمي‌توانست - به گفته‏ خود آن بزرگوار در نهج‏البلاغه - اين كار را بكند.
يكى از خصوصيات سياست‏ورزى اميرالمؤمنين اين بود كه براى پيروز شدن، به ظلم و به دروغ و به كارهاى ظالمانه متوسل نمي‌شد. عده‏اى در اوائل حكومت اميرالمؤمنين آمدند كه آقا شما اين افرادى كه تو جامعه هستند - اين متنفذين - يك مقدارى ملاحظه‏ اينها را بكن و سهم بيشترى از بيت‏المال به اينها بده، مخالفت اينها را موجب نشو و دلهايشان را جلب كن! فرمود: «أ تأمرونّى ان أطلب النّصر بالجور»؛ شما مي‌خواهيد من پيروزى را به وسيله‏ ظلم براى خودم دست و پا كنم؟ «واللَّه لا اطور به ما سمر سمير و ما أمّ نجم فى السّماء نجما»؛(9) امكان ندارد اميرالمؤمنين با ظلم، با راه غلط و خطا، با شيوه‏هاى غير اسلامى دوست براى خودش درست كند.
يكى از خصوصيات اميرالمؤمنين در سلوك سياسى‏اش اين بود كه از مردم جداً - نه به صورت تعارف - درخواست مي‌كند كه با او متملقانه حرف نزنند، چاپلوسى نكنند، تصنع در برخورد با او به خرج ندهند. در وسط يكى از خطبه‏هاى اميرالمؤمنين - كه يكى از آن خطبه‏هاى بليغ و عجيب اميرالمؤمنين است - يك نفرى بلند شد، شروع كرد تعريف و تمجيد از اميرالمؤمنين؛ از سخن و از مطالب آن حضرت بنا كرد تمجيد كردن و ثنا كردن بر اميرالمؤمنين. حرفهاى او كه تمام شد، حضرت رو كرد به او، تقريباً به همان اندازه‏اى كه صحبت كرده بود - آنچه كه انسان توى نهج‏البلاغه و در آن مقدارى كه سيد رضى انتخاب كرده، مى‏بيند - در نصيحت اين مرد صحبت كرد كه با من اينجورى حرف نزنيد. از جمله همين عبارت معروف است: «فلا تكلّمونى بما تكلّم به الجبابرة»؛ آنجورى كه با پادشاهان، با جباران حرف مي‌زنند، با من حرف نزنيد. «و لاتتحفّظوا منّى بما يتحفّظ به عند اهل البادرة»؛ آنجورى كه ملاحظه مي‌كنند كه نبادا بدش بيايد، نبادا موجبِ ناخرسندى يا ناخوشايندى فلان جبار بشود - حرفهايى را نمي‌زنند، ملاحظاتى را مي‌كنند - جلوى من اين ملاحظات را نكنيد. «و لاتخالطونى بالمصانعة و لا تظنّوا بى استثقالا فى حقّ قيل لى»؛(10) خيال نكنيد كه اگر حرف حقى را به من گفتيد، على از حرف حق شما دلگير خواهد شد. براى او سنگين خواهد آمد؛ اينجور نيست. اين هم يكى از خصوصيات سياست اميرالمؤمنين است.
يكى از خصوصيات ديگر اين بزرگوار هم اين است كه رفتارش با مخالفان و معارضان يك جور نيست؛ همه را به يك چوب نمي راند. اميرالمؤمنين فرق ميگذارد بين افرادى و جريانهايى، با افرادى و جريانهاى ديگرى. درباره‏ خوارجِ - البته در مقابل انحراف و انحطاط و توسل به ظواهر دينى - بدون اعتقاد، على ايستاد؛ هم در مقابل معاويه ايستاد - آنوقتى كه قرآنها را سر نيزه كردند، اميرالمؤمنين فرمود: واللَّه اين مكر است، اين خدعه است، اين فريب است؛ اينها به قرآن اعتقادى ندارند - هم در آنوقتى كه خوارج با آن ظواهر دينى، با آن صوت حزين قرآن‏خوانى در مقابل حضرت قرار گرفتند، حضرت ايستاد. يعنى آنجايى كه كسانى بخواهند با ظواهر دينى كار بكنند و پيش بروند، اميرالمؤمنين مى‏ايستاد؛ حالا چه معاويه بود، چه خوارج بود؛ تفاوتى نمي‌كرد. اما در عين حال يك جور با اينها برخورد نمي‌كرد. ايستادگى بود، اما نصيحت اميرالمؤمنين و رفتار خود او هميشه اين بود. لذا فرمود «لاتقاتلوا الخوارج بعدى»؛ بعد از من با خوارج نجنگيد؛ جنگ با خوارج نكنيد؛ «فليس من طلب الحقّ فاخطأه كمن طلب الباطل فأدركه»؛(11) آن كسى كه دنبال حق هست، منتها اشتباه مي‌كند - دنبال حق است؛ از روى جهالت، از روى قشرى‏گرى خطا مي كند، اشتباه ميكند - او مثل كسى نيست كه دنبال باطل مي‌رود و به باطل مي‌رسد؛ اينها يك جور نيستند.
اين سلوك سياسى اميرالمؤمنين است. وقتى نگاه مي كنيم، مى‏بينيم كه اين سلوك سياسى عيناً با رفتار معنوى آن بزرگوار، همخوان و قابل تطبيق است و اميرالمؤمنين در همه جا، همان على بن ابى‏طالبِ برجسته‏ ممتازى است كه دنيا نظير او را نديده است.
