سيري در دوران امامت امام جعفرصادق(ع)

در ميان اهل بيت، از امام صادق(ع) بيش از ديگران نقل روايت شده است، چراكه روايت ايشان در مسائل مختلف فقهي مجموعهاي گسترده و بسيار متنوع را فراهم ساخته كه پاسخگوي بسياري از مسائل فقهي، اصولي، عقيدتي و كلامي است.
جعفربن محمد(ع) را القاب بسيار بود. از اين جمله ميتوان از فاضل، طاهر، صابر و... نام برد
اما از آنجا كه فقها و محدثان همعصر او ايشان را به درستي در حديث و راستگويي در نقل روايت ميستودند، «صادق» را برايشان برگزيدند.
نويسندگان شيعي به اتفاق معتقدند كه والي مدينه از سوي منصور عباسي امام را به وسيله زهر مسموم كرد. چنانكه ابنشهر آشوب در «مناقب» نوشته است:«ابوجعفر، منصور او را زهر خورانيد.» مورخان شيعه و سني اتفاق نظر دارند كه سال وفات امام، 168 هجري است. آنچه از پي ميآيد، درسي است از گفتار،كردار و پندار آن بزرگوار.
«آن سلطان ملت مصطفوي، آن برهان حجت نبوي، آن عالم صديق، آن عالم تحقيق، آن ميوه دل اوليا، آن گوشه جگر انبيا، آن ناقل علي، آن وارث نبي، آن عارف عاشق ابومحمد جعفر صادق.»
اگر روزگاري هيبت و حشمتي در چشم ادراك بزرگي پيدا شود، بيهوده نيست، چراكه هر چيزي براي گوينده همواره ناظر بر مراتب احوال و مقامات اوست. در شناخت بسياري از پديدهها اين روش بسيار كارگشاست. اوصافي كه در بالا براي امام صادق(ص) ذكر شده، از چشم ادراك «عطار» نيشابوري است.
عطار كه مذهب اهل سنت داشت، در جماعتي از دوستانش رغبتي تمام به سخنان عارفان ميديد و ازآنرو كه خود ميلي عظيم به مطالعه احوال و سخنان ايشان داشت، دست به تأليف «تذكرهالاوليا» زد. اين كتاب چنانكه نامش حكايت ميكند، كتابي است درباره سرگذشت، احوال، مقامات، كرامات، سخنان و انديشه عارفان بزرگ.
هر بخش كتاب به يكي از بزرگان و عرفا اختصاص دارد. كتاب داراي 72 بخش است. نخستين اين بزرگان، امام جعفرصادق(ص) و آخرينش منصور حلاج است. بررسي اين بخشبندي و چگونگي آنرا در زبان خود، عطار مييابيم. او كتاب را به صادق ابتدا ميكند تا تبرك يابد، چراكه او «قدوه جمله مشايخ است و مقتداي مطلق است و همه محمديان را امام است»:
«گفته بوديم كه اگر ذكر انبيا و صحابه و اهل بيت كنيم، يك كتاب جداگانه ميبايد، و اين كتاب شرح حال اين قوم خواهد بود. از مشايخ، كه بعد از ايشان بودهاند اما بهسبب تبرك در صادق، ابتدا كنيم، كه او نيز بعد از ايشان بوده است و چون از اهل بيت بيشتر سخن طريقت او گفته است، و روايت از او بيش آمده، كلمهاي چند از آن حضرت بيارم كه ايشان همه يكياند.
چون ذكر او كرده آمد، ذكر همه بود. نبيني كه قومي كه مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند، يعني يكي دوازده است و دوازده يكي. اگر تنها صفت او گويم به زبان عبارت من راست نيايد، كه در جمله علوم، و اشارات و عبارات بيتكلف به كمال بود.
و قدوه جمله مشايخ بود، و اعتماد همه بر او بود، و مقتداي مطلق بود و همه الهيان را شيخ بود، و همه محمديان را امام بود، هم اهل ذوق را پيشرو بود و هم اهل عشق را پيشوا. هم عباد را مقدم و هم زهاد را مكرم. هم در تصنيف اسرار حقايق، خطير بود و هم در لطايف اسرار تنزيل و تفسير، بينظير.»
