IRNON.com
تحليلي پيرامون تحول در علوم انساني
 

تعارضات جدي علوم انساني غربي با مباني اسلامي از يك سو و توجه به ناكارآمدي آنها در كنترل بحران هاي متعدد جهاني در حوزه‌هاي مختلف اقتصادي، سياسي و فرهنگي در كنار عدم قدرت پيش بيني، كنترل و هدايت درست مسائل و نيازهاي داخلي كشور و كشاندن نظام به سمت چالش هاي اجتماعي از سوي ديگر، شواهدي است كه از اولويت ضرورتي قطعي و غير قابل اغماض به نام "تحول علوم انساني و اجتماعي " در شرايط كنوني حكايت مي‌نمايد.


 

بحران هاي جهاني، وقايع اجتماعي سياسي ايران اسلامي و سخنان حكيمانه رهبر معظم انقلاب (مدظله العالي) پيرامون خطرات علوم انساني و اجتماعي غربي، از سويي هشداري جدي نسبت به عواقب نفوذ علوم انساني و اجتماعي غربي در اذهان نخبگان و روشنفكران جامعه اسلامي و از سويي ديگر، نويد بخش دوره‌اي نو و چشم اندازي اميدآفرين در زمينه حركت جمعي به سمت توليد علم بومي و اسلامي است.

دفتر فرهنگستان علوم اسلامي قم كه در طي سه دهه گذشته با محوريت انديشه‌هاي متفكر فرزانه استاد حجت الاسلام و المسلمين سيد منيرالدين حسيني(ره) تلاش هايي را در اين زمينه انجام داده است، برخود وظيفه مي‌داند كه اشاره‌وار به تحليل فرهنگي اين مسئله مهم بپردازد و راهكارهايي نيز براي پيشبرد موضوع ارائه نمايد.

الف) انقلاب اسلامي و ضرورت تحول در علوم انساني

تاريخ بشريت همواره شاهد درگيري و صف بندي جبهه كفر در برابر جبهه‌ي حق و فضيلت به پرچمداري انبياء و اولياء الهي بوده است، به نحوي كه مي‌توان روند رشد، توسعه و تكامل جوامع و پيدايش و افول تمدن‌ها كه شامل گستره‌اي وسيع از انديشه‌ها، انگيزه‌ها و ساختارهاي اجتماعي تا علوم، فنون، صنايع و محصولات عيني زندگي است، ابر محور همين نبرد تاريخي تحليل و دسته‌بندي كرد.

تمدن غرب نيز در سده‌هاي اخير با كنار گذاشتن دين از صحنه‌ي حيات اجتماعي انسان و با تكيه بر "خرد جمعي خودبنياد " به تغيير و تصرف در طبيعت و انسان پرداخته و توليد علم و تكنولوژي و نيز مديريت توسعه اجتماعي را بر همين مبنا سامان داده است و با شتاب سرسام آوري در مسير زميني كردن انسان و قدسي‌زدايي از حيات اجتماعي به پيش مي‌رود.

اين تمدن كه بر اساس ماهيت استيلا جويانه و استكباري خود به دنبال ايجاد سيطره بر تمامي ابعاد و شؤون حيات بشر بود به تدريج و در طول چند قرن در تمامي حوزه‌هاي حيات فردي و اجتماعي انسان نفوذ كرد. روياي جهاني سازي مدرنيته، خوابي است كه سردمداران و انديشمندان غربي در ادامه‌ي توسعه‌ي تمدني خود براي بشر معاصر ديده بودند، به شكلي كه هر دين، آيين، فرهنگ و زيست بومي غير از آنچه غرب به رسميت مي‌شناسد، بايد مورد هجمه قرار گيرد و در دستگاه هاضمه غرب مدرن به عنوان فرهنگ برتر هضم شود.

از آنجا كه "بهره‌وري مادي افزون‌تر " مبناي اصلي جهان‌نگري غربي را تشكيل مي‌داد، طبيعي بود كه اخلاق و معنويت را به عنوان ابزار، در اختيار بهره‌وري مادي قرار دهد، لذا در پي آن به تدريج مكاتب اخلاقي جديدي شكل گرفت كه توجيه‌گر زندگي فن‌سالارانه و لذت جويي حداكثري قرار گرفت.