خوب، امروز، روز عزاى اميرالمؤمنين است. من چند جمله‏اى درباره‏ مصيبت آن بزرگوار عرض بكنم. مثل ديشبى، اميرالمؤمنين از دنيا رفت. در فاصله‏ اين دو روز يا دو شب - از سحر نوزدهم كه اميرالمؤمنين به دست آن ملعون ضربت خوردند تا شب بيست و يكم - چند تا حادثه‏ درس‏آموز اتفاق افتاد:
يكى در همان لحظه‏ اول بود. وقتى ضربت را اين دشمنِ خدا بر اميرالمؤمنين وارد كرد، در روايت دارد كه حضرت هيچ آه و ناله‏اى نكردند؛ اظهار دردى نكردند. تنها چيزى كه حضرت فرمودند، اين بود: «بسم اللَّه و باللَّه و فى سبيل اللَّه، فزت و ربّ الكعبة»؛(12) به خداى كعبه سوگند كه من رستگار شدم. بعد هم امام حسن مجتبى (عليه‏السّلام) آمد سر آن بزرگوار را در دامان گرفت. روايت دارد كه خون از سر مباركش مي‌ريخت و محاسن مباركش خونين شده بود. امام حسن همانطور نگاه مي كرد به صورت پدر، گريه چشمان امام حسن را پر اشك كرد؛ اشك از چشم امام حسن يك قطره‏اى افتاد روى صورت اميرالمؤمنين. حضرت چشم را باز كردند، گفتند: حسنم! گريه ميكنى؟ گريه نكن؛ من در اين لحظه در حضور جماعتى هستم كه اينها به من سلام مي كنند؛ كسانى در اينجا هستند - در همان لحظه‏ اول؛ اينى كه نقل شده است از حضرت - فرمود: پيغمبر اينجاست، فاطمه‏ زهرا اينجاست. بعد حضرت را برداشتند - بعد از اينكه امام حسن (عليه‏السّلام) نماز را در مسجد خواندند، حضرت هم نشسته نماز خواندند. راوى مي‌گويد كه حضرت گاهى متمايل مي‌شد به يك طرفى كه بيفتد، گاهى خودش را نگه مي‌داشت - و بالاخره به طرف منزل حركت دادند و بردند. اصحاب شنيدند آن صدايى را كه: «تهدّمت واللَّه اركان الهدى ... قتل علىّ المرتضى».(13) اين صدا را همه‏ اهل كوفه شنيدند، ريختند طرف مسجد؛ غوغايى به پا شد. راوى مي‌گويد: مثل روز وفات پيغمبر در كوفه، ضجه و گريه بلند شد؛ آن شهر بزرگ كوفه يكپارچه مصيبت و حزن و اندوه بود. حضرت را مى‏آوردند؛ امام حسين (عليه‏السّلام) آمد نزديك. در اين روايت دارد كه اينقدر حضرت در همين مدت كوتاه گريه كرده بودند كه پلكهاى حضرت مجروح شده بود. اميرالمؤمنين چشمش افتاد به امام حسين، گفت: حسين من گريه نكن، صبر داشته باشيد، صبر كنيد؛ اينها چيزى نيست، اين حوادث مي‌گذرد. امام حسين را هم تسلي داد.
حضرت را آوردند داخل منزل، بردند در مصلاى حضرت؛ آنجايى كه حضرت در خانه در آنجا نماز ميخواندند. فرمود: من را آنجا ببريد. آنجا براى حضرت بسترى گستردند. حضرت را آنجا گذاشتند. اينجا دختران اميرالمؤمنين آمدند؛ زينب و ام‏كلثوم آمدند، نشستند پهلوى حضرت، بنا كردند اشك ريختن. اميرالمؤمنين آنجايى كه امام حسن گريه كرد، امام حسن را نصيحت كردند و تسلي دادند؛ آنجائى كه امام حسين گريه مي كرد، حضرت تسلي دادند، گفتند صبر كن؛ اما اينجا اشك دخترها را تحمل نكردند؛ مي گويد: حضرت هم شروع كرد به هاى‏هاى گريه كردن. يا اميرالمؤمنين! گريه‏ زينبت را اينجا نتوانستى تحمل كنى، اگر در روز عاشورا مي‌ديدى چگونه زينبت اشك ميريزد و نوحه‏‌سرايى مي‌كند، چه مي‌كردى؟
ابوحمزه‏ ثمالى نقل مي‌كند از حبيب‏بن‏عمرو كه مي گويد: در آن ساعات آخر، در همان شب بيست و يكم، رفتم ديدن اميرالمؤمنين، ديدم يكى از دختران آن حضرت هم در آنجاست؛ آن دختر اشك مي ريخت، من هم گريه‏ام گرفت، بنا كردم گريه كردن؛ مردم هم بيرون اتاق بودند، صداى گريه‏ اين دختر را كه شنيدند، آنها هم بنا كردند گريه كردن. اميرالمؤمنين چشم باز كرد، گفت: اگر آنچه را كه من مى‏بينم، شما هم مي‌ديديد، شما هم گريه نمي‌كرديد. عرض كردم يا اميرالمؤمنين مگر شما چه مى‏بينيد؟ گفت: من ملائكه‏ خدا را مى‏بينم، فرشتگان آسمانها را مى‏بينم، همه‏ انبياء و مرسلين را مى‏بينم كه صف كشيدند، به من سلام مي كنند و به من خوشامد مي‌گويند و پيغمبر را مى‏بينم كه پهلوى من نشسته است، اظهار مي‌كنند كه بيا على جان، زودتر بيا. مي‌گويد: من اشك ريختم، بعد بلند شدم، هنوز از منزل خارج نشده بودم كه از صداى فرياد خانواده، احساس كردم كه على از دنيا رفت.
صلّى اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين، صلّى اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين، صلّى اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين. نسئلك اللّهمّ و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الأعزّ الأجلّ الأكرم يا اللَّه...
پروردگارا! به حق اميرالمؤمنين ما را شيعيان واقعى اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا! سلوك دنيائى و آخرتى ما را سلوك اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا! ما را به معناى واقعى كلمه پيرو آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! گرفتارى‏هاى دنياى اسلام را برطرف كن؛ گرفتارى‏هاى ملتهاى مسلمان فلسطين، عراق، لبنان، افغانستان، پاكستان و ديگر مناطق اسلامى را برطرف كن. پروردگارا! به فضل و كرمت، گرفتارى‏هاى ملت ايران را برطرف بفرما. پروردگارا! روز به روز بر عزت اين ملت، بر قدرت اين ملت بيفزا. پروردگارا! وحدت را كه سرمايه‏ بزرگ ملت ايران است، براى آنها حفظ بفرما. پروردگارا! دستهاى تفرقه‏افكن را قطع بفرما. پروردگارا! ما را در هر مقامى، در هر رتبه‏اى كه هستيم، به پايبندى به حق موفق بگردان؛ ما را از ظلم، تعدى، تجاوز به حقوق ديگران محفوظ بدار.
بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحيم‏
والعصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(14)

خطبه‏‌ دوم‏
بسم‏اللَّه‌‏الرّحمن‏الرّحيم‏
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‏القاسم المصطفى محمّد و على ءاله الاطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما علىّ اميرالمؤمنين و فاطمة الزّهراء سيّدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سيّدى شباب اهل الجنّة و علىّ‏بن‏الحسين زين‏العابدين و محمّدبن‏علىّ الباقر و جعفربن‏محمّد الصّادق و موسى‏بن‏جعفر الكاظم و علىّ‏بن‏موسى‏الرّضا و محمّدبن‏علىّ الجواد و علىّ‏بن‏محمّد الهادىّ و الحسن‏بن‏علىّ الزّكىّ العسكرىّ و الحجّة القائم المهدىّ‏.
اللّهمّ صلّ عليهم و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.‏
اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه‏
بار ديگر در اين خطبه، خودم و همه‏ شما برادران و خواهران عزيز را توصيه و دعوت مي‌كنم به تقواى الهى. در رفتارمان، در گفتارمان، در عملكردمان، رعايت تقوا و پرهيزگارى را بكنيم.
در خطبه‏ دوم، اولاً لازم است كه ياد مرحوم آيت‌اللَّه طالقانى و همچنين ياد شهيد آيت‌اللَّه مدنى (رضوان اللَّه عليهما) را گرامى بداريم. اين ايام، مناسبت با هر دوي اين بزرگواران دارد و اين دو نفر جزو كسانى هستند كه خاطره‏ آنها از تاريخچه‏ امامت جمعه در كشور ما انفكاك‏ناپذير است. حقاً و انصافاً هر كدام از اين دو مرد بزرگ به نحوى حقوق فراموش‏نشدنى دارند و ياد فراموش نشدنى‏اى از آنها در ذهنها و در تاريخ ما خواهد ماند.
يكى از مطالبى كه امروز در اين خطبه عرض ميكنم - در واقع مخاطب اين سخنان كه در حضور شما نمازگزاران عزيز و مردم عزيزمان عرض مي‌شود، جريانهاى سياسى، شخصيتهاى سياسى و مسئولان سياسى سابق و لاحق هستند - اين است كه از فرصت ماه مبارك رمضان استفاده كنيم. به عنوان بيان حقائق و نصايح، عرايضى را عرض مي‌كنيم؛ ان‏شاءاللَّه كه هم براى مخاطبان اين سخن، هم براى خود ما، هم بخصوص براى جوانهاى عزيزمان و مردم عزيز و مؤمنمان مفيد واقع شود.
اين كسانى كه مخاطبند، البته كسانى هستند كه تاكنون در درون نظام اسلامى تعريف شده‏اند؛ شخصيتهاى درون نظامند، جزو نظامند، كه ان‏شاءاللَّه در آينده هم همه در درون نظام باشند و براى اين نظام كار و تلاش كنند. اين درون نظام و برون نظام، يك مفاهيم تبليغاتى و شعارهاى پوچ نيست؛ تابلوى صرف نيست؛ يك شاخصهائى دارد، مبناهاى عقيدتى دارد، مبناهاى علمى دارد. تا حالا اينجور بوده، ان‏شاءاللَّه بعد از اين هم همين جور باشد.
يك مطلب اين است كه از اول انقلاب تا امروز، در جريان انقلاب و جريان اصيل اين مردم انشعابهايى به وجود آمده، تعارضهايى به وجود آمده است. بعضى از اين تعارضها و انشعابها خسارت‏زا هم بوده است؛ بعضى هم نه، با هشيارى مردم، با آگاهى و مسئوليت‏پذيرى عناصر فعال در اين جريانها، حل شده است؛ براى انقلاب و براى كشور بارى درست نكرده است. اين اختلاف نظرها و انشعابهايى كه پيدا مي‌شود، همه يك جور نيست. بعضى انشعابها ناشى از اختلاف در مبانى و در عقايد است؛ بعضى از اينها بحث عقايد و معتقدات نيست؛ بحث منافع است، دعوا بر سر منافع است؛ بعضى از اين اختلافها هيچكدام از اينها نيست؛ مسئله‏ سلايق است، اختلاف ديدگاه و اختلاف سليقه در اجراى اصول است؛ در چهارچوب اصول و مبانى، در روشها اختلاف به وجود مى‏آيد؛ لذا اينها يك جور نيستند.
