نگاهي به سير انحطاطي برخي خواص در پيگيري آرمانهاي انقلاب

مسوليت ناشناسي برخي خواص در طي ساليان گذشته مع الاسف صدمات جبران ناپذيري پديد آورده كه با بررسي فرمايشات رهبري معظم انقلاب طي حداقل 13 سال گذشته روند انذاري ايشان نسبت به عملكرد برخي خواص، از هشدار براي "جلوگيري از انحراف " به سمت انذار نسبت به "برخورد با منحرفين " تغيير يافته است.
خرداد ماه سال 1375 بود كه اولين بار واژه "عوام و خواص " در فضاي سياسي كشور از سوي رهبري معظم انقلاب اسلامي مطرح شد. گو اينكه در ابتدا بعضي سعي در محرمانه نشان دادن اين فرمايشات داشته و آن را در سطح عمومي جامعه منتشر نكردند اما چندي بعد و ظاهرا با عتاب حضرت ايشان، انذار هشدارگونه معظم له به پرهيز صاحبان تحليل ومنصب از دنياگرايي و آغشته شدن به مطامع آن به ميان فضاي سياسي كشور آمد.
تيزبيني و دقتسنجي رهبري فرزانه انقلاب اسلامي در جلوگيري از انحراف و كجروي خواص و تبيين جايگاه رو به انحطاط صاحبان تحليل و متنفذين وخواص حقي كه در طول تاريخ بازيها و ابزار دنيوي، آنان را به وسوسه انداخته و دست از گفتن و يا نگفتن حق،شستهاند به تمامه جذاب و تاثيرگذار بود. گرچه نگارنده معترف است كه در آن ايام، عليرغم بازخواني مكرر اين فرمايشات ،خود نتوانست مصاديق امروزي داخلي و مشخصي از اين خواص حق واداده ،جز عناويني مبهم وكلي در ذهن بيابد ، امروز اما با گذشت قريب به 13 سال از طرح و بسط اين فرمايشات و با سپري شدن ايام و مصائبي چند به يقين ميتوان اذعان داشت كه آن هوشياري و نكتهسنجي چه بارز و عيان آشكار شده كه هيچكس نيز ياراي انكار يا ترديد در آن را ندارد.
با اندك توجهي به تاريخ نيز نقش تاثير گذار خواص در افول يا صعود يك ملت به خوبي عيان ميشود.در اين بين مسئوليت ناشناسي برخي خواص طي ساليان گذشته مع الاسف صدمات جبران ناپذيري پديد آورده است. از اينرو و با بررسي فرمايشات رهبري معظم انقلاب طي حداقل 13 سال گذشته روند انذاري نسبت به عملكرد برخي خواص، از هشدار براي "جلوگيري از انحراف " به سمت انذار نسبت به "برخورد با منحرفين " تغيير يافته است.
اما مع الاسف اين بعض خواص دنيازده بودند كه با ناديده انگاشتن هشدارهاي مكرر ديدهبان تيزبين انقلاب اسلامي، روند رو به انحطاط و سقوط خود را تسريع بخشيده و هر روز گامي ديگر در افول خويش پيمودند.
اين قلم حال اما بر آن است تا اين روند سقوط را بررسي كرده تا شايد پردهاي از نفاق چهره آنان را بركشد و در اين حال به سئوالاتي نيز در اين زمينه پاسخ گويد.
1- سئوالي اينك در ذهن برخي از اقشار جامعه به خصوص بعضي از جوانان رسوخ يافته كه پرسشي بس ديرپا و تاريخ دار است. سئوالي كه به واقع نميتواند در ميان سوابق تابناك و درخشان و عملكرد امروزين برخي از افراد توجيه و رابطهاي منطقي بيابد. سئوالي كه درصدد است تا حق را با توجه به سوابق افراد بشناسد ولو حق آنان را نيز به آن ضميمه نمايد.پرسشي كه افراد را در آئينه سوابقشان ميشناسد و براستي هضم سقوط آنان با توجه به سوابق روشنشان بسي سخت است و صعب .
