IRNON.com
سيري در تاريخ شكل گيري رژيم غاصب اسرائيل
 

به دنبال اعلاميه بالفور، صهيونيسم حالت رسمي يافت ،در ماه مه سال 1918،حييم وايزمن رهبر صهيونيستها وارد شهر يهودي تل آويو شدو بنيان دانشگاه عبري را نهاد.موج مهاجرت آغاز شد. يهوديان با ميل يا بدون ميل راهي فلسطين شدند براي آنها تشويق ،تهديد و زور و هر ابزار ديگري در نظر گرفته مي شد.


 

يهوديت در بخش دين وتفكر بر خلاف نژاد و نسب ،سابقه اي طولاني دارد. اگر چه گروهي برآنند كه اين يهوديت ديني، همان يهوديت نژادي است اما بايدگفت كه امروزه از نژاد بني اسرائيل خبري نيست و تنها مي توان آنها را با مشخصات و توصيفشان دركتب تاريخي و قديمي يافت. امروزه هيچ كس نمي تواندخودرا به طور خالص از نژاد بني اسرائيل بداند.
به هر حال سابقه يهوديت ، بنا به آنچه خودشان در تورات نگاشته اند وامروزه بسيار محل ترديد است به فلسطين بازمي گردد. براساس كتب تاريخي يهودْي ايشان توانسته اند زماني در دو شهر فلسطين اقدام به ايجاد حكومتهاي محلي نمايند.
اين قوم دوبار مورد هجمه ي دول همجوار واقع شد و در بار دوم - به دست تيتوس امپراتور روم- كاملا مضمحل و نابود گشتند.
پس از پراكندگي ، اين دين به صورت كولوني هاي محدود به حيات خود در ميان جوامع ادامه داد. در اروپا به خصوص پس از رشد مسيحيت به دليل ضديت مسيحيان آن زمان با يهوديان (به دليل دخيل بودن در قتل عيسي) يهوديان در محله هاي كنار شهرها به نام گفتو ساكن شده بودند و هر از چندگاهي مورد حمله و غارت واقع مي شدند. شغل آنها به مقتضاي آيين ، انديشه و وضعيت اجتماعي شان در معاملات پولي پيشه وري و تجارت خلاصه مي شد.
در جنگهاي صليبي ، يهوديان كه در مسير حركت سپاهيان صليبي قرار داشتند بارها مورد غارت و قتل عام واقع شدند. اسپانيا ، پس از تصرف مجدد مسيحيان ،نيز شاهد اين ماجراها بود.
دليل عمده ي اين غارتها به كار آن ها در پرداخت وام با بهره هاي بالا خلاصه مي شد. اين امر باعث شد كه مردم يك منطقه پس از مدتي از آنها بيزار و آماده كشتار آنها شوند.
درست به همين دليل پادشاهان نيز از كشتار آنها سود مي بردند و هميشه مالياتهاي سنگين و پولهاي كلان را از آنها مي خواستند. با اين وجود يهوديان به ضرب پولهاي كلان توانستند براي خود موقعيتي در دربارهاي اروپايي ايجاد نمايند و اندك اندك مقامات بزرگ را در دربار تصاحب نمايند.
در كشورهاي اسلامي اما ، وضع دگرگون بود. به لحاظ علمي يهوديان در اثرتداخل با مسلمين رشد يافتند، موسي بن ميمون فيلسوف يهودي انديشه هاي ديني آنها را سامان داد و بسياري از انديشه هاي اسلامي را وارد يهوديت آسيايي نمود.
در ايران كولوني هاي آنها در مناطق مختلفي نظير اصفهان شكل گرفتند و توانستند ضمن مالكيت زمين ، كه يهوديان اروپا از آن بي بهره بودند، در دستگاههاي دولتي به عنوان طبيب و حتي وزير - سعد الدوله در دستگاه مغولان- رشد كنند، اما سيرت و منش رذيلانه ي آنها معمولا مانع اوج گرفتن قدرتشان مي شد.
نهضت پروتستان، به رهبري لوتر در اروپا ، چهره ي مسيحيت را تغيير داد و وجه ي كليسا را دستخوش دگرگوني ساخت، پروتستانها بسياري از اعتقادات قديمي - ارتدوكس و كاتوليك- را دور ريختند و نسبت به بسيار از تعصبات گذشته ، تساهل و تسامح پيش گرفتند. به دنبال آن رنسانس در اروپا بسياري از اعتقادات را متزلزل ساخت و تكفيرهاي كليساهاي كاتوليك نيز دردي را دوا نكرد. بسياري از كشورهاي اروپا صاحب كليساي ملي گرديد كه كاردينال آنرا شاه مشخص مي كرد. از ميان اين دولتها مي توان به پروس (آلمان) ، هلند و انگلستان اشاره كرد.
