پديدارشناسي راديو
در نوشتار حاضر راديو و حس شنيدن با تكيه بر چارچوب نظري پديدارشناسي و رويكرد هرمنوتيكي، از منظري متفاوت با ديدگاه اثباتي مورد بررسي و چالش قرار ميگيرد.
در نوشتار حاضر راديو و حس شنيدن با تكيه بر چارچوب نظري پديدارشناسي و رويكرد هرمنوتيكي، از منظري متفاوت با ديدگاه اثباتي مورد بررسي و چالش قرار ميگيرد. چارچوب نظري مورد استفاده نويسنده در اين مطلب ديدگاه پديدارشناسي بوده و سعي كرده است با استفاده از منابع پديدارشناسان تحليلي جامع از پديده راديو و متدولوژي پديدارشناسي راديو ارائه گردد.
پديدارشناسي راديو مطالعهاي تحليلي است كه با هدف شناسايي راديو و با استفاده از چارچوب نظري پديدارشناسي صورت پذيرفته است. فضاي راديو خصوصا در موقعيت معاصر غالبا تحتتأثير نگرشهاي مبتني بر راسيوناليسم و پوزيتيويسم در حوزه جامعه شناسي، روان شناسي و زبانشناسي عينيت يافته است.
تصور بشر به منزله فاعل شناسا (سوژه) و جهان به منزله موضوع شناسايي (ابژه)، قراردادن ابژه در مقابل سوژه و خرد در مقابل اسطوره، تحقير گذشته، تنزل يافتن ارزشها، استانداردگرايي، ساده گرايي، اصالت دادن به خرد، عملكردگرايي افراطي، تعدد و سرعت به منزله كليد واژههاي راديوي امروزي، تبلور رويكردهاي يادشده هستند و راديوي ديجيتال در برابر راديوي آنالوگ نيز بر پايه اين اصول سر برآورده است. آنچه حاصل آمده راديوهايي هستند كه گرچه به مدد بالاترين امكانات علمي و تكنولوژي موجوديت يافته، گويي هنوز در انتظار نفسي مسيحايياند كه در آنها روحي بدمد. راديوهايي كه براي عبور است، نه مكث، براي شنيدن است، نه تامل و براي جدايي نه حضور است.
نظمي نوين درپي بينظميها و آشفتگيهاي پس از انقلاب صنعتي و بر بستري از نيازهاي زمان خويش موجوديت يافته است كه اينك بيش از هر زمان ديگر موجد بيگانگي، پريشاني و تنهايي انسان شده است، زيرا هستي انسان اساسا و ماهيتا استعلايي و موجوديتش، موجوديتي در جهاني و در هم تنيده با آن و تلقي فضا در قالب هندسهاي انتزاعي و تجريدي و نگاه به راديو بهعنوان مقولهاي تكنولوژيك، قابل تعريف، قابل تحليل و قابل پيشبيني كه در چنبره روابط مكانيكي، جبري، حتمي و قطعي قراردارد، با ماهيت انسان و هستي او در تعارض است. رويكرد علمي و اثباتي انسان را از تماس دست اول و ملموس اشيا و واقعيتها محروم كرده و او را در دنياي انتزاعي، غيرواقعي و ساختگي به دام انداخته است.
فرمولها، ضابطهها، الگوها و مدلها، جايگزين مواجهههاي شخصي و غني و مكاشفههاي صميمانه شنيدارها، محيطها و چشماندازهاي واقعي شده و تجربه مدرن از شنيدن بهصورت عنصري خالي، جايگزين ويژگيهايي چون تنوع، شگفتي، ابهام، سرزندگي، تصورپذيري، خاطرهانگيزي و در يك كلام راديوي مكانيكي شده است. و چنين است كه بحران بيمعنايي و نبود معني به منزله فرزندان خلف جريان مدرن، ظاهر ميشوند و انسانها را به تفكري جديد درباره خود، طبيعت و نظام هستي فراميخوانند. نگرشهاي گوناگوني، بهخصوص از نيمه دوم سده بيستم، با هدف اصلاح، تكميل، يا تغيير بنيادي رويكرد اثباتي پا به عرصه وجود گذاشتهاند كه ميتوان آنها را در 2گروه كلي قرار داد؛ روش شناسي هرمنوتيكي و روش شناسي انتقادي.