شرح اوصاف امام صادق(ع) از زبان عطار نيشابوري در كتابي كه حسب حال عارفان بزرگ است، جاي بسي تأمل دارد. شيخي كه اهل مذهب تسنن است، چگونه ميشود كه براي تبرك، كتاب خود را با صادق آل رسول آغاز كند؟ با اين احوال كه اوليايي چون امام شافعي، احمد حنبل و ابوحنيفه را در «تذكره الاوليا» در مرتبهاي بعدتر قرار داده است.
سر اين ترتيب در زبان و بيان او هست «چراكه او همه محمديان را امام بود». نهتنها عطار نيشابوري بلكه بزرگان اهل سنت و جماعات بسياري از روزگار وي تا امروز، او را به كرامت خلق، دانش فراوان، بخشش بسيار و عبادت طولاني ستودهاند. ابن شهرآشوب به اسناد خود از فقيه مدينه، مالك پسر انس روايت ميكند: «از جعفر بن محمد در فضل و علم و پارسايي برتر نديدم. يا روزه بود، يا نماز ميخواند، يا ذكر ميگفت.
از بزرگان و اكابر و زاهدان بود و از آنان كه از پروردگار ميترسند، بسيار حديث، نيكو محضر و پرفايده بود. چون «قال رسول الله» ميگفت رنگش دگرگون ميگشت.» شهرستاني در ملل و نحل مينويسد: «جعفر بن محمد الصادق داراي علمي بسيار و ادبي كامل بود. زهد و پارسايي داشت. نه گرد مهتري گرديد و نه بر سر خلافت با كسي به جنگ برخاست. آن كه در درياي معرفت شنا كند، در شط نميافتد و آنكه به اوج حقيقت رسد از فرود آمدن نميترسد.»
اين چند گواهي، اندكي از بسيار است تا روشن شود كه امامان شيعه جز در نگاه گويندگان شيعي بزرگ نيستند و قدر و منزلت آنان تنها در ديده شيعيانشان بزرگ نيست، چراكه هر آنكه علمي و بصيرتي داشته در برابر آنكه داراي بصيرت و علم بيشتر و فزونتر است، فروتن است.
زيستبوم فرهنگي ما شيعيان چنان شكل گرفته كه در مقام برخورد با امامان، خود پارهاي از پديدهها را جايگزين پديدههاي ديگر كردهايم. آنچنانكه اهميت يكي در مقايسه با ديگري به چشم نميآيد. گاه ما بيش از آنكه كلام امامان خود را بشنويم و آنچه را كه شنيدهايم بفهميم و آنچه را كه فهميدهايم بهكار بريم، بر آنان گريستهايم، و بيش از آنكه هريك را در جاي و شأن خود ببينيم، از مرتبه و مقامش پايين كشيدهايم. حضرت امام صادق(ع) از اين قاعده مستثني نبوده است.
تاكنون انديشيدهايد كه چرا ما شيعيان را پيروان مذهب جعفري ميخوانند؟ چرا در ميان امامان دوازدهگانه ما مذهب شيعه به ايشان انتساب يافته است؟ مگر امام جعفر صادق(ع) ششمين امام شيعه نيست؟ از چه روست كه اين مذهب را حسني يا حسيني يا باقري نمينامند؟
در ميان اهل بيت، از امام صادق(ع) بيش از ديگران نقل روايت شده است، چراكه روايت ايشان در مسائل مختلف فقهي مجموعهاي گسترده و بسيار متنوع را فراهم ساخته كه پاسخگوي بسياري از مسائل فقهي، اصولي، عقيدتي و كلامي است. ازاينرو، مذهب شيعه را مذهب جعفري خواندهاند و ازاينروست كه عطار ميگويد اگر ذكر او كني، ذكر همه (12تن) است.
محوريترين آموزه ايشان را بايد در تعليم و بسط عقلانيت جستوجو كرد، چراكه زمانه ايشان عصر تضارب مكاتب و نحلههاي متضاد فكري، فلسفي و كلامي است:«خداوند عقل را بيافريد و فرمود پيش بيا، آمد. فرمود عقب برو، رفت. سپس فرمود: سوگند به عزت و جلالم چيزي محبوبتر از تو نيافريدهام، براي تو پاداش ميدهم و كيفر نيز براي تو است.»
بيان چنين عقلانيتي را در لابهلاي حوادث زندگي ايشان ميتوان نشان داد. نيز بين امام صادق(ع) و فقهاي آن عصر مناظراتي رخ داده است كه از لابهلاي اين مناظرات ميتوان به تصوري از عقلانيت ايشان رسيد.