به دنبال اين اتفاقات يهوديان اروپا ، بالاخص يهوديان اسپانيا ، كه در آن زمان دچار قتل و غارت مسيحيان شده بودند به دليل رشد تفكرات تازه به سوي سرزمينهاي اروپايي پروتستان حركت كردند كه مهمترين آنها انگلستان بود،ولي اين كشور، پيش تر ورود يهوديان را به دليل فشار مالي و مخالفت اشراف ممنوع ساخته بود. بدين لحاظ يهوديان مهاجر در آمستردام رحل اقامت افكندند و هلند يكي از مراكز مهم يهوديت اروپا گرديد كه امروزه نيز چنين است.
در سرآغاز قرن 17 ميلادي ، سالهايي كه زمان شكوفا شدن اعتقادات ناسيوناليستي و مهين پرستانه در اروپاست. شخصي يهودي اهل آمستردام كه به تازگي از اسپانيا به هلند مهاجرت كرده بود، به نام موسي بن اسرائيل- كه واعظي مذهبي ولي نه چندان معتقد به مذهب بود- نخستين آهنگ رؤياي بازگشت به فلسطين (ارض موعود) را به صدا در آورد.
وي با نوشتن كتابهايي چون ، اميد قوم يهود ، خاضعانه و انتقام يهود، سعي كرد تا به اين دين شكل نژادي داده و آنرا از دايره ي تسلط ساير ملل خارج سازد. در آن زمان انگلستان داراي حكومت مشروطه سلطنتي بود و در نوع خود تنها كشوري بود كه در آن راي افراد - البته تنها اشراف- دخيل بود و از اين لحاظ يك گام به سوي دموكراسي برداشته و خود را مردمي تر نموده بود!!
بن اسرائيل تصميم گرفت تا يهوديان را به انگلستان هدايت كند و شايد راهكارهاي مناسبتري نسبت به ساير اروپا را در اين سرزمين يافته بود. وي در سال 1654، ديويد آبرابانل ، يكي از نزديكانش را براي تسليم توماري به شوراي سلطنتي انگلستان فرستاد و در عين حال با اليورسنت جان سفير انگليس درهلند كه بعدها به ضرب پول سرمايه داران يهودي كه تازه از زير بار قتل عامها كمر راست كرده بودند، به عنوان رئيس كميته پذيرش يهوديان به انگلستان برگزيده شد طرح دوستي ريخت.
وي همزمان با اين كار با انتشار كتاب خود آگاهي ملي يهودي، سنگ بناي صهيونيست نژادي را در ديانت موسوي بنا نهاد.
به اين ترتيب يهوديان وارد جامعه ي انگلستان شده در آن استقرار يافتند. اگر چه مدت زيادي طول كشيد اما در نتيجه بعدها كساني نظير ديزرائيلي از ميان همين يهوديان به مقام نخست وزيري دست يافتند و يا مثل لفرد بايرون به لقب اشرافي ومحدود لردي رسيدند.
عصر رنسانس اروپا را به سمت انديشه هاي فكري جديد سوق داد و در سايه ي آن دوران فئوداليته كه مبتني بر زمين و كار روي آن بود مي رفت تا جاي خودرا به دوره جديد كه ديگر اشراف و زمينداران جايي در آن نداشتند وتنها روابط پولي بر آن حاكم بود، دهد.
اين اتفاق پس از شروع رنسانس در قرن 15 آغاز شد و در پرتو آن طبقه اي در اروپا رشد كرد كه ثروتمند ولي بدون سابقه ي اشرافيت موروثي بود و به علاوه ثروت خويش را درمعاملات پولي و تجارت صرف مي كرد و زمين نقش مهمي در ثروت آنها نداشت.اين طبقه كه بعدها به بورژوآ معروف شد در ابتدا تعداد زيادي را بالغ نمي شد كه آنها نيز به شغل بانكداري و يا سوداگري هاي تجاري مشغول بودند- نظير خانواده مديچي در ايتاليا- اما پس از شروع قرن 17 تعداد آنها در اروپا رو به ازدياد نهاد و از آنجا كه هم آنها و هم اشراف قديمي به دنبال تسلط ودوشيدن طبقات پايين جامعه بودند ميان اين دو جنگي در گرفت كه گاهي گرم وگاهي سرد بود.طبقه ي جديد اندك اندك دريافت كه براي پيروزي نياز به يك سازمان گسترده و كارآمد دارد.