هدف روش شناسي هرمنوتيكي بهويژه در حوزه علوم انساني و هنر، بررسي و تفحص نظاممندانه كنش معنادار انساني از طريق مشاهده مستقيم رفتار انساني در بستر طبيعي آن است. معرفت تفسيري بر چگونگي نگرش مردم نسبت به محيط و چگونگي خلق معنا مبتني است. هدف روش شناسي انتقادي، نه تنها توصيف واقعيت، بلكه نقد و بررسياي بنيادي با توسل به مفاهيمي چون آزادي، برابري، عدالت و… است و در نهايت تلفيق 3نوع دانش تحليلي، تفسيري و انتقادي را پيشنهاد ميكند.
پديده راديو
راديو كانوني است كه حوادث و رويدادهاي معنيدار هستي خود را در آنها تجربه ميكنيم و در عين حال نقطه عزيمتي است كه از طريق آن به جهتيابي در محيط نايل ميشويم و در آن دخل و تصرف ميكنيم. راديو يك عرصه دروني است كه با عرصه بيروني احاطهكننده در تقابل است. اين واقعيت كه مفهوم راديو به عرصه داخلي و عرصه خارجي وابسته است، اين نكته را روشن ميسازد كه راديو خود در يك زمينه وسيعتر قرار دارد و نميتوان آن را در شرايط ايزوله فهميد.
لازم است يادآوري شود كه معمولا راديو تاويل و تفسير معيني ندارد؛ از يك طرف، مقياس آن از يك موقعيت تا فضاي واحد انعكاس متنوع است و از طرف ديگر معني و هدف آن براي همه مردم يكسان نيست. برخي از مردم، آن را واجد ارزش مهم احساسي، فرهنگي يا تاريخي ميدانند كه در هويت محلي، ناحيهاي و يا ملي تبلور يافته است. بعضي ديگر آن را محلي براي مبادلات خبري تلقي ميكنند. در عين حال مفهوم راديو بهخصوص طي سده گذشته از تلقي رايج از آن بهعنوان جايي كه داراي مرزهاي محدود و مشخص و استقرار يافته و واجد ارتباط است به چيزي گسترده از هر سو، سيال و فضاي جريانها و اطلاعات تغيير يافته است. از اين ديدگاه، راديو بدون مرز است.
پديده راديو از ديدگاه پديدارشناسي بخشي كامل و درست از وجود است، از اين ديدگاه راديو چيزي بيش از يك محل انتزاعي است. كليتي است كه از اشيا و چيزهاي واقعي ساخته شده و داراي عناصري مانند صدا، موسيقي و تخيل است. مجموعه اين عناصر با هم كاراكتر راديو را تعريف ميكنند؛ چيزي كه در واقع ماهيت راديو محسوب ميشود. راديو پك پديده كلي و كيفي است كه نميتوان آن را به هيچيك از خصوصيات آن مثلا ارتباطات فضايي بدون از دست دادن طبيعت واقعي آن كاهش داد. راديو نه تنها به يك محل جغرافيايي اشاره دارد بلكه مؤيد و كاراكتر اصلي يك جا، كه موجب تمايز آن از ساير جاها ميشود، نيز هست. بدين ترتيب در راديو ابعاد گوناگون چشمانداز جمع ميآيند تا محيطي متمايز و حس خاص شنيداري را ايجاد كنند.
در روانشناسي محيطي مرسوم، راديو برآيندي از نيروهاي متنوع سياسي، اقتصادي، اجتماعي و روان شناختي تلقي ميشود كه در لحظه خاصي از زمان در آن تاثير ميگذارند. فرض بر اين است كه مداخله مناسبي از نيروهاي ياد شده ميتواند راديو را از حالتي به حالت ديگر در آورد. به عبارت مناسب تر، مداخله انسان ميتواند در ماهيت راديو تاثير بگذارد و به آن شكل بدهد. راديوها اساسا همان چيزي هستند كه هستند، اين امر بهدليل كيفيات ذاتي موجود در محيط فيزيكي و محل است.
بنابراين مداخله انساني در راديو، زماني بيش از هميشه موفق خواهد بود كه بتواند ابتدا كاراكتر اصلي راديو را بشناسد و پيرو آن، محيطهايي انساني ايجاد كند كه با اين كاراكتر بيشتر هماهنگ باشند تا آنكه ناسازگار، تحميلي و ديكتاتورمآبانه. به عبارت ديگر راديو بيش از هر چيز يك ساختار است؛ شبكهاي از ارتباطات كه بيانگر جنبههاي خاص آگاهي و تجربه انساني است. روشن است كه راديو پايه معرفتي خاصي دارد؛ راديو زمينهاي از فعاليتهاست و عموما داراي يك هويت شناختي است. همچنين راديو در بر گيرنده دنياهاي اجتماعي متنوع و داراي تاريخي است كه گذشته، حال و آينده را به هم ميپيوندد.