اگر حتي فرموده اميرالمومنين (ع) در اثناي هنگامه جمل به آن جوان امروزي و ديروزي را به اين افراد يادآور شوي كه " اي جوان حق را بشناس تا اهل حق را بشناسي و نه آنكه حق را با ميزان كساني كه آنان را اهل حق ميپنداري بسنجي " بدون آنكه دريابند خواصي كه به مدد سوابق برجسته و بي نظير با قدرت سنجش بالا و تحليل فراوان كه امروز دست از همه چيز شسته و حتي تيشه به ريشه خويش ميآلايند، شخصيت ماسبق را بدرود گفته و امروز در كسوتي ديگراند كه تنها ظاهرش با كسوت پيشين همخواني دارد، هم حتي افاقهاي ندارد.
خطاي عدم مراقبت از خويشتن و جذب شدن به لبخند دلرباي دنيا آنچنان روند انحطاط را خصوصا در مورد خواص گسترش ميبخشد كه درون را تهي كرده و تنها پوستيني براي حفظ ظاهر باقي ميگذارد.اين پوستين آن هنگام كه توسط افراط در خبط و خطا مدت هاي مديدي پس از پوك شدن درون ،دريده شود چهرهاي بس كريه را به نمايش درآورده كه به واقع هيچ تناسبي با سوابق زيبا و دلنشين گذشته ندارد و از اين روست كه اين دونمايي افراد، تحليل را دچار ترديد و تردد كرده و امر را بر آنان مشتبه ميسازد.
2- گو آنكه ابزار و نحوه سقوط خواص ومتنفذين مختلف بوده و هر كدام خود با سلسله اقدامات خود به نحوي به ورطه سقوط ميافتند اما دو نكته در اين ميان به واقع ثابت بوده و تغيير و تبديلي در آن راه ندارد. اول اشتراكات در قدر متيقن ابزار است كه "دنيازدگي " با تمامي تكثرات آن اما ابزاري واحد در اين مسير به شمار ميرود. يكي با زرق پول، ديگري حب رياست، آن يكي با اغراض شخصي، آن دگري با بغض و حسادت، ديگري با حب افراطي خانواده و منسوبان و آن يكي با حزب و دفتر و ميز و جايگاه؛ هر كدام به نحوي ابزاري براي دنياگرايي محسوب ميشود.
دومين وجه اشتراك اين سقوط نيز حتميت و خلل ناپذيري نتيجهاي به نام "انحطاط " است كه در اثر دل بستن به يكي از شعبات دنياگرايي لامحاله پديدار خواهد شد و صد البته هر چه سرعت گرايش به يك انحراف بيشتر باشد، صداي به زمين افتادن طشت رسوايي آن نيز افزونتر خواهد بود.
نكته آن است كه در ابتدا انذار رهبري كه ماهيتي كاملا مشفقانه و روشنگرانه داشت براي جلوگيري از وقايعي بود كه هنوز پيشآمد نكرده اما متاسفانه با بي مسوليتي خواص و اصرارشان بر خطاهاي گذشته ، اين روند انذار گونه با اهداف عبرت گيري سايرين ،روشنگري عمومي و حتي هشدار نسبت به برخود با انحراف آنان تغيير مسير يافت.
نگاهبان تيزبين انقلاب اسلامي سيزده سال پيش درست در اوج ايام پايان يافتن انتخابات پنجم مجلس، ظهور جريان جديد موسوم به كارگزاران سازندگي، اوج استيلاي تفكر موسوم به سازندگي و يكسال پيش از روند شكلگيري جريان موسوم به دوم خرداد با انذار نسبت به فروغلتيدن خواص جامعه در دنياگرايي فرمودند: "خواص جامعه ما جزو خواص طرفدار حقاند و در اين ترديدي نيست ... همه دشواري قضيه از اين به بعد است. عزيزان من؛ خواص طرفدار حق دو نوعند. يك نوع كساني هستند كه در مقابله با دنيا، زندگي ،مقام ،شهوت ،پول، لذت، راحت نام وهمه متاعهاي خوب قرار دارند ... اگر در مقابل اين متاعها و بهرههاي زندگي، خداي ناخواسته آنقدر مجذوب شديد كه وقتي پاي تكليف به ميان آمد نتوانستيد دست برداريد واويلاست.
...اگر ... نوع ديگر خواص طرفدار حق- دل سپردگان به متاع دنيا آنان كه حق شناسند ولي در عين حال مقابل متاع دنيا پايشان مي لرزد در اكثريت بودند وامصيبتاست ... اگر كساني براي حفظ جانشان راه خدا را ترك كنند و آنجا كه بايد حق بگويند، نگويند چون جانشان به خطر ميافتد يا براي مقامشان يا براي شغل شان يا براي پولشان يا محبت به اولاد، خانواده و نزديكان ودوستانشان راه خدا را رها كنند، آن وقت حسين بن عليها به مسلخ كربلا خواهند رفت و به قتلگاه كشيده خواهند شد.
