حزب توده ايران پس از انقلاب اسلامي

تا سال 1361 حزب توده خود را مدافع انقلاب و نظام معرفي ميكرد ولي در اين سال زمزمههاي رشد «گرايش در راست» را مطرح كرد، ولي تا لحظهي انحلال و برافتادن چهرهي منافقانهي اين حزب ، خود را مقيد به قانون اساسي جمهوري اسلامي وانمود ميكرد، اما در سال 1364 بقاياي حزب توده و گروهك اكثريت اساسيترين وظيفهي خود را تلاش براي سرنگوني جمهوري اسلامي اعلام كردند.
تا سال 1361 حزب توده خود را مدافع انقلاب و نظام معرفي ميكرد ولي در اين سال زمزمههاي رشد «گرايش در راست» را مطرح كرد، ولي تا لحظهي انحلال و برافتادن چهرهي منافقانهي اين حزب ، خود را مقيد به قانون اساسي جمهوري اسلامي وانمود ميكرد. با انحلال اين حزب در كه ديگر دليلي براي ادامه اين سياست ظاهرسازانه و خدعهآميز نداشت و لذا ماهيت و مواضع ضد انقلابي خود را علني كرد و رسما در مقابل انقلاب و نظام موضع گرفت. در سال 1364 بقاياي حزب توده و گروهك اكثريت اساسيترين وظيفهي خود را تلاش براي سرنگوني جمهوري اسلامي اعلام كردند.
1. مقدمه
پس از سقوط رضا شاه و فروپاشي استبداد بيست ساله رضاخاني ، بار ديگر فضاي باز سياسي ميهن اين امكان را بوجود آورد تا ماركسيستهاي بازمانده از " حزب كمونيست ايران " به همراه گروه " 53 نفر " و عناصر ملي و روشنفكر بتوانند آزادانه ناشر افكار و انديشههاي دور و دراز خود باشند .
از همين روي در دهم مهر ماه 1320 در منزل " سليمان محسن اسكندري " بيش از هفتاد تن از انقلابيون حرفهاي ، كمونيستها ، سنديكاليستها و عناصر ملي و آزاديخواه شركت يافتند تا آغازگر تلاشي نو در تاريخ حزب توده باشند .
به هر صورت " حزب توده ايران " در دهم مهر ماه 1320 تأسيس و " سليمان محسن اسكندري " به عنوان رهبر حزب انتخاب ميگردد.
پس از مرگ " سليمان محسن اسكندري " تا برگزاري اولين كنگره حزب " ايرج اسكندري " بطور موقت جانشين سليمان محسن اسكندري ميشود و ظاهرا حق امضاء داشت . تا اينكه در مرداد ماه 1320 پس از برگزاري اولين كنگره حزب " نورالدين الموتي " به مقام رهبري نائل ميگردد ولي احدي او را به عنوان رهبر حزب قبول نداشت .
در كنگره دوم ، اساسنامهاي به تصويب ميرسد كه طبق مصوبات آن مقام دبيركلي تصريح و حدود وظايف او تا حدودي تعيين ميشود . در اين كنگره " رضا رادمنش " به عنوان دبير كل انتخاب و به مدت بيست سال ، يعني تا " پلنوم چهاردهم " در اين سمت باقي ميماند .
پس از خلع " رضا رادمنش " از مقام دبير كلي ، " ايرج اسكندري " به مقام دبير اولي حزب نائل و تا " پلنوم شانزدهم حزب " در اين سمت باقي ميماند . پس از برگزاري " شانزدهمين پلنوم " كميته مركزي حزب توده ، سرانجام سكان كشتي به گل نشسته حزب ، در اسفند ماه 1357 در دستان لرزان " نورالدين كيانوري " براي مدتي در امواج پرتلاطم انقلاب اسلامي به حركت در ميآيد . اما تمام مسيرش همانند پيشينيان كژراهه بود و پايانش سردرگمي و در هم شكستن.( اعترافات سران حزب توده ايران/ گردآورنده عباس خندان ، مركز نشر انقلاب، ????)
2.حزب توده در زمان پيروزي انقلاب اسلامي
پيروزي انقلاب اسلامي ايران نه تنها براي كارشناسان غربي غيرقابل پيشبيني بود، حزب توده و گروههاي ماركسيستي فعال در ايران را نيز غافلگير كرد. رهبري انقلاب در دست روحانيت بود و اين با تئوريهاي ماركسيستي غيرقابل توجيه بود. اين انقلاب به پشتيباني همهي مردم شامل بازاري و كارگر و كشاورز و دانشگاهي و... متكي بود و مورد نقضي بر نظريهي طبقاتي ماركسيستي محسوب ميشد. هدف انقلاب اسلامي هم برپايي يك حكومت اسلامي بود كه از اهداف و ايدهآلهاي حزب توده بسيار دور بود و در تناقض با شعارهاي اين حزب قرار داشت. شوروي در مقابل انقلاب اسلامي ايران سردرگم شده بود و طبيعي بود كه حزب توده هم توان تحليل شرايط توفنده و انقلابي ايران را از دست بدهد. مواضع اين حزب در زمان پيروزي انقلاب اسلامي كاملا انفعالي بود و سعي ميكرد تا حد امكان از شرايط انقلابي عقب نماند و با صدور اعلاميه خود را همراه با انقلاب نشان دهد.