هر كدام از اين جنبهها واجد اهميت است، اما در تصوير پديدارشناسانه راديو، اين جنبهها احتمالي و امكاني است، بنابراين در درجه دوم اهميت قرار دارد. آنچه واجد اهميت اصلي است، وجود برخي ارتباطات درون ساختاري است كه شايد بتوان يكي از مهمترين آنها را ديالكتيك درون – بيرون دانست. راديوها تركيبي از نظم فني و نظم انساني هستند و از مراكز با اهميت تجارب بلافصل ما از جهان محسوب ميشوند. اما خاصيت اصلي راديو در توان آن براي نظم دهي و تمركز بر مقاصد، تجربه و رفتار بشري بهطور شنيداري نهفته است. بايد بر اين نكته تاكيد كرد كه درك عميق از معني هويت، شنيدن و اجتماع در ماهيت راديو است.
معني اصلي راديو بهخصوص ماهيت آن، نه از راديوها يا عملكردهاي پيش پاافتادهاي كه برنامههاي راديويي را تامين ميكند، نه از اجتماعي كه آن را اشغال ميكند و نه از تجارب مصنوعي و دنيوي ناشي ميشود – گرچه همه اين موارد جنبههاي رايج و شايد لازم راديو است – بلكه ماهيت راديوها بر حيث التفاتي بسيار ناخودآگاهانهاي قرار دارد كه راديوها را مراكزي پر محتوا و عميق از هستي و وجود بشري تعريف ميكند. به عبارتي ديگر تحليل راديو جداي از تحليل وجود انسان، ممكن نيست. فرايند ساختن راديو منوط بهوجود آدمي است، بنابراين راديوها مستقل از ما وجود ندارند. از سوي ديگر توجه به مفهوم كاراكتر راديو قابل تامل است. اين مفهوم امكان بررسي راديو را در بستر زندگي روزمره فراهم ميكند. از ديدگاه پديدارشناسي راديو، تنها با اين روش است كه ميتوان بهطور كامل ماهيت راديو را فراچنگ آورد.
مفهوم حس شنيداري و تخيل در اين گستره ميتواند ماهيت راديو را نشان دهد. بدين ترتيب ميتوان ساختار راديو را در دانش واژههايي چون پيام شنيداري توصيف كرد و سپس با طبقهبنديهاي فضا و كاراكتر آن را مورد تجزيه و تحليل قرار داد. بهطور مثال، در حالي كه فضا نشاندهنده نحوه سازماندهي 3بعدي عناصري است كه مكان را ميسازد، كاراكتر بهوجود آتمسفر عمومي مكان اشاره ميكند كه در واقع جامعترين خاصيت هر مكاني است. البته در پديدارشناسي راديو، ميتوان به جاي تمايز بين فضا و كاراكتر از مفهوم جامع تري استفاده كرد، اما بايد اذعان داشت اگرچه راديو در يك ساختار جغرافيايي و مكاني معنا مييابد اما امروزه به واسطه گسترش تكنولوژي و پيشرفت فني ارتباطات مكانمند بودن را منتفي شده و با فرامكاني بودن سوق پيدا كرده است.
در اينجا لازم است بين 2مفهوم فضا و كاراكتر تمايز قائل شويم؛ زيرا سازماندهيهاي فضايي مشابه، ممكن است به تبعيت از رفتارها و عملكردهاي عناصر تعريفكننده فضا، كاراكترهاي گوناگوني داشته باشد؛ از طرف ديگر شايان ذكر است كه سازماندهي فضايي، محدوديتهاي خاصي را براي كاراكتر مكان ايجاد ميكند در عين حال، واضح است كه 2مفهوم فضا و كاراكتر كاملا به هم وابسته بوده و با يكديگر تعامل دارند.
مفاهيم كاراكتر و ساختار فضايي در مفهوم جامع حس شنيداري نيز قابل تجميع است، ولي براي جلوگيري از اشتباه، بايد بر اين نكته تاكيد شود كه مفهوم حس شنيداري راديو بسته به موقعيت، ضمن سمبليك كردن كلي يك سنت فرهنگي، معاني معين و متفاوتي را در بر ميگيرد. گفتيم كه در تحليل ساختار راديو، نخستين گام تمايز بين پديده طبيعي و پديده ساخت بشر است. منظور از پديده طبيعي آن حس شنيداري است كه در راديو نقش والايي دارد و منظور از پديده مصنوع، شكل فني و تكنولوژيك راديو است.