...آري ؛وقتي خواص طرفدار حق يا اكثريت قاطعشان در يك جامعه چنان تغيير ماهيت ميدهند كه فقط دنياي خودشان براي شان اهميت پيدا ميكند وقتي از ترس جان ،از ترس تحليل و تقليل سال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفورشدن و از ترس تنها ماندن حاضر ميشوندحاكميت باطل را قبول كنند و در مقابل باطل نميايستند و از حق طرفداري نميكنند و جانشان را به خطر نمياندازند، آنگاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسين بن علي (ع) با آن وضع آغاز ميشود.
...(خطاب به خواص طرفدار حق دنيازده در زمان حسين بن علي) چرا مسلم بن عقيل را با اين كه ميدانستيد نماينده امام است تنها گذاشتيد؟آمده بود و با او بيعت هم كرده بوديد قبولش هم داشتيد. به عوام كاري ندارم خواص را ميگويم .. خواص در اين مرحله كوتاهي كردند كه دور مسلم را نگرفتند.
.. اگر خواص امري را كه تشخيص دادند به موقع و بدون فوت وقت عمل كنند، تاريخ نجات پيدا ميكند و ديگر حسين بن علي ها به كربلا كشانده نميشوند اگر خواص بدفهميدند، دير فهميدند . فهميدند اما با هم اختلاف كردند، كربلا در تاريخ تكرار خواهد شد "(1).
3- مقطع پيش گفته گذشت . اما مع الاسف بايستي اذعان كرد كه بعض خواص طرفدار حق اين هشدارها را ناديده گرفته يا نخواستند و يا نتوانستند آن را دريافته و به كار بندند....
برخي از آنان هم كه دلسوز بودند تنها به واگويه كردن فرمايشات رهبري آن هم به صورت ناقص و گرته بردارانه از تاريخ پرداختند بدون آنكه مابه ازاء آن را در زمان حال يافته و گذشته اندوهبار انحراف خواص را در حال حاضر، جستجو كنند. وقتي كه رهبري از سعد بن ابيوقاص نام ميبرد كه مصالح عامه مسلمين را به خاطر برخي از حب و بغض ها فرو نهاده و حق را زمين نهاد، كسي به دنبال سعد ابن ابيوقاص حال نگشت كه اگر ميگشت ديگر عمر بن سعد بن ابي وقاص هاي امروزين قدرت عرض اندام در برابر حكومت اسلامي رانمييافتند....
باري ؛دوم خرداد 76 پديد آمد؛ كساني بر سر كار آمدند كه خود و اغلب اطرافيانشان به گمانهاي شوم بر پيكره انقلاب اسلامي چسبيده و هدفشان چيزي جز خفه كردن آرمانهاي تابنده رهبر كبير آن نبود. آنان برخي خواص را نيز به خدمت گرفتند و با استفاده از اعتبار وجايگاه آنان پايههاي خويش را مستحكم كردند. همه ميدانند كه چه گذشت و ميدانيم كه چه شد... بعضي خواص باز هم غفلت كرده و دنياگرايي آنان، ايشان را از آن نيز پيشتر به دره نزديك ساخت. عدم مراقبت ومواظبت از خويشتن خويش و به فراموشي سپردن "تقوا " منجر شد تا انذار رهبري انقلاب بارها و بارها تكرار شود. رهبرمعظم انقلاب در برههاي ديگر فرمودند:
"(با نقل جريان تاريخي 40 استري كه اموال ابو موسي اشعري را در جنگ، حمل كردند) اما ابوسي يكي از اصحاب پيامبر و يكي از خواص و يكي از بزرگان است، اين وضع اوست.
...(با نقل درگيري ميان سعد ابن ابي وقاص و عبدالله بن مسود كه در آن سعد حاضر نبود بدهي خود را به بيت المال پرداخت نمايد)اين اول حادثهاي بود كه در آن بين مردم كوفه اختلاف شد به خاطر اينكه يكي از خواص در دنيا طلبي اين طور پيش رفته است و از خود بياختياري نشان ميدهد. بنابر اين خواص در ماديات غرق شدند.