حزب توده انقلاب اسلامي را يك «انقلاب ملي دموكراتيك» خواند و بعد آن را «انقلاب ضد امپرياليستي و مردمي ايران» كه همان معنا را افاده ميكرد و حساسيت كمتري را برميانگيخت، اعلام كرد. [1]
در اين شرايط كه جامعه سرشار از تفكرات مذهبي و اسلامي بود، مطرح نمودن شعارهاي سوسياليستي بدون ترديد نوعي خودكشي سياسي به شمار ميرفت. حزب توده سعي كرد به صورت موقت اين تفكر كمونيستي خود را پنهان نمايد و علنا از آنها سخن به ميان نياورد به اين اميد كه در دراز مدت شرايط تغيير نمايد و انقلاب زمينه طرح چنين تفكراتي فراهم گردد. حزب توده حتي ساير گروههاي ماركسيستي كه ايدئولوژي خود را علنا اعلام ميكردند را سرزنش ميكند و اين گروهها را «ذهنگرا»، «ماجراجو» و «حداكثرطلب» ميخواند و در مقابل، سياستهاي خود را «واقعگرا» ميدانست.
نورالدين كيانوري ميگويد:«برنامه حزب كاملا مشخص است كه هدف ما رسيدن به سوسياليسم و كمونيسم بوده و هست. برنامه حزب شعار استراتژيك و درازمدت آن است.»[2] اين تاكتيك مورد حمايت و توصيه شوروي نيز بود. شوروي سعي داشت تا حد ممكن به ايران نزديك شود و موافق نبود كه با تحريك احساسات مردم ايران اين فرصت از دست برود.
3.فعاليت حزب توده پس از انقلاب اسلامي
حزب توده پس از انقلاب اسلامي، در وهلهي اول كوشيد تا شايد يك جناح متمايل به شرق را در حاكميت اسلامي بيابد و آنرا به پايگاه خود براي نفوذ در انقلاب اسلامي تبديل كند.[3] اما به دليل نفرت مردم مسلمان از كمونيسم و شوروي ، حزب توده نتوانست در ميان مردم و مسئولان جناحي متمايل به خود را بيابد.
حزب توده پس از نااميدي نسبت به تمايل مردم و رهبران انقلاب به سوسياليسم، سعي كرد با هر روش ممكن به تضعيف انقلاب اسلامي بپردازد. البته اين يك استراتژي پنهان بود و در ظاهر اين حزب خود را پشتيبان امام خميني معرفي ميكرد. برخي از اقدامات حزب توده در جهت بيثبات سازي وضعيت سياسي عبارتند از:
1- دامن زدن به اختلافات سياسي در جامعه
2- برچسب زدن و متهم ساخت مسئولين با عناويني همچون قشري، راست، حجتيهاي، مرتجع و...
3- اشاعهي نارضايتي ميان مردم[4]
در ديماه 1357 هنوز فرجام انقلاب اسلامي روشن نبود و حزب توده ارزيابي ميكرد كه ايران به كام يك جنگ داخلي پيش رود. در چنين شرايطي حزب توده در پي جذب برخي از ارتشيان برآمد تا در صورت لزوم از آنها استفاده نمايد. اما پيروزي سريع و كامل انقلاب اسلامي علني كردن اين پروژه را منتفي نمود. در اواخر سال 1358 و اوايل سال 1359 حزب توده مجددا با انگيزه قدرتنمايي به منظور جلب شخصيتهاي انقلابي مسلمان كوشيد تا علايمي از قدرت و نفوذ خود را نمايش دهد. در جريان كودتاي نافرجام نوژه در بهار 1359 حزب توده كوشيد تا نقش عوامل نفوذي خود در كشف كودتا برجسته كند و از اين طريق براي خود پشتوانه سياسي و وجاهت ملي كسب كنند. واقعيت اين است كه عوامل نفوذي حزب توده در درون نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي بسيار ناچيز بود و در مقايسه با سالهاي 1333-1320 حزب توده نتوانست به جلب نيروي قابل توجهي در نيروهاي نظامي موفق شود. البته از بين 136 نفر مجموعه «اعضاي سازمان نظامي حزب توده» و نظاميان عضو سازمان اكثريت كه به حزب توده وصل شده بودند، 17 نفر در ردهي سرهنگ يا ناخدا بودند و در فعاليت اين حزب در سالهاي 1320-1332 جذب شده بودند[5]. برخي از همين اعضاي سازمان موفق شده بودند تا ردههاي بالاي فرماندهي نظامي نفوذ نمايند. مهمترين اين افراد عبارتند از :
ناخدا بهرام افضلي : فرمانده نيروي دريايي ارتش
سرهنگ هوشنگ عطاريان: مشاور نظامي وزير دفاع
سرهنگ بيژن كبيري : فرمانده تيپ نوهد
سرهنگ حسن آذرفر: معاون پرسنلي نيروي زميني ارتش
ناخدا محمد حقيقت: معاون فرمانده نيروي دريايي(دستگير نشد)
اين سازمان مخفي به صورت بالقوه آمادگي داشتند تا در صورت لزوم، با كودتا قدرت را به دست بگيرند. همچنين اين افراد در انتقال اطلاعات نظامي به شوروي نقش مهمي داشتند و در شرايطي كه جنگ تحميلي جريان داشت از ارسال اطلاعات نظامي به شوروي خودداري نميكردند.