انگلستان در اين زمينه جلو افتاد و با دراختيار گذاشتن تشكيلات فراماسونري كه قبلا در اسكاتلند تاسيس شده بود انجمني را براي اين طبقه ي جديد ايجاد كرد، كه تمام انديشه را به سمت جلب سرمايه ي بيشتر تا ثروت گسترده تر و تسلط بر منابع مادي هدايت نمود. و از آنجا كه در آن زمان كليسا همواره دركنار اشراف مي ايستاد اين گروه تازه وارد جدايي دين از سياست را به عنوان شعار خود قرار داد. يهوديان كه به لحاظ موقعيت اجتماعي واقتصادي و بالاخص ديني و فرهنگي شباهت تام و تمامي به اين طبقه داشتند وگويي از مدتها قبل خود واضع اين طبقه اجتماعي بوده اند، به سرعت در اين گروه ادغام شدند وخود را در كنار اين گروه قرار داده ودر تشكيلات فراماسونري و دستگاه آن نيز بالا رفتند.

از آنجا كه هدف هر دو طرف يعني يهوديان و بورژوآها تنها رسيدن به پول و بالطبع قدرت بدون دخالت مذهب بود- يهوديان به دليل عدم پذيرش مذهبشان توسط عامه و بورژوآها به دليل مخالفت كليساها با آنها- اين همكاري به سرعت رشد كرد و اين دو گروه در كنار يكديگر رشد كردند . به دنبال آن اليور كرامول انقلاب ماسوني را در انگلستان پي ريخت و به اين ترتيب اين گروه با تسلط سياسي بر انگلستان نخستين دولت فراماسوني دنيا را كه معجون يهودي- بورژوآزي بود بنيان نهاد.
در سالهاي آغازين قرن 19 جهان شاهد ظهور يك نابغه ي نظامي و جاه طلب به نام ناپلئون بناپارت بود . بناپارت كه كار خود را به عنوان افسر توپخانه با درجه ي ستوان دومي در ارتش انقلابي فرانسه آغاز كرده بود. به سرعت مدارج ترقي را طي نمود و با پيروزي هايْي بر ارتش اتريش و سپس پروس ، در مدت كوتاهْي امپراتور فرانسه شد و جمهوري را ملغي كرد. ناپلئون پس از استقرار امپراتوري و حمله به كشورهاي اطراف و به زانو در آوردن آنها ، عزم خود را جزم كرد تا بر انگلستان كه رقيب ديرينه فرانسه بود غلبه كند. به دنبال اين امر به مصر لشكر كشيدتا انگلستان را از طريق مستعمراتش تحت فشار قرار دهد.
دراين مسير نياز به پشتوانه مالي فراواني بود كه تنها لابي هاي يهودي واجد آن بودند از اين رو با تلاش وي در سال 1803 نخستين مجمع ملي يهوديان با نام باستاني سنهدرين در پاريس گشايش يافت.
پس از آن ناپلئون شعار بازگشت به سرزمين موعود را براي جلب نظر يهوديان متمول سرلوحه ي برنامه هاي تبليغي خود قرار داد. اما اين امر چندان مورد توجه يهوديان واقع نشد و حتي زماني كه او قصد داشت تا بيت المقدس را تصرف كرده و آنرا در اختيار يهوديان قرار دهد ، يگانهاي لشگر او كه در مصر مستقر بودند بايد با يهوديان بومي فلسطين نيز پيكار مي كردند و بسياري از اين يهوديان بومي دوشادوش مسلمانان و مسيحيان جنگيدند. به هر نحو دوران ناپلئون با حمله به روسيه به سرآمد . او را به سنت هلن تبعيد كردند و در نااميدي محض به مرض سرطان در گذشت. اما عمل او منجر شد تا براي اولين بار يهوديان اروپايي گردهم جمع شوند و اولين نشستهاي مستقل يهودي را در اروپا برپا دارند.
قرن 19 شاهد حضور بيش از پيش يهوديان در دستگاههاي سياسي و مالي اروپا بود.
ظهور غول سرمايه داري و بانكداري غرب يعني خانواده ي روچيلدها در همين دوران به وقوع پيوست. خاندان روچيلدها، اصالتا اهل آلمان و شهر فرانكفورت بودند. جد ارشد آنها امشل موشه رو چيلد بود كه براي اولين بار در خانواده اش شغل صرافي را پيشه خود ساخت و پدرش كه بنيانگذار اين خانواده ي بانكدار محسوب مي شود در سال 1743 با نام ميرامشل روچيلد در فرانكفورت متولد شد.
پس از آن پسران ميرامشل روچيلد بازوهاي اقتصادي و شعب بانك روچيلد را در سراسر اروپا گستردند واز طريق ازدواج با خانواده هاي متمول بر نفوذ خود افزودند. آنها با پرداخت وامهاي كلان به دولتهاي اروپايي قدرت خود را تثبيت نمودند، اگر چه بعدها قدرت اصلي آنها به واسطه سلومون روچيلد در فرانسه و پاريس متمركز گرديد ولي آنها در فرانكفورت ، لندن ، وين ، مسكو ، ناپل و رم اقدام به ايجاد شعبه نمودند و قدرت مالي را در منطقه قبضه كردند.
اواسط قرن 19 دوران مهمي را درتاريخ خاورميانه شامل مي شود. آغاز دوران سقوط و اضمحلال دولتهايي قدرتمند مسلمان ، ايران و عثماني.
در ايران سلسله قاجار با حكومت خود صدها سال ايران را به عقب برد و عثماني با فساد گسترده درباري خود نيز دچار چنين وضعي گرديد. در مصر محمد علي پاشا، كه اصالتا آلبانيايي بود، قدرت را به دست گرفت و سپاه عثماني را از منطقه راند. عثماني در شمال افريقا تنها نامي بي استفاده بيش نبود. در اين زمان فلسطين گاهي تحت سيطره ي مصر و گاهي حوزه ي نفوذ عثماني بود. اكثريت قريب به اتفاق مرد ساكن فلسطين مسلمان بودند و در آن يك اقليت چند صد نفري يهودي نيز ساكن بود. در سال 1851 لردپالمرستون نخست وزير وقت انگلستان كه در آن زمان در اوج قدرت استعماري به سر مي برد، اولين بهانه را براي دخالت و دست اندازي در اراضي فلسطين به دست آورد و اين بهانه چيزي جز اعتراض صوري به وضعيت يهوديان نبود .