طبيعي است كه وقتي عدالت نباشد، وقتي عبوديت خدا نباشد، جامعه پوك ميشود آن وقت ذهنها هم خراب ميشود يعني در آن جامعهاي كه مساله ثروت اندوزي و گرايش به مال دنيا ، دل بستن به حطام دنيا به اين جاها ميرسد در آن جامعه كسي هم كه براي مردم معارف ميگويد كعبالاحبار است... وقتي معيارها از دست رفت، وقتي ارزشها ضعيف شد، وقتي دنياطلبي و مال دوستي بر انسانهايي حاكم شد كه عمري را با عظمت گذرانده و سالهايي را بياعتنا به زخارف دنيا سپري كرده بودند و توانسته بودند آن پرچم عظيم را بلند كنند آن وقت در عالم فرهنگ و معارف همچنين كسي سررشته دار امور معارف اسلامي و اسلامي ميشود .. اين مربوط به خواص است.آن وقت عوام هم كه دنباله رو خواصاند وقتي خواص به سمتي رفتند دنبال آنها حركت ميكنند.
...بايد مراقب بود تقوا يعني اين. آن كساني كه در راساند هم مواظب خودشان باشند هم مواظب كل جامعه باشند. به سمت دنيا طلبي به سمت دل بستن به زخارف دنيا به سمت خودخواهي نروند... اگر مراقبت نباشد آن وقت جامعه همين طور بتدريج از ارزشها تهي دست ميشود و به نقطهاي ميرسد كه فقط يك پوسته ظاهري باقي ميماند. ناگهان يك امتحان بزرگ پيش ميآيد... آن وقت اين جامعه در اين امتحان مردود مي شود.(2) ".
از قضا سوگمندانه بايستي گفت كه بيتوجهي بعضي خواص طرفدار حق به خودسازي و وظيفهشناسي باعث شده بود كه در مقطعي نه چندان دور كساني در كشور بر سر كار آمدند كه عدالت را سد راه خويش برشمرده و در صدد تهي ساختن پايههاي حكومت برخواسته از آرمان انقلاب اسلامي بودند.
اينكه چه كردند و جه شد را تاريخ نگاشت اما نگاه تيزبين آيندگان اين سوال را به يقين جويا شد كه خواص تاثيرگذاري كه ميتوانستند نقش خود را ايفا كرده ، جلوي وارد آمدن هزينه براي انقلاب اسلامي را گرفته و با سكوت خود تنها به هزينه سازي پرداختند،هزينه اقدامات خويش را چه هنگامي پرداخت خواهندنمود؟ گناه انحراف آنان چه زماني برملا خواهد شد و روند رو به انحراف آنان كي از پس نفاق خارج ميشود؟ در اين گيرو دار همه معلول پديد آمده يعني حوادث تلخ دوران موسوم به اصلاحات را ميديدند و حداكثر بر سكوت و يا موضعگيري ناصواب بعضي خواص غصه ميخورند اما شايد كمتر كسي بدين فكر بود كه اين عدم مسئوليت شناسي روزي نيز گريبانگر خواص غوطه ور دنيا خواهد شد و آنان را از دايره معتقدين به مباني انقلاب اسلامي خارج ميسازد.
4- نظام پرعطوفت اسلامي در طول حيات خويش با افراد گوناگوني مواجه شده بود كه دل بستگي به دنيا را بر دلبستگي به عقايد و آرمانهاي خويش ترجيح داده در اين مسابقه، سابقه خويش را فرو نهاده هم آغوشي با دنيا را پذيرفتند و چنانچه رهبري فرزانه انقلاب بر آن پاي فشردند رويكرد نظام همواره مبتني بر جذب حداكثري و دفع حداقلي آنان بوده است . نمونههاي بارز آن نيز در قضايايي همچون شيخ مطرود انحراف نهضت آزادي، طرد منافقين ، فتنه و غائله آذربايجان و شريعتمداري قابل رديابي است و هريك از آنان براي عبرت گيري ساير خواص ميتوانست منبعي بيبديل براي بازگشت آنان باشد. بازگشتي كه آغوش نظام براي آن مفتوح وغصه انفكاك آنان براي نظام اسلامي بسي سخت مينمود. اين عبرتها اما معبري براي بعض خواص نشد؛ آنان مع الاسف برسرعت روند انحراف خويش افزودند به فاميل سالاري، رانت جويي، بي بندوباري وولنگاري سياسي ادامه داده و غائله روزنامههاي زنجيرهاي را پديد آوردند. چنانچه يكي از سردمداران آنان كه ملبس به لباس روحانيت نيز بود، سابقه وزارت، نمايندگي مجلس و نمايندگي امام راحل (ره) و... را در كارنامه خويش ميديد و همين سوابق او را جزء متنفذين قرار داده بود با ارتجاعي آشكار به حمايت از رژيم غاصب صهيونيستي پرداخت. او با طرح مطالبي همچون فلسطينيتر نشدن از فلسطينيان، لزوم سازش با اسرائيل غاصب و .. در جريده متعلق به خود كه عنوان "خرداد " را يدك ميكشيد همگان را مبهوت ساخت.