تا سال 1361 حزب توده خود را مدافع انقلاب و نظام معرفي ميكرد ولي در اين سال زمزمههاي رشد «گرايش در راست» را مطرح كرد، ولي تا لحظهي انحلال و برافتادن چهرهي منافقانهي اين حزب ، خود را مقيد به قانون اساسي جمهوري اسلامي وانمود ميكرد.
با انحلال اين حزب در كه ديگر دليلي براي ادامه اين سياست ظاهرسازانه و خدعهآميز نداشت و لذا ماهيت و مواضع ضد انقلابي خود را علني كرد و رسما در مقابل انقلاب و نظام موضع گرفت. پس از دستگيري اعضاي حزب توده و فروپاشي اين حزب در داخل كشور ، بقاياي حزب در خارج از كشور اعلام كردند كه حزب شكست نخورده است بلكه با چرخش به راست ، دموكراسي انقلاب به يك شعبه از «ارتجاع وابسته به امپرياليسم» تبديل شده است. بنابراين براندازي نظام جمهوري اسلامي به شعار علني اين حزب تبديل شد.[6]
در سال 1364 بقاياي حزب توده و گروهك اكثريت اعلام كردند:«سياست داخلي و خارجي نظام در تضاد آشكار با پيشرفت اجتماعي ، اقتصادي و مصالح ملي قرار دارد و كشور را با سرعت به مرحلهي يك بحران عمومي نزديك ميكند... در حال حاضر مهمترين، عاجلترين و اساسيترين وظيفهاي كه در برابر زحمتكشان و همه ميهنپرستان قرار دارد، مبازره براي سرنگون كردن اين رژيم استبدادي قرون وسطايي است.»[7]
شايد اين تصور وجود داشته باشد كه موضع براندازانه حزب نتيجهي برخورد جمهوري اسلامي با اين حزب است و اين موضوع باعث شد كه حزب به سوي دشمني عليه نظام سوق داده شود. چنين استدلالي در مورد سازمان منافقين نيز بيان ميشود و به همان اندازه بيپايه و اساس است. زيرا اساسا مرام و ايدئولوژي اين حزب با انقلاب اسلامي سازگار نبود و امكان سازش و مصالحه با اين گروه و پنهان كردن تضاد ايدئولوژيك ميان مشي اسلامي انقلاب و مشي ضد ديني و كمونيستي حزب توده وجود نداشت. حزب توده در سال 1364 اعلام كرد:«ما با يك رژيم تئوكراتيك[ديني] به هر دليل و عنوان كه باشد مخالفيم. ما به لزوم قوانين اجتماعي متغير با تكامل عيني جامعه معتقديم و به هيچ عنوان نميتوانيم حاكميت قوانيني را بپذيريم كه خارج از حيطهي تأثير زمان و مكان تدوين شود»[8]
4.نگرش نسبت به دولت موقت و بنيصدر:
حزب توده ليبرالها را در اردوگاه غرب و آمريكا ميدانست و بنابراين طبيعي بود كه با وابستگان به اين تفكر دشمني نمايد. پس از شكلگيري دولت موقت از سوي نهضت آزادي ، حزب توده برخورد محتاطانه و توأم با نرمش و مجيزگويي در پيش ميگيرد. اما پس از آشكار شدن تمايز ميان اهداف و خواستههاي امام خميني و سران نهضت آزادي ، حزب توده به موقعيت را مناسب يافت و به شدت به ليبرالها حمله كرد. كميتهي مركزي حزب توده اقدامات دولت موقت را «ناپيگير و غير قاطع » خواند كه «جنبههاي محافظهكارانه و تسليمآميز آن هرروز شدت مييابد.»[9]
واضح است كه اين موضعگيري به دليل دفاع از اسلام انقلابي و امام خميني اتخاذ نشد. بلكه در جهت هموار ساختن راه قدرتگيري توسط اين حزب و از ميدان به در كردن رقيبان و جلب نظر و اعتماد مردم مسلمان صورت ميگرفت.