البته انگلستان پيشتر با تحت حمايت قرار دادن يهوديان روسيه در 1850 ، تزار را بر عليه يهوديان تحريك كرده بود ، اما اين دخالت جديدبه منظور تاثير گذاري بر سياستهاي اروپايي عثماني محسوب مي شد. به دنبال اين دخالت انگلستان امتياز حمايت كنسولي از يهوديان فلسطين را به دست آورد و نخستين كنسولگري خود را در بيت المقدس راه اندازي نمود وسرپرستي آنها به ادوارد توماس راجرز و مينزي كه هر دو يهودي بودند سپرد. در ادامه انگلستان مجوز خريد يك قطعه زمين براي يهوديان مستمند را از عثماني به دست آورد و به دعوت لرد پالمرستون ،موسي مونته فيوره يهودي متمول انگليسي نخستين قطعه زمين را از عثماني خريداري كرده و رعيتهاي مسلمان آنرا بيرون راند و اولين مزرعه كشاورزي صنعتي را پديد آورد كه كارگران آن همگي يهودي اروپايي بودند.
انگلستان درادامه دخالتهاي خود در همان سال انجمن ادبيات انگليسي كتاب مقدس را در اورشليم بنا نهاد كه تماماً به دست يهوديان اداره مي شد.
همزمان با اين وقايع بود كه در 1856 يك نويسنده ي انگليسي ناشناس با انتشار كتابي به نام بحران و راه گريز براي اولين بار عملاَ در محيط مسيحي آن زمان به تمجيد از يهوديت پرداخت و بازگشت به سرزمين موعود را به لحاظ اخلاقي مورد تاكيد قرار داد.
در سال 1861 "انجمن عبري كولوني سازي در سرزمين مقدس " راه اندازي گرديد كه مركز آن در لندن بود وكارهاي خود را در امور خيرخواهانه متمركز ساخته بود ودر كنار آن اقدام به ايجاد كولوني هاي يهودي در فلسطين مي نمود.
از آغاز سال 1870 دعوتهاي محدودي در ميان يهوديان اروپايي در مهاجرت به فلسطين آغاز شد و بذرهاي توطئه انگلستان براي تجمع يك اقليت غير بومي براي تاثير گذاري بر منطقه وارد مرحله ي تازه اي گرديد.