خوب، از اول انقلاب در بين همين گروه‏هائى كه در دوران پيش از انقلاب و در حوادث سالهاى مبارزات، همه در كنار هم بوديم، اختلافهايى به وجود آمد. امام (رضوان اللَّه تعالى عليه) با همه‏ اين اختلافات يك جور برخورد نكرد. همين طور كه در روش اميرالمؤمنين عرض كرديم، روش امام (رضوان اللَّه عليه) هم همين جور بود؛ يعنى اول با مدارا، با نصيحت؛ ليكن آن وقتى كه اقتضاء كرد، برخورد كرد. يك گروه مربوط به دولت موقت بودند و مشكلات آنها بود، يك گروه آن كسانى بودند كه عليه لايحه‏ قصاص آن حركت را انجام دادند، يك گروه حتّى كار را به ترور و درگيرى‏هاى خيابانى كشيدند؛ با هر كدام از اينها امام يك نحوى برخورد كرد. در سطوح بالاى حكومت هم بود؛ نخست‏وزير بود، رئيس جمهور بود، حتّى بعدها در اواخر عمر امام (رضوان اللَّه عليه) در سطوح بالاتر از رئيس جمهور هم بود. امام با كسانى كه احساس كردند نمي‌شود با اينها بيش از آن مدارا كرد، برخورد كردند. همه هم سوابق انقلابى داشتند، سوابق مذهبى داشتند، خيلى‏شان هم در سطوح بالا بودند؛ ليكن خوب، اينجور شد ديگر؛ اين انشعابها پيش آمد. بعضى واقعاً با امام درافتادند؛ بعضى نه، اختلاف نظرى هم بود، اما به درگيرى و دعوا و انشعاب و انشقاق نينجاميد. بعضى با امام درافتادند و مداراى امام را نديده گرفتند. امام به همين گروهك منافقين كه خواسته بودند بيايند با ايشان ملاقات كنند، پيغام دادند كه اگر شما به حق عمل كنيد، من مى‏آيم سراغ شما؛ اگر دست از اين كارهاى خلاف برداريد، خود من مى‏آيم سراغ شما. يعنى امام تا اين حد با اينها مدارا كردند و حرف زدند. خوب، وقتى احساس خطر شد؛ بخصوص آن وقتى كه مسئله، مسئله‏ رسوخ دادن مبانى غلط در كالبد نظام و انقلاب است، اين ديگر مثل سمِ مهلك است. آن وقت امام رعايت نكردند، مدارا نكردند؛ برخورد كردند. اين در مورد آن چيزهائى است كه در اختلافات بنيانى است.
حالا همانهايى هم كه اختلاف بر سر منافع دارند، گاهى رنگ عقيدتى و مبنايى به آن ميدهند. هر كدام از اينها باشد - يا آنهايى كه اختلاف در مبانى و عقايد است، يا آنهايى كه اختلاف بر سر منافع است - آنجايى كه به درگيرى با نظام و درگيرى با انقلاب و پشت كردن به مبانى انقلاب باشد، آن وقت حالت دشمن را پيدا مي‌كنند.
البته كسى عقيده‏اى مخالف داشته باشد، كارى به كار نظام نداشته باشد، نظام با او كارى ندارد. بعضى رايج كرده‏اند: «دگرانديشان». نظام با دگرانديشان چگونه رفتار مي‌كند؟ نظام با دگرانديشان كارى ندارد. اين همه دگرانديش هست. دگرانديش سياسى كه بالاتر از دگرانديش دينى نيست. خوب، ما اقليتهاى دينى داريم كه دگرانديشند، توى مجلس شوراى اسلامى هم عضو دارند، در مناصب مختلف هم حضور دارند. بنابراين بحث دگرانديشى نيست؛ بحث مخالفت است، بحث معارضه است، بحث ضربه زدن است، در مقابل نظام و در مقابل انقلاب شمشير كشيدن است. آنى كه نظام با او برخورد مي‌كند، اين است. اما اگر اختلاف، اختلاف در سلايق است، در روشهاست، نه، اين اختلافات مضر نيست؛ نافع هم هست.
اشكالى ندارد كه مسئولان كشور، متوليان امور كشور منتقدينى داشته باشند كه ضعفهاى آنها را به خود آنها نشان بدهند. وقتى انسان در مقام رقابت قرار بگيرد، مقابل منتقد قرار بگيرد، بهتر كار مي‌كند. اينجور نيست كه وجود منتقدين و كسانى كه اين روش را قبول ندارند، آن روش را قبول دارند، براى نظام ضررى داشته باشد؛ منتها بايد در چهارچوب نظام باشد؛ اين اشكالى ندارد، اين مخالفت هيچ مخالفت مضرى نيست؛ نظام هم مطلقاً با يك چنين مخالفتى برخورد نمي‌كند. البته انتقاد بايد در چهارچوب اصول باشد. اصول انقلاب هم مشخص است كه چيست. اصول انقلاب امور سليقه‏اى نيست كه هر كه از يك گوشه‏اى در بيايد، سنگ اصول را به سينه بزند؛ بعد كه سراغ اين اصول مي‌رويم، مى‏بينيم بيگانه‏ از انقلاب است. اصول انقلاب، اسلام است؛ قانون اساسى است؛ رهنمودهاى امام است؛ وصيت‏نامه‏ امام است؛ سياستهاى كلى نظام است كه در قانون اساسى معين شده است كه اين سياستهاى كلى بايست تدوين بشود. در اين چهارچوب، اختلاف نظر، اختلاف ممشا، اختلاف سليقه عيب نيست، كه حسن است؛ مضر نيست، كه مفيد و نافع است. اين يك مطلب است كه در ميدان معارضات اينچنينى، نظام با هيچ كس برخورد نمي‌كند. آنجايى كه افراد در چهارچوب اصول رفتار كنند، دنبال خشونت نروند، درصدد بر هم زدن امنيت جامعه نباشند، آسايش جامعه را نخواهند به هم بزنند - از اين كارهاى خلافى كه انجام ميگيرد؛ دروغ‏پراكنى و شايعه - نظام هيچگونه مسئله‏اى ندارد. مخالفينى هستند، نظراتى دارند، نظرات خودشان را بيان مي‌كنند؛ نظام برخورد نمي‌كند. بناى نظام در اينجا، جذب حداكثرى و دفع حداقلى است. اين، روش نظام است؛ اين را همه توجه بكنند. آن كسانى هم كه نظر مخالف دارند، نظرات مخالف با نظرات رسمى دارند، در اين چهارچوب مي توانند خودشان را مقايسه كنند. اگر كسى با مبانى نظام معارضه كند، با امنيت مردم مخالفت كند، نظام مجبور است در مقابل او بايستد.