اما به موازات اين افزايشِ قدرت ظاهري بشر در تصرف طبيعت و ايجاد يك تمدن نوين، به مرور عدم تناسب منظومه‌ي دستاوردهاي اين تمدن با نيازهاي فطري و حقيقي انسان، عوارض و تناقضات دروني آن را آشكار ساخت.

در چنين شرايطي بود كه پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 فصل نويني را در تقابل تاريخي حق و باطل پديد آورد. انقلاب اسلامي و رويش جمهوري اسلامي ايران از دل آن، خيزشي معنوي در مقياس جهاني بود و اميد به برپايي تمدني نوين بر پايه‌ي عدالت و معنويت را در قلوب مستضعفان و مؤمنان عالم زنده كرد.

انقلاب اسلامي با گذشت سي سال از آغاز اين هماوردي، در عرصه‌ي سياسي و صدور و تثبيت آرمان هاي خود در جهان موفقيت‌هاي بسياري كسب نموده و در آستانه‌ي ورود به درگيري همه جانبه‌ي فكري و فرهنگي با تمدن غرب است.

ضرورت توجه به اين موضوع در آغازين سالهاي پيروزي انقلاب نيز توسط بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي به بيانات متعدد و با عنوان انقلاب فرهنگي مورد تأييد اين چنين قرار گرفت.

"خروج از فرهنگ بدآموز غربي و نفوذ و جايگزين شدن فرهنگ آموزنده‌ي اسلامي- ملي و انقلاب فرهنگي در تمام زمينه ها در سطح كشور، آن چنان محتاج تلاش و كوشش است كه براي تحقق آن، ساليان دراز بايد زحمت كشيد و با نفوذ عميق و ريشه‌دار غرب مبارزه كرد. "(صحيفة نور، جلد هفدهم ص 322 (22/11/1361))

چنانچه پس از حضرت امام خميني(ره) رهبر فرزانه‌ي انقلاب نيز در موارد متعدد با طرح موضوعاتي چون تهاجم فرهنگي، توليد فكر، آزاد انديشي و نظريه پردازي، اسلامي شدن دانشگاهها، ناتوي فرهنگي، جنبش نرم‌افزاري و نقشه‌ي جامع علمي كشور در ميان مسئولان و نخبگان كشور بر ضرورت اين تحول علمي فرهنگي از زواياي متفاوت تأكيد نموده‌اند.

تلاش و تكاپوي جامعه‌ي علمي و فرهنگي كشور در طول سه دهه‌ي گذشته هر چند ثمراتي داشته است، اما به دلايل متعدد و بر اثر موانع و اشكالات متنوع هرگز به حركتي فراگير و اثربخش تبديل نشده است.

امروز نيز كه حركت در اين مسير صعب در آستانه خيزشي دوباره قرار گرفته يكي از مهم‌ترين موانع جدي آن اعتقاد طيفي از نخبگان به الگوي مدرنيته اسلامي در پيگيري اهداف انقلاب اسلامي و توسعه‌ي اجتماعي است. اين ديدگاه كه ريشه‌هاي آن به سال هاي آغازين هجمه‌ي غرب مدرن به جهان اسلام و به چالش كشيده شدن تفكر اسلامي باز مي‌گردد با نفي در هم تنيدگي اجزاء تمدني غرب معتقد است مطلوب و حتي تنها راه مقدور در مديريت توسعه‌ي جوامع اسلامي، تركيب كردن علم و تكنولوژي غرب با اخلاق، ارزش ها و فرهنگ اسلامي- ايراني و ساختن جامعه‌‌اي بر اين دو پايه‌ي ناهمگون است.