سالهاي 1881و1882 براي يهوديان روسيه كه بالاترين نفوس يهودي دراروپا راشامل مي شدند،سالهاي خوبي نبود. تزار كه ازمدتها قبل به دليل حمايت انگلستان ازيهودي هاي روسي نسبت به آنها بدگمان شده بود،دست مخالفان ضد يهودي را دركشتاركارگران يهودي كيفف در اوكراين وچند شهرديگر اين منطقه باز گذاشت.
اين امرباعث شد تا بازار انديشه بازگشت به فلسطين يا همان ارض موعود توسط عوامل انگليسي در روسيه داغ شود با اين حال 98%يهودياني كه از روسيه گريختند حاضر نشدند به فلسطين بروند وهمگي راهي اروپاي غربي وامريكا شده وبحران تازه اي را ايجاد كردند.
درسال 1893 لئوپنيسكر يكي از دانشوران يهودي در اوكراين باشگاهي بنام بني موسي افتتاح كرد وبراي نخستين بار با انتشار نشريه أي روسي ـ يهودي به نام " صهيون " اين نام را برسرزبان ها انداخت.
به دنبال اين حركت گروهي ازسرمايه داران يهودي فراماسون كوشيدند تا وحدت ديني يهوديان راكه يك واقعيت موجود بود به يك وحدت ملي كه يك عقيده خرافه وموهن وغيرقابل قبول بود تبديل سازند البته اين موضوع با جو آن زمان اروپا سازگاري داشت .
اروپا درعهد گسترش ناسيوناليسم به سر مي برد وطبعا اين وضع بر يهوديان بي تاثيرنبود.با تمام اين اوصاف هنوز درآن زمان حتي در انديشه افراطْي ترين يهوديان نيز ، پزيرش فلسطين براي ساختن سرزمين موعود ممكن نبود.
در سال1890 انجمني به نام عاشقان صهيون با همكاري مستقيم بارون ادموند روچيلد فعاليت خود را رسماًآغاز كرد .اينان كه اعتقادشان در مورد ارض موعود تنها به فلسطين محدود بود كوشيدند تا در سال هاي 1895-1896در فلسطين اقدام ساخت آباديهاي يهودي نشين نمايند .
مقارن همين زمان اشخاص ديگري از جامعه يهوديان كه متمايل به ايجاد يك ميهن ملي - يهودي بودند در گوشه كنار دنيا دست به كار شدند .يكي از اين افراد بارون هيرش آلماني بود كه با ايجاد يكي ازبزرگترين كولوني هاي يهودي در آرژانتين به سرپرستي افسر يهودي انگليسي سرهنگ گلد اسميت به سال 1892دراين امر پيشتاز گرديد.وي در اين سال 700خانواده يهودي را در آرژانتين اسكان داد مقارن همين سال ها جنبش طرفدار يهوديان خواهان بازگشت با حمايت انگلستان ،درميان مسيحيان انگليسي به سرپرستي اسقف ايكتاتيوس و حمايت بي دريغ ويليام اوارت گلادستون نخست وزير انگلستان به راه افتاد وعملاً دنياي مسيحي را به دليل جنايت عليه يهوديان وامدارآنها دانست . در همين دوره است كه شاعران يهودي نظير لازاروس درآمريكا وبايرون در انگلستان سرودن شعرهايي در ارتباط با آرمان بازگشت به فلسطين را آغاز كرد .
سال 1896 را مي توان سال آغاز رسمي جنبش صهيونيستي دانست . در اين سال يك روزنامه نگار مجارستاني الاصل اتريشي ‎و يهودي به نام تئودور هرتزل در كتابي به نام دولت يهود رسما تمايل دانشوران را به داشتن يك سرزمين مستقل بر انگيخت . وي 29 اوت سال 1897 اولين كنگره صهيونيست ها را در بال سوئيس راه اندازي كرد . در همين كنگره بود كه صهيونيستها تمامي نظرات مبتني بر سرزميني غير از فلسطين براي ارض موعود را رد كردند و با پافشاري آشرگينزبرگ (احد حاآم) و ماكس نوردائو مشاور هرتزل آرمان صهيونيستها را دستيابي به ارض موعود در فلسطين اعلام نمودند .
اين كنگره زياد دوام نيافت ، پليس تزاري به محل برگزاري حمله كرده و اسناد را توقيف نمود كه يكي از آنها پروتكل هاي دانشوران صهيون است . هرتزل كه مردي بلند پرواز و جاه طلب بود هرگز نتوانست روياي هاي خود را مجسم ببيند . هنوز بورژواهاي غربي قانع نشده بودند كه تاسيس يك حكومت يهودي در فلسطين لازم است يا نه؟
هنوز براي قبول اين دو موضوع و رفع ابهامها 20 سال وقت لازم بود . او در ناكامي محض به سال 1904 درگذشت . صهيونيستها براي پذيرش خواسته هايشان توسط دولت هاي اروپايي به هر وسيله اي متوسل شدند . آنها با حمايتهاي مالي سرمايه داران يهودي نظير روچيلدها تبليغات وسيعي را آغاز نمودند .
در سال 1914 به دنبال ترور وليعهد اتريش توسط يك جوان صرب جنگ جهاني اول كه از 10 سال قبل زمينه هايش فراهم شده بود آغاز گرديد . اينكه برنده اصلي اين جنگ كه 13 ميليون كشته به جاي گذاشت چه كساني بودند نياز به كنكاشهاي دقيق و موشكافانه دارد .
اما صهيونيستها در خلال اين جنگ دوران پر كاري را مي گذراند . آنها در خلال اين جنگ اقدام به برگزاري كنفرانسهايي با حضور يهوديان سراسردنيا نمودند .
اين كنفرانسها از 1915 در زمان اوج گيري جنگ جهاني شروع شد و در سال 1917 به اوج خود رسيد . كشورهايي كه اين كنفرانسها در آنها برگزار شد به قرار زير است :
1915 - هلند ، كانادا ، اتريش ، انگلستان
1916 - انگلستان ، استراليا ، آمريكا ، هندوستان ، سوئد ، سوئيس ، آفريقاي جنوبي ، كانادا ، لهستان ، روسيه ، هلند ،بلژيك
1917 -لهستان ، هلند ،آمريكا ، روسيه ، انگلستان ، سوئيس ،يونان ، بلژيك ،استراليا ، تاجيكستان ، كانادا
از لحاظ تعداد نيز :در 1915 ،4 كنفرانس ،1916 ، 18 كنفرانس و 1917 ، 31 كنفرانس در سطح دنيا برگزار شد و در خلال اين كنفرانسها يهوديان دنيا 2314563 فرانك به صندوق ملي يهود اهدا كردند كه بيش از 45% آن اهدائي يهوديان آمريكايي بود .
1917 نقطه عطفي در تاريخ اروپا بود ، پايان جنگ جهاني اول معادلات منطقه اي را در حد وسيعي تغيير داد . امپراتوري تزاري روسيه كه دشمن سر سخت يهوديان بود كاملا نابود شد . بد نيست كه بدانيم جنبش صهيونيستي در فروپاشي اين امپراتوري پوشالي نقش اساسي داشته است . علاوه بر دست پرورده هاْي باشگاه بني موسي كه خود عاملان جدي اغتشاش بودند نفوذ كامل روچيلد در صنايع روسيه و بالاخص صنايع نفت و گاز بي تاثير نبود .
از ديگر سو امپراتوري آلمان (پروس) و اتريش ـ هنگري نابود گرديد و حكومت هاي كهن فئودالي جاي خود را به روشنفكران ماسوني داد .
با وجود پيروزي هاي متفقين ،آنها به لحاظ اقتصادي در وضع وحشتناكي قرار گرفتند وناچار براي جبران كسري بودجه به بانكهاي متمول روچيلدها روي آوردند . از ديگر سوي ملل مغلوب محكوم به پرداخت غرامت شده بودند و براي پرداخت آن ناگزيراز دريافت وام بودند .