ما درباره‏ افرادى كه به آنها اهانت مي شود، تهمت زده ميشود، ميگوييم اينها حق دفاع دارند؛ خوب، نظام هم همين جور است؛ نظام هم حق دفاع از خودش را دارد. اين خطاست كه كسى خيال كند چون نظام حاكميت است و قدرت سياسى است، نبايد دفاع كند؛ بى‏دفاع بماند؛ در مقابلش هرگونه مخالفتى، معارضه‏اى، قانون‏شكنى‏اى، مرزشكنى‏اى انجام بگيرد، بايد عكس‏العمل نشان ندهد؛ اين درست نيست؛ هيچ جاى دنيا هم چنين نيست. در اختلافات گوناگونى كه در بين احزاب دنيا وجود دارد - در همين كشورهايى كه خودشان را پيشرو دموكراسى مي‌دانند - هيچكدام از اين احزاب متعارض و متخالف، با اصول و مبانى آن نظام مخالفت نمي‌كنند؛ والّا از نظر مردم مردود هستند. دستگاه‏هايى دارند؛ دستگاه‏هاى رعايت قانون اساسى و دادگاه قانون اساسى - شبيه شوراى نگهبان خودمان - اينها را رد مي‌كنند. اينجور نيست كه قبول كنند يك نفرى بيايد در يك نظامى عليه مبانى آن نظام مبارزه كند، معارضه كند، آن وقت نظام در مقابل او ساكت و آرام بنشيند. به كمتر از آن هم گاهى ديده مي شود كه در همين نظامهاى اروپائى برخوردهاى خشن و تندى مي‌كنند؛ چيزهايى كه جزو اصول هم محسوب نمي‌شود. بنابراين برخورد با نظام، برخورد با مبانى نظام، ايستادگى و شمشير كشيدن روى نظام، جواب تند دارد؛ اما نظر مخالف داشتن، نظر متفاوت داشتن، آن وقتى كه با اين اشكالات همراه نباشد، تهمت و شايعه‏افكنى و دروغ و از اين چيزها نباشد، نه، نظام هيچگونه برخوردى نخواهد كرد. شيوه‏ نظام اين نبوده، امروز هم نيست و ان‏شاءاللَّه در آينده هم نخواهد بود. اين يك نكته.
نكته‏ ديگرى كه فعالان سياسى، مسئولان، صاحبان قدرت، صاحبان مسئوليتهاى گوناگون و متنفذين بشدت بايد مراقب آن باشند، مسئله‏ انحراف و فسادپذيرى شخصى است؛ همه‏مان بايد مراقبت كنيم. انسانها در معرض فسادند، در معرض انحرافند. گاهى لغزشهاى كوچك، انسان را به لغزشهاى بزرگ و بزرگتر و گاهى به پرتاپ شدن در اعماق دره‏هايى منتهى ميكند؛ خيلى بايد مراقب بود. قرآن هشدار داده است. در موارد متعدد، در قرآن اين هشدار وجود دارد. يك جا مي‌فرمايد: «ثمّ كان عاقبة الّذين اساؤا السّوأى ان كذّبوا بأيات اللَّه»؛(15) عاقبت بعضى از كارها اين است كه انسان به آن خانه‏ بدترين مي رسد كه تكذيب آيات الهى است. يك جا مي‌فرمايد: «فأعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛(16) خلف وعده‏ با خدا كردند، اين موجب شد نفاق در دلهايشان به وجود بيايد. يعنى انسان گناهى انجام مي دهد، اين گناه انسان را به وادى نفاق مي‌كشاند؛ كه نفاق، كفر باطنى است. همين جا در قرآن، كافرين و منافقين در كنار هم هستند. در يك آيه‏ ديگر ميفرمايد: «انّ الّذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا».(17) اينى كه مى‏بينيد يك عده‏اى در مقابل دشمن منهزم مي شوند، طاقت نمى‏آورند، نمي‌توانند ايستادگى كنند، به خاطر آن چيزى است كه قبلاً از اينها سر زده است؛ باطن خودشان را با گناه و با خطا خراب كرده‏اند. لغزشها انسان را فاسد مي‌كند. اين فساد، به انحراف در عمل و گاهى به انحراف در عقيده منتهى مي‌شود. اين هم بمرور پيش مى‏آيد؛ دفعتاً پيش نمى‏آيد كه ما فكر كنيم يك نفرى شب مؤمن مي‌خوابد، صبح منافق از خواب بيدار مي‌شود؛ نه، بتدريج و ذره ذره پيش مى‏آيد. اين، علاجش هم مراقبت از خود است. مراقبت از خود هم يعنى همين تقوا. بنابراين علاجش تقواست. مراقب خودمان باشيم. نزديكان افراد مراقبت كنند؛ زنها از شوهرهايشان، شوهرها از زنهايشان، دوستان نزديك از همديگر؛ «و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر».(18) از يكديگر مراقبت كنيم، براى اينكه دچار نشويم. مردم مسئولين را موعظه كنند، نصيحت كنند، خيرخواهى كنند، بنويسند براى آنها، بگويند براى آنها، پيغام بدهند تا مبادا دچار لغزش بشوند. خطرات لغزش مسئولين هم براى نظام، براى كشور و براى مردم بيشتر است. انسان گاهى در بعضى از حرفها، در بعضى از اقدامها و تحركات، اين را احساس مي‌كند؛ نشانه‏هاى يك چنين انحرافى را انسان مشاهده مي‌كند. به خدا بايد پناه برد، از خدا بايد كمك خواست.
نكته‏ بعدى اين است كه عين همان چيزى كه در مورد يك شخص ممكن است پيش بيايد - يعنى فساد و انحراف - در يك نظام هم ممكن است پيش بيايد. در يك نظام حكومتى، يك نظام سالم، يك نظام اسلامى، همين بيمارى‏اى كه اشخاص ممكن است دچارش بشوند، ممكن است به سراغ نظام اسلامى بيايد، به سراغ جمهورى اسلامى بيايد. اسم، جمهورى اسلامى باشد، ظاهر اسلامى باشد، صورت، صورت اسلامى باشد، اما سيرت و رفتار و عملكرد و برنامه‏ها، برنامه‏هاى غير اسلامى؛ همان مسئله‏‌ صورت و سيرت انقلاب كه سال گذشته براى دانشجويان عزيز در يك جائى اين را مطرح كردم.