يكي از اين گفتوشنودها، ملاقات ابوحنيفه با امام است: «روزي امام خطاب به ابوحنيفه گفت: شنيدهام تو براساس قياس فتوا ميدهي.ابوحنيفه: آري. سپس امام براي باطل بودن قياس مواردي از قوانين اسلام را كه برخلاف اين اصل است ذكر كرد و فرمود: بهنظر تو كشتن كسي بهناحق مهمتر است يا زنا؟ ابوحنيفه گفت: كشتن بهناحق.
امام: بنابراين اگر عمل كردن به قياس صحيح باشد، پس چرا براي اثبات قتل 2 شاهد كافي است ولي براي اثبات كردن زنا 4 شاهد لازم است؟ آيا قوانين اسلام با قياس سازگار است؟ابوحنيفه: نه.امام: نماز مهمتر است يا روزه؟ ابوحنيفه: نماز. امام: پس چرا بر زن حائض قضاي روزه واجب است ولي قضاي نماز واجب نيست. آيا اين حكم با قياس سازگار است؟ابوحنيفه: نه.
امام فرمود: شنيدهام كه اين آيه را (ثم لتسئلن يومئذٍ عن النعيم) چنين تفسير ميكني: خداوند مردم را از غذاهاي لذيذ و آبهاي خنك كه در فصل تابستان ميخورند مؤاخذه و بازخواست ميكند.
ابوحنيفه گفت: درست است من اين آيه را اينطور تفسير كردهام.امام فرمود: اگر مردي تو را به خانهاش دعوت كند و با غذاهاي لذيذ و آب خنكي از تو پذيرايي كند و بعد براي اين پذيرايي به تو منت بگذارد، درباره چنين كسي چگونه قضاوت ميكني؟ ابوحنيفه گفت: ميگويم آدم بخيلي است.
امام فرمود: آيا خداوند بخيل است تا اينكه در روز قيامت درمورد غذاهايي كه به ما داده ما را بازخواست كند؟ ابوحنيفه گفت: پس مقصود از نعمتهايي كه قرآن ميگويد انسان از آنها مؤاخذه ميشود، چيست؟امام فرمود: مقصود نعمت دوستي با خاندان رسالت است كه در قيامت، درمورد آن بازخواست ميكند.»
اين نحوه رفتار امام را كه بر تعقل، گفتوگو و جدال احسن مبتني است، صرفا در برخورد با مسلمانان نمييابيم، امام با پيشوايان مكاتب الحادي و مادي نيز به همين سياق عمل ميكردند. برخلاف كساني چون امام ابو محمد غزالي كه در برخورد با مخالفان فكري خود، از حربه تكفير بهره ميجست.
از آن جمله ميتوان از «ابوشاكر ديصاني» نام برد. او كه قائل به قدمت ماده بود، روزي در محضر حضرت صادق(ع) حاضر شد و گفت: «ما عقيده داريم كه جهان ازلي و بيابتدا است، شما كه قائل به حدوث اين عالم هستيد، چه دليلي داريد؟»
حضرت تخممرغي را كه آنجا بود برداشت و فرمود زير پوست اين تخممرغ 2 مايع غليظ وجود دارد كه با هم مخلوط نميشود. يكي مايع سفيد رنگي كه زير پوست وجود دارد (سفيده) و ديگري مايع زردرنگي كه در وسط مايع سفيد قرار گرفته است (زرده). اگر اين تخم مرغ را زير بالهاي گرم مرغي بگذاريم، پس از چندي اين تخم مرغ از هم ميشكافد و جوجهاي با بال و پررنگين از آن بيرون ميجهد. اين تخممرغ چند روز پيش وجود نداشته است، بلكه در اثر تخمگذاري مرغي بهوجود آمده است، و پس از چندي هم جوجهاي كه اكنون وجود ندارد، از ميان همين تخممرغ بيرون ميآيد.
با اين وصف، آيا ما ميتوانيم اين تخممرغ را كه از چند روز پيش بهوجود آمد، يا آن جوجه را كه پس از چند روز از اين تخممرغ بهوجود خواهد آمد، قديم بدانيم؟ اگر ساير اجزاي جهان را هم مانند اين تخممرغ و جوجه تعقيب كنيم، سرانجام به روزي ميرسيم كه وجود نداشتهاند. اگر اين جهان قديم بود، بايد اجزاي آن نيز از قديم وجود ميداشتند. اين توضيح امام(ع) ابوشاكر را قانع كرد.