پس از استعفاي دولت موقت در انتخابات اولين دوره رياست جمهوري اسلامي ايران ، از نامزد مورد حمايت «جامعهي مدرسين حوزهي علميه قم» يعني «حسن حبيبي» كه رقيب بنيصدر بود حمايت كرد! پس از پيروزي بنيصدر ، حزب توده موضع مسالمتجويانهاي نسبت به او اتخاذ كرد و او را «دموكرات انقلابي» خواند[10] . اما زماني كه اختلاف ميان بنيصدر و نيروهاي حامي خط امام آشكار شد، انتقادهاي حزب توده نيز صريحتر و تندتر ميشود. در اين زمان حزب توده بنيصدر را در كنار ساير ليبرالها در «جبهه سازش و تسليم» قرار داد.
پس از عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا و رياست جمهوري ، بنيصدر را به عنوان فردي در جناح «سرمايهداري بزرگ وابسته» معرفي نمود. پس از فرار بنيصدر حزب توده اعلام كرد كه از ابتدا ماهيت بنيصدر را ميشناخته و فرجام كار او را پيشبيني كرده بود.
«توطئهي جبهه متحد ضد انقلاب به رهبري بنيصدر خائن و قراري براي روي كار آمدن دولت ميانهروي مورد علاقه آمريكا يعني مسخ انقلاب ، به بركت آگاهي و استواري مردم ايران و همه نيروهاي انقلابي و درايت و قاطعيت رهبر انقلاب در هم شكست. مردم ايران و همه نيروهاي انقلابي، با غلبه بر خرابكاريها و كارشكنيها و تحريكات ليبرالها ، مائوئيستهاي آمريكايي و رهبري خائن «سازمان مجاهدين خلق» توانستند اين جبهه را در اساس از حاكميت طرد كنند و موقعيت پيروان صديق خط امام خميني را در حاكميت به طور جدي تحكيم نمايند.»[11]
حزب توده در مورد مجاهدين خلق نيز موضع متغيري داشت. در زمان تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق به مشي ماركسيستي در سال 1353 اين حزب پيام گرمي به سازمان مجاهدين فرستاد. البته شيوههاي تروريستي اين سازمان مورد قبول حزب توده نبود. اما به هر حال گوشهچشمي به اين سازمان داشت. در زمان عزل بنيصدر ، حزب توده با چرخشي سريع، بر عليه سازمان مجاهدين خلق بيانيه داد و آنها را براندازان ضدانقلاب ناميد. اما درست بعد از برخورد محكم قوهي قضائيه با منافقين، حزب توده از اين روند به ملايمت انتقاد كرد و قاتلين مردم بيگناه را «جوانان پرشور، ميهندوست و انقلابي ولي گمراه» [12] خواند. به نظر ميرسد حزب توده براي جذب عناصر باقيمانده منافقين اين موضع فرصتطلبانه را اتخاذ كرد.
5.فروپاشي حزب توده
امام خميني در پاريس در پاسخ به سوال خبرنگاري كه از ايشان دربارهي فعاليت حزب توده در حكومت اسلامي سوال كرده بود، فرمودند:«[در حكومت اسلامي] ماركسيستها آزاد خواهند بود خواستههاي خود را بيان كنند، اما آزادي توطئه عليه كشور را نخواهند داشت.»[13] بنابراين اين فرصت براي حزب توده فراهم بود تا به دور از توطئه و دسيسه به فعاليت قانوني در ايران بپردازد ، اما از اين فرصت استفاده نكرد و به سرعت در مسير توطئهچيني براي سرنگوني نظام و جاسوسي براي شوروي قرار گرفت. حركتهاي غيرقانوني اين گروه تا سال 1361 با صبر و بردباري تحمل شد و نظام اسلامي اقدام مؤثري انجام نداد. اين در شرايطي بود هر بحران كوچك براي انقلاب اسلامي ميتوانست به خطري براي موجوديت نظام تبديل شود. به هر حال حزب توده در مسيري حركت كرد كه برخورد با اين گروه اجتناب ناپذير شد.
سرانجام در صبح روز 17/11/1361 كيانوري ، دبير اول حزب توده و 40 تن از اعضاي برجستهي حزب توده دستگير شدند. در اين مرحله با تخليهي اطلاعاتي اين افراد و شناسايي ساير اعضاي مؤثر حزب، مخفگاهها و سازمانهاي مخفي اين گروه كشف شد و زمينه براي مرحلهي بعد عمليات فراهم شد. دومين مرحلهي عمليات با نام عمليات اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در شب ميلاد امام علي(عليهالسلام) در تاريخ 7/2/1362 آغاز شد و 170نفر از كادرهاي حزبي و اعضاي سازمانهاي مخفي و نظامي و عوامل جاسوسي و نفوذي در تهران و 500 نفر در شهرستانها دستگير شدند. همچنين 80 خانهي تيمي و سه محل نگهداري اسلحه كشف شد. [14]
مقامات اطلاعاتي با ضبط و پخش اعترافات و مصاحبهي سران حزب كوشيدند تا ده هزار هوادار و عضو عادي اين حزب را آگاه كرده و زمينهي بازگشت آنها را به دامان انقلاب فراهم سازند . كيانوري در مصاحبهي تلوزيوني خود ضمن ابراز پشيماني و بيان خيانتهاي حزب توده ، از ساير جوانان پرشوري كه براي مبارزه با امپرياليسم به عضويت حزب توده در آمدهاند درخواست كرد كه ارتباط خود را با اين حزب قطع كنند.
