زورق نقره ای ماه

 

باد با دامن صحرا سر بازی دارد

ابر با چشم ثریا سر بازی دارد

زورق نقره ای ماه در آب افتاده ست

موج میرقصد و دریا سر بازی دارد

شبنمی روی گل سرخ لبت می لرزد

اشک هم با لبت آیا سر بازی دارد ؟

پشت پا یکسره بر بخت من و تو زده است

دست ما نیست که ، دنیا سر بازی دارد

فصل بی دردسر حضرت یوسف مرگ ست

تا در این قصه زلیخا سر بازی دارد

مژه هایت گرهی کور به جانم زده است

با دلم چشم تو تنها سر بازی دارد

حرف هایت همه پنهانی و سر بسته شدند

زخم های دلت امّا سر باز ی دارد

 

امیر حسین آکار

مشق شاعرانه