نمونه ديگري از تعقل و خردورزي امام در مقابل جماعت صوفيان و زاهدان نيز بسيار درسآموز است: «روزي سفيان ثوري و گروهي از زاهدان شهر نزد امام صادق(ع) آمدند. سفيان ثوري لباسي پشمينه و زبر بر تن كرده و امام لباسي نازك و درخور توجه به تن داشتند. سفيان به امام گفت: بهدرستي كه اين لباس شما نيست. نياكان شما هميشه لباسهاي درشت و خشن به تن ميكردند چرا در اين روش به آنها اقتدا نميكنيد؟
امام صادق(ع) فرمود: آنچه را به تو ميگويم از من بشنو و به دل بسپار كه خير دنيا و آخرت تو است: ... من به تو خبر ميدهم كه رسول خدا(ص) در زمان تنگدستي مسلمانان زندگي ميكرد. اين گشايش كه امروز در بين مسلمانان بهوجود آمده، در آن روز نبوده است و هرگاه دنيا اقبال كند، سزاوارترين افراد براي استفاده از نعمتها نيكانند نه بدكاران، مؤمنانند نه منافقان، مسلمانانند نه كفار. خداوند دنيا را براي مؤمن آفريده است، نه براي كافر، زيرا كافر ارزشي نزد خداوند ندارد. اي ثوري! من با اين وضعي كه ميبيني از روزي كه خردمند شدم، شامي بر من نگذشته است كه در مالم حقي باشد كه خدا به من فرموده باشد، آنرا در مصرفي برسانم، جز آنكه بدان مصرفش رساندم.
اگر امير مؤمنان علي(ع) در اين زمان بهسر ميبرد، هرگز آن لباسهايي را كه در آن روزگار ميپوشيد به تن نميكرد، تا نگويند او رياكاري ميكند و لباس شهرت ميپوشد. از سوي ديگر امير مؤمنان(ع) امام و والي مسلمانان بود و بر والي مسلمانان سزاوار نيست كه از نظر زندگي و معاش بالاتر از فقرا باشد. حضرت علي(ع) در جواب كساني كه به وي گفتند: تو شب را گرسنه ميماني درحاليكه ملكت و خلافت از آن توست، فرمود: بيم آن دارم كه سير شوم، درحاليكه در (يمامه) يك نفر با شكم گرسنه شب را سپري كرده باشد.
من والي نيستم. خلافت از ما غصب گرديده است. اگر والي بودم، در اين جهت به آن حضرت اقتدا ميكردم. امام صادق(ع) به سفيان ثوري فرمود: نزديك من بيا! او پيش حضرت آمد. آنگاه فرمود: سفيان نگاه كن كه در زير اين پيراهن نازك چه ميبيني؟ سفيان با تعجب ديد كه آن حضرت پيراهن پشمي زبري در زير لباسهاي خود به تن كرده است.
امام فرمود: سفيان! اين لباس زيرين را براي خدا به تن كردهام و پيراهن ديگر را جهت اظهار نعمت پروردگار پوشيدهام.»
براساس چنين منش و انديشهاي است كه امام موجب حركت بزرگ علمي در دنياي اسلام شد. چنانكه حوزه درس ايشان، ميراث علمي عظيمي برجاي نهاد و عالمان بسياري را تربيت كرد. آنگونه كه مورخان و عالمان اتفاق نظر دارند، شاگردان ايشان همه اهل مدينه نبودند، بلكه از شهرها و بلاد مختلف از دور و نزديك نظير عراق، مصر، خراسان، حمص و شام گرد ايشان جمع ميشدند.
دانشپژوهان مكتب جعفري داراي يك عقيده و همه از شيعيان نبودند بلكه داراي عقايد و مذاهب متفاوت بودند. چنانكه ابوحنيفه بنيانگذار فقه حنفي شاگرديش را افتخار خود ميدانست. مالك انس نيز كه يكي از 4 فقيه مذاهب اهل تسنن است، در اين زمينه با ابوحنيفه همرأي است.
ازاينرو بسياري از پژوهشگران معتقدند كه حركتهاي علمي دنياي اسلام اعم از شيعه و سني مربوط به امام صادق(ع) است. بر اين اساس، حوزههاي سني نيز برگرفته از انديشه ايشان است، چراكه در رأس حوزههاي سني «جامعالازهر» است كه هزار سال پيش بهدست شيعيان فاطمي تشكيل شده. درواقع تمام حوزههاي ديگر اهل تسنن از جامعالازهر منشعب ميشود.
نويسنده:جهانداد معماريان