دادستاني تهران نيز در تاريخ 15/2/1362 از اعضاي اين گروه خواست تا با معرفي خود به دادستانيهاي انقلاب و تكميل فرم مربوطه از ادامهي فعاليت در حزب محارب توده برائت بجويند و مرخص شوند.[15] به اين ترتيب حزب 41 سالهي توده از هم پاشيد و به عمر آن خاتمه داده شد.
امام خميني در تجليل از دستاوردهاي اين پيروزي و تجليل از كساني كه در آفردين اين پيروزي نقش داشتند پيامي صادر نمودند:
بسم اللَّه الرحمن الرحيم.
اگر فاتحان دنيا افتخار مىكنند به سرباز گمنام، اسلام بزرگ و ملت شريف و فاتحان عزيز ما افتخار مىكنند به هزاران سرباز گمنام بزرگوارى كه در پى نام و نشان نيستند و براى كشور اسلامى خويش و اسلام عزيز و ملت انسانپرور افتخاراتى مىآفرينند معجزه آسا و پيروزيهاى ژرف. فرق است بين سرباز گمنامى كه قدرتهاى مادى دنيا به آن فخر مىفروشند و بين سربازان گمنامى كه پرورده اسلام و مكتب توحيد است، كه انگيزه آنان تحصيل قدرت و اكثراً ستمكارى است و انگيزه اينان خدا و طلب حق است .
اساساً سربازان اسلام، اگرچه نامدار باشند، در اين جهان گمنامند. نامدارترين سرباز فداكار در اسلام، اميرالمؤمنين است و او گمنامترين سرباز است. با كدام تفكر عرفانى، فلسفى، سياسى و كدام قلم و زبان و بيان، بشر اين سرباز گمنام را معرفى كند و بشناسد و بشناساند؟ و مطلب با حفظ مراتب همين است. سربازان گمنام ما در تمام جبههها و پشت جبههها كه شب و روز و جوانى و هستى خود را براى اسلام و مكتب الهى فدا مىكنند و نام و نشانى نمىخواهند و ندارند، چه بسا كه به سبب ضرورت تشكيلاتى، همسران و مادران و نزديكان آنان ندانند كه اينان چه حماسهها مىآفرينند و چه ارزشها براى انقلابْ خلق مىكنند. از جبههها كه كم و بيش مسائل آنها و حماسههاى سرفرازانه آنان را مىدانيد و تا در سنگرهاى آنان كه مراكز عبادت اللَّه است نرويد و دستى از دور بر آتش داشته باشيد، عمق فداكارى و محافل عرفانى- الهى آنان معلوم نمىشود، كه بگذريم، جوانان ارجمند و عزيز ما در جبهههاى داخلى از عمق جنگلهاى وسيع تا بيغولهها و پناهگاههاى بزرگ منحرفان غافل از خدا، از دمكرات و كومله تا منافقين و فدايى خلق و حزب خلق به اصطلاح مسلمان تا حزب توده و ساير گروهكهاى كوچك و بزرگ را با فداكاريها و خداطلبيها آنچنان قلع و قمع كردند كه دنيا را با همه دشمنيها كه دارند به اعجاب و تحيّر درآوردند. توجه به كارآمدى امنيتى و اطلاعاتى اين جوانان گمنام پاسدار و بسيج و كميته و دادستانى و ديگر دلباختگان در راه خدا در به دام انداختن سران خيانتكار حزب توده كه چون مار پر خط و خال در براندازى اسلام فعاليت منافقانه داشتند و هر يك سابقههاى طولانى بيست- سى ساله در جهات تشكيلاتى و اطلاعاتى و جاسوسى داشتهاند و از تخصص در اين امور بهره وافى داشتند. موجب سرفرازى امت اسلامى است كه چنين فداكارانى دارد و اعجاب و تحيّر دستگاههاى جاسوسى و اطلاعاتى سراسر جهان است و اين اعجاز جز به هدايت حق تعالى و عنايات خاصه ولى اللَّه الاعظم- ارواحنا فداه- صورت نگرفته است. ملت ايران از اين پيروزى با ابعاد مختلفه خصوصاً سياسى آن بايد قدردانى و تشكر كنند و در تقويت جميع سلحشوران مرزها و داخل كشور كوشا باشند. كمال بىانصافى است كه كس يا كسانى به واسطه عقدههاى بيهوده از اين نگهبانان اسلام و حافظان كشور اسلامى خرده بگيرد .