اما مفهوم فضا كه در بالا به آن اشاره شد، ميتواند در تبيين پديدارشناسي راديو قابل تامل باشد. پديدارشناسي فضا بر اين فرض مبتني است كه فضاها حجمهاي تو خالي نيستند كه گاهي كيفيتها و معاني به آن اضافه شود، بلكه زمينهها و محتواهاي معنادار و ضروري براي همه اقدامات اعمال بشري هستند.
در عهد باستان 2تعريف مبتني بر 2گرايش فكري براي فضا ذكر شده است: تعريف افلاطوني كه فضا را همانند يك هستي ثابت و از بين نرفتني ميبيند كه هر چه بهوجود ميآيد در داخل اين فضا جاي دارد، تعريف ارسطويي كه فضا را بهعنوان مكان بيان ميكند و آن را جزئي از فضايي كليتر ميداند كه محدوده آن با محدوده حجمي كه آن را در خود جاي داده است، تطابق دارد. تعريف افلاطون موفقيت بيشتري از تعريف ارسطو در طول تاريخ پيدا كرد و در دوره رنسانس با تعاريف نيوتن تكميل شد.
نيوتن معتقد به فضايي متشكل از نقاط و زماني متشكل از لحظات بود كه وجودي مستقل از اجسام و حوادثي كه در آنها قرار ميگرفتند، داشتند. او حكم به مطلق بودن فضا و زمان داد. بعدها كانت جنبههاي مطلق فضا و زمان نيوتن را از مرحله دنياي خارجي تا ذهن گستراند. از نظر وي، فضا اقليدسي بود و تنها 3بعد داشت.
او معتقد بود كه فضا و زمان، مسائل مفهومي و شهودي در ذهن انسان هستند. شايد از اين مفهوم بتوان پديدارشناسي راديو را در مقوله فضا و زمان بهتر تبيين كرد. راديو تنها رسانهاي است كه زمان در آن جريان دارد و ميتوان گفت كه انتقال پيام در گرو سيال بودن در فضاست. به تعبير ميشل فوكو، فيلسوف فرانسوي، فضايي كه ما در آن زندگي ميكنيم و در آن از خودمان فراتر ميرويم، درست جايي است كه فرسايش زندگيهاي ما، فرسايش زمان ما و فرسايش تاريخي ما رخ ميدهد.
اين فضا كه ما را از پاي در ميآورد و تحليل ميبرد، در خودش يك فضاي غيرمتجانس و ناهمگن است. به عبارت ديگر ما در يك نوع واكيوم يا فضاي تهي و خلأ كه در آن افراد و اشيا ميتوانند استقرار يابند يا اينكه رنگهاي گوناگون زودگذري را در خود بپذيرند زندگي نميكنيم، بلكه در مجموعهاي از ارتباطات قرار داريم كه موقعيتهايي را تعريف ميكنند كه نميتوانند برابر گرفته شوند يا به هر طريقي تحميل شوند.
فضا نسبتي ناگسستني با زمان دارد و اين دو بدون يكديگر معنا نمييابند. هايدگر در زمينه ارتباط فضا با زمان يك تطورفكري را پشت سر گذاشته است. وي هنگام نوشتن كتاب هستي و زمان به همتراز بودن فضا و زمان اعتقاد نداشت و فضامندي دازاين را متكي به زمانمندي او ميدانست؛گرچه اين ارتباط به معناي تقدم زمان بر فضا، آنگونه كه مورد نظر كانت بوده است، نبود.
وي بعدها فضا – زمان يكي شده را مطرح كرده؛ البته نه فضا – زمان فيزيكي را، بلكه فضا – زماني را كه معني آن از اصطلاحاتي چون دوره زماني، زماني فاصله و فضاي زمان مشتق شده است. در ديدگاه جديد، نمايش فضا نوعي زماني نمودن است؛ ولي اين امر به معناي آن نيست كه فضا به زمان كاهش داده شده باشد، هر كدام ماهيت خود را دارد و داراي ابعاد متفاوتي است؛ اما هرگاه ماهيت هر كدام را جستوجو كنيم، ميبينيم كه ماهيت آنها يك فضا – زمان واحد، هماهنگ و اصيل است. بنابراين فضا نه در ذهن است، نه در جهان، بلكه بهعنوان بخشي از تجربه روزمره ما در جهان است.