اين تفكر بدون توجه به رسوخ مباني ارزشي و فرهنگ و فلسفه‌هاي حسي در بطن علوم و دستاوردهاي علمي و تكنولوژيك غرب با نگاهي سطحي به بهره‌برداري بي قيد و شرط، حداكثري و بدون الگوي مشخص از دانش‌هاي مدرن مي‌پردازد و توجهي به رابطه‌ي آن با ناهنجاريهاي توليد شده سياسي، اقتصادي، اجتماعي و بحران هاي هويتي و استحاله‌ي آرام فرهنگي بر آمده از آن ندارد و در نهايت نيز به دليل درك تعارض‌هاي ميان روند توسعه‌ي تعريف شده با برخي مباني ارزشي و فرهنگ اسلامي، روز به روز به سمت بازخواني آن مباني و ارائه تفسيري جديد و خنثي از معارف و ارزش هاي اسلامي در برابر مدرنيته متمايل‌تر خواهد شد.

البته بايد توجه داشت كه معناي نقد اين تفكر آن نيست كه نمي‌توان يا نمي‌بايست از مظاهر تمدن مدرن به سمت تحقق تمدن اسلامي استفاده كرد، بلكه مي‌توان مجموعه‌ي دستاوردهاي غرب را در فرهنگ و تفكر اسلامي منحل كرد و اين البته همان كاري است كه غرب نيز با پيشينه و دستاوردهاي تمدن اسلامي در سده‌هاي دورتر انجام داده است.

جايگاه برجسته علوم انساني و اجتماعي در مقايسه با ساير دستاوردهاي علمي و تكنولوژيك غرب، در روند تحولات تمدني و مديريت توسعه‌ي اجتماعي بر كسي پوشيده نيست. حتي توفيق آنها در علوم پايه، مهندسي، پزشكي و... و نيز فن‌آوري هاي وابسته به آن، مرهون مهندسي و مديريت انساني مي‌باشد كه خود محصول به كارگيري علوم انساني است. همين نقش محوري سبب شده تا غرب نوعي انحصار گرايي علمي در محدوده‌ي علوم انساني و اجتماعي ايجاد نمايد.

درك تعارضات جدي آنها با مباني اسلامي از يك سو و توجه به ناكارآمدي آنها در كنترل بحران هاي متعدد جهاني در حوزه‌هاي مختلف اقتصادي، سياسي و به ويژه فرهنگي و اخلاقي غرب، در كنار عدم قدرت پيش بيني، كنترل و هدايت درست مسائل و نيازهاي داخلي كشور و كشاندن نظام به سمت چالش هاي اجتماعي از سوي ديگر، شواهدي است كه از اولويت ضرورتي قطعي و غير قابل اغماض به نام "تحول علوم انساني و اجتماعي " در شرايط كنوني حكايت مي‌نمايد.

از اين‌رو، انقلاب اسلامي كه مدعي جمع بين "عدالت، معنويت و توسعه " در مقياس جهاني است، در آغاز دهه‌اي كه به نام پيشرفت و عدالت نامگذاري شده است، بايد هر چه سريع تر قدرت تئوريزه كردن آرمان خود را از طريق توليد مفاهيم تخصصي و نظريات راهبردي در حوزه‌ي علوم انساني و اجتماعي -كه سنگ بناي مهندسي توسعه‌ي ايراني اسلامي است- كسب نمايد تا بتواند در اين مصاف تمدني گام‌هاي بعدي خود را در حوزه‌ي فرهنگ، علم و انديشه، و سپس ساير حوزه هاي متعلق به جامعه‌پردازي و تمدن‌سازي به بهترين وجه بردارد.

ب) راهبردهاي تحول در علوم انساني و اجتماعي

پي‌گيري و تحقق آرمان بلند تحول در علوم انساني و اجتماعي در شرايط كنوني كشور به دليل وجود سرمايه‌هاي عظيم انساني در حوزه و دانشگاه و درك عميق‌تر وگسترده‌تر نخبگان براي پيگيري موضوع، نسبت به گذشته سهل‌تر و نزديك‌تر مي‌نمايد، اما در عين حال نيازمند راهبردهايي است كه به برخي از آنها اشاره مي‌نماييم:

ـ محتواي تحول: ضروري است تا تحول علوم انساني و اجتماعي ابتدا در لايه‌ي "روش تحقيق " و مبتني بر آن در لايه‌ي "فرهنگ و فلسفه " و سپس در لايه‌ي "گزاره‌ها و نظريه‌ها " پي‌گيري گردد. بديهي است با محدود شدن تغيير به سطح گزاره‌ها و نظريات و حتي توقف آن در سطح فرهنگ و فلسفه و غفلت از تحول در روش تحقيق و منطق حاكم بر توليد مفاهيم و نظريات و عدم دستيابي به نظام روش تحقيق در جهت توليد هماهنگ علوم و اطلاعات مورد نياز جامعه، تحولي با عمق و گستره‌ي مطلوب واقع نخواهد شد.

ـ سازمان تحول: شبكه علمي ملي در تحول علوم انساني با استفاده فعال از ظرفيت نهادها، تشكلها و افراد حقيقي در حوزه و دانشگاه با حمايت و هدايت شوراي عالي انقلاب فرهنگي و دستگاههاي اجرايي ذيربط، ساختار پيشنهادي اين تحول مي‌باشد.

ساختار شبكه‌اي امكان مديريت فراگير و نيز متمركز فرآيند توليد علم را فراهم نموده و هماهنگي را افزايش خواهد داد. علاوه بر آن جلوگيري از فعاليت‌هاي موازي و امكان ساماندهي به انواع فعاليت‌هاي علمي ازجمله پايان نامه‌ها و مقالات و... از ديگر مزاياي راه اندازي شبكه علمي و فرهنگي و مديريت تحقيقات از طريق شبكه است.

ـ برنامه تحول: برنامه‌ي پيشنهادي براي ايجاد تحول در سه گام ضروري ذيل قابل پيگيري است:

در گام نخست ضروري است تا از طريق ايجاد "نهضت نقد و ارزيابي علوم انساني و اجتماعي " در سطح دانشگاهها به تقويت احساس خود باوري و انگيزه توليد نظريات علمي اسلامي و بومي در ميان اساتيد و دانشجويان پرداخت. براي اين منظور لازم است از طريق توليد و به كارگيري نرم‌افزار نقد و ارزيابي علوم انساني و اجتماعي ماهيت بحران‌زاي اين علوم و تعارضات زيربناهاي آن با مباني انديشه‌ي اسلامي شفاف گردد و در پي آن از طريق برگزاري مناظره، سخنراني و همايشهاي علمي و فرهنگي، نگاه مطلق‌گرايانه و خوش‌ بينانه نسبت به نظريات علمي غربي تغيير يابد.

در گام دوم ضروري است تا پس از ايجاد بستر لازم براي توليد ديدگاهها و انديشه‌هاي جديد، از طريق برپايي كرسي‌هاي نظريه‌پردازي به ارزيابي آنها پرداخت.

در گام سوم نيز بايد بستر سازي مناسبي صورت پذيرد تا نظريات توليد شده پس از ارزيابي نظري مورد بهره‌برداري مراكز علمي آموزشي و برنامه ريزي كشور قرار گيرد و سپس با محك تجربه، كارآمدي عيني آن نيز اثبات گردد.

در پايان، خاطر نشان مي‌گردد كه دفتر فرهنگستان علوم اسلامي قم به بركت فضاي مساعد بر آمده از انقلاب اسلامي در سه دهه گذشته موفق شده است تا با پايه گذاري "فلسفه شدن اسلامي " به عنوان پايگاه "سنجش عقلي دين محور " به موضوع فلسفه و روش علوم به صورتي مبنايي بپردازد و از اين رو، آمادگي دارد تا در اين نهضت علمي بضاعت خود را در معرض نقد، ارزيابي و سپس بهره‌برداري جامعه علمي كشور قرار دهد.

اميد است خداوند متعال به همه‌ي مجاهدان جبهه‌ي علمي و فرهنگي انقلاب اسلامي، توفيق خدمتگزاري و تلاش بيش از پيش در مسير تحقق تمدن نوين اسلامي را عطا فرمايد.

* دفتر فرهنگستان علوم اسلامي