اما مهمترين واقعه جنگ جهاني اول فروپاشي امپراتوري كهن عثماني بود. آخرين دولت ظاهراً اسلامي كه به دليل فساد از درون پوك وپوچ وپوسيده شده بود. پيش از پايان جنگ دولتهاي متفق تكليف سرزمينهاي عثماني را روشن كرده بود وبر اساس معاهده سايكس - پيكو، سوريه ولبنان به فرانسه وعراق ،اردن وفلسطين به انگلستان مي رسيد.
ماشين صهيونيستها به حركت درآمد . وايزمن رهبر جنبش صهيونيست وناهوم سوكولف عضو برجسته اژانس يهود با همكاري ياران يهودي و مسيحي خويش دولت بريتانيا را متقاعد كردند تا با ايجاد يك كشور يهودي در فلسطين موافقت نمايد . در پي اين تلاش ها انگلستان كه اينك با ثروت نفت در خاورميانه روبه رو بود و به علاوه از جنبش هاي اسلامي آينده در ميان مسلماناني كه دير يا زود بيدار مي شدند بيم داشت ، به طور ضمني با اين درخواست موافقت نمود .
لرد بالفر وزير امور خارجه انگلستان در2 نوامبر 1917 بيانيه معروف خود رااز طرف دولت انگلستان به صهيونيست ها اعلام داشت .اين بيانيه خطاب به لردروچيلد نوشته شد.


متن اعلاميه بالفور
وزارت امور خارجه
2نوامبر1917
لرد روچيلد با مسرت فراوان به نمايندگي ازجانب دولت اعليحضرت ، اعلاميه حمايت از آمال صهيونيستي يهوديان را كه به كابينه تسليم ومورد تصويب قرار گرفته است را ابلاغ مي كند:
دولت اعليحضرت ،تآسيس يك موطن ملي براي قوم يهود را با فلسطين با ديده مساعد را مي نگرد وتمامي تلاش خود را براي تحصيل تحقق اين هدف به كار خواهد گرفت، البته با درك كامل اين نكته كه هيچ اقدامي مغاير با حقوق مدني ومذهبي جوامع غير يهوديموجود در فلسطين ياحقوق و موقعيت سياسي كه يهوديان ساكن در كشورها ازانها برخوردارند صورت نخواهد گرفت.
سپاسگذار خواهم شد به فدراسيون صهيونيستي ابلاغ كنيد.
ارادتمند شما
ارتورجيمزبالفور
اينك كشوري با تبليغات فراوان سرزمين يك ملت را به ملت ديگرْي وعده مي دهد !!!!!!!!!!