آنچه در تاريخ نه چندان گذشته كشور شاهد آن بوديم آنست كه برخي خواص بدون توجه به نقش سياسي و اجتماعي خويش نمك ناشناسي را در حق انقلابي كه تمام هستي شان از آن بود روا داشتند و با گمان آنكه هرچه ميخواهند ميتوانند مرتكب شوند ،دست به اقداماتي آلودند و تاريخ نگاري ناخوشايندي از خود به نمايش گذاردند. بماند كه در روز واپسين بايد پاسخگوي اينگونه نامرادي ها باشند اما بايد بدانند كه مردم نيز روزي گريبان آنان را خواهند گرفت.
مع الاسف هرچه نظام آغوش خويش را براي جذب چنين افرادي گشود، سرعت شمشيركشي آنان عليه نظام و مردم و مقطوع سازي عقبه روشن خويش افاقه نكرد آنان در پرده نفاق فرو غلتيده بودند و خود مي خواستند كه با نظام اسلامي درافتاده و مقابل آن بايستند.
اين نمونهاي بود كه ميتوانست سايرين را به فكر انداخته و انحراف آنان را سد نمايد ولي بعض ديگر خواص از آن عبرت نگرفته و بر نفاق خويش افزودند.
غصه جدا شدن آنان از انقلاب و نظام اسلامي چنان عبرتانگيز بود كه در همان ايام فرمانده و علمدار جبهه مبارزه با كفر و نفاق و مقتداي نفاق ستيزان، رهبري معظم انقلاب اسلامي در نماز جمعهاي تاريخي بحث ريزشها و رويشهاي انقلاب اسلامي را مطرح ساخته و فرمودند: "غصههايي هم هست. من اصلا نميخواهم غصهها و غمها را مطرح كنم. بحمدالله غمگسار داريم خداي متعال واولياي او بهترين غمگسارند... غم بزرگ اين است كه... بعضي عناصري كه هيچ سودي در سلطه آمريكا بر اين كشور ندارند از روي غفلت و اشتباه و ضعفها و عقدهها براي سلطه آمريكا بر اين كشور تلاش ميكنند. البته اشخاص مختلف اند. بعضيها عقدهاي دارند بعضيها كينهاي دارند بعضيها گلهاي از كسي دارند براي خاطر دستمالي قيصريه راآتش مي زنند. به خاطر يك دشمني و يك كينه شخصي و يك محروميت از فلان مسئوليت كه مايل بوده به او بدهند و مثلا نشده و به خاطر يك اشتباه در فهم ميبينيد كه حرفي ميزنند، اقدامي ميكنند موضعي ميگيرند و كاري ميكنند كه به ضرر تمام ميشود و در خدمت دشمن قرار ميگيرند.
...اين مايه غصه است كه برخي از كف زدن دشمن خوششان ميآيد دل انسان غمگين ميشود ومي شكند به خاطر اينكه چرا كساني كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نام امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومين زدند حالا طوري مشي كنند كه اسرائيل و آمريكا و سيا وهر كسي در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است برايشان كف بزنند...