حركت جامعه و نظام دو جور است: حركت مثبت، حركت منفى؛ حركت به سمت عروج و اوج، حركت به سمت نزول و سقوط. حركت به سمت اوج اين است كه جامعه به عدالت‏خواهى نزديك شود؛ به دين، رفتار دينى و اخلاق دينى نزديك شود؛ در فضاى آزادى رشد پيدا كند؛ رشد عملى، رشد علمى و رشد صنعتى پيدا كند؛ در بين جامعه، تواصى به حق و تواصى به صبر وجود داشته باشد؛ جامعه روزبه‏روز در مقابل دشمنان خدا، دشمنان دين، دشمنان استقلال كشور، احساس اقتدار بيشترى بكند، ايستادگى مقتدرانه‏ بيشترى بكند؛ روزبه‏روز در مقابل جبهه‏ى ظلم و فساد بين‏المللى ايستادگى خودش را بيشتر كند؛ اينها رشد است، اينها نشانه‏ حركت مثبت جامعه است؛ دنيا و آخرت يك جامعه را اينها آباد خواهد كرد. ما بايد دنبال يك چنين حركت مثبتى باشيم. اما نقطه‏ مقابل اينها، يك حركت به سمت تنزل هم وجود دارد: به جاى حركت به سمت عدالت، حركت به سمت شكافهاى عظيم اقتصادى و اجتماعى با توجيه‏هاى گوناگون؛ به جاى استفاده‏ از آزادى براى رشد علمى و رشد عملى و رشد اخلاقى، لااباليگرى و استفاده‏ى از آزادى در جهت فساد و فحشا و اشاعه‏ گناه و اشاعه‏ى خلاف؛ به جاى ايستادگى در مقابل مستكبران، متجاوزان و غارتگران بين‏المللى، به جاى اقتدار نشان دادن در مقابل اينها، در مقابل آنها منفعل شدن، احساس ضعف كردن، عقب‏نشينى كردن؛ آنجايى كه بايد به آنها اخم كرد، به آنها لبخند زدن؛ آنجايي كه بايد بر سر حقوق خود ايستاد، از حقوق صرف نظر كردن - حالا حق هسته‏اى و غير هسته‏اى - اينها نشانه‏هاى انحطاط است. حركت جامعه بايد به سمت آن تعالى و آن ارزشها، حركت به سمت بالا باشد؛ حركت مثبت باشد. اين حركتهاى به سمت پايين، همان بيمارى‏هايى است كه براى نظام اسلامى ممكن است پيش بيايد؛ و اين خطر براى نظام اسلامى است؛ مردم بايد بيدار باشند. جمهورى اسلامى آن وقتى واقعاً جمهورى اسلامى است كه با همان مبانى مستحكم امام، همان چيزهائى كه در دوران حيات مبارك امام مطرح بود، شعار بود، بجد دنبال ميشد، با همان شعارها پيش برود. هر جا ما با آن شعارها پيش رفتيم - من با بصيرت عرض ميكنم، بنده اوضاع اين سى سال را از نزديك آزمايش كردم - پيشرفت با ما بوده است، پيروزى با ما بوده است، عزت با ما بوده است، منفعت دنيايى هم با ما بوده است؛ هر جا از آن شعارها عقب‏نشينى كرديم و كوتاه آمديم، به دشمن ميدان داديم، ضعف پيدا كرديم، عقبگرد پيدا كرديم، عزت به دست نيامده است، دشمن جرى‏تر شده است، پيشتر آمده است؛ از لحاظ مادى هم ضرر كرديم. اين خطاست كه بعضى خيال كنند علاج مشكلات كشور - چه مشكلات اقتصادى، چه مشكلات اجتماعى، چه مشكلات سياسى - اين است كه انسان در مقابل دشمن مستكبر سلاح را بيندازد؛ دشمن مستكبر همين را مي‌خواهد.
همه‏‌ اين بلواهايى كه شما مشاهده كرديد در دوره‏ بعد از انتخابات پيش آمد و پيش آوردند و آنها حمايت كردند، براى همين بود كه شايد بتوانند پشتوانه‏ مردمى انقلاب را ضربه بزنند و از انقلاب بگيرند. بنده عرض كردم نشانه‏ اعتماد مردم به اين نظام، حضور چهل ميليونى در انتخابات بود. حالا در راديوهاى بيگانه و متأسفانه بعضى هم در داخل همنواى با آنها، هى اصرار و تكرار كه بله، اعتماد مردم از نظام سلب شده! اين، جواب آن حرف است. آنجا ما گفتيم اينى كه هشتاد و پنج درصد مردم مى‏آيند رأى مي‌دهند، چهل ميليون پاى صندوقها مى‏آيند، به هر كسى كه رأى مي‌دهند، خود آمدن پاى صندوق، نشانه‏ اعتماد مردم به نظام است - كه حقيقت قضيه هم همين است - اينها براى اينكه اين حرف را دروغ از آب در بياورند، مكرر در مكرر تبليغات كردند كه اعتماد مردم از دست رفته؛ چه كار كنيم؟ حالا بعضى در لباس دلسوزى گفتند چه كار كنيم كه اعتماد برگردد! مردم به نظام اعتماد دارند، نظام هم به مردم اعتماد دارد. ان‏شاءاللَّه خواهيد ديد در انتخابات آينده - كه حالا دو سه سال ديگر است - همين مردم با وجود همين بازيگرى‏اى كه مخالفان و دشمنان و غافلان و بى‏خبران داخلى كردند، يك حضور مستحكمِ قوى‏اى در انتخابات خواهند داشت.