اعلاميه ي بالفور در حقيقت عبارت است ازوعده ي سرزمين يك ملت بوسيله ي يك دولت ديگر به يك ملت سوم !!!!! شرم آورترين عمل در نوع خود .
به دنبال اين اعلاميه صهيونيسم حالت رسمي يافت ،در ماه مه سال 1918،حييم وايزمن رهبر صهيونيستها وارد شهر يهودي تل آويو شدو بنيان دانشگاه عبري را نهاد.
موج مهاجرت آغاز شد. يهوديان با ميل يا بدون ميل راهي فلسطين شدند براي آنها تشويق ،تهديد و زور و هر ابزار ديگري در نظر گرفته مي شد.آژانس يهود شروع به خريد زمين كرد ومزارع كيبوتص كه مورد مدح كمونيستها بود متولد شد.
با وجود تحركي كه در ميان اعراب فلسطين مشاهده شد ، آنها بيشتر سرمست از فروپاشي امپراتوري عثماني و رهايي از ظلم بودند.در دهه 30 عزالدين قسام روحاني مسلمان در برابر استعمار انگلستان قيام كرد ولبه ي تيز حمله خود را متوجه صهيونيستها ساخت اما در بيشه هاي جنين به شهادت رسيد.طي دهه 20 خريد زمين از 44500هكتار به120000 هكتار رسيد .
رشد مهاجرت تا سال 1939(شروع جنگ جهاني دوم )با حالتي متوسط ادامه يافت . اما در اين هنگام آلمان در اروپا كه تازه سر از خاكستر جنگ جهاني اول بيرون آورده بود تحت لواي حزب نژاد پرست نازي رشد كرد وبه اوج قدرت صنعتي رسيد وبه دنبال حمله ي آلمان به لهستان جنگ جهاني دوم به طور رسمي آغاز شد.
دستاورد اين جنگ براي صهيونيستها كلان بود .هيتلر رهبر فاشيستها كه حضور يهوديهاي موذي را تحمل نمي كرد با صهيونيستهابراي انتقال يهوديان وارد مذاكره شد. در سال 1933 دو شركت تاسيس گرديد :هاوارا در تل آويو و پالتروي در برلين. اين دو شركت كار مهاجرت يهوديان آلماني وكلاً اروپايي را سر وسامان مي داد .
هر مهاجر بايد 1000 ليره استرلينگ به وديعه نزد شركت قرار مي داد در غير اين صورت بايد در جنگ كشته مي شد!!!!!
كار ديگر شركت تأمين كالا ومواد خام براي آلمان بود كه در آن زمان با توجه به تحريم آلمان سود كلاني نصيب آنها مي كرد . رؤساي شركت نيز حائز اهميت بودند : بن گورين (اولين نخست وزير اسراييل)گلداماير (نخست وزير ) لوي اشكول ( نخست وزير ) .جالب اينجا بود كه اينان بعدها بيش از بقيه سنگ مبارزه با فاشيسم را به سينه مي زدند.
در سالهاي پيش از جنگ جهاني اول فلسطين آبستن حوادث بسياري بود واين رويدادها تا سالهاي بعد از جنگ نيز دوام يافت . اينك آنچه را كه بر ساكنان فلسطين در اين سالها گذشته است به اختصار مي خوانيم:

سال1913:
16 ژوئن: بر پايي اولين كنگره ي اعراب در پاريس براي رسيدگي به مشكلات ساكنان سرزمينهاي سوريه لبنان وفلسطين .اين كنگره مسئله صهيونيسم را بررسي نكرد .
12 اوت : تظاهرات هزاران نفر در نابلس در اعتراض به فروش اراضي توسط دولت عثماني به يهوديان.
20 سپتامبر: تشكيل جمعيت جوانان يهودي در فلسطين وآغاز ترور فلسطينيان.
سال1914:
24 فوريه: تشكيل جمعيت جوانان عرب در راه مبارزه با صهيونيسم در استامبول.
7 ژوئيه : انتشار نامه سر گشاده ده تن از روشنفكران فلسطيني در شهر بيت المقدس وهشدار به مردم در مورد تسلط صهيونيستهابرفلسطين.
12نوامبر: توافق شريف حسين با انگليس بر سر عدم متابعت از عثماني در جنگ جهاني اول .
سال 1915:
10ژوئيه: امضاي پروتكل دمشق منشور بر همكاري چين وانگلستان.
سال1919:
27ژانويه: بر پاشي كنكره فلسطين در فلسطين توسط رو شنفكران داخلي
28ژانويه: انعقاد پيمان فيصل - وايزمن وعقب نشيني فيصل از فلسطين وخواست مردم آن در قبال واگذاري حكومت عراق يا اردن .
25ژوئن: ورود هيئت كينگ - كرين به فلسطين براي بررسي قيوميت از سوي جامعه ملل
سال1920:
27 فوريه : تظاهرات مردم بر ضد صهيونيست
8 مارس: انتصاب ظاهري فيصل به پادشاهي سوريه وفلسطين توسط انگليس
1 مارس: اولين حمله گروههاي مسلح فلسطين به شهركهاي يهودي
11 مارس : ممنوعيت تظاهرات در فلسطين توسط انگليس
31 مي: اعلام قيوميت انگلستان بر فلسطين وانتصاب سر هربرت ساموئل سياستمدار يهودي به عنوان اولين كنسول انگليسي
4آوريل : قيام قدس
3آوريل:انعقاد قرار داد سان رمو و اعطاي رسمي فلسطين با نگرش صهيونيستي به انگلستان
7ژوئيه: سقوط فرمانروايي سوريه وتسلط فرانسه.
13دسامبر: كنگره سوم فلسطين واستيصال آن در برابرحمايت انگلستان ازصهيونيستها
سال1921:
12 مارس: كنفرانس منطقه اي قاهره به رياست چرچيل با حضور لرد كرزن و لورنس عربستان و تعيين تكليف براي ميليونها مسلمان.
25 مارس: ممنوعيت برپايي تظاهرات در حيفا ودر گيري مسلمانان با انگليسيها ويهوديان در اين شهر.
1مه:قيام يافا وشورش يهوديان كمونيست در تل آويو
5 مه:كشتار كشاورزان معترض به تصرف زمين توسط انگليسيها با حمايت آتش صهيونيستها