نبايد خيال كرد كه اگر چهار نفر آدمي كه سابقه انقلابي دارند از كاروان انقلاب كنار رفتند پس انقلاب غريب ماند. نه آقا همه انقلابها همه فكرها همه جريانهاي گوناگون اجتماعي هم ريزش دارند و هم رويش دارند. ريزش در كنار رويش . آن كساني كه در دوران غربت اسلامي و غربت علي از اميرالمومنين(ع) دفاع كردند چه كساني بودند؟ اينها سابقه داران اسلام نبودند. سابقه داران اسلام جناب طلحه و زبير و جناب سعد بن ابيوقاص و امثال آنها بودند. بعضي از اينها علي را تنها گذاشتند بعضي از اينها در مقابل علي ايستادند.. بعضيها در بين راه قوهشان تمام ميشود بله ضعيفتر ها وسط راه آذوقهشان تمام ميشود "(3).
5- بعض خواص مرحله اول انذار رهبري معظم انقلاب نسبت به مسئوليت شناسي خواص طرفدار اهل حق و مراقبت نسبت به عدم انحراف در دنيا گرايي را ناديده انگاشتند .مرحله دوم اين انذارها و هشدارها مبني بر احتمال جدا شدن چنين خواصي از روند پرخروش انقلاب اسلامي و گم شدن در سيل خروشان ملت را نيز با غره شدن نسبت به سوابق و لواحق خويش ونيز به اميد پوچ و واهي ادامه دادن خط نفاق خود و آرام خفتن در سايه سار آن سپري نمودند، بيتوجه به آنكه نفاق روزي پرده برانداخته و گناه، رسواسازي به بار خواهد آورد.برخي از ايشان شايد در ذهن خويش گناه را تنها چند گناه معروف دانسته و از تبعات گناه اكبري چون مقابله با خط اصيل ولايت و رهبري اسلامي صفبندي دربرابر آن و حركت مقابله جويانه در لايه خاكستري جامعه غفلت ورزيدند و شد آنچه نبايد ميشد...
6- مرحلهاي ديگر از انحراف بعضي خواص در پيش است .دنيا آنان را از قالب "خواص طرفدار حق " به "منافقيني تمام عيار " بدل ساخته كه نه تنها نگراني نسبت به از دست دادن گذشته خويش و پايمال سازي آن نداشته ،هراسي هم از ريزش نسبت به انقلاب اسلامي ندارند اما اينك پشت به پشت هم داده و آشكارا علم مقابله با انحراف را در سر ميپرورانند. ايشان ديگر انتخابات را بودن فلان فرد و رفتن ديگري يا ابقا او نميشمرند كه انتخابات را اهرمي براي مقابله با ركن و اصل حاكميت يعني ولايت فقيه و ولي فقيه، ميخوانند و به گمان باطن خويش در صددند تا عنصر ولايت را زمينگير سازند.
جنگ احزابي پديد آمده؛ طيفهايي كه به ظاهر سالها شمشير بر روي هم كشيدند، اينك بايستي متحد شده و آن شمشير را با چهره مردم تيز كنند. آشوب و بلوايي برپا ميكنند تا بلكه بواسطه آن بتوانند اندك امتيازي از نظام اسلامي براي خويش مطالبه كنند آنان ديگر سابقه خويش را نه براي نشاندن غائلهها كه به عنوان ابزاري براي افشاندن آتشها به كار ميگيرند. در عين چهره نفاق آلودشان چهره برانداخته با تمام ترفندها و حيلهها در امتحاني ديگر شركت ميكنند . "امتحاني بزرگ " شايد همان امتحاني كه پيش از اين رهبري انقلاب بارها و بارها نسبت به آن بيم داده بود(4) و اينان مردود شدند....
"امتحانهايي هم در اين انتخابات پيش آيد يك امتحان، امتحان آحاد مردم بود به نظر من مردم در اين امتحان برنده شدند نمره قبولي گرفتند بعضي خواص هم البته مردود شدند اين انتخابات بعضيها را مردود كرد "(5).