پس نكته اين است كه بايد همه مراقب باشيم كه نظام جمهورى اسلامى - كه نظام اسلامى است، نظام دينى است، مفتخر به اين است كه در قالب احكام دين و اسلام و قرآن ميخواهد حركت كند - تبديل نشود به يك نظام بى‏اعتقاد به دين؛ به قول آقايان، يك نظام سكولار؛ باطن سكولار، ظاهر دينى؛ باطن مجذوب به فرهنگ غربى و قدرتهاى مسلط بر آن فرهنگ، و ظاهر شعائر دينى و مسائل دينىِ دم‏دستى؛ اينجورى نشود. نظام اسلامى بايد به معناى واقعى كلمه، اسلامى باشد و روزبه‏روز به مبانى اسلام نزديكتر شود؛ اين است كه گره‏هاى فروبسته را باز مي‌كند، اين است كه مشكلات را حل مي‌كند، اين است كه به جامعه عزت و اقتدار مي‌دهد، اين است كه طرفداران نظام جمهورى اسلامى را در همه جاى دنيا بيشتر خواهد كرد.
عده‏اى نگاه مي‌كنند به دشمن‌ها، دلشان را از دست مي‌دهند؛ زهره‏شان آب مي‌شود از اينكه مى‏بينند دهانهاى از خشم گشوده، عليه جمهورى اسلامى بدگويى مي‌كنند، حرف مي‌زنند. خوب، همه‏ نظامهاى عالم، همه‏ى حكومتهاى عالم دشمنانى دارند و دوستانى؛ امروز هم اينجور است، در طول تاريخ هم اينجور بوده. هيچ حكومتى را شما پيدا نمي كنيد كه همه‏ى مردم در داخل آن حكومت و خارج آن حكومت با او خوب باشند يا همه با او بد باشند؛ نه، يك عده‏اى موافق دارند، يك عده‏اى مخالف. حكومت پيغمبر هم همين جور بود، حكومت اميرالمؤمنين هم همين جور بود، حكومت معاويه و يزيد هم همين جور بود؛ يك عده‏اى موافق، يك عده‏اى مخالف. جمهورى اسلامى هم همين جور است؛ يك عده‏اى موافقش هستند، يك عده مخالفش هستند؛ منتها مسئله اين است كه ببينيم موافقين يك حكومت كى‏هايند، مخالفين اين حكومت كى‏هايند؛ اين شاخص است.
يك حكومتى هست كه هرچه غارتگر بين‏‌المللى است، با او مخالف است؛ هرچه زورگوى بين‏المللى است، با او مخالف است؛ هر دولت داراى سابقه‏ سياه استعمارگرى با او مخالف است؛ هر سرمايه‏دار صهيونيست خبيثى با او مخالف است. خوب، اين مخالفتها مايه‏ افتخار است؛ اينها كه نبايد كسى را بترساند. موافقينش كى‏هايند؟ ملتهاى مؤمن در سرتاسر دنيا موافق با او هستند؛ ملتهاى مسلمان، غير ايرانى؛ در آفريقا، در كشورهاى آفريقاى شمالى، در نقاط مسلمان‏نشين آفريقا، در آسيا، تا اندونزى، تا مالزى، در كشورهاى عربى، غير عربى، در اروپا، جماعتهاى مسلمان، ملتهاى مسلمان، دوستدار او هستند، هوادار او هستند.
در مسابقه‏ى فوتبال چند سال قبل، تيم ايرانى بر تيم مقابلش پيروز شد. توى قهوه‏خانه‏هاى يكى از كشورهاى شمال آفريقا جوانها نشسته بودند، گلزن ايرانى كه گل مي‌زد، اينها كف ميزدند. يكى به آنها گفت شما كه كشور خودتان نيست، چه كار داريد به اينكه بازيكن ايرانى مثلاً يك گل زد توى دروازه‏ طرف مقابلش، كه او هم دشمن شما نيست. مي‌گفتند پيروزى ايران، پيروزى ماست؛ حتّى در ميدان فوتبال! اينها قيمت دارد.
در بلواهاى بعد از انتخابات، مسلمانان كشورهاى مختلف اسلامى نگران بودند؛ پيغام مي‌دادند به آشنايان خودشان در اينجا، كه در ايران چه خبر است؟ اينها مي‌گفتند ناراحت نباشيد، نترسيد، جمهورى اسلامى قوى‏تر از اين حرفهاست. يك حكومتِ اينجورى است؛ دشمنانش آنهايند، دوستانش اينهايند. همه‏ بدها و شمرهاى عالم با او دشمنند، همه‏ مظلومان با او موافقند؛ ملت فلسطين طرفدار اوست، ملتهاى عربىِ مقاوم طرفدار او هستند. بله، دولت آمريكا هم مخالفش است، دولت انگليس هم كه خباثت دويست ساله در ايران دارد - سابقه‏ خباثت انگليسى‏ها در ايران، دويست ساله است - با او مخالف است. اين مخالفتها كسى را به وحشت نمى‏اندازد. اما يك دولتى بعكس است؛ طرفدارش عبارتند از دزدها و غارتگرها و مستكبرين و زورگويان عالم، مخالفينش عبارتند از ملت خودش يا ملتهاى مؤمن و ملتهاى مظلوم؛ اين مايه‏ ننگ است. جمهورى اسلامى تا امروز مخالفينى داشته است از آن قبيل مخالفين؛ دزدهاى عالم، غارتگرهاى عالم، مستكبرين عالم؛ اينهايند كه با جمهورى اسلامى مخالفند؛ اينهايند كه در مجامع جهانى سعى مي‌كنند با جمهورى اسلامى مقابله و مخالفت كنند؛ اما آحاد مردم، توده‏هاى مردم، دولتهاى مستقل، سياستمداران منفك از آن قدرتها، ملتهاى مظلوم، اينها موافق با جمهورى اسلامى‏اند. به خاطر ترس از اينگونه مخالفتها، نبايد چهره‏ تسليم به دشمن نشان داد. به هر حال نسل جوان ما بايد هشيار باشد.
جوانهاى عزيز! اين كشور مال شماست، فردا متعلق به شماست. يك نظام مقتدر - چه اقتدار علمى، چه اقتدار سياسى، چه اقتدار اقتصادى، چه اقتدار اطلاعاتى، چه اقتدار تحرك در مناطق گوناگون جهان و اقتدار بين‏المللى - مايه‏ى عزت شماست، مايه‏ افتخار شماست و شما بايد براى تكميل و تتميم چنين نظامى تلاش كنيد و احساس وظيفه كنيد. جوانها وظيفه دارند.