هستي انسان اساسا فضايي است و اين فضايي بودن، ويژگيهايي چون نزديكي، جدايي و فاصله را به منزله روشهاي هستي در بر ميگيرد. راديو نيز در اين ميان مصداق بارز تجربه ما از جهان هستي است. راديو يك ديالكتيك دروني است كه ميتواند تجلي بيروني داشته باشد. يعني اينكه ارتباط بين عرصه دروني و نقطه مقابل آن عرصه بيروني يك ديالكتيك زيربنايي براي تجربه و رفتار محيطي انسان است. بدين ترتيب، راديو با توجه به درجات گوناگوني از درون بودن و در بيرون بودن، هويتهاي متفاوتي را نزد مردم پيدا ميكند و تجارب انساني به كيفيتهاي گوناگوني از معنا و احساس دست مييابند.
فقدان نزديكي بين مردم و دنياي آنها
فراخوان پديدارشناسانه، فراخواني است براي بازگشت به دنيايي كه مقدم بر دانش است؛ دنيايي كه دانش هميشه از آن سخن ميگويد؛ فراخواني براي در پرانتز گذاشتن دنياي مادي و تقدم بخشيدن به زيست – جهان (جهان روزمره تجربهزيسته) است. در اين تفكر، پديدارشناسي فضا تقدم و اولويت فضاي شنيداري را بر فراز مفاهيم انتزاعي و تخيلي در بر ميگيرد. نكته اصلي رويكرد پديدارشناسانه، مبتني بر اين فرض است كه مردم و محيط آنها بهطور تنگاتنگ در هم تنيده اند؛
بهگونهاي كه هر يك آن ديگري را بهوجود ميآورد و منعكس ميكند. مردم در محيط همانند سوژههاي مرتبط با يك شيء عمل نميكنند – آنگونه كه رويكردهاي شناختي يا ساختاري به رفتار محيطي تلقي ميكنند - بلكه، مردم هستومندها و موجوداتي تجربهكننده هستند كه اعمال، رفتارها و شناختهاي آنان در محيطي تحقق مييابد كه تحتتأثير اين اعمال قرار دارد. هدف اصلي پديدارشناسي در مطالعات راديويي جست و جو و كاوش ماهيت راديو است. در ادبيات و تحقيقات راديو، پديدههايي كه با روش پديدارشناسانه ميتواند مورد بررسي قرار بگيرد عبارتند از: پديده زمان، پديده فضا، پديده حس شنيداري و پديده تخيل. در همه اين مطالعات، هر نوع تصوري از جدايي مخاطب و راديو (سوژه و ابژه) رد شده است.
در مطالعات راديويي پديدارشناسانه، جنبههاي تجربي محيط فيزيكي و جغرافيايي مورد بررسي قرار ميگيرد؛ از جمله اينكه چگونه عناصر راديويي به زندگي مردم معني ميبخشند؟ چگونه نوع بشر هستي خود را در فرايند تاثيرگذاري راديو سامان ميدهد؟ همانگونه كه اشاره شد، پديدارشناسي با انتقاد شديد از دوگانه انگاري دكارتي در هر شكل آن، به فاعلهاي شناسايي (سوژهها) و موضوعهاي شناسايي (ابژهها) در وحدت و يكپارچگي آنها نظر دارد. پديدارشناسي به جهاني نظر دارد كه مردم و محيط آنها را متفقا شامل ميشود؛ بهطوري كه هر يك ديگري را تعريف ميكند. پديدارشناسي بر طبيعت و واقعيت تمركز دارد، نه بهعنوان وجودي مطلق كه صرفا در خارج از ما قرار دارد، بلكه بهعنوان وجودي مشروط به بررسي و بازرسي دقيق انسان، تعامل و مشاركت خلاق.
با اين تفصيل هدف از پديدارشناسي راديو، نمايش و ارائه نظام يافته كاراكترهاي گوناگون راديو و خصوصيات محسوس و غيرمحسوس آن است كه ضمن وفاداري به ماهيت راديو، معني آن را به الگوي وسيع تري از ساختارهاي اصلي و ارتباطات متقابل تسري ميدهد. بهنظر هانا آرنت، از فيلسوفان معاصر كه گرايش پديدارشناسي نيز داشت، يكي از عوامل اصلي مشكلاتي كه دنياي غرب امروزه با آن مواجه است، شكاف و جدايي فزاينده بين مردم و ساير چيزها و متعاقبا بين مردم و محيط مصنوع آنهاست؛ نوعي فقدان الفت و صميميت يا به زبان هايدگر فقدان نزديكي بين مردم و دنياي آنها و بين فرد با فرد.
نويسنده:منوچهر دين پرست