بار الها! ما تو را به اين نعمتها كه نصيب ما فرمودى و ما را از كيْد و خيانت بدخواهان به وسيله جوانان عاشق خود حفظ فرمودى شكر مىكنيم و از عهده آن برنمى آييم. بار الها! اين عزيزان مجاهد فى سبيل اللَّه را براى ملت ما حفظ فرما و به شهداى آنان رحمت و به بستگان آنان خصوصاً مادران و پدران و همسران آنان صبر و خير و بركت عنايت فرما.
روح اللَّه الموسوى الخمينى.[16]
در برابر اين اقدام ايران شوروي و بلوك شرق به اين اقدام ايران به شدت اعتراض كردند و به اين وسيله رابطهي حزب توده با شوروي بيشاز پيش آشكار شد. جالب اينكه رسانههاي غرب به كمك رسانههاي بلوك شرق آمده و يكصدا به دستگيري اين افراد اعتراض كردند. اين مسئله استقلال ايران و همپيماني دشمنان انقلاب اسلامي را در مبارزه با جمهوري اسلامي ايران نشان ميدهد.
پس از فروپاشي حزب توده بخش عمدهي اعضاي آن با معرفي خود به مراكز قضايي و انتظامي كشور، عليرغم اينكه برخي از آنها داراي مسئوليتهاي بالايي بودند راه رشد سالمي را در جامعه پيش گرفتند و نظام جمهوري اسلامي ايران نيز در حد توان خود كوشيد تا راه بازگشت و زيست آنان را فراهم سازد. بخش ديگري از اعضاي حزب توده و سازمان فدائيان خلق (اكثريت) – كه همپيمان حزب توده بود- از كشور خارج شدند و در كشورهاي غربي به عنوان «پناهندهي سياسي» اقامت گزيدند و تحت تكفل صليب سرخ قرار گرفتند و يا به آن سوي مرزهاي شوروي گريختند و عمدتا در باكو سكونت داده شدند [17]. اين افراد تحت تأثير تبليغات بياساس و جو وحشتي كه توسط رسانههاي غربي و بقاياي رهبري حزب توده در آلمان شرقي به راه انداخته بودند از ايران خارج شدند. عناصر درجه دو و يا منفعل حزب توده كه در خارج از كشور ميزيستند رهبري حزب را به عهده گرفتند. البته ميان اين افراد هم بر سر رهبري حزب اختلاف بود و گاهگاهي عليه يكديگر افشاگري ميكردند.
گروههايي از حزب توده كه به غرب رفته بودند تحت عنوان پناهندهي سياسي از اين كشورها حقوق دريافت ميكردند و عملا در خدمت اين كشورها قرار داشتند. بسياري از آنها از حزب توده بريدند و به ساير گروههاي ضد انقلاب پيوستند. اما اعضايي كه به شوروي فرار كرده بودند سرنوشت دردناكي پيدا نمودند. اين افراد تحت فشار مداوم حزب كمونيست شوروي قرار داشتند و با وضع مادي نابسامان و اختناق شديد حاكم بر شوروي دست و پنجه نرم ميكردند. در ميان اين افراد حركتهاي اعتراضي شديدي به وجود آمد و حتي با دستگاه امنيتي شوروي درگير شدند. در نهايت بسياري از آنها به غرب فرار كردند و با پناهنده شدن به سازمان ملل و بيان خاطرات خود از شرايط وحشتناك زندگي ايرانيان در شوروي پرده برداشتند. فساد مالي و اخلاقي سران حزب، تفرقه و درگيريهاي دروني اعضا ، وادار كردن پناهندگان اعم از زنان و دختران و پزشكان و مهندسان و جامعهشناسان و دبيران، به كارهاي سخت و دشوار مانند كار در كارخانههاي آجرپزي و ... بخشي از مصائب ايرانيان فراري به شوروي و بلوك شرق بود.[18]
بقاياي حزب توده با بحرانهاي متعدد ديگري نيز درگير بودند كه حزب را به سوي فروپاشي از درون سوق ميداد. از آذرماه 1362 محاكمهي علني اعضاي سازمان نظامي حزب توده در ايران آغاز شد و همزمان، افشاگريهاي رهبري و مسئولين حزب موجب چالش فكري عميق در ميان طرفداران حزب توده شد. در ارديبهشت 1363 براي نخستين بار مصاحبهي تحليلي احسان طبري ، يكي از برجستهترين تئوريسينهاي ماركسيم در جهان، از تلوزيون پخش شد و در شهريور 1363 سلسله مقالات تئوريك وي با عنوان«سير انتقادي بر ماركسيسم» در مطبوعات كشور انتشار يافت. 17 بهمن 1363 احسان طبري با نگارش نامهاي به روژه گارودي تئوريسين پيشين حزب فرانسه كه به اسلام گرويده بود بر بحران ايدئولوژي ماركسيسم تأكيد ورزيد و پيوند خود را با جهانبيني الهي به عنوان راه برونرفت بشريت از انحطاط كنوني برخاسته از تمدن غرب اعلام داشت. خاطرات احسان طبري با عنوان كژراهه كه متضمن افشاگريهاي بكر و تكاندهندهاي بود ، نسل جوان را بيش از پيش با چهرهي واقعي ماركسيسم آشنا كرد. در سال 1363 ايرج اسكندي از اعضاي با سابقهي كادر مركزي حزب توده در پاريس مستقر شد و با افشاگريهاي خود عملا بر سخنان و اعترافات كيانوري و احسان طبري مهر تأييد زد. از سوي ديگر درگيري كادر مركزي حزب توده بر عليه رهبري جديد اين حزب با شدت جريان داشت. [19]
اين جريانات منجر به فروپاشي كامل حزب شد. به گونهاي كه فقط شبحي از حزب باقي مانده است و عملا هيچ فعاليتي ندارد.