جمهورى اسلامىِ به معناى حقيقى - يعنى همان جمهورى اسلامى كه امام (رضوان اللَّه تعالى عليه) براى ما پايه‏‌گذارى كرد و به كشور ما هديه داد - مي‌تواند همين خصوصيات را تأمين كند؛ اقتدار بين‏المللى را، اقتدار سياسى را، عزت را، رفاه دنيا و آبادى معنوى آخرت را. اما مراقب باشيد يك نظام جمهورى اسلامى تقلبى نخواهند براى ما درست كنند؛ كارى كه در ده سال گذشته هم بعضاً حركاتى انجام گرفت، اما خداى متعال مهار كرد؛ مردم بيدار بودند، هشيار بودند، اجازه ندادند. مي‌خواستند كارهايى بكنند، شعارهاى امام را به موزه بسپرند؛ صريحاً مي‌گفتند كه اينها كهنه شده! نه، شعارهاى انقلاب كهنه شدنى نيست؛ هميشه تازه است، هميشه براى آحاد مردم جذاب است. شعارى كه به نفع مستضعفين است، شعارى كه به نفع عزت ملى است، شعارى كه در آن مقاومت و ايستادگى است، اين شعارها هيچ وقت كهنه نمي‌شود؛ براى هيچ ملتى كهنه نمي شود، براى نظام ما هم كهنه نخواهد شد.
هفته‏ آينده - جمعه - روز قدس است؛ اين يكى از برجسته‏ترين يادگارهاى امام عزيز ماست؛ نشانه‏ دلبستگى انقلاب و دلبستگى ملت ما به ماجراى قدس شريف و ماجراى فلسطين است. به بركت روز قدس، اين نام را ما توانستيم هر سال در دنيا زنده نگه داريم. خيلى از حكومتها و خيلى از سياستها مي‌خواستند، مايل بودند، تلاش كردند، پول خرج كردند كه مسئله‏ فلسطين فراموش شود. اگر تلاش جمهورى اسلامى نبود، اگر ايستادگى جمهورى اسلامى با تمام قوا در مقابله‏ اين سياست خباثت‏آلود نبود، بعيد نبود كه بتوانند مسئله‏ فلسطين را بتدريج به زاويه بكشانند؛ اصلاً فراموش كنند. الان هم خود دستگاه استكبار و خود صهيونيستهاى خبيث معترفند، معتقدند و ناراحتند از اينكه جمهورى اسلامى پرچم فلسطين را برافراشته است و نمي‌گذارد كه با سازشكارى هايى كه ميخواهند انجام بدهند، مسئله‏ فلسطين را از دور خارج كنند. روز قدس، روز زنده كردن اين ياد و اين نام است. امسال هم به توفيق الهى، به هدايت الهى، ملت عظيم ما در تهران و در همه‏ شهرستانها روز قدس را گرامى خواهند داشت، راهپيمايى خواهند كرد. در كشورهاى ديگر هم بسيارى از مسلمانان در روز قدس از ملت ايران تبعيت ميكنند. روز قدس، روز متعلق به مسئله‏ى قدس است و ضمناً مظهر وحدت ملت ايران است. مراقب باشيد در روز قدس كسانى نخواهند از اين اجتماعات براى ايجاد تفرقه استفاده كنند. از تفرقه بايد ترسيد. با تفرقه بايد مقابله و معارضه كرد. تفرقه نبايد به وجود بيايد. آن وقتى ملت ايران ميتواند پرچم قدس را با افتخار بلند كند كه يكپارچه باشد. در طول اين سالها سعى كردند اين را هم به هم بزنند، اما بحمداللَّه نتوانستند؛ ان‏شاءاللَّه بعداً هم نخواهند توانست.
پروردگارا! به محمد و آل محمد روزبه‏روز ملت ما را سرزنده‏تر، بيدارتر، قوى‏تر، مقتدرتر و بانشاطتر قرار بده.
بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحيم‏
و العاديات ضبحا. فالموريات قدحا. فالمغيرات صبحا. فاثرن به نقعا. فوسطن به جمعا. انّ الانسان لربّه لكنود. و انّه على ذلك لشهيد. و انّه لحبّ الخير لشديد. أ فلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور. و حصّل ما فى الصّدور. انّ ربّهم بهم يومئذ لخبير.(19)
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‏

1) نهج البلاغه، خطبه‌‏ 3
2) كافى، ج 8، ص 22
3) نهج البلاغه، خطبه‏ 200
4) نهج البلاغه، خطبه‏ 168
5) نهج البلاغه، خطبه‏ 55
6) نهج البلاغه، خطبه‏ 169
7) نهج البلاغه، خطبه‏ 205
8) نهج البلاغه، خطبه‏ 92
9) نهج البلاغه، خطبه‏ 126
10) نهج البلاغه، خطبه‏ 216
11) نهج البلاغه، خطبه‏ 61
12) مناقب آل ابى‏طالب، ج 2، ص 119
13) بحار الانوار، ج 42، ص 280
14) عصر: 1 - 3؛ «سوگند به عصرِ [ غلبه‏ حق بر باطل‏]. كه واقعاً انسان دستخوش زيان است. مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كرده‏اند.»
15) روم: 10
16) توبه: 77
17) آل عمران: 155
18) عصر: 3
19) عاديات: 1 - 11 ؛ «سوگند به ماديانهايى كه با همهمه تازانند. و با سمّ [هاى‏] خود برق [از سنگ‏] همى جهانند. و صبحگاهان هجوم آرند. و با آن [يورش ]گَردى برانگيزند. و بدان [هجوم ]در دل گروهى درآيند. كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است. و او خود بر اين [امر ]نيك گواه است. و راستى او سخت شيفته‏ مال است. مگر نمي‌داند كه چون آنچه در گورهاست، بيرون ريخته گردد. و آنچه در سينه‏هاست، فاش شود. در چنان روزى پروردگارشان به [حال ]ايشان نيك آگاه است؟»