در 21 مارس 1921 چرچيل وزير وقت مستعمرات انگلستان ،كه اينك با توافق فرانسه وساير متفقين آماده بود تا لقمه آماده كشورهاي مسلمان را ببلعد،تعدادي از كارشناسان زبده خاورميانه نظير لرد كرزن ،لورنس عربستان و ... را كه مجموعا 40 كارشناس بودند در قاهره دور يكديگر جمع نمود تا سياستهاي جديد خاورميانه اي بريتانيا را مشخص مي كند. از جمله مصوبات اين نشست تصميم به تغيير حكومت در ايران وعثماني وتاييد خواست صهيونيستها در تشكيل كشور يهودي است.
با درز اين تصميمها موجي از اعتراضات مسلمين فلسطين را در بر گرفت .به دنبال آن با برپايي كنفرانس سان رمو و انحلال رسمي دولت عثماني ، قرارداد بالفور در دستور كار قرا ر گرفت وسرهربرت ساموئل يهودي به عنوان اولين كنسول انگلستان در فلسطين تايين شد .

سليم ايوب از اعضاي كنسولگيري ايران در قدس در گزارشي به مركز مي نويسد)):ساموئل به عناصر يهودي خيلي مساعدت نمود لكن يهوديان از مساعدت دولت انگلستان استفاده نكرده بلكه سو استفاده كردند))
به هر حال اين امر قيامهايي را با همراه داشت كه در راس آنها قيام قدس قرار گرفته بود. به دنبال اين اتفاقات عزالدين قسام در 12 نوامبر قيام نمود اما قيام او در بيشه زارهاي جنين خاموش گرديد.
جنگ جهاني دوم به پايان رسيد انگلستان تصميم داشت در سال 1948 روز 19 ماه مه فلسطين را ترك كند ، اما هيچ دولتي تعيين نشده بود.در ساعت 12 شب دسته هاي ارتش انگليس قدس را ترك گفتند و صبح همان روز ديويد بن گوريون اعلام نمود:كشور يهوديان درفلسطين اسرائيل ناميده خواهد شد.
به دنبال آن كشتارها و اخراج آغاز گرديد ، قتل عامها شروع شد و بخشهاي وسيعي از فلسطين به اشغال صهيونيستها درآمد .شبه نظاميان هاگانا بر سر مردم ريختند ودسته هاي اشترن ، ايرگون و ... مردم بي گناه را به گلوله بستند.
گروهْي را گرفته بيني و گوش آنها را بريدند و به آنها گفتند به بقيه بگوئيد اگر نروند حكايت همين خواهد بود.در همان روزها بود كه در 9 آوريل سال 1948 مناخيم بگين كه بعدها نخست وزير اسرائيل شد با شبه نظاميان خود موسوم به اشترن ، 254 نفر از ساكنان روستاي ديرياسين اززن ،مرد و كودك را قتل عام كرد.
اشغال فلسطين واكنشهاي بين المللي را برانگيخت.سازمان ملل در بيانيه اي آن را محكوم كرد ، اما با تلاشهاي امريكا شوراي امنيت قطعنامه اي تصويب كرد كه در آن طرح تقسيم فلسطين به دو منطقه يهودي و مسلمان- مسيحي تصويب شد.
بخش اعظم اين قسمتها به اسرائيل سپرده شد در حاليكه جمعيت آنها در آن زمان كمتر از 10% كل فلسطين بود.

ادامه دارد ....

نويسنده:جواد نوائيان رودسري