7- رفوزگي خواص طرفدار حقي كه مطامع دنيوي آنان را به ارتكاب خطاها كشاند از نقطهاي كوچك آغاز شده بود. عدم جلوگيري از فساد و دلبستگي به مظاهر دنيوي كار را به آن جا رساند كه نفاق در جانشان رسوخ يافته و با تكرار آن، قدرت تحليل و درك نيز از ايشان سلب شده بود. گويي مهر اراده الهي چنان بر سينههايشان نهاده شده بود كه كساني كه تا ديروز مرجعي براي شناخت حقايق مردم بودند، امروز خود در تحليل آنچه رخ داده گرفتار آمده بودند كه "ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه ولهم عذاب عظيم "(6)
چنين است كه رهبري معظم انقلاب اسلامي (دام ظله) كه از 13 سال پيش تا كنون با انذار گوناگون خواص را از فرو غلتيدن در دامنه فساد برحذر داشتند، با اعلام صريح مردودي برخي خواص در امتحان بزرگ پديد آمده ، نفاق امروزين آنان را ناشي از فساد پذيري شخصي و ناديده انگاشتن گناه واصرار بر اشتباهات پيشين دانسته و فرمودند:
"نكته ديگري كه فعالان سياسي، مسئولان،صاحبان قدرت، صاحبان مسئوليتهاي گوناگون و متنفذين به شدت بايستي مراقب آن باشند مسئله انحراف و فساد پذيري شخصي است. گاهي لغزشهاي كوچك انسان را به لغزشهاي بزرگ و بزرگتر و گاهي به پرتاب شدن در اعماق درههايي منتهي ميكند. خيلي بايد مراقب بود. قرآن هشدار داده است يك جا ميفرمايد:ثم كان عاقبه الذين اساووا السوا ان كذبوا بايات الله. عاقبت بعضي از كارها اين است كه انسان به آن خانه بدترين ميرسد كه تكذيب آيات الهي است. يك جا ميفرمايد: فاعقبهم نفاقا في قلوبهم الي يوم يلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه. خلف وعده با خدا كردند اين موجب شد نفاق در دل هايشان بوجود بيايد يعني انسان گناهي انجام ميدهد اين گناه انسان را به وادي نفاق ميكشاند كه نفاق كفر باطني است.ان الذين تولوا يوم التقي الجمعان انما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا. اين كه ميبينيد يك عدهاي در مقابل دشمن منهزم ميشوند، طاقت نميآوردند، نميتوانند ايستادگي كنند، به خاطر آن چيزي است كه قبلا از اينها سر زده است. باطن خودشان را با گناه و با خطا خراب كردند. لغزشها انسان را فاسد ميكند. اين فساد به انحراف در عمل و گاهي به انحراف در عقيده منتهي ميشود. اين هم به مرور پيش ميآيد.... اين علاجش هم مراقبت از خود است. مراقبت از خود يعني همين تقوا.
...انسان گاهي در بعضي از حرفها در بعضي از اقدامها و تحركات اين را احساس ميكند. نشانههاي يك چنين انحرافي را انسان مشاهده ميكند، به خدا بايد پناه برد از خدا بايد كمك خواست "(7).
8- هشدارها افاقه نميكند دوستان ديروز در صددند تا آبروي نظام اسلامي را برباد دهند، با دشمنان تابلودار انقلاب و نظام وملت نرد عشق ميبازند و توطئه ميچيدند، آن توطئهها را در داخل اجرا كرده و دست به آشوبطلبي، اغتشاش آفريني و طراحيهاي پيچيده براي كاستن از قدرت نفوذ نظام اسلامي ميزنند.اما محور همه آنان "منافع " است.
آنان ديگر حتي مجالي براي مجامله و صبوري نظام و رأفت و عطوفت اسلامي باقي نميگذارند. چنين است كه "هشدار آخر " براي برخورد با كجروان و منحرفين به ميان ميآيد.آري؛ ديگر جاي "خواص طرفدار حق " را كجروان و منافقين مصر بر عصيان ميپوشانند؛ از اينروست كه عتاب رهبري نيز نسبت به آنان تغيير مي يابد و از سير لحن "جلوگيري براي عدم انحراف " به آهنگي براي "برخورد نظام با انحراف " مبدل ميشود:
"با هر كدام از اينها امام يك نحوي برخورد كرد. در سطح بالاي حكومت هم بود. نخست وزير بود، رييسجمهور بود. حتي بعدها در اواخر عمر امام (رضوان الله عليه) در سطوح بالاتر از رييسجمهور هم بود. امام با كسانيكه احساس كردند نميشود با اينها بيش از آن مدارا كرد، برخورد كردند. همه هم سوابق انقلابي داشتند سوابق مذهبي داشتند. خيليشان هم در سطوح بالا بودند... بعضي واقعا با امام در افتادند... بعضي با امام در افتادند و مداراي امام را نديده گرفتند.... وقتي احساس خطرشد به خصوص آن وقتي كه مساله، مساله رسوخدادن مباني غلط در كالبد نظام و انقلاب است اين ديگر مثل سهم مهلك است. آن وقت امام رعايت نكردند، مدارا نكردند، برخورد كردند.