6.رابطه حزب توده و شوروي به روايت يك افسر كا.گ.ب
در سال 1990كتابي با عنوان « در درون كا.گ.ب »منتشر شد كه نويسندهي آن«ولاديمير كوزيچكين» افسر ارشد سابق سازمان كا.گ.ب در ايران بود. او ضمن افشاگريهايي دربارهي سازمان جاسوسي و امنيت معروف شوروي، از چگونگي فعاليتهاي اين سازمان در ايران در سالهاي قبل و بعد از انقلاب پرده برداشته است. وي در پوشش سمت ديپلماتيك معاون كنسولگري شوروي در تهران، رابط اصلي سفارت شوروي و سازمان كا.گ.ب با حزب توده بوده و در اوائل سال 1361 از ايران گريخت و به دولت انگلستان پناهنده شد. در اواخر همين سال بود كه تشكيلات حزب توده در ايران متلاشي شد و سران حزب توده پس از بازداشت در چندين مصاحبه تلوزيوني به خيانت و جاسوسي به نفع شوروي اعتراف كردند.[20]
به گفتهي كوزيچكين ، سران حزب توده براي ارسال اطلاعات جمهوري اسلامي به مسكو پيشقدم شدند. در مراجعهي يكي از اعضاي حزب توده به سفارت شوروي ، «كاغذ تاشدهاي را از زير كمربند خود درآورد و با اشاره فهماند كه پيغامي از طرف رهبري حزب توده براي سفارت است».[21] شوروي كه از نفوذ مستقيم در رژيم ايران مأيوس شده بود فرصتي پيدا كرد تا از حزب توده به عنوان اسب تروا براي نفوذ در نهادها و سازمانهاي جديد حكومتي ايران استفاده نمايد.
البته اين استراتژي چندان براي شوروي كارآمد نبود. در اين كتاب آمده است « حزب توده با اعلام پشتيباني از جمهوري اسلامي ميكوشد خود را به رأس هرم قدرت نزديك كند. اين همان نقشهاي بود كه در مسكو طرح شده و به رهبران حزب توده ابلاغ گرديده بود. ولي كارها آنطور كه مورد نظر و انتظار مسكو بود پيش نرفت. در ايران هيچكس حزب توده را جدي نميگرفت. حزب برخلاف ادعاهاي كيانوري از نظر كميت خيلي حقير بود و تعداد اعضاي آن از 2000 نفر تجاوز نميكرد. حزب نه از پشتيباني مردم برخوردار بود و نه مانند ساير گروهها سازمان مسلحي براي پشرفت مقاصد خود به وجود آورده بود. از نظر مقامات رژيم جديد ايران هم حزب توده خطري به شمار نميآمد و حمايت مسكو از آن چيزي بر اعتبار اين حزب نميافزود.»[22]
صراحت نويسنده در بيان منابع مالي حزب توده قابل توجه است. «واقعيت قضيه اين است كه تمام مخارج حزب توده از طرف دولت شوروي - يا صريحتر بگويم قسمت امور بينالمللي حزب كمونيست شوروي- تأمين ميشد و كليه اعضاي كميتهي مركزي حزب توده حقوقبگير مسكو بودند. كليهي هزينههاي حزب توده از مسكو حواله ميشد.»[23]
«براي تأمين هزينه حزب توده كانال ديگري هم وجود داشت و آن حساب تنخواه گرداني بود كه مستقيما در اختيار رفيق كيانوري قرار داشت و من كاملا در جريان آن بودم. كيانوري اصرار داشت كه اين اعتبار مستقيما و بدون دخالت هيچ واسطه ديگري در اختيار او قرار گيرد.»[24]
حمايت شوروي از حزب توده به تأمين هزينهها ختم نميشد. مسكو با موضعگيري آشكار و صريح نسبت به هرگونه برخورد با حزب توده به ايران هشدار داد. «پس از حمله به برخي از مراكز حزب توده ، كيانوري زنگ خطر را به صدا در آورد و از مسكو خواست كه واكنشي در برابر اين اقدامات نشان دهد. پاسخ مسكو انتشار مقالهاي در انتقاد از تعرض به حزب توده در روزنامهي پراودا[25] بود. اين مقاله با اين مضمون شروع شده بود كه دولت شوروي رفتار ظالمانه نسبت به اعضاي حزب توده را تحمل نخواهد كرد.ولي در اواسط مقاله لحن آن ملايمتر شده و بالاخره با اين جملات خاتمه يافته بود كه دولت شوروي همچنان خواهان حفظ روابط دوستانه با ايران است و رهبران ايران نبايد اهميت حفظ پيوندهاي تاريخي بين دو كشور را فراموش كند.»[26]