...بعضي از اين تعارضها و انشعابات خسارت زا هم بوده است بعضي هم نه. با هشياري مردم با آگاهي و مسوليتپذيري عناصر فعال در اين جريانها حل شده است.... بعضي از انشعابها ناشي از اختلاف در مباني و در عقايد است ...بعضي از اينها بحث عقايد و معتقدات نيست بحث منافع است. دعوا بر سر منافع است. "(8)
9-در اين ميان جاي خوشوقتي آن است كه مردم قيمت سنگين سقوط خواص را با بالا بردن تحليل خود هضم كردند. به ديگر عبارت خود خواصي شدند بينام و نشان كه اگر نبودند، سقوط و ريزش خواص، آنان را نيز از دامان انقلاب جدا ميساخت. اما روشنبيني، ولايت پذيري، دوري از تعصبات و مطالع دنيوي به اهرمي قابل ملاحظه براي جلوگيري از انحراف آنان بدل شد و پايههاي انقلاب اسلامي با رويش آنان مستحكمتر و استوارتر گشت. اين روند هبوط و سقوط خواص اما ميتواند ادامه يافته و البته ميشود كه متوقف گردد. اما حقيقت آن است كه در روز رستاخيز آنچه در سينههاست هويدا شده و كينهها و محبتها از قبرها بيرون ريخته خواهد شد... و ديگر جايي براي بازگشت نيست...
" والعاديات ضبحا .فالموريات قدحا .فالمغيرات صبحا .فاثرن به نقعا. فوسطن به جمعا. ان الانسان لربه لكنود .و انه علي ذلك لشهيد .و انه لحب الخير لشديد .افلا يعلم اذا بعثر مافي القبور و حصل مافي الصدور. ان ربهم بهم يومئد لخبير. "
"سوگند به ماديانهايي كه با همهمه تازانند. باسم ( هاي) خود برق (از سنگ) همي جهانند و صبحگاهان هجوم آرند. و با آن ( يورش) گردي بر انگيزند و برآن ( هجوم) در دل گروهي در آيند. انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است. و او خود بر اين ( امر) نيك گواه است. وراستي او سخت شيفته مال است. مگر نميداند كه چون آنچه درگورهاست بيرون ريخته گردد و آنچه در سينههاست فاش شده در چنان روزي پروردگارشان به ( حال) ايشان نيك آگاه است! "(9).
اعاذنا الله من شرور انفسنا وسيئات اعمالنا
والسلام
محمد سعيد ذاكري
پينوشتها:
1 : فرمايشات مقام معظم رهبري در لشكر 27 محمد رسولالله (ص) موسوم به عوام و خواص : 20 / 3 / 75
2 : فرمايشات مقام معظم رهبري در نماز جمعه تهران : 18 / 2 / 77
3 : فرمايشات مقام معظم رهبري در نماز جمعه تهران : 26 / 9 / 78
4: "بايد مراقب بود تقوا يعني اين. آن كساني كه در راساند هم مواظب خودشان باشند هم مواظب كل جامعه باشند. به سمت دنيا طلبي به سمت دل بستن به زخارف دنيا به سمت خودخواهي نروند... اگر مراقبت نباشد آن وقت جامعه همين طور بتدريج از ارزشها تهي دست ميشود و به نقطهاي ميرسد كه فقط يك پوسته ظاهري باقي ميماند. ناگهان يك امتحان بزرگ پيش ميآيد... آن وقت اين جامعه در اين امتحان مردود مي شود ". فرمايشات مقام معظم رهبري در نماز جمعه تهران : 18 / 2 / 77
5 : فرمايشات مقام معظم رهبري در مراسم تنفيذ رياستجمهوري احمدينژاد: 12 / 5 / 88
6: سوره مباركه بقره آيه 7
7 : فرمايشات مقام معظم رهبري در نماز جمعه تهران : 20 / 6 / 88
8 : فرمايشات مقام معظم رهبري در نماز جمعه تهران : 20 / 6 / 88
9 : سوره مباركه عاديات ؛نكته آنكه اين سوره مباركه در پايان خطبههاي نماز جمعه مقام معظم رهبري در تاريخ 20 / 6 / 88 از سوي معظمله قرائت شد.