البته مقامات ايراني توجهي به اين تهديد شوروي نداشتند و دستگيري اعضاي فعال حزب توده آغاز شد. مسكو به كوزيچكين دستور داده بود كه «چهل گذرنامهي ايراني براي رهبران حزب توده تهيه شود تا در صورت لزوم مقدمات فرار اين افراد به شوري داده شود.»[27] وي با اين تصميم حزب كمونيست مخالفت نمود. زيرا آشكار شدن اين قضيه مدرك غيرقابل انكاري از رابطهي شوروي و حزب توده در اختيار رهبران جمهوري اسلامي قرار ميدهد. با اين حال مقامات شوروي بر اين تصميم پايفشاري ميكردند.
كوزيچكين ميگويد:«من با توجه به روحيات رهبران حزب توده پيشاپيش ميدانستم كه آنها در صورت دستگيري در جريان اولين بازجوئيها همه چيز را لو خواهند داد. مأمور رابط حزب توده با سفارت صريحا به من گفته بود كه اگر يك بار ديگر به زندان برود همه چيز خواهد گفت : زيرا پس از بيست و شش سال زندان ديگر تحمل هيچ چيزي را ندارد.»[28] شايد علت مصاحبه و اعترافات بيپرده و صريح سران حزب توده پس از دستگيري نيز همين باشد.
اين افسر ارشد كا.گ.ب در ايران بخشي از اين گدرنامهها را آماده كرد و گذرنامه كيانوري رهبر حزب توده پيش از همه آماده شد. وي به طنز مينويسد«ظاهرا ميبايست ناخداي كشتي در حال غرق شدن را پيش از سرنشينان آن نجات بدهيم!»[29] كوزيچكين خود قبل از اجراي اين طرح تصميم ميگيرد به غرب پناهنده شود و رهبران حزب توده پيش از آنكه فرصتي براي فرار به آن سوي مرز داشته باشند دستگير ميشوند و در جريان مصاحبههاي تلوزيوني به خيانت و جاسوسي براي شوروي اعتراف مينمايند.
پينوشتها
[1] حزب توده : از شكلگيري تا فروپاشي ، به كوشش جمعي از محققين، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي،صفحه 936
[2] همان 276
[3] همان 280
[4] همان 284-296
[5] توده 693
[6] همان 937
[7] همان 944
[8] همان 953
[9] همان 350
[10] همان 355
[11] همان 356
[12] همان 367
[13] كيهان 26/10/1357
[14] حزب توده : از شكلگيري تا فروپاشي ، به كوشش جمعي از محققين، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي 796
[15] همان 806
[16] صحيفه امام، ج17، ص: 423
[17]حزب توده ، از شكلگيري تا فروپاشي ، به كوشش جمعي از محققين، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي 863
[18] همان 892
[19] همان 899
[20]طلوعي، محمود، پيوستن و گسستن ، تهران: انتشارات تهران، 1370، صفحه 260
[21]همان ، 262
[22]همان ، 264
[23]همان ، 265
[24]همان ، 266
[25]پراودا (به روسي:به معني راستي) نام نشريه ارگان كميته مركزي حزب كمونيست شوروي پيشين ميان سالهاي 1912 تا 1991 بود و در دورهاي، تيراژ آن به 14 ميليون نسخه در روز رسيد. اين روزنامه در سال1991 بهدستور يلتسين، رئيس جمهور روسيه بستهشد اما روزنامهاي به همين نام هنوز در روسيه و در نشاني اينترنتي Pravda.ru چاپ ميشود كه گونهاي منبع خبري جنجالينويس و عوامانهاست. پراودا از آوريل 1912 در سنپترزبورگ شروع به انتشار كرد و نقش موثري را در انقلاب 1917 روسيه داشت. پراوداي زمان شوروي بهخاطر نوشتارها و اخبارش در زمان جنگ سرد در سراسر جهان شناختهشدهبود.
[26]طلوعي، محمود، پيوستن و گسستن ، تهران: انتشارات تهران، 1370، صفحه 274
[27]همان 275
[28]همان 275
[29]همان ، 276
نويسنده: محسن ردادي
منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي